یک لبخند کافی است!

                      

این هم  شعر تازه ای از شاعر ملی ایران، «سیمین بهبهانی»

شنیــدم بازهم گوهر فشــاندی
که روشنـــفکر را بزغاله خواندی


ولی ایشــان زخویشـانت نبـودند

در این خط، جمله را بیــجا نشـاندی ‏


سخـن گفـتــی زعدل و داد و آن را

به نان و آب مجــانی کشــاندی


از این نَقلت که همچون نُقلِ تر بود

هیاهــو شد عجب توتــــی تکانــدی


سخن‌هایت ز حکمت دفــتری بود

چه کفترها از این دفتر پراندی


ولیــکن پول نفـت و سفره‌ی خلــــق

ز یادت رفت و زان پس لال ماندی


سخن از آسمان و ریسمان بود

دریـــغا حرفـی از جنـــگل نراندی


چو از بزغاله کردی یاد، ای کاش

سلامـی هم به میــمون می‌رساندی.

 

  

یک روزنامه را به خاطر این عکس توقیف کردند. خب همین است دیگر! آلن دلون که نیست. یا باید برود قیافه اش را عوض کند، یا نمی دانم چه خاکی باید به سر خودش بریزد. کاریش نمی شود کرد. همین است، چیزی در همین مایعات 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

75 Antworten

  1. به به چه عجب! خلاصه خبری شد از شما. من نمی دانم یک شاعری مثل شما هیچ به خودش می گوید که بابا ما هم یک سری طرفدار داریم که دوست دارند این وبلاگمان را بخوانند؟
    چون عباس معروفی نویسنده که هست توی رادیو و همین طور با کتاب هاش، اما ما دلمان توی این مدت برای معروفی شاعر سخت دلتنگ بود.
    رسیده ایم به تیر ، بد نیست به شعری میهمانمان کنی.
    سلامت و سرزنده باشی

  2. میمون هر چی زشت تره بازیش ( اداش) بیشتره!…
    :
    چه خوب که بالاخره در این خانه چیزکی نوشتی.

  3. سلاطین
    در این سرزمین „بلازده“
    قاتلان،
    سلاطینند:
    هکتار هکتار،
    زمین می بلعند!
    خروار خروار،
    تریاک قورت می دهند!
    میلیون میلیون،
    سیگار بالا می کشند!
    کارخانه ها را
    اول ضایع،
    بعد یکجا سر می کشند!
    با عبا
    „پستی“ هاشان را
    بلند می کنند!
    مغزهای کوچک خود را
    با عمامه
    بزرگ می کنند!

  4. manam azesh badam miad.vali vaghean fosh dadan o baftan ke kare oonast shomaha chera anjam midid.ba in kara chi dorost mishe ?ma noon giremoon miad ya azadi?

  5. باسی عزیز، خستگی عجیبی دارم همراه با دلتنگی که انگار سالیان سال با من خواهد بود و در من ته نشین خواهد شد…
    دلم گفت بیایم سری به این حضورخلوت انس ات بزنم… و نفسی تازه کنم.

  6. عجیب انتظاراتی دارند آقایان!
    نقش آینه است دیگر!
    راستی آن هاله کجا رفت؟

    پ.ن :
    استاد خوبم
    ممنونم بابت اجازه ی شما
    امیدوارم که بتونم نمایشنامه ی زیبای شما رو
    قابل قبول ارائه کنم
    باز هم سپاسگذارم
    سربلند باشید

  7. سلام آقای معروفی
    من کاملا متوجه هستم که لحن این آقا چه قدر تند و توهین آمیز هست و درک می کنم که چه قدر می تونه برخورنده باشه.
    امااحساس می کنم ادبیات طرف پاسخ دهنده که قشر روشنفکر باشه، باید متفاوت باشه. این آقا اگرظاهر آلن دلن رو هم داشت اعمالش همین قدر مضر می بود.
    مرسی

  8. باز هم شعر وباز هم سیمین عزیز با شعر هایش که روح را سبک می کند انگار که با شعر های او نفس راحتی می توان کشید انگار که می توان باور کرد هنوز هوا هست هنوز شعر اصیل هست وهنوز شاعر…یاد او و…
    یاد بعضی نفرات
    روشنم می دارد .
    یاد بعضی نفرات
    رزق روحم شده است
    اعتصام یوسف
    .حسن رشدیه
    ممنون به خاطر این یادآوری

  9. یادش به خیر اخوان :
    حتی پیرها که دیرتر باور می کنند
    در کوچه ها وکوچه باغ های ما
    صدای جغد را شنیده بودند.
    ونامش بلند سیمین عزیز که واژه ی شعر با نام او عجین است.

  10. سلام استاد من چند سال پیش اتفاقی به سایت شما سر زده بودم اون موقع به فکر نوشتن نبودم ولی یک سالی است دارم تمرین نوشتن می کنم و می فهمم که باید به وبلاگ شما بیشتر سر بزنم. یک وبلاگ دارم که خودم باش ابراز می کنم یعنی ابراز وجود میکنم
    http://WWW.farvardins.blogsky.com

  11. با سلام
    نظرتان در رابطه با زبانهای تحت اسارت غیر پارس در ایران جیست؟ ما که در این مورد حرف زدیم شدیم پان تورک و پان تورکیست و شش ماه هم انداختند آب خنک خوردیم.الان هم تو تورکیه هستم .
    با تشکر

  12. سلام عباس عزیزتر از جان . از اینکه با به روز رسانی ما را از سلامت خود مطلع می کنی ، سپاس .
    دلم برای مطالعه لک زده ؛ چیزی چاپ نمی کنی جان دوست ؟
    —————————–
    سلام
    از مهر هر دو شما ممنونم.

  13. سلام
    یادم رفته بود این طر ف ها هم یک کوچه ی قدیمی بن بست هست که می شه رفت توش و بالاخره هم مجبور شی برگردی .
    به هر حال ما شما را دوست داریم.

  14. نمی دانم این نظر مرا تبلیغ حساب می کنید یا یک خواهش از شما، به هر حال
    مشتاق امدن شما به وبلاگم هستم و البته نظر محترمتان.

  15. وای که چقدر کیف می کنم وقتی میامو می بینم مطلب جدید نوشتین ،،
    مثل لذت خوردن یه لیوان آب خنک تو گرمای تابستون…

  16. سلام
    دلم برای خانه هدایت تنگ شده است . برای پرسه زدن در خیابانهای شهرت
    برای تنها بودن در خود غرق شدن …برای یافتن نگاهی که آرامم کند و من نهان ترین راز درونم را فاش کنم …دلم برای خانه ات تنگ شده و مهربانی که آنجا موج می زد !

  17. تیرماه سال ۱۳۸۳ از طرف یک دوست کادوی تولدی گرفتم که تا نه تا حالا و نه قبل از اون همچون هدیه ای نگرفته بودم ، سمفونی مردگان بود… نمی دونم واقعا چند بار خوندمش اما اینو میدونم که دوست داشتم هیچ وقت تموم نمی شد… واقعا چه خوب که خداوند بضی وقتها در بْن اْن جمعْت کثْر کسانی رو خلق مْْْیکنه که جاودانه اند…
    که من ات به پرستندگی عاشقم
    …..
    (شاملو)

  18. سلام. کتاب جدیدی از خودتان چاپ نمی کنید؟ دلمان برای خواندن نوشته ای از شما مدام تنگ است.چقدر کم کار شدید؟

  19. خاک شعر را به همنشینی با هر جلوه از این گل معطر نکنید لصفاَ. فعلا که به ناچار صحبتش غنیمت است برای ما.

  20. خوب نیست آقا جان. قیافه اش که دست خودش نیست.همین است دیگر.
    رفتارش و اخلاق و وجدانش دست خودش است که آن هم …
    از کار هایش باید انتقاد کرد نه قیافه اش را.حالا می خواهد شبیه آلن دولن باشد که نه خوش به حال ما می شد نه شما . نه اینکه فکر کنید اصل را ول کردیم و فرع را چسبیدیم. نه .عیان گفتنش قشنگ نیست وگرنه همه می دانیم. شما فقط یه کم بلند گفتید.
    راستی عاشق شعر های عاشقانه شما هم هستم. اصلن عاشق شعرم. هر جوریش. غزل بیشتر.نداری؟
    موفق باشی.
    محمد .س.کارمند بازنشته اداره مالیات

  21. خیلی وقته که مطالب وبلاگ شما رو میخونم… اما خب هیچوقت حس نکردم نیازی به نظر من هست! البته الانم نیست
    عکس رو راست میگید…
    خانوم بهبهانی هم راست میگن… میدونم که شعر تجلی احساساته و این شعر هم خوب تجلی خشم… اما… نمیدونم…. به نظرم بهتره که اول چند نفس عمیق کشید، خشم رو جلوی خود گذاشت و خوب نگاهش کرد، شاید به همراه خوردن چای یا قهوه یا آب میوه… و بعد دید که این خشم چطوری میتونه خودشو نشون بده، در حالی که تفاوت شاعر یا نویسنده رو با باعث و بانی خشم نشون بده!
    صرفا یه نظره! همین!
    من هم خودم هم داستان می نویسم هم شعر میگم… که هزار البته به هیچ عنوان به گرد پای شما و یا خانوم بهبهانی نمیرسم!
    فقط حس کردم که باید اینو بگم! اگر مخالف این عقیده بودید پیشاپیش پوزش منو بپذیرید!

  22. با سلام
    تعجبم از این است که امثال خانم بهبهانی عزیز گویا در مریخ سیر می کنند تحریم انتخابات که هیچ همین نوروز ۸۷ بود که در تلویزیون ضد ایرانی وی او آ می گفتند هیچ فرقی نبود بین دولت خاتمی و این دولت

  23. قربان
    عکس مزبور شباهت غریبی با راسپوتین دارد…
    البته ۵ یا ۶ روز پس از تدفین نامبرده!
    حیرتا از این شباهت!
    شعر بانو بهبهانی چون چسبی دوطرفه چسبید!
    به ارزوی زایش آزادی
    روزی
    جایی
    نقطه

  24. سلام آقای معروفی. در سربازی یکی از هم خدمتیهام کتاب شما رو داشت به نام „فریدون ۳ پسر داشت“ از اونجا با شما آشنا شدم.
    مطالبتون رو کامل خوندم اما برای کوتاهی در کلام، به متن آخرتون اشاره می کنم.
    شعر بسیار ارزشمندیست از شاعر بزرگ ایران اما من با ۱ بیت موافقم نیستم.
    ولیکن پول نفت و سفره ی خلق
    ز یادت رفت و زان پس لال ماندی
    ….
    این آقا هیچ وقت لال نمیشه. از وقتی رئیس جمهور شده، بازار سنگ پای قزوین کساد شده. فرهنگستان هم نام سنگ پا را به نام احمدی نژاد تغییر داد.
    کاش اجازه میدادید این مطلب رو در وبلاگم بنویسم.
    موفق باشی ایرانی.

  25. سلام آقای معروفی. در سربازی یکی از هم خدمتیهام کتاب شما رو داشت به نام „فریدون ۳ پسر داشت“ از اونجا با شما آشنا شدم.
    مطالبتون رو کامل خوندم اما برای کوتاهی در کلام، به متن آخرتون اشاره می کنم.
    شعر بسیار ارزشمندیست از شاعر بزرگ ایران اما من با ۱ بیت موافقم نیستم.
    ولیکن پول نفت و سفره ی خلق
    ز یادت رفت و زان پس لال ماندی
    .
    .
    .
    این آقا هیچ وقت لال نمیشه. از وقتی رئیس جمهور شده، بازار سنگ پای قزوین کساد شده. فرهنگستان هم نام سنگ پا را به نام احمدی نژاد تغییر داد.
    کاش اجازه میدادید این مطلب رو در وبلاگم بنویسم.
    موفق باشی ایرانی.

  26. استاد عزیزم دلتنگم…
    دلتنگ این غربت بی پایان …
    دلتنگ این همه بی عدالتی فراوان…
    دلتنگ جواب دادن به این و آن که چرا نمی میرم…!!!
    استاد عزیزم
    خوشحالم که همه ما را درک می کنی؟
    داستانهای جدیدت چه خبر؟
    استاد التماس می کنم من را هم لینک کن…
    قول میدهم بچه خوبی باشم..

  27. کاش مثل شما میتونستم توصیف کنم که چقدر نوشته هاتونو دوست دارم و چقدر تنهائی های منو پر میکنن. هفت بار سمفونی مردگان رو خوندم و هر بار که میخونم بیشتر جذابیت هاش واسم آشکار میشه. شما معرکه اید آقای معروفی. معرکه.
    با اینکه تموم ساعاتم رو تقریبا کتاب خوندن پر میکنه ولی به هر کسی که میرسم کتاب سمفونی مردگان رو به عنوان یه شاهکار بی نظیر ادبی معرفی میکنم. خوش به حالتون. واقعا خوش به حالتون. قلمتون فوق العاده است.

  28. سلام استاد . تمام دوران دانشجویی من با کتابهای شما گذشت … چه روزگاری بود ! هنوز هم به یاد گدشته گاهی سری به کتابخانه ام می زنم و کتابهایتان را دوره می کنم . خوشحالم که شما را پیدا کردم و ممنون که هنوز می نویسید …

  29. سلام
    آقای معروفی
    متشکرم از پاسختون(هر چند که درست متوجه منظورتون نشدم)
    وقتی دیدم جواب دادید باورم نمی شد
    از شوق اشک ریختم
    اگر ذهنت را با ساختار داستان تربیت کنی، موفق می شوی.
    منظورتون چیه
    متوجه نمی شم به نظرم ادبی نوشتم یه مشکل
    علتش هم اینه که اولین داستانی که من رو از این رو به اون رو کرد جان شیفته اثر رومن رولان بود با ترجمه ی زیبای به آذین
    و من متاثر از ترجمه ی به آذین می نویسم
    دیگه اینکه من فقط به تکنیک های نوشتن فکر نمی کنم
    من به این حرف خانم دانشور که خدا واژه رو رایگان به ما نداده ایمان دارم
    و به نظرم باید حرف حق زد هنر رو راهی می دونم برای نمودن انسانیت
    و یه داستان دیگه هم تو وبلاگم گذاشتم اگر این رو هم بخونید ممنون میشم
    این متاثر از یکی از داستان های کوتاه خود شماست
    دوستتون دارم خدانگه د ار

  30. سلام مرد جان….
    در این زمانه هیچ کس خودش نیست
    کسی برای یک نفس خودش نیست
    خدای ما اگر در خود ماست
    کسی که بی خداست ،پس خودش نیست
    تو دست کم شبیه خودت باش
    در این جهان که هیچ کس خودش نیست…
    مرد جان..مملکت گل و بلبل و…. داریم …..هر چی که بخواهیم آماده اس…
    گمونم توقع زیادی داریم از……
    واقعا اینا ما رو چی فرض کردن؟؟؟؟
    زیاده ولی اینجا دوس ندارم بشه جایی واسه حرفای تکراری که چاره ای نداره….مرد جان کاش بشه کاری کرد….می شه؟

  31. مرسی استاد … =))
    .
    همین است دیگر ! کاش گوش های کر بشنوند و کور ها ببینند …
    همین است دیگر !

  32. بنده احمقی نژادم، ای روزنامه نگار فراری. (آن خطاب به این)
    البته این لقبی است که روزنامه ها به شما داده اند. آقای معروفی نمی دانید زمستان در اردبیل چه سرمایی بود. آخه زیاد گاز قطع میشد. البته اورهان ها و آیدین ها هم زیادتر شده اند. از دست این …

  33. نمی دونم شما واقعا عباس معروفی هستید یا مانند خیلی های دیگه نقش بدل رو ایفا می کنید. در هر صورت دلم می خواد این نظر رو بذارم و بگم کتاب فریدون سه پسر داشت فوق العادست و اگر مثل سمفونی مردگان از زبان شخصیت های مختلف نقل می شد فوق العاده تر می شد. من این کتاب رو کمتر از یک روز خوندم و واقعا خوشحالم که نویسنده ی با فکر و ماهری در جامعه ی ایرانیان وجود داره.
    پایدار باشید.

  34. اگر مخصوصاً نوشته‌اید: …در همین مایعات؛ که هیچ، اگر نه درستش می‌شود:…چیزی در همین مایه هاست.

  35. اگر مخصوصاً نوشته‌اید: …در همین مایعات؛ که هیچ، اگر نه درستش می‌شود:…چیزی در همین مایه هاست.
    ———————
    سیروس جان
    اگر پیشم بودی برات اسفند دود می کردم.
    با اینحال ممنونم برای دقت و وقت و لطف ات.

  36. سلام آقای معروفی عزیزم!
    دلم خیلی برایتان تنگ شده‌بود. مدتی‌ست می‌خواهم تماس بگیرم و راجع به موضوعی با شما مشورت کنم، اما آنقدر کم پیدایید که جرات نمی‌کنم!همیشه شاد و سلامت باشید. نشریه‌تان به کجا رسید؟
    خسته نباشید، موفق باشید…
    —————————-
    تبسم عزیزم
    من تا دوشنبه در میلان هستم.
    نشریه هم در دست اقدام است.
    مرسی از لطفت

  37. سلام آقای معروفی
    من در هامبورگ هستم برای مدت سه هفته دیگر. ممکن است شما را زیارت کنم؟
    من همان سهراب کابلی هستم.
    شاد باشید
    نسیم
    ———————————-
    نسیم جان سلام
    منتظرت هستم

  38. با این غروب از غم سبز چمن بگو
    اندوه سبزه های پریشان به من بگو
    اندیشه های سوخته ی ارغوان ببین
    رمز خیال سوختگان بی سخن بگو
    شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر
    ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو
    از ساقیان بزم طرب خوانی صبوح
    با خامشان غمزده ی انجمن بگو
    زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
    وین موج خون که میزندش در دهن بگو
    سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
    این ماجرا به اینه ی دل شکن بگو
    وان آب رفته باز نیاید به جوی خشک
    با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو
    آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
    سرو سیاه من ز روح چمن بگو
    „مهدی اخوان ثالث“

  39. خدا
    با حیرتش از این همه تزویر
    با بهت و خیرگی مردمکهای خیسش؛
    کوله باری از فاجعه های دردانه هایش؛
    با اینجا
    با ویرانی های نا تمامش؛
    فضای سیاه و اندوه بار فروپاشی اش

    با دیگران
    با لبهای لرزان و خاموششان
    با حرفهای رسوب کرده در کنج تنهاییشان؛
    تکرار حضور شوم و تلخشان؛
    نقاب های پر رنگ و لعابشان؛
    پایکوبی سکون و سکوت غم انگیزشان؛
    با من
    با اندیشه های باخته ام
    با دردهای کهنه ام
    کلمات سوخته ام
    ..
    نباید گفت هیچ
    جز از
    تنفس یک هوای متعفن از اشتباه!
    ماهم فقط یک لبخند میزنیم و میگذریم. چه می شود گفت؟

  40. می گن که قیافه دست خود آدم نیست. قبول ولی لااقل آنکادر کردن ریش والله دست خود آدمه. ما که چیز زیادی نخواستیم :-))
    راستی آقای معروفی من توی یه سایت که نظر خوانندگان „سمفونی مردگان“ رو گذاشته بود خوندم که شما تا بحال یا حداقل تا قبل از نوشتن شاهکار „سمفونی مردگان“ اردبیل نرفتید. این واقعا صحت داره؟

  41. سلام .
    راستش همین حالا آنقدر مدیون این دنیای مدرن هستم که باید بنویسم چه خوب است که تو را خواندم و اینجا ، خودت جریان داری و حرف هایم که ته دلم میماند را میتوانم برایت بازگو کنم .
    عباس معروفی عزیز ؛ دوستت دارم به خاطر این قلمت ، به خاطر نثرت و به خاطر تک تک کلمه هایت که اسیر میکنند آدم را .

  42. سلام آقای معروفی
    نگفتید در کجا میشه ببینیم. در کدام شهر هستید؟
    نمبر تلفن، امیل؟
    سلامت باشید
    نسیم
    ———————
    نسیم جان
    من در برلین هستم و تو ایمیل من را داری.

  43. سلام…
    هنوز به وب سایت ادبی ما تشریف نیاوردی…
    جناب استاد من قرار است تمام آموزش داستان نویسی شما را در کتابی گرد آوری کنم و مطالبی هم بدان بیفزایم با نام شما و به کوشش من…
    نظر شما چیست آیا مطالبی هم هست که بخواهید اضافه نمایید…؟
    اینجوری خیلی ها استفاده میکنند…
    ………………………………
    آقای پارسا
    این کتاب در دست انتشار است.
    به شما زحمت نمی دهم
    عباس معروفی

  44. سلام
    پیکر فرهاد را می خوانم هر چند سمفونی مردگان را خواب می بینم و فکر می کنم سایه ایدین و سورمه هرگز به زن قلمدان جایی ندهد…
    فقط برای تشکر امدم و یک شعر به یادگار…
    کوچه پیچ آرامش را فراموش می کند
    راست می شود
    و به در چوبی میرسد.
    در سایه دیوار کاهگلی
    به عصا تکیه داده ای
    تو را صدا می زنیم
    برمی گردی
    و به غریبه ای که در چشم های ماست
    زل می زنی.
    *
    باد تقه ای به کلون می زند
    کوچه
    از کنار در چوبی بسته
    آهسته دور می شود
    و ما از آن پرنده ای حرف می زنیم
    که روی رف نشست
    و تا غروب
    آنقدر آواز خواند
    که نام کوچکش را فراموش کرد.
    با احترام
    سعیده زارع سریزدی
    http://www.ahemah.blogfa.com

  45. این بدبخت !!!!!! که خودش در به وجودن آوردن این قیافه نقشی نداشته و خالق و ژنتیک این قیافه را برایش انتخاب کرده … اما از آنجایی که خدا گر ز حکمت ببندد دری زچرخ گردون چرخید و چرخید و محمود احمدی نژاد حاکم سرزمینی شد که روزی کوروش و داریوش و اردشیر به آن حکم روایی میکرد . و ما این انتخاب را کردیم و ما ییم که به این ذلت تن میدهیم و هیچی نمیگوییم . در انتخاب ما نه علم ژنتیک دخالت داشت نه سرنوشت بود نه ستاره شناسی فقط حماقت بود و حماقت و حماقت . و ادامه دادنش و تن دادن در این سه سال گذشته ذلت و ذلت و ذلت . چند هفته پیش خبردار شدم که مردم کره شمالی که از سیاستهای دولت حاکمه راضی بودند بالاخزه پیروز شدند و دولت استعفا داد. نمیدانم چرا هیچوقت در این ملک و دیار با ۷ هزار سال تاریخ نانوشته و ۲۵۰۰ سال مدون و این همه ادعا و با د به غبغب ، از این برکناری ها نمیشود . تا بوده چنین بوده . دموکراسی و گفتگو ی متمدنانه جایی در فرهنگ ما ندارد. ضحاک سالها ستم میکند و مردم هم تن به فرمانهای زورگویانه اش میدهند تا سالها میگذرد و کاوه نامی سر به عصیان میزند. همه فرمانروایان و حاکمان و پادشاهان ما , یا کشته شده اند و یا گور به گور شده اند. چرا؟ واقعا چرا . هیچوقت ایرانیان با این همه ادعای فرهنگ و هنر و ادبیات غنی و معماری و چه و چه در حکومت داری این همه ضعف و درد از آغاز تا امروز . از کاوه آهنگر تا بابک خرم دین و سربداران و هزاردستان و تا همین سی سال پیش تمامی کسانی که سر به شورش برداشبتند و جان دادند و ندای آزادی و رهایی سر دادند چه بیهوده جان دادند برای مردمی که خفت و تحقیر و حکومت مار و بزغاله و میمون برایشان شیرین است و دم بر نمیآورند.

  46. دو ‌چیز درباره این رئیس جمهور منتخب فراموش می‌شود، یکی این‌که با تمام تقلب‌ها و راه باریکی که درست کردند باز منتخب بود! و دوم باز همان قهرمان پروری فرهنگی عروسک‌ها و هیچ‌کس نه نقش خودش را می‌بیند نه نقش اشخاصی که پشت سر این منتخب‌ترینِ ۳۰‌سالِ اخیر محکم ایستاده‌اند و در نهایت بعد از او هم عروسکی دیگر حالا نه به زشتی ایشان! عروسک بازی قدرتمندان همه‌جای دنیا رسم است ولی عروسکی این‌چنین زیبا انتخاب کردن از شاهکارهای و محصول مشترکِ مستبدین و مردمِ مستبدپرور خودمان!

  47. واقعا متاسفم که شعر استاد ابتهاج رو به نام استاد اخوان ثالث چاپ می کنید ، اول خودتون رو اصلاح کنید بعد برین سراغ بقیه

  48. دوست دارم مدیر کل بشوم
    مثل بعضی، تپل مپل بشوم
    ظاهر و شکل و حالتم خوب است
    چه قدر هم عدالتم خوب است!
    صاحب دکترای آمارم
    بلدم تا هزار بشمارم
    لطفا ادامه مطلب را در مجلس رندان بخوانید…

  49. سلام آقای معروفی؛
    خواهش می کنم این بازتاب رو منثشر نکنید یا با عقل سلیم خودتون سانسورش کنید:
    به نظرم اگر معیار اعمال و کردار آدمها قیافه بود ،نه سقراط حق فلسفیدن داشت نه خانم بهبهانی حق شعر گفتن!
    من اگر جای آقای احمدی نژاد بودم ،این صفحه بازتاب ها رو منتشر می کردم و به داشتن چنین مخالفانی به خودم می بالیدم.
    ببخشید، چون طرفدار حرف حق بدون سانسورید گفتم.
    آرزو دارم یه روز برگردید.‌‌‍

  50. سلام
    انتخاب خوبی بود و بیشتر از یک لبخند.
    در این کشوری که پر از استرس و است و تقریبا دارد تبدیل به تیمارستان می شود یک لبخند هم غنیمتی است.

  51. سلام. استاد عزیز. خبرنگار هستم . خبرنگار کجا و چه حوزه ای چندان مهم نیست. مهم این است که دارند اصالتت را، اندیشه ات را و آرمانهایت را به یغما می برند. همانگونه که آزادی قلمت را بر باد داده اند. روز خبرنگار است. اما نه نیاز به تبریک است و نه نیاز به تقدیر. اما در این نابسامانی چه می شود کرد باید منتظر آزادی قلم بود تا قلب تپنده تاریخ در انعکاس واژگان به رقص در آید.
    سرسبز و پاینده باشید…..

  52. با سلام
    خواستم بگویم که نکته اصلی عکس شاخی است که احمدی نژاد روی سایه ی سر خود درست کرده . و شاید این تنها کار درست او باشد

  53. امام حسین روز عاشورا می فرمایند اگه دین ندارین آزاده باشین. بگذریم که شما اصلا اخلاق ندارین چه برسه به دین
    آدمی حرمت خودش را با بی حرمتی به دیگران از بین نمی برد هر چقدر هم طرف مقابل را بد و زشت کردار بداند.
    معلومه این واکنش ها نشان از عقلانیت نیست بلکه نشان از انفعال است. نشان از بی توجهی به ارزش هایی است که ناخواسته یا به عمد زیر دست و پای این به ظاهر اعتراضات له می شود.
    امیدوارم خدا را فراموش نکنیم که اگه این طور شد خودمون هم بدتر از همه اونهایی هستیم که این قبیل شعرها رو براشون می گیم

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert