تیتر خبر چنین است: “ایران پروتکل الحاقی را پذیرفت. ” اما خبر تکمیلی: “در پی مذاکرات وزیران خارجه آلمان، بریتانیا و فرانسه با مقامات ایرانی، جمهوری اسلامی بازرسی گسترده و سختگیرانه تر بین المللی بر فعالیت هسته ای خود را پذیرفت. این هیئت به دعوت وزارت خارجه جمهوری اسلامی به ایران سفر کرده است…”
اصولا جمهوری اسلامی حکومتی است که مسایلش را در موضع ضعف حل می کند، و در موضع قدرت حرفی برای گفتن ندارد. در زمان اشغال سفارت آمریکا و ماجرای گروگان گیری، حماقت های رژیم دوازده میلیارد سپرده ثابت ایران را در آمریکا به باد داد. در زمان جنگ عراق و ایران، جمهوری اسلامی پس از فتح خرمشهر، یکصدوهشتاد میلیارد دلار پیشنهاد کشورهای عربی را برای پذیرش صلح نپذیرفت و آخر سر با یک میلیون کشته و مجروح، و هشتصد میلیارد دلار خسارت بر کشور، جام زهر را سر کشید.
چندسال پیش مردم ایران با حضور در انتخابات ریاست جمهوری، و مجلس شورا به نوعی خواستند حکومتگران را ببخشند، اما آزادی هاشان تحقق یابد، حقوق بشر رعایت شود، بساط سانسور و آدم کشی و اعدام و توحش برچیده شود. مردم می خواستند در ساختن خرابه سهیم شوند، اما دیری نگذشت که ممدلی شاه مجلس را به توپ بست و از همانجا رفتارهای ضد بشری با سرکوب مطبوعات دامنه اش وسعت یافت. جامعه رسید به نقطه ای که بیرق „آمریکا خوش آمدی“ را بالا برد. نقطه ای که عراق در حاشیه ی صدام رسیده بود و بوی انتقام و غارت در فضا موج می زد. در همین وضعیت بود که حکومت ایران در مطبوعات جهان عنوان „کلنگی“ یافت، و بیل به دستان تگزاسی ایران را نشانه رفتند.
چهار ماه پیش، آلمان و فرانسه و انگلستان به ایران پیشنهاد داده بودند که اگر پروتکل منع گسترش سلاح هسته ای را امضا کند، آنها به ایران یاری خواهند رساند تا در توسعه انرژی به مراحل مطلوبی دست یابد. رژیم ایران به این پیشنهاد واکنش نشان نداد، یعنی زیر سبیلی در کرد. وقتی حکام بین المللی از موضع رسمی پر قدرت وارد ایران شدند، با یک هشدارشان وزارت خارجه جمهوری اسلامی، به التماس افتاد و سران اروپا را دعوت کرد که مثلا برای خود دوستانی دست و پا کرده باشد.
به همین خاطر رییس امنیت ملی و وزیر خارحه ایران در فرودگاه مهر آباد موقع استقبال هول شده بودند و می خواستند با یوشکا فیشر مصافحه و مچالبه (چلپ چلپ ماچ کردن) و مباوسه (بوس و کنار آمدن) و مماچهه (ماچ و گاز و انرژی های دیگر) کنند، و بالاخره کردند. و بدجوری هم کردند.
اینجا چند تا از دوستانم که خبر را از تلویزیون می دیدند، از من پرسیدند وزیر خارجه ی شما اونجوری است؟ گفتم نه بابا، عقب افتاده است، رسم و رسوم دیدار دیپلماتیک و رسمی و این چیز ها را بلد نیست، خیال می کند حاج آقا فیشر از سفر حج برگشته، دارد زیارتش را قبول می کند.
به چه روزی افتاده ایم به خدا! عیبی ندارد، یعنی مهم نیست، حالا جمهوری اسلامی از موضع ضعف بار دیگر فعلا مسئله اش را حل کرده، یعنی با التماس اجازه داده است، یعنی خواهش کرده است که آژانس بین المللی هر وقت دلش خواست، هر کجا را دلش خواست مورد بازدید قرار دهد. این یعنی همان قدرتی که آقا در حسینیه اش قمپز در می کند.
حالا من دارم به این فکر می کنم که یک روز اینها بریزند توی خانه ی آقایان و اتاق خواب شان را زیر و رو کنند، و البسه شان را یکی یکی با دو انگشت بیاورند بالا، و بیندازند، چه حالی می شوند، آقایان! خیلی دلم می خواهد چنین اتفاقی بیفتد تا حضرات بفهمند که ملت ما در این بیست و پنج سال چه توهین هایی کشیده و چقدر تحقیر شده است.
شان آدمی اختیار است، و این آقایان که چند صباحی مهمان ما بوده اند، همواره در همه ی شئونات خودشان بریده اند و خودشان دوخته اند. خودشان قانون وضع کرده اند و خودشان به قانون خودشان ادرار کرده اند. جبر و زوری بالا سرشان نبوده که بعدها ادعا کنند زیر شکنجه ی روشنفکران ناچار به این اعمال شنیع و ضد بشری شده اند. بنا بر این وقتی اختیار از آدمی سلب شود، انسان از آدمیت می افتد. و وقتی افرادی نالایق اختیار زندگی را از آدمیان سلب کنند، جبر، خود اختیاری است ناگزیر. دندانی است تیز که سلابان و سلاخان را به موضع ضعف می کشاند. جبر، گردش وضعی دارد.
دوستم حمید می گفت: انسان ها تاریخ را می سازند یا تاریخ انسان ها را؟ و گفت: هردو.
گفتم: اما اینها که بر کشور ما حکومت می کنند، نه تنها تاریخ را نساختند، بلکه مملکت را هم به یک خرابه بدل کردند. شاید چون انسان نبودند، نه تاریخ ساختند، نه تاریخ آنها را ساخت. انسان نبودن از نقطه ی قدرت بسیار تفاوت دارد با انسان نبودن از نقطه ی ضعف. رو راست بگویم: سران جمهوری اسلامی بی معرفت ترین حکومتگران تاریخ ایران بودند.
14 Antworten
اقای معروفی !
عزیز کاش آرزوهامون رو غباری از توهم نگیره . خیلی خوش بین نیستم عدالتی در کار بیفته .
همزمان با ورود سه وزیر مهمان که رسانه های خارجی آنان را دوستان ایران قلمداد کردند. زنگی مست افسار گسیخته به نهنگ های زیر آب در خلیج خونین هی زد که در چند کیلومتری بحر ین طعمه ای است که باید بلعیده شود تا امنیت خواب خوش قوها را در استخری که در کنار دیوار ندبه است تامین کند. هر سه دوست با ایما و اشاره از نهنگ گفتند و از کنار رود „ولگا “ نیز دیش ها ی کهنه همسایه از پا فتاده رد پای نهنگ ها را تا ئید و بدینسان معاهده ای در گرفت که بعضی ها به خطا آنرا مشابه ترکمانچای اعلام کردند اما واقعیت تلخی را که باید به آن گردن نهاد این است که در تمامی عمر جمهوری اسلامی این برای اولین بار است که سیاستی واقع بینانه اتخاذ شده است . بویژه در شرایط واویلای زنگی مستی که جهان در پیش رو دارد.
با آرزوی سر فرازی ایران و ملت گردنفراز ایران
محمود دهقانی
کاش بهمین چند تا ختم میشد . چاره ای نیست باید گر یز کرد
آقای معروفی عزیز
دوست بزرگوار واندیشمندم
سلام
من نامه شما را در خبر نامه امیر کبیر خواندم و اشک بر گونه هایم جار گشت .براستی چرا اهل ادب وهنر دیار ما چنین جفایی دیدند؟
راستی استاد بزرگوارم مشغول مطالعه کتاب سمفونی مردگان شما هستم .بسیار زیباست .من خود را در نقش آیدین میبینم .یعنی واقعا هم در نقش آیدین هستم و متاثر از اوضاع جامعه و در فکر اینکه براستی تمامی ایرانیان قبل از۳۰ سالگی هرز میشوند .
استاد بزرگوارم منتظر پیام شما به این خسته گم کرده راه در این ظلمت هستم
man ba in khate man dar awardi farsi o lati be dalile haman jabre ejbari be ghole dusti shhamat be kharj midaham wa minewisam ,behar hal,betasegi yegi as dastandarkaran goft: anha as inke betarin sedanha radarand wa behamin dalin be an eftekha rham mokonand, as inkke betarin sedaniha ra darand shaki dar an nabud .areso mikonaim, jomhuri eslami as mosehe ghodrt t ,be saseman hoghughe bashar ejase sarkeshi be behtarin sendanha ra bedahad.wa ahmade batebi ke bad as didar ba ambeni ligabo gosareshgare hoghughe bashar sasemane melal napadid chode ast, besudi pyda shawad.
as kalame latin harefe n jamand. latin.
حالا کجا شو دیدید آقای معروفی ، دیری نخواهید پائید که از دریای خزر حفاظت محیط زیست آن سهممان گردد و ۳ جزیره رو هم بدیم بره به عربها!
ای ی ی ی
دیگر به آب و خاکمان هم نمیشود خورد قسم !
مصاحبه شما را هم با سید خواندم و با اشک شما اشک ریختم ، حقیقتا.
ولی غصه نخورید همان زمانی که شما زیر مشت و لگد بودید ما سال بلوا و سمفونی مردگان را زیر بغل داشتیم.
امیدوارم گردون را راه اندازی کنید ، اگر شده در اینترنت ، بنده شخصا افتخار خواهم داشت کاری بکنم.
راستی شنیدید احمد باطبی مفقود شده!!!
دریغا و درد!
چه بازی غریبی. با سرنوشت ملیون ها جوان مثل من بازی شده. از وطن مان دورمان کردند فقط برای همین بازی ها. پس تاریخ کی می خواد دست به کار شه؟
تاریخ ؟ زیاد مهم نیست .. همه فراموش میکنند . همه میرند بازدید عظمت ثلاثه . ز یر زمین مردگانشو کسی نگاه نمیکنه . رنجهای کشیده شده هم برنمیگرده . تاریخ و باز یش همین مردمند . مردمی که باید دوستشون داشته باشیم … اما کسی که دوست داره و رنج هم میکشه میتونه شاد باشه …
آقای معروفی دوستی در وبلاگم نوشته است که شما پس از نوشتن سمفونی مردگان در ایران تحت آزار واذیت قرا رگرفته بودید.من واقعا متاسفم که اندیشمندی چون شما روزی توسط سیاه اندیشان مورد آزار قرار گرفته است.
دوست دیگری نوشته است که اگر صادق هدایت زنده بود به خاطر این رمان ارزشمند به شما تبریک می گفت
سلام و عرص ادب . زیبا نوشتی . اندازه عطش یک ملت بنویس . اندازه یک ،دو،سه ،…،نه تا کشته ای که خانواده ها از بلوچستان تا تهران داده اند بنویس . به اندازه ای بنویس که اشک هایی که می آیند گونه را نسوزاند . بنویس از جنایات .استراحت نکن ،بنویس.دستت درد نکند
سلام شاید بیهوده فکر می کردم که این سایت عباس معروفی است. ویران کردن چقدر آسان است.با همین ها خوش باشی
سلام
موفق باشی.
عباس درباره مصاحبه گل کاشتی.
یا علی مدد..××××××××××××××××××××××××××××××××××××
roshanfekr fakhat balad ast fohsh bedahad .