View image

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

6 Antworten

  1. عباس معروفی بسیار عزیز!
    دل‌شادم حالا تماما مخصوص را دارم
    دل‌خور که چرا آن‌را از کتابفروشی‌ها نمی‌توانم بخرم
    دل‌نگران که نمی‌توانم بخوانمت پیش از آن‌که بتوانم بهای کتاب را بپردازم
    حالا این کامپیوتر وارث حقی‌است که از ما غصب شده
    که در غیاب آن „حق حضور“ نتوانیم کتابت را در میهن خود بخریم
    تا کمترین بها را برای این انس بپردازیم
    حالا من در کامپیوترم زخمی دارم که بر جبین عشق حک شده
    و سوزشی از آن داغ بر دل
    میان کتابهایم چند قرآن عتیقه‌ی عثمانی نفیس دارم
    فردا باید بروم چند‌تایش را به عتیقه‌فروش بفروشم
    پولی بگیرم
    بروم صرافی
    بهای حضور در نفسهای عاشقانه‌ای را „تماما مخصوص“ بپردازم
    با بخش ناچیزی از حضورم که سنگ شده درون قفسه‌ها
    بخشی از حضورم
    -که این روزها در بازار صرافها ارزشش نصف شده-
    باید پیش از آنکه نیست شوم
    به صرافی بروم
    تا مگر سبز شوم
    تا مگر جای این زخم در کامپیوترم
    بر شاخه‌های سبز حرص‌شده‌ی حضورمان شکوفه زند
    و دردری آرام گیرد در قلبی میان زخمها
    تا بتوانم
    بخوانمت
    با عشق.
    عباس معروفی عزیز!
    به سخاوتت ایمان دارم
    اما لطفا
    لطفا همینجا
    شماره حساب و بهای کاغذ کتاب را برایمان بنویس
    تا شاید کلمات درون قلبمان
    خون شود
    تا عتیقه‌ای نشود گران درون قفسه‌‌ی سینه‌هامان.
    با عشق.
    —————
    ماهگون عزیزم
    سلام
    همین عشق برای همه مان کافی ست
    ممنون

  2. جناب معروفى عزیز. ارادت من رو پذیرا باشید. کمترین کارى که کردم، این بود که در حین خواندن تماماً مخصوص، غلط هاى املایی را (شاید به اقتضاى شغلم البته) مشخص کردم. خواندنش را تمام نکرده ام. اما به محض تمام شدن به همین نشانى ایمیل که در این صفحه درج شده، ارسال خواهم کرد.
    ————
    سلام
    ممنونم از شما

  3. سلام استاد مهربانم
    چه دلم تنگ شده بود برای اینجا!!
    خواستم بگویم چند روز پیش یک پایان نامه در گروهمان دفاع شد با این عنوان:
    «بررسی الگوهای ساخت اطلاعی در رمان سمفونی مردگان نوشته عباس معروفی»
    خوشحال شدم.
    فقط حیف شد که نتوانستم بروم به جلسه ی دفاع 🙁
    با مهر و احترام

  4. صبح شد باز ولی آدم دلش میگیرد وقتی یک سال چند شبه تمام شود، انگار جاخالی هایم آب رفته اند و آنقدر کوچک و کم شده اند که نمیشود با زمان حسابشان کرد.
    این عکستان را دوست دارم استاد خوب من.
    ——-

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert