To provide the best experiences, we use technologies like cookies to store and/or access device information. Consenting to these technologies will allow us to process data such as browsing behavior or unique IDs on this site. Not consenting or withdrawing consent, may adversely affect certain features and functions.
The technical storage or access is strictly necessary for the legitimate purpose of enabling the use of a specific service explicitly requested by the subscriber or user, or for the sole purpose of carrying out the transmission of a communication over an electronic communications network.
The technical storage or access is necessary for the legitimate purpose of storing preferences that are not requested by the subscriber or user.
The technical storage or access that is used exclusively for statistical purposes.
The technical storage or access that is used exclusively for anonymous statistical purposes. Without a subpoena, voluntary compliance on the part of your Internet Service Provider, or additional records from a third party, information stored or retrieved for this purpose alone cannot usually be used to identify you.
The technical storage or access is required to create user profiles to send advertising, or to track the user on a website or across several websites for similar marketing purposes.
45 Antworten
سلام آقای معروفی
چرا اشکمو در میارین؟ چقدر حقیقت دردناکه.
اين کبوتران برج دوستی،
از غبار جادوی کدام کهکشان
گرگهای هار میشوند؟
……………………………………………………..
به امید دیدار
فکر میکنم تلخ ترین حقیقت زندگی همین باید باشد .
شوره زار و كهكشان بهانه است …
از صداقتي است شايد كه در جوانه عشق جا مانده است …
—سلام—
—آقاي معروفي عزيز اونقدر شعرهاتون رو خوندم كه از حفظ شدم—اونقدر كتابهاتون رو خوندم كه حالا هر جاي ديگه اي نثري از شما ببينم مي شناسم—پروژه ي ترم قبلم خيلي سنگين بود مخصوصا براي من كه همه وقتم به خوندن ميگذره و دريغ از يك خط نوشته ! ولي خيلي خوشحالم و خيلي راضي . چون با شما آشنا شدم—اين ترم قصد دارم تمام آثارتون رو بررسي كنم و چون خيلي خيلي سنگينه و شايدم خارج از توانم مي خواهم ازتون باز هم خواهش كنم يك بار ديگه هم كمكم كنيد—ممنونم—
کاشکی کاشکی کاشکی
قضاوتی قضاوتی قضاوتی
در کار در کار در کار
نبود
سلام آقای معروفی. حالا پس از دو سال دوباره به ثباتی رسیده ام و احساس مرگبار نوشتن و فلج ناگزیر این انگشتان بی کار.
احساس می کنم توان پرفورمنسی که دو سال پیش پیشنهادش را دادید را دارم. نمی دانم شما چه طور؟
اگر موافق بودید یا مخالف به ایمیلم بفرستید. سپاسگذار می شوم.البته در صورت تمایل سرش بحث می کنیم.
از غبار جامعه ي پوسيده اي كه در آن زندگي مي كنند!
خيلي دوست دارم نظرتون رو راجع به نوشته هام بدونم. (حتي يك آرزو!!!)
جوانه اي كه سبز مي شود
رد پاي كودكي است
كه دندان هايش را
براي آزادي خواهد كاشت ـ داشت كه نه
برداشت آخر اين فصل
ناردنگ دنيا را …
جنگ ـ جنگ تا دنگ ـ دنگ
كليسايي كه زن هاي بيوه صادر مي كند .
آنلاين براي عباس عزيز . در ضمن آسا سلام مي رساند .
————————————————
انارام و آسای عزيزم
اميدوارم شاد و سلامت باشيد.
همين
عباس معروفی
چه بد كه براي ابراز شعف به جز كلمه نياز به نگاه هم هست….چشمهايم برق زد وقتي در شرط بندي ام ديدم اولين كسي كه به خانه جديدم آمد و خوشامد گفت شما بودين. سپاس………
سلام آقاي معروفي
خيلي خوشحالم كه شمارا فعال ميبينم من اهل افغانستان هستم ولي ازادبيات واديبان ايراني تا حدودي شناخت دارم وافتخارميكنم كه ازانديشه هاي شما استفاه ميكنم به قول ما زنده باشي وخانه آباد
اين كارگاه داستان نويسي ونويسنده گي شما خيلي خوب بود ….
با سلام و احترام خدمت جناب معروفي عزيز، همچنان از حضور در خلوت انس تان لذت مي برم… لطفا آدرس جديد تارنوشت را جايگزين نشانی قبلی بفرماييد. http://sameddin-ziaee.blogspot.com
سياسگزارم ـ سام
الدين ضيائی
خار شدیم باسی
خرد شدیم
باسی
بنویس
اینجا دلمان خوش است به نوابغمان….آمریکا که هیچ غلطی نمیکند
لابد، بچه گرگها را نديده ايد…. آنقدر كوچك و دلنشين اند، كه نمي دانيد!
دروود
روحش شاد….
سمی در کار نیست… غباری هم !.. گرگهای گذشته گرگهای امروز را پرورانده اند …. در میان گرگها همه روزی گرگ خواهند شد حتی اگر گرگ به دنیا نیامده باشند…. و چه شوربخت است بچه گرگی که گرگ به دنیا بیاید اما آدم شود !
موفق باشید و سربلند
اگه جای شما بودم نمی رفتم
سلام جناب معروفی
یک بار بهتون E-mail داده بودم
درباره’ نوشته هام
خوشحال مي شم بخونينشون و راهنماييم كنين
درود بر عباس معروفی بزرگ
بی صبرانه منتظر کتابهاو رمانهای جدیدت هستیم
ان شاالله کی منتظر شاهکار بعدی شما باشیم؟
بنویس عباس ،بنویس برای جوانهای خفقان زده ،برای آیدین ،برای امیر کمونیست
ما را به جرم گناهی که نکرده ایم می سوزانند…
بینی ام را با دو انگشت گرفتم و دهانم را بستم و به دو آمدم تا مبادا در راه هوایی غیر از هوای اینجا تنفس کنم …
سلام به عباس معروفي بسيار عزيز و نازنين
با آرزوي سلامتي و دلخوشي براي شما….. پاييز مبارك.
ممنون كه مينويسيد.
احترام به وسعت تمام قلبم براي شبهات…
هديه شايگي.
اپ که نمیکنید دلم گواهی بد میده
خوشم با زیر و رو کردن وبلاگتون استاد…………………………..منتظریم
سلام آقاي معروفي عزيز
براي خوندن نوشته هاتون هميشه اينجا ميام
شعراتون و داستاناتون
چرا ادامه ي تماما را نمينويسيد ؟
در ضمن اين سو وآن سوي متن باز نميشه
دوست دارم از اين قسمت هم استفاده كنم
يعني اطلاعاتي درباره ي داستان و داستان نويسي
و ادبيات كودكان
راستش شروع هم كردم به قصه نويسي
رشته ام ادبياته و در اين رشته تدريس ميكنم خوشحال ميشم از نظرات شمام بهره مندبشوم
نيستي عاباس عمي؟كم لطف شدي.ما كه تازه جون گرفتيم.البته ميگن مرده دم آخري سر جون مياد سر حال مياد.تا صداي سرفه اي مياد سر كج كنيد همين گوشه نشستيم اينجا هم بوي نمور قهوه خانه هاي اردبيل رو ميده…
فاتحه اي چو آمدي بر سر خسته اي بخوان…..
خودتون بهتر می دونید همه ی سوال ها که جواب ندارند..
وقتی یک اشتباه ساده کفتر را کفتار می کند
دیگر برای کبوترانی که گرگ های هار می شوند دلم نمی سوزد.
موفق باشید و عاشق
ما باد نكاشته بوديم كه حالا باد درو مي كنيم….
خار منم!
گرگ هار منم….
در بستر همين خاك كه يك وجبش از آن من نيست و
باز وطن مي ناممش،
و برايش از جان مي گذرم چنين درنده شده ام….
خوشحالم كه نوشتيد!
ای نسیم رهگذر به ما بگو…
باز هم آهنگ زيباي سلام را برايت مي فرستم
سلام به دورترين دوري و نزديكترين دل
همراه با زيباترين لحظه ها از گذشته
و اميد به ديداري زيباتر در آينده
محمد خاتمي
عمو باسی جانم.دلم این جا آنقدر تنگ شما می شود که می نشینم گاهی با خودم و می نویسم تان کنج خلوت جایی و به یاد بوی انس تان می روم تا همین چند خط که حالا حسرتش را می خورم و حسود می شوم به کسانی که می آیند این جا و می نشینند پای نوشته هاتان.
_______________________________
سلام عزيزم
يک چيزهايی سر جای خودش نيست.
به تو می گويم.
آنقدر بر اين راه می روم و می رويم تا جاده را بسازيم.
مگر نه؟
سلام دوست عزیز
با غزلی قدیمی به روزم که حاصل دوران تجربه است.
با مصراع هایی طولانی و حاوی یک روایت …….
و به هر حال این نیز یک غزل است:
.
دليجان می رود آهسته و غم ناک و موزون روی سطحِ جاده ی خاکی
و می لرزد در آن با هر تکان دل های پاک هفت مردِ ساده ی خاکی
صدای غژّ و غژّ چرخ های چوبی و خشک اَش نمی آيد به گوش ، امّا
به گوش اَت می رسد از زيرِ هر چرخ اَش صدای ناله ی سرداده ی خاکی………….
در سحوری به انتظارم.
[گل]
سلام هم بغض
گاهي در اين انديشه ام كه چگونه اجازه داديم ؟ و گاه با خون دل بر اين باورم كه همچنان مي توانيم .
و در اين ميان . همراه با همنوايان و هم بغضان , درد غربت بر جان ميكشيم و هر روز داغ هجر وطن را ناله مي كنيم .
از اين كه مي نويسي و مي انديشي سپاسگزارم.
دورود /
هر نفسي ..
تك نفسي ..
ولو چنان دور…
ولو چنين دير ..
هم باز غنيمتي ..
هم باز غنيمتي ..
وقت خوش ./././././././././././././.
شایدبرای رفتن ازچندجهت کافی باشد/بادباشی/کابوسی سردرگم ازجنوب/که داردبه سمت موهای تومی وزد/بادکه باد نیست/یعنی ازروزبه نمک های دست های تو/ یعنی ازشب به پاشیدن روی زخم های من/لیموها/لاک پشت/وکلمات بی ربطی…می بینی معروفی عزیز..کلمات چقدربی ربط هستند
كودك من است
باسي
نبام پيشت دلم ميگيره
اميدوار ميشم
باسي ته نكشيد
باسي هنوز كنارمونه
بزنيم يه ديشلمه
توي كافه هاي راه اهن
شوش…ته نكش باسي…هنوز هستن كسايي كه با كلماتت نفس ميكشن…ته نكش باسي…ادامه بده…
اين شكوفه هاي عشق
از سموم وحشي كدام شوره زار
رفته رفته خار مي شوند؟
…
اي شكوفه هاي عشق از سموم بي عدالتي ها و جنگ ها و در بند بودن ها و …. باز هم بگويم؟ راستي چه دنيايي داريم…
میشه لطفا د راسرع وقت یه کتاب بنویسید یا سایتتان را بروز کنید؟…باید چیکار کنیم…میخوایم بخونیممممممممممممم
شوره زار سم وحشي ندارد . كهكشان جادو ندارد . خار هم زيباست. هر چه سم و جادو و زشتي است از ما است . انسان تنها بد كار هستي است . و تاثيرگذارترين.
جوانه هاي باغ زندگي…
شكوفه هاي عشق…
كبوتران برج دوستي…
باز خواب ديدي باسي!؟
سلام
باز ويز ويز هاي وقت و بي وقت خرمگس. چكنم كه ……………بازم رفتم سر وقت سمفوني مردگان….سيگار و ويز ويز و خوندن
سلام، شما كجائيد استاد؟!
خدامرحوم فريدون مشيري رو رحمت كنه، اما حتما اين دنيا وروندزندگي اون كودك رو تغيير ميده!
من يه دست نوشته از فريدون مشيري دارم،اون شعر:“از دلافروزترين روز جهان“ رو،قشنگه ،ولي اين روزها سخت ترين روزهاي ايران ،مي دونيد؟، برامون زود به زود اينجا بنويسيد كه دلمون خيلي تنگه!
سلام انتخاب زيبايي بود هم اين وهم پتك اهنين
میلادِ یکی کودک شکفتنِ گلی را ماند
چیزی نادر به زندگی آغاز می کند
با شادی و اندکی درد.
روزانه به گونه ای نمایان بر میبالد
بدان ماند که نادره ی نخستین است…
و نادره ی آخرین…