.
خواب دیدم گیاه بودم
گیاهی تُرد
که آسان زیر پا لگد میشود
خواب دیدم بیپناه یودم
کودکی بازیگوش
که مادرم
مرا به چهارصد نان فروخت
حساب کردم دیدم
به سال نرسیده
گشنگی امانبرش کرده
باید کودکی بزاید
زمانهی ارزانی ست
چوب حراج خورده
بر تن جعبه و
جواهر و
جوهر
بی رنگ شده
دل بیچاره!
از جان آدمی گرانتر چیست؟
خیال میکردم
جانم را میدهم تا تو حرفت را بزنی
و حالا منم
با بلیتهای باطله از سفری
نیمیش کابوس، نیمیش رویا.
بلیتها باطل شد
و من به راههای نرفته
و شهرهای ندیده
و سیبهای نخورده فکر میکنم.
به مادرم گفتم
دلم برای گردنبندت تنگ شده
چنگ میانداختم به آن و میخندیدم
حالا چنگ میزنم به هوا
و رهگذران پشت پنجره
بای بای میکنند و در لبخند من
دور میشوند.
41 Antworten
قشنگترین تحسین انعکاس خود شعر……..
خیال میکردم
جانم را می دهم تا تو حرفت را بزنی.
درود استاد
فهم زبان شعر برایم زود است
اما لذت بردم از این واژه ها و معنی معناهایشان
من این تکه را (هرچند در هم نوایی اش با بقیه )اما مستقلا با حس همزاد پنداری برای لحظاتی پرستیدم
و من به راههای نرفته
و شهرهای ندیده
و سیبهای نخورده فکر میکنم.
—————–
سلام شکیب عزیزم
اما باز نگشتم
به بیراهه هم نرفتم
که من نه مرد بازگشتم!
استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن
دین ِ من است.
دینی که پیروانش بسیار کم اند
مردم همه زادگان روزند و پاسداران ِ شب
دکتر شریعتی
مرسی استاد . شعر ِ خیلی خوبی بود
وقتی خواندمش دوست داشتم شعر شریعتی را برایتان بنویسم
بامهر
—————
مرسی محمد جان
هر تکه اش دنیای معناست.
دمتان گرم
سلام بر استاد
شعری پر از حس وتصویرهایی فراموش نشدنی.
از همه ی مطالب شما میآموزم آنچه را که در کلاس های دانشگاه ادبیات از ما دریغ کردند.
عشق تان روز افزون
سلام
واقعاً برایتان متاسفم…
سلام آقای معروفی عزیز
اسم وبلاگم به این آدرس تغییر کرد
http://nooghalam.blogspot.com/
پاینده و پیروز باشیذ
سلام همیشه استاد عزیزم
رمان من چاپ شد.باعث خوشحالی من است که آن را بخوانید تا از راهنمایی های با ارزشتان بهره ببرم.چطور می توانم آن را به دستتان برسانم؟
نهایت سپاس را دارم.
——————–
سلام
برام پست کنید لطفا
Abbas Maroufi
Kant Str. 76
۱۰۶۲۷ Berlin Germanz
وااااااای این جا کی فیلتر شده فکر کردم آدرس سایت رو اشتباه وارد کردم ۲۰ بار امتحان کردم
کلی کلید سرچ گرفتم همشون قفل شده بودن بالاخره تونستم بازش کنم
با درود
زیبا بود وزیبا تر از همه آنجا که نوشته ( باید کودکی بزاید ) آن مادری که فرزندش را برای گشنگیش فروخت پس این مادر نبود که فرزند را فروخت بلکه گشنگی بود
(بلیت ها باطل شد ) اگر بشود بایطها را بلیتها نوشت و تو به راه های نرفته و شهرهای نرفته و از همه مهمتر به (سیب های نخورده فکر می کنی ) همان همان سیب هایی که بنده خدا آدم و حوا یادشان رفت بخورند تا به خدا ثابت کنند که انسان به دنبال آزادی ست ا نمی خواهد کسی کاری به کارش داشته باشد البته یکیش را خوردند ولی خودتان دیدید که به کجا انجامید
پاینده باشید
——————
زندگی ات پر از سیب
لذت بردیم جناب معروفی…
متاسفانه فیلتر شده اید. منتظر تماما مخصوص هستیم همچنان
——————-
تماما مخصوص هم منتشر شد در برلین.
سلام امشب تونستم صفحه رو باز کنیم ما هم روشهای خودمونو برای فیلترینگ داریم!!!! خیلی خوشحالم دلم برای اینجا تنگ شده بود. شعر بی نظیر بود چنگ زدن به هوا درد ناک بود….
خوب باشید
دل بیچاره!
از جان آدمی گرانتر چیست؟
و من به راههای نرفته
و شهرهای ندیده
و سیبهای نخورده فکر میکنم!!!
بسیار زیبا مثل همیشه
ما همین ور آبی ها را فراموش نکنید …
امیدوارم که مجوز بگیرد هر چه زودتر
Salam
Khasteh nabashid.Man dar England zendegi mikonam.Chetor mitonam ketabhaye shoma ro bekharam?Dar inja nemayandegi darid ya na?
Mamnoon
——————————–
از طریق این می میل آدرس تون را برام بنویسید تا کتابها رو پست کنیم
[email protected]
سلام آقای معروفی عزیز
کاش بلیت ها ابدی بودند تا راه های نرفته و شهر های ندیده و سیب های نخورده حسرت نمی شدند.
پیروز باشید
سلام و درود بر شما استاد عزیز…مثل همیشه زیبا … رمانهای شما جزء دوست داشتنی ترین کتابهای کتابخا نه ام….از شما و درسهایتان بسیار می آموزیم …پاینده باشید و سلامت..
salam aghaye maroofi
az shere zibatoon lezat bordam. man ham gahi minevisam. neveshtan ro doost daram va khandan ro bishtar. agar doost dashtid gahi be weblage man sasr bezanid.
zahrasoltani.blogfa.com
va agar kamenti bezarid baram kheili arzeshmande.
—————–
سلام زهرای عزیزم
وبلاگت رو دیدم، چرخی زدم، و مطلب فالکنر رو هم خوندم. ساده و بی آلایش می نویسی، همونجور که فکر می کنی و حرف می زنی
یکی دو تا از شعرهات رو هم خوندم
مرسی
باسی جان این همه سال یادشان نبوده، حالا مغزشان به فرفره افتاده که سایتت را فیلتر کنند. 🙁 دوستت داریم.
———————-
سلام نرگس عزیز
من نمی دونم چرا سایت شما را فیلتر کردن !!
خدا شکر که من از دبی می توانم بی آیم
من چه کنند آنها که در ایران زندگی می کنند !!
استاد .. چرا ایران !!
————————-
خیلی از سایت ها فیلتر شده. و شکر خدا فیلترشکن هست برای همین روزا
سلام
حس خوبی دارم از خواندن شما که گفتنی نیست
درسهای نویسندگیتان را می خوانم
دوست دارم بنویسم
مرا به چهارصد نان فروخت
حساب کردم دیدم
به سال نرسیده
گشنگی امانبرش کرده
باید کودکی بزاید
( تلختر از حقیقت انگاری خودش است و خاطرههای گاهی هضم نشده و گاهی مانده در گلو مثل بغض و گاهی رو دل مانده)
سلام استاد.منتظرم حسابی و دل تو دلم نیست سر کتاب و ویرایش.خدا قوت
—————-
سلام
مشغولم و دارم باهاش یه قل دو قل بازی می کنم
دستانم در هوا معلق بود … از آن روز که چشمهای مادرم را برای همیشه بستم .
سالها … قرنها
…
شعرتان را که خواندم انگار کسی دستم را گرفت
متشکرم
رژیم آخوندی زرد که می کند میزند همه جا را فیلتر می کند
این هم نشانه دیگری از تزلزل است
والا آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟
دلم برایتان تنگ شده بود استاد
—————–
مرسی هومن عزیزم
با درود
پیام شما و جمعی از دوستان و روشنفکران به ملت ایران رسید از این که در آنسوی دنیا قلبتان را با ملت ایران به هم دوختید سپاسگزاریم
درود بر شما و به امید روزی که شما و تمامی دوستان محبوب و ادیبمان را در ایران ملاقات کنیم
پاینده باشید
سلام باسی عزیز
شعر زیبایی بود
تا جایی که توان زاییدن داشته باشد میزاید و میفروشد
و زمانی که توانی نداشته باشد میمیرد
آرام ….. آرام …..
میمیرد
در امن ترین جا برای زندگی!
استاد من یک داستان به نام «خط پایان» به آدرس زمانه برایتان فرستادم. اما بخاطر وسواس زیاد سه بار سندش کردم و هر بار تغییرش دادم. اگر ممکن است شما آخری را بخوانید. ممنون
—————–
داستان رو گرفتم. مرسی
سلام استاد
به این فکر می کردم چرا ۴۰۰ نان ؟؟؟؟
اما نفهمیدم مادری که گردنبند دارد چرابرای نان بچه اش را می فروشد …
عین ایران ما ..!!!
جاری باشید
سلام استاد
شعرتون بی نهایت زیبا بود و البته پر از غم
لذت بردم …
پایدار باشید
کاش چون پاییز بودم
زنده باشید. کاش یه وبلاگ جدید بدون فیلتر می نوشتین.
سلام
کاش می شد این شعر را با صدای خودتون در وبلاگ قرار بدید
خیال میکردم
جانم را میدهم تا تو حرفت را بزنی
و حالا منم
با بلیتهای باطله از سفری
نیمیش کابوس، نیمیش رویا.
خیلی زیبا بود و تلخ…
دختری که روبروی من در شیشه های پنجره نشسته است کاملا شبیه من است….
به روزم[گل]
عباس عزیزم
بد دلشوره ای به جانم افتاده
تا حالا شده هوس درخت بودن به جانت بیافته
هوس به بر نشستن سایه داشتن
و به ناگاه ببینی که عقیمی و به کاری هم جز تابوت شدن نمی آیی
عباس
از عقیم بودن می ترسم
و به داستان خودم که نگاه می کنم ……….
به خودم میگم نوشتن کار تو نیست پسر
اما صمد و یلدای نوشته ام یه لحظه تنهام …
یه بار گفتی به صد و هزار هم تاکید کردی که مارو نقد نمی کنی
ما علف های نسل سه روئیده در وطن
عباس عزیزم
هیجان و هیجان و هیجان
این تنها چیزیه که من دارم و کامل نیست
جسارت کردم و فصل اول داستانم (( فصل جدید )) رو برای شما به
[email protected] فرستادم
تا ببینی که ایراد کار از کجاست
شاید نباید صمد رو متولد می کردم تا حالا اینچنین گریبانم رو بگیره
———————
سلام
می خونمش. چشم
این شعر دلم را بوسید…
وحالا نسیم خنکی احساس میکنم!
ارادتمند…
دریاباری
——————–
چشم هات را می بوسم
گرته ی سیگار روی دستانش ریخت…
حال مکافات من… سیگار را روی دستم خاموش میکنم.
سلام آقای معروفی
من جوان هستم،خیلی جوان، شاید به اندازه ی یک سیب کال میفهمم ولی چه دیر چه زود با نوشته های شما آشنا شدم و فکر میکنم کمی میفهمم شاید به اندازه ی یک سیب کال.
اول با „فریدون سه پسر داشت“ و بعد…
به هر حال شما را دوست دارم.
جدی: مــخــلــصــیــم
——————
سلام
ممنونم از لطف شما
آقای معروفی چهقدر این شعر زیباست، بارها خوندمش و ممنون. میبینید هر چه هم وبلاگ شما رو در محاق ببرند نمیتونند پردهی ظلمانیشون رو جلوی چشم ما بکشند. به امید روزی که کتاب شما ایران چاپ بشه و ما دسترسی داشته باشیم بهش، به امید روزی که شما درد غربت نکشید و بین شما و ما فاصله مرز نباشه.
——————-
آگالیلیان عزیزم
سلام
گوگل ریدر رو هم امتحان کنید
و به امید برافتادن مرزها
آقای معروفی در مورد گوگلریدر دو نکته هست اینکه شاید برای خوانندگانتون بگید از https برای ورود یه آدرس استفاده کنند چون در حالت معمول (http) به این صورت هم فیلتر شده و دوم اینکه امکان درج نظر نیست. اما بدون استفاده از گوگلریدر و پادفیلتر هم به روشی میشه با از کار انداختن فیلترینگ به وبلاگ شما و هر جای دیگه دسترسی پیدا کرد، اگر خوانندگانتون مایلاند و کمی به کامپیوتر وارد اینکه متنِ طولانیِ زیر (و اگر خوانندگانتون وارد باشند شبیه این رو) دقیقاً پس از آدرس وبلاگ شما وارد کنند، به این طریق نیازی به پادفیلتر نیست و حافظهی بهکار رفته در نرمافزار فیلترینگ سرریز (overflow) میشه و از کار میافته (من هم برای نوشتن نظر از همین روش استفاده کردم):
http://uc.irpdf.com/uploads/1264754828.txt
———————-
مرسی مرسی
به مادرم گفتم
دلم برای گردنبندت تنگ شده
حالا چنگ می زنم به هوا…
من از مامانم دورم…. این چند خط آخر بدجوری دلمو لرزوند. دلم برای مادرم تنگ شد. برای بابام… برای همه روزهای خوب بودن و شاد بودن و رها از خستگی های همیشه… روزهایی که بزرگترین نگرانیمون این بود که فردا سرکلاس چطوری درس نخونده رو جواب بدیم…
سلام آقای معروفی
—————
سلام
حالا ، استفاده از قید حالا گناه است
و ما به اجبار
هنوز
از درد های گذشته های بعید حرف می زنیم