شاه‌پسندهای لوس من

———————–

چند تا شاه‌پسند کاشته‌ام. و این روزها همه‌ی حواسم به ساقه‌های ترد آنهاست. تا دم پاییز باید که همقد خودم شود، و وقتی وارد خانه‌ام می‌شوم باید بوی کودکی‌ام بپیچد توی سرم که دیگر به چیزی فکر نکنم، یکراست بروم در کوچه باغ کودکی؛ با پدربزرگی که نبودنش بدجوری شاخم می‌زند. و پاییز باید بگذارمشان کنار پنجره‌ی آفتابگیر. بس که لوسند این شاه‌پسندها. 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

4 Antworten

  1. پارسال یک گلدان شاه پسند کاشتم. صبح از خانه بیرون می رفتم به عشق اینکه عصر برگردم و بوی شاه پسند من را ببرد به کوچه باغ کودکی ام. عصر که بر میگشتم خانه گلدان شاه پسندم منتظر من بود. کنارش می نشستم و نفس می کشیدم. عطرش درمان زخم دلتنگی و غربتم شده بود. صورت می ساییدم به گلبرگ های لطیفش و او هم شبنم چشمانم را می سترد. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم صدها گل شاه پسند دارم. از ساقه های ترد و شکننده دیگر خبری نبود. همه جا پر از گل شده بود، ارغوانی، زرد، صورتی! هر روز می نشستم زیر سایه شاه پسندهایم و تک تک روزهای کودکی هایم را مرور می کردم. خیلی نگذشت که جنگلی از شاه پسندها مرا فرا گرفتند. دیگر نمیتوانستم نفس بکشم. به هر طرف که نگاه می کردم گل بود. شب که میخوابیدم روی سینه ام را می پوشاندند. ته گلویم می گرفت و بغض می کردم. هر روز تنم را می شستم اما عطر شاه پسند همه جا با من بود. لیوان چای هم بوی شاه پسند می داد. همه چیز خانه نم گرفته بود. همه جا جنگل گل شده بود و من همه جورابها و کفش هایم را گم کردم. دیگر حرکت در خانه غیر ممکن شده بود. همچون ماری از بین ساق های شاه پسندها می لغزیدم و راه خودم را پیدا می کردم. یک شب که روی تختم دراز کشیده بودم و نفس کشیدن تقریبا برایم غیرممکن شده بود، فهمیدم دیگر هیچ خاطره ای از کودکی ام ندارم. دیگر نه بغضی بود و نه دلتنگی. فقط نفس تنگی بود که آزارم می داد. با زحمت اولین گلدان شاه پسندم را که خودم کاشته بود پیدا کردم و از پنجره اتاق پرتش کردم بیرون.

  2. شاه پسند تا حالا که بو نداشته .اطلسی بگید یه چیزی…
    رنگ چرا.حتی رنگ برگهاشم خاصه..پس چرا نگفتید رنگ کودکی هایم؟
    مطمئنم اون جور درست تر بود.نگید که منظورتون بوی خود کودکی بوده…نمیشه…بالاخره وقتی اسم یه گلی رو آوردید….
    حالا هر چی ،درسته که شاه پسند بی بوه ؟ یا من اسم گلا رو قاطی کردم

  3. تازه بازم فک نکنم شاه پسندا لوس باشن…خیلی ام قوی ان…و مقاوم…
    مگر اینکه شما شاه پسند باشین…اون وقت حق رو به شما میدم (((:

  4. لوس هستند چون به شیوه ی کیانی می پسندند… هر روز بی اختیار دلتنگ این جمله میشوم ؛ „آمده ام… آمده ام… شوریده و خسته دل… ای شاه، پناهم بده “ و باشکوه ترین احساس عالم است…احساس اطمینان به پشتگرمی بی مثال پادشاه هستی و نیستی ات! آیا جز از هوا و بوی او مست توانم گشت؟! مستانه و شیدا جز به مدد عطر نفس های روشنش آیا توانم سرود؟! من به شاه پسندهای شما میمانم 🙂 نازک دل و پر طمطراق… اما…
    خدانگهدار

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert