هستی

 ——————–

گفت حتا زمانی که نیستی، هستی. مگر می‌شود آدم یادش برود که هستی؟ فقط بدیش این است که آدم با خودش لج می‌کند، پای یک چیزی می‌ایستد که بعدها نمی‌تواند تاوانش را بپردارد؛ می‌گوید نیستی، و با صدای تو فکر می‌کند، با چشم‌های تو می‌بیند، با دست‌های تو تنش را نوازش می‌کند، و با ناخن‌های تو کتفش را می‌خاراند.

هستی تو جزو زندگیش می‌شود، بی آن که باشی. و این درد تا آخر عمر باهات هست. 

آدم با همین دروغ بزرگ خودش را می‌کشد و می‌برد. کجا؟

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

3 Antworten

  1. دیگه کامنتها رو تصمیم دارین تایید نکنین؟؟؟
    دلتون میاد بیجواب بذارین ما رو؟؟؟ ما رو که دوستان شماییم؟؟ … و دست کم اونقدر دلواپس میشیم که هرروزه بیایم سربزنیم تا … تا نبینیم که سکوت کردین در برابر ما … در برابر ما که دوستان شماییم …
    باورمون ندارید؟؟؟
    از „بودن“مون پیدا نیست؟؟
    همین که دلمون میخواد به ما و همین کامنتهای راه دور که به مدد فیلترینگ (!) به سختی ارسال میشن، دلگرمتون کنیم … همونطور که ما به شما دلگرمیم از همین راه دور …
    „پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه می شود؟!“

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert