فردا


آدم بايد سفره‌شو جوری بندازه که بعداً بتونه جمع کنه.
                                         
                                           
(يک ضرب‌المثل تهرانی)

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

29 Antworten

  1. آقا اجازه ما ميخوايم يه چيز ديگه هم بگيم.
    „سفره اي را كه مادر پهن مي كنه دختر جمع مي كنه“
    يك ضرب المثل خلص و ناب اراكي
    پ.ن
    يه چيز اولي كه گفتم دو پست قبل بود:))

  2. خوش اندیش ، درود
    مدتی است که من نوشته‌ های خوش سبک و گيرای تو را می خوانم و بر دل‌ام می نشیند . قلم‌ات حرفه‌ای است و جوهرش اندوهی ژرف است.
    افسوس که دیر با دفترت آشنا شدم .

  3. مي دونيد استاد، همين كه آدم قصد جمع كردن داشته باشه، حواسش هست كه داره چي پهن مي كنه، چه قدر پهن مي كنه، كيا رو دعوت مي كنه…
    اما وقتي يادش بره رفتني هم در كاره ، اوضاع كار از دست مي ره.
    راست گفتيد كاش يادمون بمونه تنها چيزي كه گارانتي داره مرگه!
    بايد جمع كنيم، آخه همه ي ما رفتني هستيم.

  4. سلام
    راستش من نمي دونم كه كاربرد اين ضرب المثل رو درست دريافتم يا نه!
    اما مي خواستم سراغ آن عاشقانه هايتان رو بگيرم.
    خيال نداريد گاهي دلمون رو تازه كنيد؟

  5. خدا جوري سفره ي ما را انداخت كه ديگر محال است بتواند جمع كند… خودش هم در كار خودش مانده است!
    „…و حالا به قدر همزادش غصه داشت كه ساعت ها موهاي سياهش را ميان خود و زندگي حايل كند…“ آيدين/سمفوني مردگان صفحه ي 125…
    هرگز فراموش نمي كنم!
    درودي و بدرودي استاد…

  6. سلام آدم اگر عاقل مى بود هرگز عاشق نمى شد پس هر آدمى به اندازه ى توان و فهم ٍ خودش سفره اش را پهن مى كنه و چوب جمع كردنش را هم خودش مى خوره .
    پرستو

  7. جايي گفته بوديد نويسنده بايد طرف روايت داشته باشد
    دوست دارم بدانم كه سمفوني مردگان را براي كه روايت كرديد؟

  8. سفره سمبل عرضه کردن است. اگر سفره خالی ماند میهمانان خود می روند. شاید لازم به گفتن چیزی نباشد و نگران خالی ماندن اش نبود. فقط باید بود و عرضه کرد.
    اما این در تقابل با این است: به مردم چیزی ندهید بلکه اگر می توانید چیزی هم از آنها بستانید. ما همیشه فکر می کنیم که با عرضه کردن چیزی به مردم لطف می کنیم اما نمی دانیم که هر چه که به آنها عرضه می کنیم بیشتر و بیشتر آنها را از خود بی خود می کنیم. این مطلب شاید با شعارهای اصلاح طلبی و آرمان خواهی سازگار نباشد اما کثر انبوهی از دردسرها از دادن چیز به مردم ناشی شده است. در واقع ما که پا به این دنیا می نهیم آزادی دیگران را با حضورمان مخدوش می کنیم. حرف از این قبیل زیاد است آقای معروفی عزیز اما هر کدام از ما جایی ایستاده ایم و صدای برخی از ما شاید به گوش برخی دیگر نرسد. این هم غمی نیست. شاید تنها باید بخواهیم که در هوای خود بزی ایم.

  9. من که سفره پهن نمیکنم…مدتهاست…همه چیز همینجور ولو شده کف زمین…حوصله ی غذا خوردن نیست چه برسد به کاری دیگر که فردا اندیشی هم کنم یا همان ترن آن کردن شعور و عاقبت اندیشی!

  10. استاد مسابقه ی داستان کوتاه رادیو زمانه چه شد؟ من دو داستان فرستادم.. نمیدانم شاید چون پی گیری نکردم از اخبار جدید عقب مانده ام!
    ممنونم.

  11. (شعرهايي از قباد جلي زاده شاعر كورد عراق(ترجمه:دارائي)
    لخت
    ابر..پالتوی روشنش را دور انداخت
    باران شد!
    باران..پیراهنش را بیرون آورد
    تگرگ شد!
    تگرگ هم خودش را لخت کرد
    برف شد!
    دزد
    ماه
    از سوراخ چادر و پشه بند
    اندام لخت مان را
    نگاه می کند!
    غیرت
    پیش از آن که باد
    زنش را لخت کند
    چشم ما را
    پر می کند از خاک!
    زهر
    چمن.. پر است
    از برگ های ریخته
    پر..
    پر..
    باغ.. به حلبچه ی شهید می ماند!
    ؟
    نه ماری بر کمرش پیچید
    نه به درختی شوهر کرد
    نه من شبی بین پاهایش خوابیدم
    پس چه کسی
    شکم آن مریم را
    پر کرده از خوشه ؟
    گل
    باد لختش می کند
    زنبور دختری اش را می گیرد
    بلبل عطرش را..
    وقتی که از غصه خودش را می کشد
    باران جنازه اش را می شوید
    ماه کفنی برایش می دوزد از مهتاب
    باغ دفنش می کند!
    خلیج
    رودخانه
    جوانی بلند قد و کمر باریک است
    با دسته گلی..تلو تلو
    راه می رود
    می گویند آن گوشه ی دنیا
    زنی..چشم آبی و تپل
    در انتظار اوست!

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert