کجا؟

——–

کی هستی تو؟

کجای جانم کمین کرده‌ای تا سر بزنگاه مچم را بگیری؟

مثل نم رفته‌ای به خورد استخوانم

بیخود که خودم را بغل نمی‌کنم

مثل غم در خنده‌هام دلتنگی می‌کنی

بیخود که اشکم نمی‌ریزد

کجا بروم که نباشی؟

کجا بخوابم که خوابت را نبینم؟

کجای داستان تو را جا بگذارم که خواب بمانی؟

کجا فرار کنم که روبروی من سبز نشوی؟

کدام راه؟ کدام شهر؟ کدام آغوش؟

گل من!

شب‌ها

هرشب به جستجوی تو زدم به خیابان

کی از تو خبر داشت؟

کدام ستاره‌ی خاموش؟

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

5 Antworten

  1. دلهره نارنجی!
    من از نشانی ها دنبال نشانه تو میگردم
    نفس زنان در خودم می دوم
    می ترسم
    خورشید روشنی اش را از من دریغ کند
    ومن بی تو از سرما بلرزم

  2. آتش زدی بر پیکرم رفتی نماندی در برم
    دیگر مکن با غیر من، ظلمی که کردی با دلم
    چون می کنم هر سو نظر خواهی تو ایی در نظر
    شاید که این سهمم بود از این سرای بی پدر
    هر لحظه پرسم از خدا اخر چرا این شد قدر
    گوید که چون صبری بود، او می شود هوشیارتر
    اخر بترسم آن زمان گر گویمش با من بمان
    دیگر نباشد مهلتی، خواهم که شد بیمارتر

  3. سلام
    از آخرین پستى که گذاشته بودید حدوداً یه هفته و خورده اى مى گذره، ولى براى من خیلى بیشتر گذاشت. چندبار اومدم بنویسم توروخدا به فکر ما خواننده هاى صفحتون باشید و بیشتر پست بذارید برامون، ولى بعدش با خودم گفتم نوشتن که همینجورى نیست، کلى وقت و انرژى و احساس مى بره و دست نگه داشتم.
    مرسى که باز نوشتین برامون.
    الناز

  4. کجا هستی تو ری را؟!
    به من بگو تورا در کدامین لحظاتم جا بگذارم؟در کدامین خاطرات؟!
    کجا بروم که نباشی؟
    وقتی در خیال،در شعر،در کتاب و در ترانه هایم با منی!
    کجا بروم ؟وقتی خاطرات در می زنند…
    و آهنگ کلامت ، در گوشم زنگ می زند…
    به کدامین سو بروم؟
    به کدامین رویا؟!
    ری را

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert