یک نامه به خوانندگان آثارم

خوانندگان عزیز آثار من،
هرگز از نقد کسی به نوشته‌هام  برنیاشفته‌ام، هرگز نظر کسی به کاری که می‌کنم آزارم نداده است، اما اگر سال‌ها در برابر اتهام‌زنندگان خاموش ماندم، به این خاطر بود که دوستانم به من می‌گفتند خودت را همسنگ با اراجیف کسی نکن.
من، عباس معروفی بابت این خاموشی بهای سنگینی پرداخته‌ام که از این پس با جفت پا می‌کوبم به چهره‌ی ذهنیت‌های تهمت‌ساز. در قوانین کشورهای آزاد ذهنیت تهمت‌ساز از نوع ساختار „جنایی“ به حساب می‌آید، و تروریست فیزیکی فرقی ندارد با تروریست شخصیتی.

زمانی که ناچار شدیم متن «ما نویسنده‌ایم» را بنویسیم، فضا همین‌گونه بود. سه عامل باعث می‌شد که چهره‌ی نویسنده مخدوش شود، و این مسئله چنان برای همه آزاردهنده و توهین‌آمیز شده بود که در همان سطر اول چنین نوشتیم:
«ما نویسنده‌ایم، اما مسائلی که در تاریخِ معاصر در جامعه‌ی ما و جوامعِ دیگر پدید آمده، تصویری را که
دولت و بخشی از جامعه و حتا برخی از نویسند‌گان از نویسنده دارند، مخدوش کرده است؛ و در نتیجه هویتِ نویسنده و ماهیتِ اثرش، و هم‌چنین حضورِ جمعی نویسند‌گان دست‌خوشِ برخوردهای نامناسب شده است.
از این‌رو ما نویسند‌گانِ ایران وظیفه‌ی خود می‌دانیم برای رفعِ هر گونه شبهه و توهم، ماهیتِ کارِ فرهنگی و علتِ حضورِ جمعی خود را تبیین کنیم.
ما نویسنده ایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیقِ خود را به اشکالِ مختلف می‌نویسیم و منتشر می‌کنیم. حقِ طبیعی و اجتماعی و مدنی ما است که نوشته‌مان- اعم از شعر یا داستان, نمایش‌نامه یا فیلم‌نامه, تحقیق یا نقد, و نیز ترجمه‌ی آثارِ دیگر نویسند‌گانِ جهان- آزادانه و بی هیچ مانعی به دستِ مخاطبان برسد. ایجادِ مانع در راهِ نشرِ این آثار به هر بهانه‌یی, در صلاحیتِ هیچ کس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راهِ قضاوت و نقدِ آزادانه در باره‌ی آن‌ها بر همگان گشوده است.»



آن روزها پشت پرده‌ی ترور نام‌ها، سعید امامی بود و اژه‌ای، و حالا باز اینها برگشته‌اند سر کار و بار دیگر ناچاریم متن «ما نویسنده‌ایم» را منتشر کنیم.
امروز دوستانی از ایران به من نوشته بودند در جایی کسی به شما اتهام زده است. آن را خواندم و دلم سخت گرفت از این روزگار شاعرکش پست که چنان آدمی چنین دروغی بگوید و نداند که شده عمله‌ی بی جیره‌ی حاج سعید.
نوشته است: «… جالب است که تقریبا تمامی امضا کنندگان از میان تحریم‌کنندگان انتخابات بودند. کسانی که فرقی بین معین و احمدی‌نژاد و رفسنجانی قایل نبودند و همه‌ی کسانی را که با همه‌ی گرفتاری‌ها در ایران مانده‌اند و کار می‌کنند و می‌گفتند باید رای داد خاین می‌دانند.
به من بگویید، کسی که مثل عماد باقی چند سال در زندان مانده و الان هم که بیرون آمده همان حرف سابقش را می‌زند و برای دموکراسی و حقوق بشر می‌نویسد و درس می‌دهد و ریسک می‌کند در تغییر اوضاع ایران موثرتر است یا عباس معرفی — که به‌ قول همکاران سابقش با خرج و کمک مهاجرانی که آن زمان معاون رفسنجانی بود به آلمان آمده و پناهنده شده — با چند نفر خواننده‌ی وبلاگش که نشسته‌اند در اروپا و آمریکا و بعد از هر بار دستشویی یک بیانیه‌ی اعتراضی یا لوگو و «پتیشن» به زبان فارسی تولید می‌کنند و کل جهان را با آن جهان از تاریکی جهل درمی‌آورند و ارکان رژیم را می‌لرزانند؟»

من این آدم را نمی‌شناسم. به من هم مربوط نیست که در روزهای انتخابات گشت و گذاری در ایران داشته.  نامش نفر اول لیست ارهابیون است اما سُر و مُر و گُنده آمد و شد می‌کند. باز هم به من مربوط نیست. برای من این مهم است که دیگر هیچ اعتمادی به هیچ نوشته‌ای از او ندارم، و از این پس وبلاگش را نمی‌خوانم. چون دروغ گفته، و به من اتهام زده است. و حالا خیال می‌کنم بقیه‌ی نوشته‌هاش هم از همین جنس‌اند.
اینهمه سال در غرب چریده . هنوز یاد نگرفته که هر کس به شیوه‌ی خودش مبارزه می‌کند، و اگر کسی مثل او فکر نکند آزاد است که جور دیگری فکر کند.
این شیوه البته تازه نیست، گاهی برخی کوته‌فکران و فاشیستچه‌ها چنان عامل دیکتاتور می‌شوند که یادشان می‌رود خودشان قربانی خواهند شد. روزی که به آلمان وارد شدم، دریافتم نام و چهره‌ام به وسیله‌ی یک روزنامه‌نگار به حدی مخدوش شده که چند سالی می‌بایست بی دلیل به چنین سئوال‌هایی مواجه می‌شدم: «آیا شما جاسوس جمهوری اسلامی نیستید؟»
پاسخ می‌دادم: «جمهوری اسلامی برای جاسوسی از گاو پیشانی سفیدی مثل من استفاده نمی‌کند، از گمنامی چون تو بهره می‌گیرد.»
کسی می‌گفت: «اگر برای آزادی مبارزه کرده‌اید پس چرا زنده‌اید؟»
و من برای جسدبازان بی رویا پاسخی نداشتم. تنها گفتم: «کابوس‌هام را کشف می‌کنم، و از آنها رویا می‌سازم. شهرزاد را می‌کشانم روی میز تحریرم که موقع نوشتن به خش‌خش خودنویسم بر کاغذ خیره شود، و اگر دلش خواست لب‌هاش را جوری غنچه کند که یاد آلبالو بیفتم.»  
گذشت. در سوئد ایرانیان به من حمله‌ور شدند و من در پناه پلیس به سالن سخنرانی‌ام می‌رفتم. و می‌دیدم تیم سعید امامی اینجا هم پر قدرت عمل می‌کند. و حالا؟
باز می‌بینیم که تیم مزبور با زرادخانه‌ی کیهانش به قدرت سابق باز گشته تا شاعری را با طناب خفه کند، یا نویسنده‌ای را  به رگبار اتهام ببندد. زننده‌ی تیر خلاص‌ حتا اگر مأمور نباشد، از نادانی به دامی افتاده که خود قربانی‌اش خواهد بود. و چون قصد تخریب کسی را داشته، و اتهامی زده که بایستی آن را اثبات کند، از دید من یک تروریست است.
هرچند که برای تخریب شخصیت و نام من چند نمره کوچک باشد.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

65 Antworten

  1. Dear Mr. Maroufi,it is your right to defend yourself, but please don’t waste your time for bullshits that people like Hosein Derakhshan writes in his weblog. his acts and all his words are all like challenging this and that person for a real fight. plus he dies for attention and what he says and he does is only for attracting attention, he needs a long-term therapy by a good psycho-analyst; , i’m really sorry for him, although his acts are suspicious sometimes

  2. از نظر نوشتاری بد نبود کمی روشنتر درباره منبع میگفتید البته بنظرم اینگونه شاید بهتر باشد . راستش فکر میکنم در جنگ با چنین عوام رفتن با هر شهرت و برچسبی چیزی را حفظ نمیکند و تخریب چهره را بر نمیگرداند اصلا مهم نیست اقای معروفی مگر نمیدانم چند سال پیش که اینجا بودید چند نفر گفتند کجایی و چگونه اینجا گذراندید مردم . مردم…. . مردم میگویند و میشنوند و اصلا مهم نیست برای ا بیشتر ان سالها که شما اینجا داشته اید همین المان و اروپا یکنفر امده و همه چیز بخوبی میگذراند هزاران تصو یر خوب او بیتفاوت ن بدتر ز یکدیگر است اکنون همین ها میروند اروپا و فلان جا و جا یا هزار مستمری از تحصیل و کار از حکومت میگیرند یا در جایی به گونه ای مشابه براحتی استخدام میشوند یال میمانند حال ایا فکر کرده اید اصلا تفاوت کجاست ؟ کمی به گذشته و تفاوتی که اینجا و بهایی که برای ازادگی داشته اید بیندازید ببینید اصلا چند نفر واقعا در این توان هویتی نه حرفی هستند انرا واقعا درک کنند. اصلا ارزش دارد بگویید بیاید مرا بفهمید . انکه بخواهد بفهمد خود میفهمد . کاش همه چیز از همان تکه سیاست کثیف و مشتی ادمها که از انها فرار کرده اید باشد . نه اینطور نیست. متاسفم اینرا باید بگویم ولی اصلا توجه نکنید که درک و فهم قابل تزریق نیست . غرور مان در بیرون وقتی بیان شود همه چیز را بهتر نخواهد کرد. چه باید کرد؟

  3. سلام جناب معروفی .
    کوچکتر از آنم که شما را به آرامش بخوانم اما،با خواندن این پست وبلاگتان حس خاصی به من دست داد حسی مثل یخ زدن .
    نمی دانم چقدر بعد از خواندن این نوشته ها توانستم به خودم بیایم اما وقتی به خود آمدم هنوز خشک بودم و یخ.
    فقط یک جمله می گویم :
    آقای معروفی* بزرگ *بودن خرج دارد .

  4. آنها که اینچنین دهانشان را باز می کنند و هرچه می تراود را مقاله می نامند و یا نوشته و از این طریق خود را نویسنده هنوز در توهم روشنفکری دست و پا می زنند .
    سعه صدر و انتقاد پذیری شما را دیده ام و همیشه می ستایم .
    خوش باشید .

  5. از خط آخر خیلی لذت بردم.خیلی خیلی لذت بردم
    „هر چند که برای تخریب شخصیت و نام من چند نمره کوچک باشد.“
    حالا حالا ها طول می کشد که یکی پیدا شود که توی هر خانه ای که می روی،دست کم یک جلد کتابش را ببینی!خیلی طول می کشد.

  6. با درود و شادباش . مجموعه داستان شما با نام دریاروندگان را می خوانم و لذت می برم . اما مطلبی که خواستم بگویم اینست که جریان حکومتی در ایران دارد تلاش می کند مزدوران قلم به دستش را به عنوان روشنفکر به خورد جامعه بدهد . خوب است در باره ی ایشان مطلب بنویسید .

  7. جناب معروفى عزیز، با روش مبارزه شما موافق نیستم ولى به خود مى بالم که فارسى زبانم و مى توانم رمانهاى شما را بخوانم…و به عنوان یک خواننده آثار شما ازتان مى خواهم قلم ارزشمندتان را براى جوابگویی به „حرفهاى مفت یاوه گویان به کار نبرید که حرمت خامه شما بسى بیش از اینهاست، نگذارید کوته فکران با در کنار شما ایستادن احساس بلند قدى کنند…

  8. حسین درخشانه دیگه … اون عذرش موجهه … شما خودتونو ناراحت نکن … همین که نوشتش عباس معروفی رو به واکنش وا داشته الان جاش تو زمین نیست! …
    البته فکر می‌کنم عباس معروفی وجهه‌ای بالاتر از این دارد که به او توجهی نشان بدهد … چه بسا جواب مزخرفات او را بدهد ….

  9. آقای معروفی عزیز
    من هم با نظر انیتا موافقم که موضوع بیشتر از آنکه تخریب شخصیت شما باشه در بیماری خودبزرگ بینی و نیاز حسین درخشان به توجه دیگران ریشه داره. برخی مثل شما با هنر نامشان را مطرح میکنند و کوتوله هایی مثل حسین درخشان با بالا و پایین پریدن و شلوغ کردن.
    به نظرم فقط گذر زمان هست که سرمایه های ملی رو برای همیشه در دل تاریخ ثبت میکنه. شاید شما امروز به لطف تکنولوژی و بالا رفتن سطح آگاهی مردم به مراتب شرایطی بهتر از بزرگ علوی و جمالزاده داشته باشید. شاید هم نه.
    نگاه شما باید به تعداد بیشمار ایرانی هایی باشه که هنر و طرز فکر شما رو تحسین میکنن و مایه افتخار ایران میدونن نه انگشت شماری که نه از سر نقد بلکه از نادانی نیش میزنن.
    پاینده باشید

  10. عباس جان، همان‌طور که خودت گفتی اراجیف است دیگر. شنونده باید عاقل باشد، عاقل هم نبود نبود – یک در صد نفر ممکن است اراجیف را از حرف حساب تشخیص ندهد.

  11. چند نمره!؟ چندین نمره.
    ول کن این قرمساقها رو عزیز. قدر مسلم این چند کلیکی که امروز روانه اش کردید انبساط در چنبر اش انداخته.

  12. آقای معروفی!
    این آقای نه چندان درخشان، فقط به این خاطر که جزء اولین وبلاگ نویسان ایرانی است، ادعای ولایت بر وبلگستان می کند!
    حرف هایش همواره بی اساس و غیر علمی و عوامانه است. در بی پایه بودن حرف هایش فقط کافی است نوشته هایش را در ظرف زمانی آینده هر نوشته بسنجید، خواهید فهمید تقریبا نودونه درصد به اصطلاح پیش بینی های با ژست عالمانه ایشان، برعکس از آب در آمده و می آیند.
    جریان مشکوک رفتنش به ایران را نیز خودتان اشاره کرده اید.
    از گوش به فرمان جای دیگر بودن ایشان همین مثال کافی است: در همان وبلاگشان مقداری پائین تر از مطلبشان در مورد مطلب شما، بخش خاکستری رنگ لینکدونی برای تاریخ ۱۱ اگوست است. ایشان در آنجا نوشته است: فراخوان عباس معروفی: بیایید وبلاگ بنویسیم و کار فرهنگی کنیم و ادامه می دهد: لعنتی، چرا این فکر زودتر به ذهن من نرسیده بود!
    پس، ایشان این فکر شما را قبول داشته و حتی اعصابش خرد شده که چرا این فکر قبلا به ذهن تمامیت خواه او نرسیده است!
    حالا بعد از یکی دو روز، لابد عالیجنابانش از تهران به او دستور نوشتن علیه نامه شما را داده اند.
    آقای معروفی عزیز، ناراحت نشوید، ناراحت کردن شما چیزی است که این آقایان می خواهند. شما بنویسید و ایمان داشته باشید نوشته های شما در روشن کردن ره گم کرده ها، در راه ماندگان و متحریان بسیار موثر است.
    خدا قوت

  13. من از آرامش حرف و نکته هاله حان خوشم اومد. و اینکه از دوستی چینی به یاد دارم که می گفتن:“ ما فقط با گوشمون نمی شنویم. ما با چشممون شواهد رو می بینیم و حقیقت رو می شنویم.“ (بلکه هم بهتر و کامل تر) ممکنه مثل هم فکر نکنیم. که همینطور هم هست. اما به هر بدبختی و زوری بوده تو این چند ساله زندگی تو فضاهای باز و حاکمیت دموکراسی به زور هم که شده دموکراسی و فرهنگ احترام به بقیه رو تمرین کردیم. اگه موندیم مجبور بودیم یاد بگیریم که به همه احترام بذاریم. اگه نمی ذاریم و بلد نیستیم و یاد نگرفتیم لابد دلیلی داشته. می بینیم و می شنویم و حس می کنیم که از بین ما بعضیا تمرین رو انجام ندادن یا موقع مشق نوشتن رج زدن. همینه که آخرم چیزی یاد نگرفتن و تئوری هایی رو که خوندن و سعی شده یادشون بدن نمی تونن عملی کنن. و حکایت عاقبت گرگ زاده هست و گرگ و بزرگ شدن در میان آدمیان.

  14. معروفی جان به هیچ وجه اشتباه نکن این آدمها به هیچ وجه از نادانی به دام نیفتده اند و دقیقاً هم میدانند چه میکنند و چه مگویند.
    این آدم شش سال است که دارد خودکشی میکند برای „معرفی“ شدن.

  15. آقای معروفی عزیز کاری به این حرفها نداشته باشید و هر جور فکر میکنید درست است پیش روید.نویسنده بودن-ونویسنده ای که نوشته هایش توانسته با مردم ارتباط واقعی بر قرار کند بودن-شانی بهتان داده که به زبان آنها اجل این حرفهاست.

  16. کسانی که کتابهای شما را خوانده اند در درجه ی اول شما را با بعد فرهنگی-انسانی تان می شناسند و دوست دارنداگر هم سایر فعالیت های شما را پیگیری میکنند برای آنست که به خاطر آن جنبه ی انسانی که از دریچه ی نوشته هاتان باهاش آشنا شده اند به شما اعتماد دارند. بهش حتی فکر هم نکنید .

  17. هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد
    مر واریدی صید نخواهد کرد
    هر چه این اقایان در فشانی کنند مروارید تو دل شماست تو کلام شماست تو نگاه شماست
    تلالو درخشان مروارید اصل خودش خودش رو ثابت میکنه
    تمام این صدف ها برای اینکه لیاقت در بر گرفتن مروارید شما رو داشته باشند چندین و چند نمره کوچکند

  18. عزیز! بسیار کسان دیدم در این سالها که تنها ابزارشان فحش بود یا اسلحه.اما می دانی؟!! به قول وکیل قاتل رزم آرا در دادگاه: مهم نیست چه کسی ماشه را می چکاند مهم آن است که چه کسی از آن بهره می برد.
    باید نشست و منتظر ماند تا فهمید چه کسی از این نوشته ها و از این تیم جدید سر کار آمده بهره می برد.منظورم را که می فهمید؟؟؟؟؟

  19. متاسفانه ما ایرانیها فکر می کنیم حرفمان حرف همه است
    این مشکل همه داریم حتی شما
    نیاز به کار فرهنگی داریم تا اصلاح شویم
    بهتر نیست شروع کنیم؟

  20. مردم و سنگ می خورد عشق چو اژدهای تو (مولوی)
    بعضی ها نامشان، یک امضاست.
    اگر نامشان بر روی کتابی، نواری یا مقاله ای باشد، با اطمینان می شود از آن استفاده کرد.
    اطمینان از این که پشت آن نوشته ها یا صداها، اندیشه ای هست. محصول یک ذهن محقق و کاشف.
    تحلیلی که ارائه کرده، پشتش تحقیق بسیاری خوابیده. تهمت نمی زند و فریادش تنها برای منم منم کردن و شهرت نیست.
    احمد شاملو، جواد مجابی، عباس معروفی برای من اسم شان امضاست.
    ممکن است من با قسمتی یا تمام یک مقاله یا کتاب شان هم عقیده نباشم. اما این اطمینان را دارم، چیزی که نوشته اند یا حرفی که زده اند پشتش تحقیق و اندیشه ای هست.
    در سال هایی که با آثارشان در ارتباط بوده ام، برایم صداقت شان بارها تائید شده. و می دانم هرچه می کشند از مسئولیتی ست که در رسالت انسانی شان احساس می کنند.
    در ضمن، این سه در نقد خودشان بسیار بی رحم تر از نقد دیگران نسبت به خودشان هستند.

  21. با سلام
    با شناختی که از شما دارم می توانم بگویم شما همیشه در قبال توهین ها، تهمت ها … سکوت را اختیار کرده اید . من فکر می کنم بهتر است به سکوت خود ادامه دهید. خاطرتان هست در سمفونی مردگان در رابطه با آدمهای نادان و کم سواد چه نوشته اید؟ گرامی دوست، نویسنده محترم تبعیدی در قبال آدمهایی که بی سند حرف می زنند، در قبال آدمهایی که بی سند حرفی را باور می کنند سکوت بهترین دفاعیه و جواب است. آدمهای سطحی، آدمهای طوطی وار آدمهای نگون بختی هستند که هر زمان عروسک خیمه شب بازی کسی می باشند. تکلیف آدمهای هرهری ، جاه طلب و زهرا خانمی اول انقلاب هم روشن است. آنها هر دوره کسی را با اتهام و افترا از سکویی با بی احترامی پایین می کشند.
    گاه باید در کنج ذهن لانه کرد و از هر بگو و مگویی پرهیز.
    پایدار و سرافراز باشید.
    سر بلند و پایدار باشید

  22. معروفی عزیز کسی که فکر می کند هر کس در ایران از سیاست حرف زده و زنده است مشکوک است .این مشکل امثال شما نیست و یادم هست وقتی داریوش فروهر در روزنامه حرفش را می زد یا از تشکل سیاه بوشان حبر می داد و به خارح هم آمده به ایران دفته بود تو کت خیلی ها نمی رفت .بعدش شایدهمان افراد از او تحلیل کرده باشند . شما نویسنده مشهوری بودید و شهرت شما باعث شد آن ها ازتان بخواهند از ایران خارح شوید. شما تنها موردس هم نیستید. تازه حقدر بکشند با این ها باور کنند.حالا به فرض مهاحرانی هم راهی تان کرده باشد .این فرد که شما اسمس را نبرده اید یا معرض است یا شلوع کن داداش . حال وحوصله یا وقتش را داشتید می توانید شکایت کنید .آخر این شلوع کن ها علی آباد را هنوز شهری می دانند. تازه به خوتننده های شما و صاحبان سایت هایی توهین کرده همه اینحا به دسشویی می ردند و بیانیه می دهند . حودش ..؟

  23. ((جمهوری اسلامی برای جاسوسی از گاو پیشانی سفیدی مثل من استفاده نمی کند از گمنامی مثل تو استفاده می کند))هر چه فکر می کنم می بینم همین جمله که به عامیانه ترین شکل ممکنه گفته شده تا تو و امثال تو مشکلی در فهمش نداشته باشند. کافی است و دیگر نیازی به حرف های من و امثال من نیست. که مداد نوکی ما کجا و خودنویس استاد کجا. فقط یک چیز دیگر.
    آقای عزیز! شما به نویسنده سال بلوای ما اتهام زده اید. برای مطرح کردن خود گمنامتان شخص بسیار بزرگ و عزیزی را انتخاب کرده اید. کافی است هر یک از طرفتاران استاد قطره ای اشک بریزد تا شما را سیل ببرد.
    آقای معروفی این قبیل اتهامات بیشتر خنده دار است تا ناراحت کننده.

  24. نوشته حسین درخشان را خواندم راستش من تابحال شاید دو بار در تمام این مدتها به سایتش سر زدم انهم از روی لینک افراد دیگر بود. ادم بیکار باشد به هر سایتی انهم انجوری سر بزند. من فکر میکنم حسین درخشان سادگی بخصوصی دارد وگرنه انطور نمی نوشت و برخورد نمیکرد … وگرنه در باره ان نامه و غیره خیلی دیگر هم نظرشان این بوده و در سایتهایشان غیر مستقیم اشاره کرده اند و بنظرم حسین درخشان حداقل خصوصیت بلاهتش درین مورد اورا کمی مبرا میکند. حسین درخشان برخورد شخصی کرد درحالیکه ان حرفها در قالبهای بدتر قبلا گفته شده است .من امثال حسین درخشان را بدون اینکه بخواهم افراد را طبقه بندی کنم به بسیاری دیگرکه دران مورد نوشته اند ترجیح میدهم

  25. تاکتیک این حاجی همچو همنام صد البته خوشنامش در جریده قبیح المله، جناب حاج حسین شریعتمداری کیهان مطاع است. آن یکی در ایران دُرافشانی میکنه و این یکی در دنیای مجازی نت. این اولین بار و به احتمال قریب به یقین آخرین بارشم نخواهد بود. اگر حرف شریعتمداری تو کت دوتا آدم باوجدان و نیم نخود خرد نرفته این یکی دیگه کلی زور بیخود میزنه که به درخشان شدنش کمکی نمیکنه . کسی که منبعش مهاجرانی و پیر دیرش بهنود باشه اگر جز این کند ناخلف است.

  26. سلام عمو جونم
    باور کنید که شما نه زیباتر از آنی که حرف و حدیث ها به کار آنان بیاید
    خواهش می کنم چشم فرو بندید و بگذرید
    مثل ماندلای بزرگ
    ببخشید اما فراموش نکنید
    امیدوارم دیگر از این قبیل ناراحتی ها و یادداشت های عصبی در وبلاگ وزین شما نخوانم
    ارزش قلم شما بسیار بیشتر از این حرف هاست
    می دانید که دوستتان دارم
    شاد باشید و بدرود…

  27. سلام و سلام…به یادداشت شما در بخش خواندنی ها ی تارنوشت لینک دادم.آن آدم ارزش کنایه هم ندارد!وقت خود را بیش از این صرفش نکنید!همان بهتر که نخوانید و نخارانیدش که از همین خارش ها لذت می برد!…

  28. استاد عزیز!مگر هر نوع نور تابانیدی در جامعه ای چون ایران غیر از یک شهادت خودخواسته است؟!مگر نه اینکه برای هر صداقتی و هر دلسوزی ای باید ققنوس وار سوخت و متلک ها را از دهان متعفن کوتوله ها تحمل کرد؟؟انان که کاری نداری جز تهمت و قضاوت و نقد ابلهانه///بزرگمرد جدی نگیر.ایمان داریم که هم پاشنه ی پایت از اشیل مقاومتر است و هم تیر این نادانان بی رمق تر از ان تیر که بر پاشنه ی اشیل نشست.قلمت بوی صداقت میدهد.طراوت دارد.حتی موسیقی اینجا هم خلوص دارد!بگذار هرچه میخواهند بگویند.شاید…شاید…پاینده باشی مرد

  29. آقای معروفی عزیز. متن آن باصطلاح کشفیات مهم این آقای محترم را امروز صبح خواندم. من قصد توهین به ایشان را ندارم ولی گفتنیست که اگر کلمات ایشان را بدقت مورد مطالعه قرار داد نوعی حالت خود بزرگ بینی و باصطلاح “ انا رجلا “ در کلمات ایشان دیده میشود و خواننده نا آگاه اینطور برداشت میکند که ایشان خود را تافته جدا بافته و از ما بهتران تلقی میکنند و هر کس از شاعر و نویسنده و روزنامه نگار و محقق و پژوهشگر اگر قصد نوشتن چیزی در سایت یا وبلاگ خود دارد باید قبلا یک کپی از مقاله یا شعر یا داستان یا نظریه سیاسی یا علمی را برای ایشان بفرستد و اگر مورد قبول ایشان قرار گرفت و تایید نمودند با ذکر نام ایشان بعنوان (ادیتور مطلب) به انتشار برسد.
    تا آنجا که من اطلاع دارم ایشان نه مخترع بودند و نه مکتشف … بلکه گویا اولین کسی بودند که آنرا در ایران بکار بردند. خوب … خیلی ممنون ولی بعدش چی. فرضیه نسبیت را که کشف نکرده اند؟ تلگراف را که اختراع نکرده اند؟ امکانی بوده ساخته و پرداخته کسان دیگری و ایشان آنرا به فارسی کاربرد کرده اند و خیلی هم ممنون و متشکر ولی کسی سر تعظیم در مقابل آن خم نمیکند. این دلیل نیست که همه از پیر و جوان ایشان را برده وار تعظیم و تکریم کنند. این لاطاعلات و خزعبلاتی که ایشان در وبلاگ خود مینویسند و جواب و نظریات خوانندگان به آن (که همیشه مورد سانسور ایشان است) انسان را بیاد عملکرد جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعاتش میاندازد.
    از جانب خودم میگویم من شما و قلم شما را میشناسم و به آن احترام میورزم و با خواندن اینگونه نظریات زهرآلود و شخصی که از جانب مغرض یا معرضین نوشته میشود ارزش و مقام قلم شما را برای من بالاتر میبرد.
    راست است که گفته اند مقدار محبوبیت شخص را از شخصیت منتقدین آن بشناس.
    راستی در مورد مسافرت به ایران من چون یک گاوم و در عالم گاوی معنی کلمات رسا نیست ممکن است برای من کلمه „ستون پنجم“ را معنی کنید؟

  30. درود. نمی دانم یادداشتهایی را که بر نوشته هایتان نوشته می شود می خوانید یا نه…. پیشترها. ان هنگام که قرار بود مقاله ای برای یکی از روزنامه های آلمانی( اگر درست در خاطرم مانده باشد) بنویسید برایتان نوشتم که این تخریب شخصیتها و این محدوده درست کردن برای ادمها و در چهارچوب دلخواه قرار دادنشان بخشی آفت زده از ایرانیان است… این قصه تکرار همان حرف کهنه است. به گمان من گاه پاسخ ندادن به برخی سخنان و رها کردن برخی چیزها به دامان زمان که بهترین قاضی و روشنگر حقایق است درست ترین کار است. متاسفانه گویا هنوز برخی نمی خواهند بفهمند که انتخاب میان بد و بدتر معنایش پذیرفتن بدی است و فرود اوردن سر تسلیم در برابر آن. رای ندادن و تحریم انتخابات در ساده ترینش شکلش اذعان این حقیقت تلخ است که: آقایان گزینش میان کاندیداهای تصفیه شده و مهرهایی که در نهایت به دست بوس رهبر می روند و به نظام مقدس!!! قسم می خورند حتا اگر به گزینش مهره ای چون معین منتهی شود باز هم یک شکست است. باز هم هیچ تغییری رخ نداده است. امروز اگر همه پشت سر گنجی ایستاده اند و از او حمایت می کنند یکی از دلایلش رک گویی او در بیان این حرف ساده ی مردم است که ما با رهبر مخالفیم. ما خواستار تغییر و رهبر و ساختار نظامیم حال چگونه می شود انسانهایی که اولین خواسته شان این است رای به انتخاباتی و کاندیداهایی دهند که نخستین شرطشان برای راه یافتن به این مقام ابراز ارادت و پذیرفتن رهبری به عنوان یک اصل بی چون و چراست. اینرا می نویسم نه تنها برای حسین درخشان که برای هر کس دیگری که چون او می اندیشد: دوست عزیز این حمایتها. این تبلیغات برای انتخابات و نظام و همه انچه که شما از ان به عنوان مبارزه دم می زنید تنهاراههایی کهنه برای نشان دادن رضایت مردم ازرزیم است. من بر این باورم که این رای دادنها یعنی خیانت به آنچه امروز گنجی می گوید و دیروز بسیاری دیگر گفتند و تا پای جان بر سر ان ایستادند. البته چرایش را نمی دانم اما این حسین خان دل پری از اروپا نشینان دارد شاید یکی از دلایلش این باشد که دست کم اروپا نشینان به آسانی انوری ها راه بازگشتشان به ایران باز نیست و حمایتهای انچنانی دریافت نمی کنند.شاید برای اینکه در گفتارشان صادق ترند. بخشی از این نوشته برای حضرت ایشان ارسال خواهد شد. هرچند سودی در این گفتن نمی بینم. شاد باشید که شاد می خواهیمتان.

  31. جناب معروفی نازنین!
    از طرفی خوشحالم و از جهتی ناراحت! بعد از قریب به سه سال من متاسفانه به تازه گی نسخه اینترنتی کتاب „فریدون سه پسر داشت „شما را خواندم و چه دیر و کاش زودتر می خواندمش …
    واز جهتی خوشحالم که خواندمش!و چه روایت خوش آهنگی بود از آنچه همگان از گفتنش سر باز میزنند…نسخه پرینت گرفته شده اش را مجلد کرده ام و به تمامی دوستان خواندنش را هدیه می کنم و چه هدیه ای زیباتر از یک کتاب مثل “ فریدون سه پسر داشت“ یا نه „فریدون چهار پسر داشت و یک دختر“
    مانا بمانید و خندان!

  32. hmmm. I wonder if Hossein’s easy slip through the tight iron net of the „ministry of inquisition“ upon his visit to Iran has anythiing to do with his attacks at you. Conspiracy theory?! Maybe but I don’t think we have heard the last of Hossein yet.

  33. سلام آقای معروفی
    جدی نگیرید. این‌ها اولین بار که بهشان گفتم شما را کجا می‌توانم پیدا کنم، گفتند مرده‌اید!!!! و خب، حالا من خواننده‌ی‌تان هستم و هنوز هم مشتاق دیدارتان در وطن.
    موفق باشید

  34. سلام آقای معروفی
    نامه شما را خواندم. نامه گذشته شما را هم چند روز پیش خواندم و نیز نوشته آقای درخشان را. خود بهتر از هر کسی درک می کنید که تهمت زدن و دروغ و شایعه پراکنی کار مشکلی نیست. آنکه دروغ می پراکند و آنکه مورد اتهامی قرار می گیرد که حقیقت را به خوبی می دانند. تنها امثال من که تماشاگر هستند دچار سردرگمی می شوند. امثال من هم که فرصت کار حرفه ای و موشکافی در گذشته و حال آقای درخشان و معروفی را نداریم. اگر مثبت نگر باشیم بنا را بر دروغ بودن اتهام می گذاریم ولی عقل سلیم حکم می کند که احتمال درستی اتهام را صفر ندانیم. بدم می آید از کسانی که تهمت سازی می کنند و فضا را می آلایند.
    نگاه کنید که درخشان از نامه معروفی دلخور است نقل قولی میکند که معروفی مزدور است معروفی هم بر می آشوبد و درخشان را مزدور می خواند! این گونه اتهام زدن ها شایع است درباره نیک آهنگ و مهاجرانی و ابراهیم یزدی و ابراهیم نبوی و گنجی و … و شاید کمتر فعال سیاسی را بتوان یافت که درباره اش نگفته باشند.
    من کاری به فراخوان شما و نیز نقد فراخوان ندارم. بحث من اتهام زدن است.
    درخشان اتهامی را که دیگری زده را نقل کرده. معروفی چرا اتهام سازی می کند ؟
    از امروز ذهن من خواننده در گیر است که شاید درخشان هم مزدور باشد. در گذشته کسانی معروفی را در نظرم مشکوک ساخته بودند.
    آیا جواب ترور ترور است ؟
    „این همه سال در غرب چریده …. “ : آقای معروفی ! شما دارید نقد می کنید یا فحاشی ؟
    „آدمی چنین دروغی بگوید و نداند شده عمله بی جیره حاج سعید“: دروغ گو کسی است که خود حقیقت را میداند!
    „هر چند برای تخریب شخصیت و نام من چند نمره کوچک باشد“: آیا یک نویسنده برجسته و مشهور نمی تواند کار غیر انسانی کند ؟ شاید نمره شما در داستان نویسی از برخی بالاتر باشد ولی نمره شما از دیگران بالاتر نیست!
    „من دیگر هیچ اعتمادی به هیچ نوشته ای از او ندارم و از این پس وبلاگش را نمی خوانم“: فکر میکنم من هم باید همین را به شما بگویم چون شما هم اتهام زده اید!
    به نظر شما نمی شد جواب نوشته نازیبای درخشان را نازیباتر نمی دادید ؟
    این نوشته ها از نمره شما می کاهد ….

  35. جناب معروفی من هم از منتقدان رفتار سیاسی شما در روزهایی که گذشت بودم اما شک کردن در صداقت شما که از حوض متین و عمیق ذهن تان لب پر می زند کمال بی انصافی است.زت یاد.

  36. درخشان که خود با اتکا به روابط پشت پرده با موئتلفه و سپاه به ایران رفت و آمد میکند، با اتکا به همین روابط به نوعی نقش ویترین جمهوری ا سلامی را بازی میکند. او با فحاشی به رهبر و رفسنجانی و دیگر ارکان نظام، منهای موئتلفه و سپاه البته، چنین عنوان میکند که کماکان در جمهوری ا سلامی آزادی هست. ما فحش میدهیم و ایران هم میرویم و کسی هم نمیگوید بالای چشممان ابرو است.
    تمام آرشیو وبلاگ او را بگردید. کلمه ای علیه موئتلفه و سپاه نمیابید. در عوض هفته ای نیست که نیشی به رفسنجانی، رهبر و جدیدا خاتمی نزند. کسی که تمام ادعایش در بسط دمکراسی است، حتی این حق را قائل نیست که کسی انتخابات را تهریم کند! آنهم به شیوه دمکراتیک. چون ایشان دمی با سران مشارکت حشر و نشر داشتند، عالم یا مشارکتی باید باشند، یا خائن. درخشان با درک ناقص از فضای سیاسی و اجتماعی ایران، ضمن آنکه سعی میکند پلهای قدرت و ثروت را پشت سرش خراب نکند، سعی در جذب حاشیه های امنتیتی از طریق باج دادن به امثال موئتلفه، لاریجانی و سپاه دارد. از نظر درخشان همه و همه خائن هستن، غیر از خودش. هرجا دیدید „هودر“ بخوانید موئتلفه…موئتلفه…و باز هم موئتلفه
    کیست که نداند موئتلفه چه جنایاتی که نکرده است؟ کیست که نداند موئتلفه سر منشا چه سیاه روزی که در آن مملکت وبازده و موئتلفه زده نشده است؟ چرا درخشان معروفی را با آن سوابق میکوبد، اما کلمه ای راجع به موئتلفه نمیگوید. چرا او لاریجانی را مدیر لایقی میداند، اما مهاجرانی را میکوبد؟ تنفر عجیب او از فرزندان هاشمی اظهر و من الشمس است. ولی کلمه ای از فرزندان آل عسکر اولادی نمیگوید، یا آل طبسی، یا آل لاریجانی
    در آخر، خیلی او ر اجدی نگیرید. او به یمن دانش اینترنتی، چند صباحی به حاشیه های قدرت (مشارکت) و نویسندگان سر شناس خارج نشین (بهنود، نگاهی، نبوی) نزدیک شده است. باش تا صبح دولتش بدمد. کماکان امیدوار است تا دولتی لاریجانی چی، یا موئتلفه چی بیاید، یا مشارکتی…تا او هم در دایره قدرت رسمی جای بگیرد.

  37. سلام و احترام! سخت نگیرید! هر کس به قدر خود و به شیوه‌ی خود قدم بر می‌دارد! و مگر این جز همان دعوای «ابتذال» است که «سید خواب‌گرد» به آن اشاره کرد و بسیاری نادیده‌اش گرفتند؟ جدا، سخت نگیرید!
    قلم‌تان پردوام و راه‌تان هموار!

  38. جناب اقای معروفی
    اشخاصی مانند درخشان اگرچه خود را به مشنگی میزنند ولی به نقشی که بازی میکنند کاملا واقف هستنند. در این مورد ساده نگری نباید کرد.
    اینها مدافع سیستمی هستند که بصورت مستقیم یا غیر مستقیم از ان بصورت انگلی تغذیه میکنند. بقول شریعتی (لعنت الله علیه) “ بگو از کجا میخوری تا بگویم چگونه می اندیشی (نقل به مضمون).
    شاد باشید.

  39. این آدم که شما از او حرف می زنید امتحانش را پس داده است. آن پست مرا خوانده اید در باره طلایه داران وبلاگستان؟ بله. من هم منظورم همین ها بود که شما گفته اید….الان هم باز همان ها را تکرار میکنم..
    خبر ندارید، من وبلاگ ادبی می نویسم…درست یک هفته قبل از انتخبات به من اخطارهای شدیدی شد. تا آنجا که تمام نوشته ها.. عکس ها… را از ترس- همان واژه ای که شما دیگر خوب باید بشناسیدش- پاک کردم. یک مدت ننوشتم و….اما در آن پست که نوشت هم گفته بودم:
    بعضی کثافت کاری ها هرچه بیشتر چوب لایش کنی؛ بویش بیشتر بلند میشود.
    من از آبان ۸۱ در این وبلاگستان بوده ام. هم خوانده ام و هم نوشته ام.
    آنقدر تضاد و دو گانگی دیده ام . آنقدر آدم ها بوده اند که هر روز پوست جدید انداخته اند.
    امروز هم نوبت اوست که پوستین میش را از سرش می اندازد و چهره واقعی گرگ نمایش را آشکار می کند.
    زندگی همین است دیگر… مگر بدون گرگ می شود؟؟
    بهترین کار سکوت است.
    سکوت را تجربه کنید، نتیجه می دهد، باور کنید
    No matter what there tell us,
    No matter what they teach us,
    No matter what they do,
    What we believe is true…

  40. فکرمیکنم زمان آن رسیده است که نسبت به نوشتن مرامنامه وبلاگ نویسان اقدام گردد تا بدینگونه از آزادی سوء استفاده نکنیم. متاسفانه از پیش از انتخابات تا به امروز شاهد بازگشایی عقده های شخصی افراد متفاوت بوده ایم که بجای کار فرهنگی و گسترش دیدگاهها، روشی همانند جمهوری اسلامی پیش گرفته اند که هرگاه با گفته ای یا مقاله ای مخالف اند بجای نقد مقاله، اقدام به تخریب شخصیت دیگران مینمایندو مشخص است که از قبل مقدمات تخریب آنان آماده شده و منتظر زمان موعود هستند. ما میتوانیم و ما میخواهیم صفت نخبه کشی را از پسوند ملت ایران برداریم.

  41. Dear Mr Marofi
    Do not worry the person who used that language about you comes from a Motalefeh family, his father and uncles are the closet friends with Asgaroldai and Badamchian, hi is a troy in the hand of M.B. M.B two days ago in Rooz newspaper mentioned Rahimi is going to take some Khatami ’s former cabinet to court, today Rahimi mentioned about atomically corruption in Khatami ’s cabinet.
    http://azad.gooya.name/politics/archives/034693.php
    My question is how M.B was aware about that while he is living in London, My question is if those people in Khatami’s cabinet are not thieves why they do not reject the court’s claim with official documents, hence they are thieves and they beg M.B to use his special propaganda to trick the people , exactly like Sharam Jazayeri’s trial while non of the 6th MPs could not deny receiving astronomical bribes from Shahram Jazayeri.
    Last month M.B mentioned Karbaschi’s fault was that he did not want to be Bobi Sands and he was innocent while Karbaschi paid hundreds of million tomans to Khatami ’s advertisement in 2nd Khordad and after that election Karbaschi confirmed Mr Khatami told me you can be the minister in any part of cabinet but I said let me be just in my position as the mayor, while Karbaschi was responsible for receiving bribes from people who use to make towers, while Karbaschi and his assistance Gabeh were responsible for Dr Bakhtiar assassination. Two weeks ago M.B mentioned Mohajerani‘s scandals was a scenario and exactly the day after it was Mohajerani’s court, how did M.B knows about all trials before the announcement from court. Actually Mohajerani told M.B he had to go to trail soon. M.B before the announcement of coming Rafsanjani in his articles said when the president of France, Miteran, wanted to come to Iran to visit Rafsanjani , the assassination of Bakhtiar happened; M.B tried to trick the readers by saying there are some group in intelligence ministry who were against Rafsanjani and Rafsanjani was innocent about killing novelist and opposition leader while Rafsanjani ‘s political life started with terror as he confirmed he was the person who prepared the gun for assassination of Ali Mansour. Every body knows Rafsanjani was responsible for assignation of opposition leaders and Karbaschi and Mohajerani are his servants while M.B is servant of Karbaschi and Mohajerani. Other example is when BBC mentioned about scandal of Mehdi Hashemi, the son of Rafsanjani, due to Stat oil, the Persian section of BBC censored all the news about Stat Oil because that time M.B was the new head of Persian BBC, but after that the Persian BBC mentioned the son of Rafsanjani was innocent. During the election Persian part of BBC tried his best to encourage people to vote for Rafsanjani and that is because of Shell, BP who have a connection with Rafsanjani‘s family. Now you see why M.B gives KHAT to that person to attack to you. How can M.B answer to Sayeh Sirjani, how can M.B answer to Pouran Farrokhzad, how can M.B answer to Hadi Zalzadeh, how can M.B answer to the family of Mokhtari, Poyandeh, Davani, Ganji, Sharif, Fazeli and … by backing Rafsanjani.

  42. حالا بر فرض حسین درخشان جاسوس است و قطع به یقین که عباس معروفی نویسنده بزرگ ایرانی.اما این دلیل نمیشود که نگوییم فراخوان استاد
    تحریم انتخاباتی استاد و شیوه مبارزه استاد,استادانه نبود.آقای معروفی عزیز
    وزیر ارشاد ما در ایران سردبیر سابق کیهان است,شما در خارج وبلاگ بنویسید و مبارزه کنید,ما هم در ایران با هزار جور کون وارونه دادن فیلتر دور میزنیم و فراخوان شما را میخوانیم و بعد همه با هم مبارزه میکنیم.همه با هم وبلاگ مینویسیم و جاسوس پیدا میکنیم.فراخوان میدهیم و در کافی شاپها تجمع اعتراض آمیز برگزار میکنیم بعد به علت اعمال خلاف شرع دستگیر میشویم و شرح مبارزات داخل کافی شاپ را در وبلاگمان می نویسیم.به به چه مبارزه ای .بیایید برای ازادی ایران وبلاگ بنویسیم….بچه تر که بودم وقتی در کتاب تاریخ شرح جنگ چالدران را خواندم خنده ام گرفت که این نادانها با سلاح ا…اکبر به جنگ توپهای عثمانی رفته اند,خوشبختانه الان پیشرفته تر شده ایم ,وبلاگ مینویسیم.

  43. زمانی این نامه را امضا کردم اما دیدم دارای هیچ هویتی نیستم یک نام ،بی نشان .
    به خاطر همبستگی بیشتر با شما نوشتن در وبلاگ را آغاز کردم .بدون هیچ ادعا. فقط خواستم امضای من هم با نشان باشد .

  44. سلام آقای معروفی . نخواهم گفت به نوشته های فلان شخص توجه نکنید که چنین گفته و نخواهم گفت او خود یک ابله خائن بیشتر نیست و نخواهم گفت …. . آقای معروفی از کامنت های مطلب خودتان و مطلب آن آقا حتما متوجه خواهید شد ما ایرانیان چه آنهایی که در ایران هستند و چه آنهایی که به آنسوی مرزها رفتند و مشق دموکراسی کردند(؟!) هنوز راه درازی را باید طی کنیم تا بتوانیم ادعای صاحب فرهنگ بودن کنیم . هنوز زندگی از دیدگاه ما جبهه جنگی ست که باید در طرفی قرار بگیریم و طرفدار باشیم و زنده باد مرده باد کنیم . من هم دلم گرفت از این همه دوری .

  45. زمانی این نامه را امضا کردم اما دیدم دارای هیچ هویتی نیستم یک نام بی نشان .
    به خاطر همبستگی بیشتر با شما نوشتن در وبلاگ را آغاز کردم .بدون هیچ ادعا. فقط خواستم امضای من هم با نشان باشد

  46. دلم را به درد می آورید. وقتی قبل از تو آن نوشته را خواندم به جز حقارت و سرسپردگی نویسنده اس چیزی دستگیرم نشد و وقعی ننهادم. عباس معروفی حساس عزیز ما، نمی دانم چه باعث شده توصیه آن دوستان خیراندیش و باریک بینت را ندیده بگیری که ((نباید خودت را همسنگ با اراجیف کسی کنی)). ببین استاد من، نمی دانم تو را چه شده است؟ تو کارت این نیست که جواب نوشته های هر ننه قمری را بدهی. ببینید استاد عزیز من، کاشکی، کاشکی، کاشکی متوجه بودید که یک (( فریدون سه پسر داشت)) شما کار صد میلیون پاسخ ناچیزان را می کند. یک ((سمفونی مردگان)) شما اثر میلیاردها نوشته جیره خواران را دارد. ببینید عزیز من. اگر قرار بود این جور نوشته ها و تهمت ها و دروغ ها مورد توجه قرار گیرد که الان بعد از آن همه برنامه های ((هویت)) و سر مقاله های کیهان این شمایان نبودید که سربلند بودید، ((امامی)) و ((شریعتمداری)) سربلند می شدند. توجه شما به این ((بلاهت درخشان)) به جز به حشنودی دشمنانت نمی انجامد. آنان می دانند که تو حساسی و می خوانهند برآشوبانندت. استاد من! لطفا آرام باش! آرام !آرام!

  47. با سلام
    یه سوال! چرا همه کامنتها در تایید شماست؟ یعنی هیچ نظر مخالفی دریافت نکردید؟ یا کامنتها دستچین شده اند؟ (البته من دو سوم آنها ر ا خواندم)
    موفق باشید

  48. با سلام خدمت استاد گرامی
    هیچ ابری نمیتواند ماهیت زیبای ماه را پنهان کند و نور ماه هر قدر هم بخواهند به مردم خواهد رسید واقعیت این است که کسانی که چنین افکاری منتشر میکنند خود را گول میزنند امروز تمامی آزادیخواهان ایرانی به یک باور اصلی دست یافته اند که آن وحدت و همدلی برای از بین بردن استبداد است در این راه همچنان که شما از ابتدا با نقدها و آثار خود مردم ما رایاری کرده اید بعد از این نیز یاری خواهید کرد هدف اصلی کسانی که اینگونه با ایجاد مرز بین ایرانیان داخل کشور و خارج کشور تلاش میکنند جدا کردن روشن فکران خارج مرز از اندیشمندان داخلی است ما نباید اجازه دهیم که آنها در این کار موفق شوند به خصوص که در ترکیب فعلی قوه مجریه تمامی تلاشها برای خفه کردن صداهای داخل کشور به کار گرفته خواهد شد به نظر بنده کسی که در زندان نمیتواند صدایش را به مردم برساند بهتر است در خارج باشد و نسبت به تمامی حرکتهای این حکومت لوگو و پتیشن پخش کند آنها از فریاد مردم بیمناکند و ما باید با تمامی قوا فریاد بزنیم استاد گرامی بدانید و مطمئن باشید تا آخرین نفس در کنارتان هستیم و همه با هم فریاد آزادی را به اوج آسمانها خواهیم رساند امیدوارم که این سخنان زشت زیربنای محکمی را در راسختر شدن عزمتان و استوارتر بودن گامهایتا داشته باشد. واقعیت این است که اقدامات ما به حدی مفید است که از طرف چنین سیستمی در صدد تضعیف آن تلاش میشود راه شما با سلامت وجود تان پر رهرو باد.

  49. این دعوای تحریمیها و رای دهندگان شاخص خوبی برای ارزیابی شخصیتهای „فرهنگدان و خبره “ ایرانی شده… شماها که چنین باشید بی فرهنگان را چه باک؟؟؟

  50. به دنیا که نیامده بودم
    مادرم فکر می کرد آبستن گربه است
    به دنیا که آمدم,جیغ زدم و او از بیم گربه تنگ در آغوش من رفت
    حالا بیم گربه با من است
    در کوچه بچه ها میو میو می کنند و
    بچه گربه ها را بر سر و کولم می اندازند
    بیرون که می دوم از کوچه
    در خیابان راننده ها
    در پیاده روعابران
    به شکم مادر که نمی شود برگشت (بیچاره می ترسد)
    حالا در خانه ام
    جلو تلویزیون
    کسی پشت تریبون
    چشمانش برق می زند
    ÷وزه گرفته جلو شکم مادران
    جلو راننده ها عابران بچه ها و من
    ÷وزه گرفته جلو صورت پایتخت
    میاااااااو….میووووووووووووو

  51. به شما که فکر می کنم آقای معروفی, عجیب یاد مسیح می افتم… و این آیه که: او به سبب تقصیرهای ما کوفته گردید,و به سبب گناهان ما مجروح, از زخم های او ما را شفاست…وقتی حلاج را مثله کرده به سوی دار می برند شبلی می گوید: یا حلاج تصوف چیست؟ حلاج می گوید: کمترینش این است که می بینی. شبلی می گوید بلندترش چیست؟ حلاج جواب می دهد: تو را بدان راه نیست… ای عباس ای یار ای یگانه… این جماعت را چه به مقامی که تویی.

  52. آقای معروفی عزیز
    تعجب می کنم که چرا نویسنده توانا و صاحب نامی مثل شما باید خودش را درگیر هجویات کند و انرژی خود را صرف پاسخ دادن به نوشته های فردی مانند حسین درخشان ؟ من به هیچ وجه قصد توهین به فردی و اعتقاد و نظری را ندارم ، اما شما دیگر چرا ؟

  53. Just want to say 1 thing: Hoder has done a lot for internet esp. weblog, to be fair more people have been benefited form him and his work than yours, this is what I think

  54. فرزند شهید علی درخشان (از شهدای فاجعه هفتم تیر) مشاهدات خود از دیدار رییس جمهوری منتخب با خانواده شهدای هفتم تیر، را بیان می کند.
    امیر حسین درخشان با اشاره به رفتارهای مردمی محمود احمدی‌نژاد در دو دیداری که با خانواده شهدای هفتم تیر و حضور در مراسم بزرگداشت این شهیدان داشت، گفت: رفتار مردمی آقای دکتر احمدی‌نژاد بقدری صادقانه و از عمق وجود بود که هر بیننده ای را به شگفتی وا می داشت.
    وی تصریح کرد: من دلیل رای بالای آقای احمدی‌نژاد را همین رفتار صادقانه و بدور از تجملات می دانم. رفتاری که برای مردم ایران دیگر به رویا شبیه شده و به جز سال‌های اول انقلاب از مسوولی در این سطح ندیده بودیم
    From Ahmadi Nejad’s web , that person is the cousin of Housin Derakhshan.

  55. جناب معروفی عزیز،
    این گوشکوب درخشان و بقیه ستون پنجم از شکست در انتخابات و پیروزی تحریمیون شدیداَ احساس عصبانیت و سوختگی میکنند. کارشان به جایی رسید که به زمین و زمان بدو بیراه میگویند. حتی به بزرگانی چون شما. اکنون این مثلت ستون پنجم (بهنود-نبوی-درخشان) منفورترین گروه حال حاظر هستند که سوژه عام و خاص شده اند.
    افشاگری شما هم خیلی خوب بود. فکر نکنم دیگر بلاگی مانده باشد که آبروی اینها را نبرده باشد. تهمت، هذیان، سیاه کاری، کار کار انگلیس است ! و … از خصوصیات این گروه مزدور است. مزدشان هم هاشمی تقبل کرده بود.

  56. عباس جان
    جز غم بر صفحه دل نمی نشیند ازین کارزار
    من هم در انتخابات شرکت نکردم،اما هرگز به معینیان جز از در نصیحت ننوشتم
    من هم چون تو فقط زنده گنجی را می خواستم،اما برای شکستن اش به هم دستی ناخودآگاه با جمهوری اسلامی متهم اش نکردم
    من هم (شاید چون تو) باور ندارم که تحریم پیروزی یا شکستی در بر داشت.تنها مصداق عدم مشارکت در یک اشتباه دستجمعی بود.
    با این حال ،همه جا نوشتم،اهل قلم عزیزند و احترام شان نشانه بزرگی احترام کننده،نه مسعود بهنود که حسین را محق دانست را به کلامی زشت نواختم و نه انتظار دارم تو فحاشان به خودت را به کلامی بیازاری.قدرت قلمت را لابد فراموش کردی استاد،که به قول خودت ما نویسنده ام اش،جنون بر پیکر جانیان اسلامییت ریخت
    حق کلام را اما تو ادا کردی،آنجا که گفتی نوشته های حسین درخشان تروریسم ادبی ست.باشد تا افسار از قلم بی خردانه بر ندارند و بر نداریم

  57. سلام
    اسم من احسان است از استان بوشهر دارم برای شما می فرستم من عاشق شدم
    ۱۹ سال بیشتر هم ندارم وضع مالی من خوب است
    اگر کسی خواست با من دوست شود با ادرسی که بعد می نوبسم پیام بگذارد.

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert