To provide the best experiences, we use technologies like cookies to store and/or access device information. Consenting to these technologies will allow us to process data such as browsing behavior or unique IDs on this site. Not consenting or withdrawing consent, may adversely affect certain features and functions.
The technical storage or access is strictly necessary for the legitimate purpose of enabling the use of a specific service explicitly requested by the subscriber or user, or for the sole purpose of carrying out the transmission of a communication over an electronic communications network.
The technical storage or access is necessary for the legitimate purpose of storing preferences that are not requested by the subscriber or user.
The technical storage or access that is used exclusively for statistical purposes.
The technical storage or access that is used exclusively for anonymous statistical purposes. Without a subpoena, voluntary compliance on the part of your Internet Service Provider, or additional records from a third party, information stored or retrieved for this purpose alone cannot usually be used to identify you.
The technical storage or access is required to create user profiles to send advertising, or to track the user on a website or across several websites for similar marketing purposes.
29 Antworten
آقا اجازه ما ميخوايم يه چيز ديگه هم بگيم.
„سفره اي را كه مادر پهن مي كنه دختر جمع مي كنه“
يك ضرب المثل خلص و ناب اراكي
پ.ن
يه چيز اولي كه گفتم دو پست قبل بود:))
من شنيده بودم آدم بايد سفره دلشو پيش كسي باز كنه كه بعد بتونه راحت جمش كنه ….. ولي كو گوش شنوا …
چرا خيلي وقت است هيچ شعري نمي گذاريد اينجا؟
خوش اندیش ، درود
مدتی است که من نوشته های خوش سبک و گيرای تو را می خوانم و بر دلام می نشیند . قلمات حرفهای است و جوهرش اندوهی ژرف است.
افسوس که دیر با دفترت آشنا شدم .
مي دونيد استاد، همين كه آدم قصد جمع كردن داشته باشه، حواسش هست كه داره چي پهن مي كنه، چه قدر پهن مي كنه، كيا رو دعوت مي كنه…
اما وقتي يادش بره رفتني هم در كاره ، اوضاع كار از دست مي ره.
راست گفتيد كاش يادمون بمونه تنها چيزي كه گارانتي داره مرگه!
بايد جمع كنيم، آخه همه ي ما رفتني هستيم.
يادم مي مونه!!
نمي دونم چرا بعد اين همه مدت اومدن به اينجا و خوندن مطالب شيرينتون دلم خواست كه امشب نظري بگذارم!
در نگاه كسي كه پرواز را نميشناسد، هر اندازه اوج بگيري، كوچكتر ميشوي.
„آلبركامو“
یک دشت نان گرم
یک سفره اشتها
گندم منم
که چاک دلم
در هوای اوست
سلام
راستش من نمي دونم كه كاربرد اين ضرب المثل رو درست دريافتم يا نه!
اما مي خواستم سراغ آن عاشقانه هايتان رو بگيرم.
خيال نداريد گاهي دلمون رو تازه كنيد؟
سلام
دوست قديمي هستم
با اسمي جديد
استاد
با شعري به روزم
خدا جوري سفره ي ما را انداخت كه ديگر محال است بتواند جمع كند… خودش هم در كار خودش مانده است!
„…و حالا به قدر همزادش غصه داشت كه ساعت ها موهاي سياهش را ميان خود و زندگي حايل كند…“ آيدين/سمفوني مردگان صفحه ي 125…
هرگز فراموش نمي كنم!
درودي و بدرودي استاد…
سلام … خيلي سلام…خيلي زياد…
تهرانيا اين روزا بيشتر مشكل انداختن دارن تا جمع كردن
سلام آدم اگر عاقل مى بود هرگز عاشق نمى شد پس هر آدمى به اندازه ى توان و فهم ٍ خودش سفره اش را پهن مى كنه و چوب جمع كردنش را هم خودش مى خوره .
پرستو
جايي گفته بوديد نويسنده بايد طرف روايت داشته باشد
دوست دارم بدانم كه سمفوني مردگان را براي كه روايت كرديد؟
سفره سمبل عرضه کردن است. اگر سفره خالی ماند میهمانان خود می روند. شاید لازم به گفتن چیزی نباشد و نگران خالی ماندن اش نبود. فقط باید بود و عرضه کرد.
اما این در تقابل با این است: به مردم چیزی ندهید بلکه اگر می توانید چیزی هم از آنها بستانید. ما همیشه فکر می کنیم که با عرضه کردن چیزی به مردم لطف می کنیم اما نمی دانیم که هر چه که به آنها عرضه می کنیم بیشتر و بیشتر آنها را از خود بی خود می کنیم. این مطلب شاید با شعارهای اصلاح طلبی و آرمان خواهی سازگار نباشد اما کثر انبوهی از دردسرها از دادن چیز به مردم ناشی شده است. در واقع ما که پا به این دنیا می نهیم آزادی دیگران را با حضورمان مخدوش می کنیم. حرف از این قبیل زیاد است آقای معروفی عزیز اما هر کدام از ما جایی ایستاده ایم و صدای برخی از ما شاید به گوش برخی دیگر نرسد. این هم غمی نیست. شاید تنها باید بخواهیم که در هوای خود بزی ایم.
سفره ما پر از خالي……سفره همسايه خالي از پر ….
اگر سفره انداختنمان دست خودمان بود , نه جاي من اينجا بود و نه جاي شما آنجا…
من که سفره پهن نمیکنم…مدتهاست…همه چیز همینجور ولو شده کف زمین…حوصله ی غذا خوردن نیست چه برسد به کاری دیگر که فردا اندیشی هم کنم یا همان ترن آن کردن شعور و عاقبت اندیشی!
استاد مسابقه ی داستان کوتاه رادیو زمانه چه شد؟ من دو داستان فرستادم.. نمیدانم شاید چون پی گیری نکردم از اخبار جدید عقب مانده ام!
ممنونم.
سلام آقای معروفی
به ما سر نمی زنی
اين ترانه بوي نان نميدهد
بوي حرف ديگران نميدهد
سفره دلم دوباره باز شد
سفرهاي كه بوي نان نميهد
قيصرامينپور
(شعرهايي از قباد جلي زاده شاعر كورد عراق(ترجمه:دارائي)
لخت
ابر..پالتوی روشنش را دور انداخت
باران شد!
باران..پیراهنش را بیرون آورد
تگرگ شد!
تگرگ هم خودش را لخت کرد
برف شد!
دزد
ماه
از سوراخ چادر و پشه بند
اندام لخت مان را
نگاه می کند!
غیرت
پیش از آن که باد
زنش را لخت کند
چشم ما را
پر می کند از خاک!
زهر
چمن.. پر است
از برگ های ریخته
پر..
پر..
باغ.. به حلبچه ی شهید می ماند!
؟
نه ماری بر کمرش پیچید
نه به درختی شوهر کرد
نه من شبی بین پاهایش خوابیدم
پس چه کسی
شکم آن مریم را
پر کرده از خوشه ؟
گل
باد لختش می کند
زنبور دختری اش را می گیرد
بلبل عطرش را..
وقتی که از غصه خودش را می کشد
باران جنازه اش را می شوید
ماه کفنی برایش می دوزد از مهتاب
باغ دفنش می کند!
خلیج
رودخانه
جوانی بلند قد و کمر باریک است
با دسته گلی..تلو تلو
راه می رود
می گویند آن گوشه ی دنیا
زنی..چشم آبی و تپل
در انتظار اوست!
سفره ی دل وقتی پهن بشه دیگه جمع کردنش کار سختی می شه،نه؟….
و سلام.
آقا جان
ما كه چيزي نداريم تا واسه ش سفره هم پهن كنيم
سفره ما خاليه ولي دلمون پره
اي بابا
سفره ي خالي دل ما جمع و پهن كردن نداره كه!
سلام آقای معروفی
ناخوانا با یادداشت «مولوی دوست دارد ترک باشد» بروز است
لطفا ببینید
آقای معروفی سلام
شما را در وبلاگ خودم لینک کردم.
متشکرم.