—————– تقدیم به نویسندگان زندانی
روز پانزدهم نوامبر، روز همبستگی با نویسندگان زندانی است.
در گفتگویی که به همین مناسبت در رادیو فردا داشتم، در پاسخ به این سوال که چه پیشنهادی برای چنین روزی دارید؟ گفتم:
تا زمانی که سانسور و محدودیت وجود دارد، ایران بزرگترین زندان برای نویسندگان است، و نویسندگان وطنم، حتا اگر در زندان نباشند، همچون نیلوفر و فانوس مردابِ سلیقه های ادواری، به نوعی زندانی و تبعیدی اند. اما خاموش نمی مانند، تاریک نمی مانند، و رنج می برند اگر نویسنده ای در آنسوی جهان زندانی باشد.
امروز پانزدهم نوامبر، روز همبستگی با نویسندگان زندانی است. من به عنوان یک نویسنده عضو انجمن جهانی قلم، «PEN» از تمامی نویسندگان، وبلاگ نویسان، و کسانی که می نویسند دعوت و خواهش می کنم که برای نور تاباندن به چنین روزی، امروز در هرجا هرچه می نویسند، با هر مضمون و موضوعی، نوشته ی خود را به نویسندگان زندانی تقدیم کنند.
5 Antworten
انگار کن روزی زندان پشت میله های آزادی ست.
سلام جناب معروفی عزیز
من همشهری و دوست محمد شریفی هستم و از سالهای دور، از زمان گردون، شما را میشناسم و میخوانم.
صفحهای در گوگل پلاس با عنوان «نوشتههای عباس معروفی» هست، به نشانی زیر که شعرها و برگزیدههایی از کتابهای شما را بازنشر میدهد. میخواستم بدانم آیا همه مطالب مندرج در این صفحه که به نام شما منتشر میشود، مورد تأییدتان هست یا نه؟
تندرست و شادکام باشید
https://plus.google.com/#115610305751431447148/posts
———————
سلام آقای میرافضلی
من متاسفانه نمی تونم همه ی سایت ها و نوشته ها رو کنترل کنم. نوشته های من همه توسط خودم و ناشرم منتشر شده
ممنونم
من خودم را نویسنده نمیدانم اما با نوسندەگان کوچکی کار میکنم (مجلەای را اداره میکنم)، آقای معروفی شما میگوویید کە نوشتن، اما من چگونه میتوانم ذهن خودم را از ایدەهای بکر بارور ببینم، هنگامی کە میدانم هیچگاه متولد نمیشوند! هیچگاه نمیتوانم خوانندەای برای آنها پیدا کنم؟ من زندانی ام ، چە زندان بزرگیست؟!
من بە ادبیات علاقە داشتم و دارم اما بالاجبار بە علوم سیاسی روی آوردەام چون فکر کردم کە شاتد مطالعە در حوزە علوم سیاسی شاید بتواند دردی را درمان کند یا میلەها را بشکند! و این یعنی نابودی علاقەها!
————————
سلام
ادبیات پایمردی می طلبد
آقای معروفی شما میگوویید کە نوشتن، اما من چگونه میتوانم ذهن خودم را از ایدەهای بکر بارور ببینم، هنگامی کە میدانم هیچگاه متولد نمیشوند! هیچگاه نمیتوانم خوانندەای برای آنها پیدا کنم؟ من زندانی ام ، چە زندان بزرگیست؟!
من بە ادبیات علاقە داشتم و دارم اما بالاجبار بە علوم سیاسی روی آوردەام چون فکر کردم کە شاتد مطالعە در حوزە علوم سیاسی شاید بتواند دردی را درمان کند یا میلەها را بشکند! و این یعنی نابودی علاقەها!
سلام اقای معروفی خیلی از نوشته هاتون لذت بردم یه حس خاصی داره نوشته هاتون یه چیز مبهم.
منظورتون از نارنجی چیه؟؟