۱ – همسر اکبر گنجی: روز چهارشنبه، تحصن در برابر نمایندگی سازمان ملل، تهران
در آستانه پنجاه و دومین روز اعتصاب غذای اکبر گنجی همسر وی اعلام کرد که با ناامیدی از رسیدگی مراجع داخلی به مسئله اکبر گنجی و به ناچار در برابر سازمان ملل به تحصن خواهد نشست.
معصومه شفیعی اعلام کرد: «با توجه به وخامت حال آقای اکبر گنجی و با توجه به اینکه تاکنون تمامی تلاشهای ما از مجاری قانونی جهت آزادی وی در چارچوب قوانین موجود با مخالفت مسئولان حکومت روبرو شده است، لذا اینجانب از سر ناچاری به نمایندگی از خانواده ایشان برای روز چهارشنبه دوازده مرداد هشتاد و چهار ساعت نه و نیم صبح جلو دفتر نمایندگی سازمان ملل در تهران اعلام تحصن میکنم. خواست ما، آزادی فوری گنجی و جلوگیری از مرگ وی است. از تمام آزادیخواهان و کسانی که قلبشان برای انسانیت، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر میتپد دعوت میکنیم با حضور گرم خود، ما را جهت حفظ زندگی عزیز دربندمان یاری کنند.»
* دفتر سازمان ملل مکانش عوض شده. مکان فعلی: خیابان شریعتی خیابان دروس.
تلفن ۹۴ تا ۲۲۸۶۰۶۹۱ روز چهارشنبه صبح ساعت ۹:۳۰ دفتر سازمان ملل.
۲ – شکوه میرزادگی: خانم شفیعی؛ ما هم در کنار شما ایستادهایم
خانم معصومه شفیعی
با احترام به شما، هم بهعنوان یک زن شجاع و مبارز و خستگی ناپذیر، و هم بهعنوان همسر و همراه یکی از مبارزترین و شجاعترین فرزندان ایران زمین، ضمن اعلام همبستگی با شما، در مورد حضور در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در روز چهارشنبه ١٢ مرداد، آرزو میکنم که حداقل بخشهایی از جنبش زنان ایران در این راه شما را همراهی کنند. من یقین دارم که قلب بسیاری از زنان فعال و مبارز خارج از کشور، چون من، برای بودن در کنار شما میتپد.
با آرزوی آزادی ایران، و کلیه زندانیان سیاسی
شکوه میرزادگی، عضو کوچکی از جنبش زنان ایران – بخش خارج از کشور
۳ – پیشنهاد رضوانه: نافرمانی مدنی
به عنوان نافرمانی مدنی و در دفاع از گنجی هر شب در یک ساعت معین و فقط برای ۳۰ دقیقه با خاموش کردن چراغهای منازل، شهر را درخاموشی فرو بریم . ما که جرئت فریاد نداریم کمی خاموشی پیشه کنیم . هماهنگ و نمایان. (ساعت ده شب به وقت تهران، چراغها خاموش، شمعی پشت پنجره روشن)
مهدی جامی هم چنین پیشنهادی داده بود؛ «… من با اشک من با اندوه و آرزو برای گنجی هر شب تا آزادی او تا شفای او تا سلامت او شمعی روشن می کنم. چه خوب می شد اگر همه ما شمعی به یاد او پشت پنجره می گذاشتیم. چه خوب می شد تمام تهران تمام ایران شب ها پشت پنجره هاش شمعی به یاد گنجی روشن بود.»
۴ – پیشنهاد قبلی من: زیر نامهی گنجی امضا کنیم
تا کنون عدهای زیر متن امضا گذاشتهاند، هنوز هم امضاها ادامه دارد. ما در واقع زیر این حرف گنجی امضا میکنیم: «بهتر است آقای خامنهای فقط به یک پرسش پاسخ بگوید: چگونه میتوان به صورت مسالمتآمیز ایشان را از قدرت کنار زد؟ چگونه میتوان دربارهی کنار نهادن ایشان از قدرت سخن گفت، بدون اینکه با کارد سلاخی شود؟…»
۵ – ییشنهاد به دوستداران گنجی در خارج از کشور:
چهارشنبه،تحصن عمومی در برابر نمایندگی سازمان ملل. این پیشنهاد از طرف سامالدین ضیایی است.
۶ – ؟
25 Antworten
چند دقیق پیش مصاحبه دردناک همسر گنجی را گوش کردم که با گریه و زاری از وضع وخیم او می گفت و رفتاری وحشیانه ماموران با ایشان . چیزی که برای من مهم است عادت کردن و عادت دادن دیگران به پایمال کردن و پایمال شدن کرامت و ارزش انسان و انسانیت است . این کار از سوی هر کسی صورت بگیرد خشونت تمام حماقت است . برای جلوگیری از چنین تداومی هر حرکتی که فکر می کنیم موثر است را باید انجام داد. اما باید به یاد آوریم وقت برای رنج بیشتر آدمی بسیار تنگ است . هر لحظه دیگر فاجعه بیشتر را ارمغان می آورد.
همه با هم با گنجی.
—————————————
چگونه می توان از خاموش شدن شمعی که گنجی افروخته جلوگیری کرد آن هم در این جار و جنجال انرژی هسته ای
واین غوغای اصلاحات قوه قضاییه
سر وصدایی به راه انداخته اند تا اصل قضیه که همان عدم صلاحیت قاضی ودادگاه وقانون در این نظام است از یاد برود وبا این عوام فریبی مشروعیت برای خودشان دست وپا می کنند
متاسفانه باید به عامه مردم مملکت حق داد که اصلا نپرسند چرا در بیمارستان به کسی حمله میکنید که بیش از پنجاه روز است چیزی نخورده
آیا از نسل یزید هستید ؟؟؟نه!یزید یکی دو روز آب را بست قرنهاست که رسوا شده
شما هم اگر ایران بودید واین جو فریب آمیز را درک میکردید به آنها حق می دادید
جمعهای دیگر میآید
http://rokgoo.blogspot.com/2005/08/blog-post.html
سلام
چه می شود گفت؟ چه می شود کرد؟
شما که حتماً چه باید کرد را خوانده ای، نه عباس آقای عزیزم؟!
با اینکه ابداً با خشونت موافق نیستم اعتقاد دارم پیش از آنکه خشونت خارجی و حملۀ بیگانگان سرنوشت میهن آغشته به خونمان را خون بار تر کند، حتا اگر تنها راه دم دست نباشد باید از آن، خودمان برای خودمان استفاده کنیم.
اما مسئلۀ گنجی را تنها جزئی کوچک از فجایعی می دانم که در دوهۀ گذشته بر مردم ایران رفته است. گنجی خوش بخت است، باور کنید. دردهۀ ۶۰ که اینترنت نبود مردم چه می کردند. هیچ کس صدای هزاران زنی را که سال ها پشت در زندان اوین انواع مصائب را تحمل کردند شنیده بود؟
گنجی خوش بخت است که این همه شاهد دارد. برایش آرزوی موفقیت می کنم. شجاع است. اما یادمان نرود که گنجی تنها قربانی نقض حقوق بشر درایران نیست، خوش بخت ترین آن هاست. و آزمون تازه ای که راهکاری جدید بجوییم.
یک بار دیگر چه باید کرد را بخوانیم، از ته به سر !!!!!!!!!!!!!!!!!
همچو شمعم به شبستان حرم یاد کنید
یا چو مرغم به گلستان ارم یاد کنید
روز شادی همه کس یاد کنند از یاران
یاری آن است که ما را شب غم یاد کنید
گر چنان است که از دلشدگان میپرسید
گاه گاهی ز من دلشده هم یاد کنید
چشم دارم که من خسته’ دل سوخته را
گاهی از چشم گهر بار قلم یاد کنید
بلبل خسته’ بی برگ و نوا را آخر
به نسیم گلی از باغ کرم یاد کنید
سوخت در بادیه از حسرت آبی „“ گنجی““
زانچه گر سوخته در بیت حرم یاد کنید .
استادم,
چطور می شه هق هق گریه رو نوشت که صداش بیاد؟
چطور می شه صدای سوز دل آدمی رو نوشت؟
چطور ؟
چطور در روز روشن خورشید رو انکار میکنن و خورشید تاب می آره ؟
چطور؟
آدمی که نداند حرمت انسانی چیست, آیا صدای شکستنش را می شنود ؟
کاش می شد کاری کرد. کاش…
شاد زید…
مهر افزون…
سلام استاد.این لینک عکسهای تجمع برای آزادی اکبر گنجی است و دیدنش خالی از لطف نیست.یا حق.http://www.kosoof.com/archive/2005/Jul/30/294.php
من هن به شخصه در سایتی که اصلا رنگ و بوی سیلسی نداشت عکس فریاد گنجی را با همان یک عکس طنین انداختم و به زودی در وبلاگم هم …
http://www.avayearam.com/
این روزها روزهاییاست که همه میفهمیم… حتا در سکوت این شب تیره از پساپشت این روشنایِ چشمآزار تا مبادا خبری ناگوار عاقبت بتواند که اشکمان را بریزاند…
تقدیم به شیر در بند پهلوان اکبر (شعری از من ):
باورش سخت است.
از میان تمام زنده باد و مرده بادها,
مرگش به تو رسید,
آمریکایش به ما می رسد.
تسونامی هم که بیاید, هیچ چیز به اندازه ی تو
عوض نخواهد شد .
آنقدر گوسفند شده ایم,
که به درد کالباس شدن هم نمی خوریم.
باورش سخت است.
هیمه هیمه آتش شوی, گر بگیری….
با شاش نیمه شب این رمه خاموش میشوی و
امیدی به صبح نیست.
تابوتها از تو خجالت می کشند…
اندامت را بردار
سنجاق کن به بادبادکها
قرار ما:
تپه های هر کجا.
لطفن این شعر رو انعکاس بدین به پاس کنجی. وظیفه ی خودم دونستم کاری کنم. در مطلب قبلی تون هم کامنت گذاشتم ولی مثل اینکه نخونده بودین. بای
سلام: یک مطلب کاملا“ متفاوت با مباحث مطرح در مورد اعتصاب غذای گنجی نوشته ام . حال داشتی حتما“ بخوان.
ایا اعتصاب غذای گنجی ، ضد خشونت یا خود محرک خشونت است؟
از نظر من اعتصاب غذای گنجی :
۱- ضد انسانی است.
۲- ضد دموکراسی است.
۳- تحقیرگرانه است.
۴- سترون ساز است.
۵- خشونت افزا است.
برای خواند نظر کامل ودلایل من می توانید به مطلب زیر در وبلاگ تحلیل های روزانه رجوع کنید.
http://tahlilrozane.blogfa.com/post-65.aspx
دیشب یکی از همین ها که گنجی را مرتیکه مفنگی می خواند گفت:خوبست سرشان گرم باشد مرتیکه نمی میره !ولی خوبه بمیره بدبخت می شیم.اونا از حرفهای ماسرگرمی ساخته انند تا به کثافت کاریشان برسند
بهتر است ساعت دقیق حضور خانم شفیعی اعلام شود و در سایت پیک ایران نیز اعلام شود تا هنگامیکه ایشان به آنجا می روند تنها نباشند
سلام
این جریان گنجی داره کم کم به بیراهه کشیده می شه . یعنی همه دارن از این مرد شریف و قدرتمند به نفع خودشون استفاده می کنند . کاری به کسانی که دران بوق می زنن که گنجی فقط خواسته اش برکناری رهبر و اجرای پروژه جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه هست ندارم ولی خیلی ها دارن به موضوع به عنوان تنها امید پیشرفت آزادی ایران نام می بردن که بنظر من یا هدف گنجی رو درست نفهمیدن و یا به دنبال یه دل مشغولی تفرت انگیز انترنتی دیگه برای خودشون هستن !
حرکت گنجی یه حرکت سمبلیک و اصولی ست برای ما همین ! اینکه گنجی زنده بماند یا بمیرد هدف اصلی او یا ما نباید باشد . از خودش که به جونش بیشتر علاقه نداریم .. داریم ؟ خودش اینقدر نگران آینده ایرانه که نگران جونش نیست . هدف های اصلیش داره توی روزمرگی اخبار سلامت و یا وزن کم کردن و سرم گرفتن و یا نگرفتنش گم میشه ! حیفه این جان عزیز رو هدر بدیم . هدفش یادمون نره .
در ضمن .. یه وبلاگ خودمونی دست و پا شکسته نسسبتاً سیاسی شروع کرده ام . بد نیست سری بزنید .
ارادتمند همگی
گربه
آخ یادم رفت آدرس وبلاگ کوچولوم : http://gorbenevesht.blogspot.com/
سلام معروفی عزیز!
من نیز با شما همعقیده ام که امیدی به چراغ کورسوی اطلاح طلبان حکومتی نیست و این نوشته من دلیلی بر تایید این جماعت نمی باشد ولی استاد عزیز در دو مورد بی انصافی کردی
۱-در افراد شرکت کننده در شب شعر گنجی ،نام سعید حجاریان هم دیده میشود و شما در پست قبل همه را به یک چوب راندید .من شخصن حساب او را از بقیه سوا میکنم
۲-اگر اصلاح طلبان که تا بوی پست و مقام و بورسیه به مشامشان میرسد سر و کله اشان پیدا میشود و در اینگونه مواقع حساس کنج خانه کز میکنند –پس چرا رد و اثری از دلیرمردان ۱۷ میلیون تحریم کننده که همیشه انها را تایید کرده اید دیده نمیشود ؟؟؟
راستش عباس عزیز این ملت هنوز اماده و جسارت هزینه هایی در این حد را ندارند.شما ببینید چهارشنبه چه تعداد از این جمعیت ۱۷میلیونی با همسر گنجی عزیز همراهی و می کنند!!
در میان اشباح
در میان اشباح راه می روم،
سرایی که می گفتند خانه ی من است،
به منزلگاه اشباح می ماند،
با نشانهای به جای مانده از روزگاران وصل.
آیا من خود شبحی بوده ام همه عمر،
یا خواب می دیدم همه ی آن روزان و شبان را؟
دیری است که درگذشته ام و درگذاشته ام همه ی رویاها را.
شهر من منزلگاه اشباح است،
می روند و می آیند و خاکستر به جای می گذارند،
شهر من دل من بود.
(آژند اندازه گر)
همه باهم بعد از سالها هم صدا می شویم…مطمئنم که جواب می دهد…
حکومت های کوچک به قول پدر بزرگم خانخانی ایرانو بلعیده.آقای طبسی تو مشهد نماینده ی بزرگ همه ی اوناست. کل جبر تاریخی به کنار خسته شدیم بسکه سرمایه داری کثیفشونو به اسم اسلام به خوردمون دادن_اونم دینی که تنها فرق اساسیش با ادیانی که تصدیقشون میکنه بحث عدالت اجتماعیه.گنجی میتونست خفه بشه و نشد.تحسینش میکنم.حتی اگه نتونم با دید دایی جان ناپلئونیم به ترس هام غلبه کنم که….اگه همه ی اینا…. صد سال سیاه هیچ–هیچ–هیچ دیکتاتوری نمیخوام.
امضا میکنم
از زمانیکه استفادهُ لغویِ ـ عقل ـ ، به جایِ ـ خرد ـ موردِ مصرف قرار گرفت، اصطلاح „عقلش پاره سنگ بر میداره“ هم به گونه ای رایج گشت،
همین دیروز بود که یکی از کسی خواست سلطنت را رها کند،
کسی هم نه از خود و نه از دیگران، نپرسید بعدش چی؟
آزموده را باز آزمودن از بی خردیست،
امروزه نیازهای بشری به راهکارهای کهنه و گاهاً عقبگرای دیروزی بی نیاز است،
جان آدمی شریف است و با لغاتی مانند „هزینه“ برای دادنش به ازای چیزی، مانند جنسی قابل خرید و فروش، بسی بی حرمتیست به زندگانی و جان آدمی،
تقدیم به کسانیکه برای زندگانی احترام قائلند:
بیاب نوری که شور از دل بر اندازد،
ز جان اندر کند نوری به جان تازد،
بیاب آن نور که بگشاید در قلبت،
کند چشم دلت روشن ترا با دل یکی سازد،
نما شمع دلت روشن فروزان برق چشمانت،
و روشن کن به چشم و دل بتابان شور بر ارکانت،
کجاست آن نور که دلها پر کند از خود،
کند تنها همه روشن بیاب آن را،
بیاب آن نور که شور و شّر نیفرازد،
بیاب آن نور که شوراند و شور از دل براندازد،
مباد آن چشم که بیند شعله درد و نسوزاند تنش هر دم،
به دستانت بگو باز گردند،
به پاهایت بفرما راه گردند،
تنفس کن هوای شادمانی،
ترنم کن نوای زندگانی.
سرافراز باشید
سعید از برلین.
آدرس بلاگ من رو در لینک هاتون عوض بفرمایید؟
درود بر شما استاد… شمع امید را همچنان روشن نگاه خواهیم داشت…
غاغا نونوچه
حرف اومد بچه.
این عنوان یکی از مقالاتی بود که اکبر گنجی حدود ۶ سای پیش در یکی از روزنامه ها نوشت.
مقاله در مورد سکوت چندین روزه’ رفسنجانی بود، در مقابل قتل های زنجیره ای.
آنروزها که رفسنجانی هر روز و هر شب چشممان به جمال میمونشان! روشن می شد یک مرتبه غیب شد و تا چندین روز اثری ازش نبود.
بعد از غیبت کبری، زمانی که آبها از آسیاب افتاد، آمد و گفت این حرکت ها را محکوم میکنم!!!
و گنجی نوشت:
غاغا نونوچه حرف اومد بچه…
گنجی، دلاور، حلالم کن. از خواندن مقاله هات حظ روحی می بردم و میگفتم از خودشونی چه ابله بودم من.
وحالا در این روزها ی تلخ که اگر همدلی، دوستی، نبود دق کرده بودم حرف اومدن“ آقای خاتمی“ مثل نمک به زخم های نو و کهنه ’ میماند.
این آقا خودش مقصر است!!!
یه نیمچه آبرویی هم که پیش بعضی ها داشت با این جمله به باد داد.
چه احمق بودم من که از لا علاجی به گربه گفتم خانم باجی !!!!!
———————————————
( غاغا نونوچه… تبلیغ یک محصول غذای کودک بود که بچه برای اولین بار زبون باز کرد و به جای“ غذای غنچه „گفت غاغا نونوچه . )
با عرض سلام
به نظر من هروقت مردان ایرانی دوباره آنقدر مردانگی وجرات پیداکردند که به خاطر نان هر قیمتی پرداخت نکنند درمورد آقای گنجی {تنها مرد ایران } میشود صحبت کرد
با افتخار و سر بلندی این نامه را امضا میکنم و تا آخرین نفس راه آقای گنجی را ادامه میدهم…