.

—-
دنبال چیزی نمی‌گردم، جز مرگ.



Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

4 Antworten

  1. گفتم: می دونی چقدر عشق زیر این خاکه؟ اونجا امن تر نیست؟
    گفت: بلند شو برو، ببین! دیگه مُردم!
    گفتم: حس می کنم ممکنه زنده شی وقتی من این قدر ناراحتم.
    گفت: می دونم، بهش می گن انکار!
    گفتم: من همه ی عمر تو انکار می مونم، شاید برگشتی!
    ————–
    خوب می‌نویسی. این دیالوگ‌ها خون و نفس دارند

  2. از خواب بیدار شوی، ببینی کسی اینجا برایت دلگرمی گذاشته است. برمی دارم و می گذارم زیر بالشم. شاید پرها آرام گرفتند. راستی من هنوز روی دست چپم می خوابم.
    ————
    دست راستت رو آزاد بگذار شاید نوشت در خواب

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert