گارانتی


هیچ چیزی در زندگی تضمین‌شده نیست. این را همه می‌دانند، با این‌حال آدم‌ها بسیار دروغ می‌گویند و نقاب می‌سازند و پشت آن پنهان می‌شوند. مثل کبک سر در برف فرو می‌کنند و حالی‌شان نیست که دمب‌شان پیداست.
زندگی و دوستی و خرید و فروش و خوشبختی و زیبایی و جوانی و سلامتی و خلاقیت و آرامش و عشق هم گارانتی ندارد. تنها چیز تضمین‌شده‌ی دنیا مرگ است.
آدم اگر یک بار بمیرد، „به اندازه“ می‌شود. و مرده‌ها هرگز دروغ نگفته‌اند.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

83 Antworten

  1. „آدم اگر بمیرد به اندازه می شود و مرده ها هرگز دروغ نگفته اند.“
    در این روزهای کسالت بار به دل نشست… به چشم های خود دروغ نگوئیم… خدا دیدنی است.
    دلت بهاری

  2. سلام آقای عباس معروفی عزیزم
    روزتون بخیر.
    ممنون که مینویسید.
    من خیال میکنم با هر مرگ تولدی هم تضمین شده، که این دو جدایی ناپذیرند.
    دلم میخواهد دوستت دارم را با شما بسیار بگویم، ولی نمیخواهم کلمه رو فاسد کنم، بدونید که….
    احترام بی حد .
    باز هم ممنون که مینویسید.
    هدیه شایگی

  3. شاید از دست دادن
    یا از کف رفتن همه آنهاست
    و نداشتن افق دید و تحمل است
    که فرد را به زیر نقاب می برد
    که آری :
    هنوز زیبا و خلاقم
    ..
    ..
    ..
    مرده ها …

  4. به خاطر همینه که بابت کارایی که قصد انجامشونو دارم به هیچ کس هیچ تضمینی نمی دم؟
    یعنی این کار من نوعی هراس از مرگه؟

  5. تو این دنیا همه چی برامون تاریخ مصرف داره
    دوستیمون .. اعتقاداتمون .. ایمانمون .. و حتی عشقمون

  6. شاید بهتر بود اینقدر نمى فهمیدیم . همه چیز از وقتى آغاز شد که تو یا من ، بزرگ و بزرگ تر شدیم و دیگر دنیا با دروغ هاى رنگ به رنگش در مشت ٍکوچک ٍ ما جاى مى گرفت و دیگر ناشناخته اى نماند براى کشف . تنهایى ماند که خود همان مرگ است همان مرگ که تنها تضمین شده ى این دنیاست .
    پرستو

  7. aghaye maroofi
    tavalode 50 salegitono tabrik migam.mosahebatono shenidam.cheghadr sedatoon mahzoon bod.yek hozne asatiri.man dastan nevise javani hastam ke darshaye amozandatono az radiyo zamane donbal mikonam.vali nemidonam chera ta be hal jorat nadashtam baratoon comant bezaram.vali sedaye shoma man ro be in kar va dasht. va tavalode shoma poli shod baraye ashnaiye bishtar.dastanhamo baratoon mail mikonam.khoshhal misham bekhinid va baraye behtar shodan hamrahi.fekr konam in az arezohaye shoma bashe ke javanhaye irani asari mandegar khalgh konnand.
    har tavalod labkhandi az khodast.va in neshan midahad o hanooz be ensan omidvar ast.

  8. سرم را تکیه به سردی دیوار می دهم و انگارم را می بندم.رو به هرکجایی این خاک که میکنی بوی مردار می آید تا سرسختی مردمان هربرباد سرت را که خوب به دوار انداخت خودت را تکیه به جایی دهی

  9. آن سوی نقاب را نباید نگریست
    آری ، ورای صورتک‌ها
    باشد بس آزارنده و زشت و سیاه
    و ترا دل نیست
    که بر چهره‌های بی‌نقاب بنگری
    دل‌آشوبه می‌گیری .
    آدمی مرده ست قرن ها
    آن سوی چهره ها
    باشد تنها کفتارهایی در انتظار گوشتی نرم
    دهان هایی تشنه ی خون گرم
    چهره هایی برهنه و بی بزک
    زشت و سوراخ از ریب و ریا
    تیره از حسادت های نابجا
    دود آلوده از هوس های تباه
    سیاه و سیاه و سیاه
    گر بنگری
    دل آشوبه ای تلخ تا ابد مانا

  10. سلام
    امیدوارم که حالتون خوب باشه.
    پسری از خاک کویر ۱ با یک موضوع متفاوت به روز شد.
    منتظر حضور گرم شما هستیم.
    خواهشن این بار دقیق تر از همیشه موضوع پست رو بخونید.
    در ضمن نظر هم فراموش نشود.
    موفق و سر بلند باشید./

  11. سلام ای شب معصوم
    سلام ای شبی که چشمهای گرگ های بیابان را
    به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی
    و در کنار جویبارهای تو ارواح بید ها
    ارواح مهربان تبرها را می بویند
    من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صداها می ایم
    و این جهان به لانه ی ماران مانند است
    و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
    که همچنان که ترا می بوسند
    در ذهن خود طناب دار ترا می بافند
    فروغ

  12. …عذز می خواهم…احساسات نوستالژیک شما از گذران عمر از گذراندن عمر در غربت به حدی افراطی شده که آثار نگاشته شده شما در غربت را به زیر سایه خودش برده…آقای معروفی لاجرم این غرب را که غربت می نامند بیش از آنکه چیزی به شما عرضه کند از شما ستانده است…

  13. استاد ادما این روزها انقدر دروغ می گویند که وقتی راست باشی و راست گفتار باور نمی کنند!

  14. سلام استاد معروفی.بالاخره چیزی شبیه داستان نوشتم که چند خطی می شود.می دانم ها!!.خیلی گرفتارید این روزها.ولی اگر فرصتش بود برایتان.خیلی دوست داشتم مثل همیشه نظرتان را بدانم.خودخواهی صرف است،می دانم.ولی انگار کنید اولین بار است داستان می نویسم.به انس خلوت حضورتان که اگر فرصتش نبود همین که بخوانیدش اکتفا می کند.

  15. سلام
    البته مرده ها هم دروغ می گویند….مثلا همه کارشان را انکار می کنند!
    اما وقتی دست آدم زبان در بیاورد،و لو ات بدهد…دیگر چه جای گله
    .
    .
    خیلی درست گفتید!
    تنها چیز تضمین شده مرگ است!
    اما وقتی به بعد ازآن فکر میکنی، میبینی خیلی سخت میشود

  16. وای! آدم دلش یهو از ترس هرررری می ریزه پایین.
    پشتش و زیر پاش خالی می شه.
    خنده اش می گیره از خودش که همه اش خودشو می زنه به اون راه که این چیزا رو از یادش ببره.
    آدم دلش هررری می ریزه پایین.
    وقتی یکی دیگه اینا رو می گه.
    و آدم گوش می ده.

  17. سلام
    و این دروغ و این نقابِ فرهنگ ساز !!!
    بعضی چیزها که گفتی گارانتی نداره اما وارانتی داره . فقط کافیه نقاب را عوض کنی.

  18. سلام
    نوروز ۸۶ سمفونی مردگان رو به سفارش یکی از دوستان خوندم، عباس
    معروفی رو شناختم و امروز خوشحالم می تونم براش پیغام بزارم و تشکر کنم

  19. سلام آقای معروفی عزیز
    راست می گویید
    اما
    آنقدر به ساختن نقاب ماهر شده ایم که حتی مطمئن نیستم مر ده ها هم راست بگویند.
    همیشه باشید.
    زهرا

  20. سلام آقای معروفی عزیز
    راست میگو یید
    اما
    این روزها آنقدر همه در نقاب زدن به چهره ها ماهر شده اند که مطمئن نیستم حتی مرده ها هم راست بگویند.

  21. سلامی چو بوی خوش آشنایی …. نه قبول ندارم اگر دوستی گارانتی نداشت ما سالیان سال هر شب به شما سر نمیزدیم ،خسته غم نباشید

  22. سلام آقای معروفی
    مرده ها اگه می تونستند حرف بزنند حتماَ دورغ میگفتند چون آدمها تو زندگی اینقدر به دروغ عادت میکنند که بعید به نظر میاد دیگه هرگز توان راست گفتن داشته باشند این خود مرگ که دروغ نمیگه همونطور که روانشاد هدایت هم در بوف کور تاکید میکنه : تنها مرگ است که دروغ نمی گوید.

  23. سلام
    نیچه میگوید:
    مردم فکر میکنند مرده ها روح ندارند اما همین که در کابوسها و خواب و خیال ما هستند یعنی روح دارند.
    چه ربطی به نوشته شما داشت نمیدونم؟!
    ×××
    استاد هر چقدر به ما لینک ندی و تحویل نگیری بازم دوستت داریم .

  24. جناب معروفی سلام
    تو مصاحبه تون با یه روزنامه (یادم نیست کدوم روزنامه) گفته بودید که خیلی استعداد ها تلف میشن که اگه بهشون برسن(رسیدگی کنن) نویسنده های خوبی میشن (نقل به مضمون)
    میدونم که نویسنده نیستم و نوشتن هم بلد نیستم ولی اگه شما به من برسید(رسیدگی کنید) شاید منم یه روز نویسنده بشم خیلی دوست دارم در مورد مطالبم نظر بدید حتی اگه دوست داشته باشید میتونید بگید: نوشته هاتو بریز تو سطل آشغال یا وبلاگتو حذف کن اما مهم نیست من دوباره مینویسم فقط بگید چطوری و چی کار کنم
    سلام
    شما همین جا سمت راست، برنامه های داستان نویسی را بخوانید یا گوش کنید. آنها را برای رسیدگی به شما نوشته ام.
    عباس معروفی

  25. با سلام ..علاقمندم که داستان برج را در وبلاگ من بخوانید و ممکن اگر باشدحس ونظرتان را بنویسید و دریغ مکنید.. نظر دوستانتان گرانقدرتان هم ارجمند و پربهاست..با احترامات تام ..آستانه…http://2paralel.blogfa.com/

  26. سلام.
    نمی دانم جای این نامه اینجاست یا نه. هر چه خودتون صلاح میدونید. برای من مهم اینه که بخونیدش.
    „نامه اول.
    سلام
    …می آیم بهترین داستانم را بنویسم و برای مسابقه بفرستم ، به قول خودت واژه ها خاک بر سر شده اند. انگشتانم را میکشم روی شیشه که صورتت را نوازش کنم. صدای قلبم میپیچد توی تنم. این عاشقانه نیست، از آن صادقانه هاست.دلم میخواهد یک داستان بنویسم برای رؤیاها و دلگیری ها که هست.که جاری بشوم توی زمین و توی آسمان و جایت را محکم کنم.کاری کنم کارستان. یک دسته گل به آب بدهم که برای یک لحظه هم شده سنگینی روی قلبت کم بشود. تو چرا آنقدر تنها ماندی با این همه عاشق که میخواهند لمست کنند برای احترام؟
    دلم میخواهد یک شب همه اشکهای سرد و گرمت را در آغوشم بریزی و کف دستهامان را به هم بچسبانیم. برایم مثل عشق به شمع است.
    برای بهترین داستان باید خودم را بنویسم.داستان هدیه. آسمانی یا زمینی اش که فرقی ندارد.هدیه را به هم میدهیم و بی موقعش از با موقعش بیشتر میچسبد.
    دوریت هیچ مفهومی ندارد. امشب دارم لمست میکنم . تنها چیز تضمین شده برایم هستی توست.بغضی گلویم را میفشارد.دستم را بگیر که ببوییم.
    غنیمت میدانم نیمه شبها خیره شدن به عکست را با آن آهنگ دلنواز و خواندن شب نوشتهایت.
    میدانم که بوده ای و هستی………………….
    احترام بی حد.
    هدیه شایگی. پنجشنبه هفده خرداد هزار و سیصد و هشتاد و پنج.
    خانم هدیه شایگی عزیزم،
    سلام.
    نوشته تان را از نوع نامه ی دختری به پدرش تلقی می کنم یا نامه فردی به نویسنده ی محبوبش..
    کاش داستان بنویسید و انرژی تان را صرف کار خلاقه کنید.
    برای کار هنری آدم باید وجودش پر از عشق باشد که شما سرشارید، این همان دستمایه و گوهری است که از آن داستان و رمان پدید می آید.
    با احترام
    عباس معروفی

  27. سلام آقای معروفی…امیدوارم حالتان خوب باشد.خوشحالم تارنمای شما رومی بینم……نشسته ام کنارگوش ماهی ها/ کور شوم / دریا
    به پیرزن ها نگاه می کنم به پیرمردها/
    به حافظه سردم که نهنگ است/
    به خواب های دختری که دیروز برایش ودکا آورده ام/به امیددیداری دوباره

  28. دقیقا به همین دلیل من به هیچچیز اعتماد ندارم و این شده بلای آرامشم.
    راستی کاش می دونستید که چقدرررررررر دلم برای شعرهاتون تنگ شده.

  29. سلام آقای معروفی عزیز
    نمی‌دانم خبر دارید یا نه؟ امروز یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه پلی‌تکنیک در پی حوادث اخیر این دانشگاه بازداشت شد. و اکنون ۷ دانشجوی پلی‌تکنیکی در آستان امتحانات در بند هستند. در حرکتی جمعی تصمیم گرفتیم، اسم وبلاگ‌هایمان را تا آزادی دانشجویان در بند پلی‌تکنیک به „تا آزادی پلی‌تکنیکی‌ها“ تغییر دهیم. اگر موافقید به ما بپیوندید.
    موفق باشید.

  30. سلام سلام بر شما نویسنده محبوب
    وقتی رفتم کتاب فروشی و کتاب شما را به من معرفی کردند آنرا با ولعی باور نکردنی ورق زدم
    با خواندن چند سطر دستگیرم شد که واقعا شاهکار است نه به حرف شاهکار البته من در حدی نیستم که نظر در این باره بدهم
    ولی دست کم این را بدانید تا کتاب را به اتمام نرساندم آرام نگرفتم از سر کلاس تا نیمه های شب ….
    کتاب سمفونی مردگان را به ۴ تن از دوستان جانی هدیه دادم …..
    دلبستگی به نثر زیبا و منحصر به فرد کتاب و شیوه نگارش و پایه نگارینه ادبی و غالب داستان مرا دیوانه داستان کرد و بخصوص که این داستان نزدیک به فرهنگ من آذری بود
    من دانشجوی سال آخر حقوق هستم اهل شعر و نقاشی و روحیه ایی مثل آیدین شما …………….
    من به عنوان یک ایرانی به داشتن چنین نویسنده چیره دسنی با ملیت ایرانی افتخار میکنم
    وقتی وب سابت شما رو دیدم به قدری بوجد آمدم که انگار دنیا را با تمام کتابهای خواندنیش به من دادند
    همیشه موفق و موید و سلامت باشید
    آرزوی شادکامی برای شما و خانواده محترمتان دارم
    دست حق پشت و پناه شما
    اگر لطفی و وقتی داشتید به وبلاگ من سر بزنید
    http://www.xxj00j00xx.blofa.com

  31. دروغ ها مثل پلی شده اند برای عبور از لحظه ای به لحظه ی دیگر …
    مرده ها دروغ نمی گویند ( شاید ) … به همین خاطر آنها را اینگونه میستاییم …

  32. سلام آقای معروفی بسیار نازنین
    متشکرم که نامه ام را درک کردید. و متشکرم از راهنماییتون. دارم سعی میکنم برای داستان.
    مثل همیشه…..
    …………..ممنون که مینویسید.
    “ همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
    که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی“
    احترام.
    هدیه شایگی

  33. سلام جناب معروفی عزیز
    این آخرین پیام من به یک استاد مغرور است
    دیگر هیچ وقت به سایتتون سر نمی زنم
    یعنی
    به جای اینکه به دنبال عباس معروفی له له بزنم
    دوست دارم خودم یک عباس معروفی باشم
    قول میدهم
    „مرده ها یه روز حرف می زنند“

  34. هیچ چیز در زندگی تضمین شده نیست. پس بهتر که آدم ها دروغ هایشان را بگویند و بروند توی یک چیزی به کوچکی پوست پسته، قایم بشوند…

  35. با سلام…
    متن زیر را که «پیشنویس منشور آزادیخواهی» و مرتبط با طرحی به نام «طرح اعتراض» می باشد بخوانید و با همفکری و نظرات خود به تکمیل و تصحیح این پیشنویس کمک کنید…این طرح برای رسیدن به مرحله ی اجرا به همفکری و همراهی و حمایت همه شما نیاز دارد…پس بیاییم با کمک یکدیگر نقاط ضعف چنین طرحی را مرتفع کرده و نقاط قوت آن را تقویت کنیم و با حمایت از این طرح و معرفی آن قدمی کوچک اما تاثیر گذار در همراهی با تمامی جنبش هایی که داعیه ی آزادیخواهی و برابری دارند برداریم.
    (نظرات و پیشنهادات خود را در مورد این طرح و پیشنویس تهیه شده در وبلاگ شراگیم (www.sharagim.net) و در صورت فیلتر بودن در وبلاگ (www.sharagimzand.blogfa.com) مطرح فرمائید.)
    پیشنویس منشور آزادیخواهی:
    از آنجا که بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر که به تصویب تمامی کشورهای عضو سازمان ملل رسیده است، هیچ حکومت و یا دولتی نمیتواند و نباید در قلمرو حاکمیت خود قوانین و مقرراتی را به تصویب برساند و یا به اجرا بگذارد که با اصول سی گانه اعلامیه جهانی حقوق بشر و نیز میثاق نامه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب در مجمع عمومی سازمان ملل متحد تعارض و تقابل داشته باشد و نظر به اینکه بر طبق اصل بیست و هشتم از اعلامیه جهانی حقوق بشر هرکسی حق دارد خواستار برقراری نظمی مدنی و بین المللی باشد که تحقق کلیه حقوق و آزادیهای مقرر در اعلامیه جهانی حقوق بشر به طور کامل در آن میسر شود؛ بنابراین ما جمعی از شهروندان ایران که قوانین، برخوردها و رفتارهای نظام حاکم را مغایر با منشور جهانی حقوق بشر و توهین و تعرض به شان، کرامت، شعور و حیثیت انسانی خود میدانیم، ضمن اعتراض به قوانین و برخوردهای موجود، خواهان به رسمیت شناخته شدن تمامی حقوق انسانی خود به طور کامل (مطابق اعلامبه جهانی حقوق بشر) به عنوان یک انسان آزاد و صاحب کرامت و اندیشه هستیم.
    ما اعتقاد داریم که هیچ نوع حکومت و یا نهاد و یا فردی مطلقا و تحت هیچ عنوانی حق ندارد با دستاویز قرار دادن پاره ای مسائل مانند مذهب و سنن و یا باورها و اعتقادات، حقوق جهانشمول انسانهای تحت حاکمیت خود را تضییع و یا محدود نماید.
    ما معتقدیم انسانها همگی آزاد و برابر هستند و قومیت، نژاد، جنسیت، عقیده و مذهب آنها نباید باعث محروم شدن آنها از حقوقی شود که مطابق اعلامیه جهانی حقوق بشر باید از آن برخوردار باشند.
    ما به عنوان شهروندان جامعه ایران معتقدیم هرگونه فعالیت و مشارکت سیاسی در سیستم حکومتی فعلی ایران و در چهارچوب قوانین موجود قادر به
    بازگرداندن حقوق تضییع شده ی ما به عنوان یک انسان آزاد نخواهد بود و تنها راهی که ممکن است ما را به حقوقی شایسته مقام انسانی برساند برگزاری همه پرسی برای تدوین و جایگزینی قوانینی مترقی و منطبق بر معیارها و ارزش های انسان مدرن و متمدن امروزیست.
    از آنجا که هر حکومتی مشروعیت خود را از مردم می گیرد و نظر به اینکه نسل جوان و میانسال امروز ایران در همه پرسی جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ نقشی نداشته است،ما انتظار داریم که شرایط برگزاری یک رفراندوم آزاد و سالم برای همه مردم ایران فراهم شود تا مشخص شود که بعد از ۲۸ سال تجربه ی امتزاج دین با سیاست آیا ملت ایران هنوز خواستار حکومتی دینی و اسلامی ست یا حکومتی سکولار و انسانی را انتخاب خواهد کرد.
    از آنجا که امکان شرکت هیچ گروه و یا فرد و یا طیف فکری مخالف جریان حاکم در هیچکدام از دوره های برگزاری انتخابات وجود نداشته و ندارد و از آنجا که در دوره هشت ساله حاکمیت اصلاح طلبان نیز حقوق انسانی ما مطابق منشور جهانی حقوق بشر تامین و تضمین نگردید، و نیز با در نظر گرفتن اینکه جنبش اصلاحات حتی در مقام شعار هم فراتر از قوانین موجود نمی رود و داعیه تغییر دادن این قوانین را نیز ندارد ؛ ما معتقدیم دوران دل بستن به اصلاحات به عنوان راهی برای تحقق حقوق انسانیمان به سر رسیده است.
    ما معتقدیم که موارد زیر از مصادیق نقض آشکار حقوق بشر در ایران و توهین به حیثیت و شعور انسانی افراد می باشد و باید با وضع قوانین جدید و مترقی جلوی آن بدون قید و شرط و فورا گرفته شود:
    ۱- سانسور و قیم مآبی چه در حوزه نشر و رسانه و اینترنت و چه در سایر حوزه های فرهنگی،هنری، عقیدتی و یا اطلاع رسانی.
    ۲- نبودن آزادی بیان و تحت تعقیب قرار دادن و زندانی کردن افراد به جرم نشر افکار سیاسی و یا عقیدتی غیر همسو با منافع و سلائق نظام حاکم.
    ۳- دخالت و تفتیش در حریم خصوصی زندگی افراد و برخوردهای پلیسی با شهروندان(چه تحت عنوان مبارزه با منکرات و مفاسد و چه در قالب طرح هایی مانند جمع آوری ماهواره ها و مانند آن)
    ۴- اجباری بودن حجاب اسلامی برای بانوان و برخورد و بازداشت زنان و دختران تحت عنوان مبارزه با بدحجابی.
    ۵- غیر عادلانه و تبعیض آمیز بودن قوانین مربوط به زنان (قوانین مربوط به ارث، دیه، شهادت، ازدواج و طلاق، حضانت فرزندان و مانند آن)
    ۶- وجود قوانین جزایی غیر انسانی و غیر متناسب با جرم انجام گرفته مانند اجرای احکام اعدام برای جرائم غیر جنایی و یا قطع عضو و شلاق و مانند آن.
    نظر به اینکه حق اعتراض جزء حقوق اولیه شهروندی ماست ، برآنیم تا برای نشان دادن اعتراض خود و تا زمان احقاق حقوق انسانی خویش، نوار زرد رنگی را به نشانه اعتراض و همدلی و همراهی با دیگر معترضین به بازوهای چپ خود ببندیم. بدیهی ست تمام کسانی که با موارد مطروحه در این منشور موافقت دارند میتوانند به نشانه اعتراض و در اعلام همبستگی با سایر معترضین به این حرکت نمادین بپیوندند.
    این حرکت یک حرکت کاملا مردمی ست و به هیچ حزب و گروه و فرقه ای مرتبط نیست و ما معتقدیم که در شرایط فعلی تنها راهیست که بتوانیم خواسته های خود را که امکان طرح کردنش در پای صندوقهای رای وجود ندارد مطرح کنیم و اعتراض خود را از طریق مسالمت آمیز و به دور از هرگونه اغتشاش و بی نظمی و خشونت به دستگاه حاکم و جهانیان نشان بدهیم تا شاید روزی همین اعتراض ها زمینه ساز استقرار دموکراسی در ایرانی شود که همواره در طول تاریخ مهد فرهنگ و تمدن و آزادیخواهی و عدالت طلبی بوده است .

  36. سلام آقای معروفی
    واقعاً مرگ به همین زیبایی است که می گویید… و تضمین شدنی هم هست… بله! شاید دردناک باشد، اما چیزی و واقعه ای هم به زیبایی، وقار، تضمین، و وسوسه انگیزی مرگ نیست.. فقط این وسط فرق کوچکی است میان مرگ انگاری و مرگ‌اگاهی… این همان اشراقی است که بعضی ها- فقط بعضی ها- نسبت به اتفاقی چنین تعیین کننده و تضمین شده دارند…

  37. سلام باسی شریف :
    نخست آنکه لحن بی ریا و خودمانی ام را بر شدت و حدت علاقه ام به عباس معروفی ببخشید.
    و اما… زندگی بی گارانتی زیباست چه اگر گارانتی میداشت چه ها که نمی کردیم با هم ؟… ما زندگانی که به گارانتی ی مرگ واقفیم.
    و دیگر اینکه خوشبختانه در این روزگاران احساس و شعور انسان ها به درجه ای از رشد رسیده که راستی و ناراستی هر کس را می توان در ورای کلام اش دریافت حتی از پس پشت این مانیتورها…انرژی ی در صدای هر کس هست که حتی از پشت تلفن هم ما را به صحت و سقم کلام گوینده حساس می کند…
    و چه قدر لذت بخش است در میانه ی این همه درروغ و دغل …راست بودن و گاهی سخت !
    اما تلخ نه.
    روزگارتان خندان

  38. اقای معروفی سلام
    بنویسید و بنویسید تا یادگاری هایتان برای ایران بماند.اما سخن صادق هدایت رو فراموش نکنید:“تنها مرگ است که دروغ نمیگوید“
    ممنونم!

  39. اول یاد شعر شاملو افتادم در باره صداقت و دروغ نگفتن:
    … به شهری که ریا را پنهان نمیکنند
    و صداقت همشهریان تنها در همین است.
    دوم استاد بسیار خوشحالم که وبلاگ شما را دیدم و واقعا خوشحالم . میدانم درخواست بی جایی است یا آرزویی بزرگ اما بی نهایت خوشحال میشوم استاد نظر شما را در باره خط خطی های خودم داشته باشم .

  40. مردی که در قهوه‌خانه نشسته بود با دست‌هاش چشم‌های خود را درآورد و خونش روی میز ریخت. سرش را به میز می‌کوبید. نعره می‌زد و لباسش را می‌درید. همه تماشایش می‌کردند. کار از کار گذشته بود. کور شده بود و خونریزی داشت. لیوان چایی و قلیان افتاده بود و شکسته بود. زغال‌ها روی زمین می‌سوخت.
    آمدن و دست و پاش را گرفتند. چه باید می‌کردند بیشتر از این، در میان فریادها و هق‌هق گریه‌‌هایش؟
    تا چند لحظه‌ی دیگر می‌مرد. چه کسی می‌توانست حرکاتِ چنین آدمی را پیش‌بینی کند؟
    چه کسی می‌داند برای یک آدم چه وقت و کجا همه چیز تمام می‌شود.
    حالا اگر دوست دارین شما در خاطراتش جستجو کنید. چرا که او دیگر به هیچ چیز حساس نیست. نه به دروغ‌ها و نه به فریب‌ها و کنجکاوی‌ها. حالا او دیگر یک آدم کاملاً بریده شده و جدا شده است.
    ۲۱ خرداد ۱۳۸۶

  41. اقای نویسنده سلام.این یه عرضحال مختصر از کسی ست که تا چندی پیش در ارزوی نویسندگی میسوخت و حالا این ارزو سوخته.سمفونی مردگان شما رو در ۹ سالگی خواستم بخونم که خواهر بزرگتر اجازه نفرمودن.در ۱۵ سالگی خوندم.یکبار که در صدای امریکا مهمان بودید دیدیمتون و نشناختمتون.هرچند قصور از جانب ما بوده ولی باید برای نسلی که نویسندگانش در غربت به سر میبرن و برای اون نسل غریب نگه داشته میشن اه ه ه کشید.
    سپاس
    چه چیزی میتونه تضمینی باشه برای اینکه بفهمین من هم وجود دارم؟؟؟؟؟؟؟؟

  42. و این درس ها، نوشته ها و صدای گرم و آهنگین
    تنها آرام بخش دلتنگی های من…
    مهربان استاد،
    خسته از درس و امتحان، با دنیایی کتاب نخوانده،
    باز به سراغ سمفونی رفتم و „پدر غرید: نماز فدای رقاصی تو“
    و یادم آمد آن روزی که پدر مشغول غذا خوردن و مادر در کنارش نشسته بود…
    و یادم نمی رود که چقدر بزرگ و وسیع اید
    و چقدر دوستتان دارم!

  43. دمب همه ی آدمهای دروغ گو بیرون از برف نیست، قربان. دمب آدمهای دروغگوی ناشی بیرون از برف می ماند.
    با این حساب گویا مشکل از زبان است. شاید اگر مرده ها هم زبان در می آوردند، آنها هم مرتکب دروغگویی می شدند.
    اما به نظر من دلیل نهایی این است که زندگی بر سر چیز دیگری می چرخد. اگر کسی آن را بیابد، از دروغگویی انسانها نخواهد رنجید.

  44. سلام اقای معروفی
    بیصبرانه منتظر کار جدید شما هستم … ما برای به یاد اوردن بعضی از یاد رفته ها گاهی به اشاره گرهایی نیاز داریم …

  45. سلام آقای معروفی
    من اتفاقی همین الان با شما و بلاگتون آشنا شدم …..
    علاقم به کتاب خیلی زیاده بعضی موقع ها می نویسم و عکس می گیرم
    الان هم از این که با شما و بلاگتون آشنا شدم خیلی خوشحال شدم ….
    در مورد مطالبتون نظر دادن الان برای من سخته چون بایستی یه سیر مطالعاتی از شما داشته باشم …. تا با افکار و عقاید شما آشنا شم ….
    (( عاقلان دانند …..))
    خوشحال می شم سر بزنید و راجع به مطالب و عکس ها نظر بدید …
    بای تا های

  46. آقای معروف. آقای معروفی. آقای عزیز
    خیلی خوب گفتی. تمییییییییز
    تنها چیز تضمین شده ی این دنیا مرگ است. این جمله ات را باید با آب قاب بگیرم. طلا خیلی زلال نیست برای این جمله.

  47. salam aghaye marofi.
    khastam 50 salegiton ke sakht hast ro beheton tabrik begam omidvaram sad o bis sale bashid va begam khushbehaleton ke hanoz az hame ja bikhabarid. man daem naghd ha va nazarhaye adabiton ro mikhunam va be in hame etemad be nafs va savad ghebte mikhuram shoma omide nevisandehaye javan hastid.va namade poshtkari o moghavemat.movafagh bashid mesle hamishe va mohkam

  48. اگر فقط یک بار دستهای من را در دستش بگیرد می بیند که تب تند من هنوز عرق نکرده .
    همین تضمین عشقم نیست؟

  49. معروفی عزیز !
    مرگ هم تضمین شده نیست یا هست. چه می دانم ؟
    از کجا معلوم وقتی می میریم زنده نمی شویم یا می شویم. چه می دانی ؟

  50. کمتر داستان می خونم اما همیشه ترا خونده ام از تکرار سمفونی ات که باعث شکل گیری دار آبم شد تا آونگ… نه فقط نمی نویسی که آواز می خوانی

  51. اقای معروفی عزیز سلام
    یکی گفته اگه کسی را حتا یک نفر بیاد داشته باشد زمان بر او نمی گذرد. زمان بر عباس معروفی هم نمی گذرد . به عصر آدینه هم سری بزنید اگر وقت داشتید .
    با مهر

  52. سلام.
    من همون مریم هستم که بهتون گفته بودم مقیم آلمانم ..حالا برای دیدن خانواده ام اومدم ایران تا تیر ماه.با بابا راجع به شما یه شب صحبت می کردم گفت:به استاد بگو نشون به اون نشون که مغازه پدرشون تو اطراف عکاسی کسرا بود.درسته ؟ شاید هم بابا داره اشتباه می کنه.؟
    جاتون اینجا خالیه…
    جالبه وقتی هفته پیش رسیدم اینجا دیدم دست برادرم کتاب سال بلوا ست!
    سلام خانم مریم
    بله، دفتر مجله گردون هم همان نزدیکی ها بود.
    به پدر و برادرتان سلام برسانید.
    عباس معروفی

  53. دوستی می گفت : اگر چهار ستون زندگی ات روی هم قرار بگیرد، اگر نفس راحتی بکشی که : چه خوب! همه چیز روبه راه است، اگر یک روز صبح از خواب بیدار شوی، لبخند بزنی و خدا را شکر کنی که دیگر مشکل حادی نداری . آنوقت ….منتظر مرگ باش!
    خودش می آید. به موقع. آرام. خونسرد و آنوقت سمفونی مردگان به گوش خواهد رسید…
    آقای معروفی عزیز
    قلمتان را می ستایم و نگاهتان که چیزی فراتر از داستان است. سالهاست مثل سایه ، میان خطوط تعقیبتان می کنم.
    پاینده باشید
    خوشحال می شوم به آدرس زیر سری بزنید.
    مریم ( البته نه خانمی که مقیم آلمان است!)
    http://360.yahoo.com/profile-fXptfJQ5dLUZSQEqPPjMXVqqs96m444k
    منتظرتان هستم. زیاد

  54. دروغ نگفتن و نقاب نزدن جسارتی را می طلبد که این روزها کمیاب است چرا که به خصوص در جامعه ایران اصلا کل زندگیت دچار تضادی است که اگر آن را نشان بدهی زندگیت زیر و رو می شود و گاه حتی در میان عزیزانت غریبه ای. انگار عادت کرده ایم فقط آنهایی که مثل ما فکر می کنند و رفتار می کنند را بپذیریم و ژذیرفته نشدن و گاه تنها بودن جسارت می طلبد.

  55. خب گارانتی مرگ درست، ولی در مدت این گارانتی میشه هزار بار دوباره متولد شد یا هزار بار قبل از مرگ مرد! این دیگر در گارانتی خود ماست.

  56. اره درسته. فکر میکنم تضمین مرگ همون همیشه بودنشه و هیچ چیز دیگه
    مثل اون اینجوری سر قولش نمی مونه!
    دلم برای اینجا و خودت و حرفات تنگ شده بود.خوش باشی…

  57. من فکر می کنم این که چیزی د ر زندگی تضمین شده نیست همان دروغگویی آدمها ست همان کبک شدنها ماسک زدنها و….راستش من فکر می کنم درستی خرید فروش و زیبای و سلامتی و خلاقیت و…. می توانند لااقل در همان چهار چوب قانون نسبیت زمان تضمین شده باشند اگر ما بخواهیم و سعی کنیم و نقاب نزنیم و دروغ نگوییم و …و…و…. خیلی چیزها باید در ما نهادینه شود رشد کند شکوفا شود و آب حیات بنوشد تا همیشه بماند اگر قرار باشد که ما به گارانتی از دید شما برسیم بهتر است با همان نعره اول به طرف دروازه ابدیت برویم تا زیر سایه گارانتی مردن عشق کنیم ؟؟ شاید ما در این بازی گردون همگی ترجیح دادیم وارد گذر دنیایی شویم که بدون بیمه و ضمانت نامه باید کارتهایی هرگز ندیده امان را بازی کنیم داشته ها و نداشته ها یم را رو کنیم و حین عبور راه را هموار کنیم فلسفه همه اینها برای خود من نامشخص است راستش بیشتر مواقع در این فکرم من که گارانتی مرگ را برا ی وقت خودش خواسته ام این کارتها و این مسیر را چگونه پذیرفته ام؟مگر هیچ آدم عاقلی آنچه را که ندیده ونمی شناسد تازه آن هم بدون گارانتیش را می پذیرد؟شما که ازاین زندگی بی گارانتی پر از ماسک و پنهان کاری سخن می گویید ،بگویید:راز پذیرش این زنده بودن بی گارانتی از جانب ما چیست؟

  58. درست میگید استاد
    اما خاصیت عجیبتر این دنیا اینه که با اینکه می دونی هیچی تو این دنیا تضمین شده نیست اما تا به خودت ثابت نشه اون و امتحان میکنی .و سر این بی اعتبار ترین ها انقدر از احساست قبلت و وجودت هزینه میکنی که وقتی فهمیدی .دیگه هیچ چی برات نمونده! اونوقته که خوشحالی که یک چیز معتبر و تضمینی تو دنیا وجود داره.مرگ
    خیلی خسته ام استاد
    خسته از زندگی و اینهمه باختن هرچه که داری

  59. سلام اقای معروفی:
    خسته نباشید روزتون بخیر
    دوستون دارم
    خیلی باحالین
    ممنون
    خداحافظ

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert