یک نامه سرگشاده از داستاننویس جوان وطنم
سلام!
چند روز پیش در رابطه با اجرای سناریوی جایزه ادبی صادق هدایت، نوشتهای را که خطاب به آقای: امیرحسن چهلتن، بود حضورشما، آقای معروفی ارسال داشتم. بی هیچ واکنشی از سوی شما (تا کنون)، چرا؟شما مگر نویسندهای پیشکسوت نیستید؟ مگرمدیریت یک سایت ادبی، در کف با کفایت شما نیست؟ مگر لشکری از نویسندگان جوان (۵۱۰) نفر در جایزه ادبی صادق هدایت که از طرف سایت سخن به مدیریت آقای چهلتن، اجرا میشد، شرکت نداشتهاند؟ و مگر بی حرمتی به آنها، نبایستی شما را ناراحت کرده باشد؟ (مراجعه به نوشته من که حضور شماست، دلایل این بی حرمتی، به وضوح توضیح داده شده است). مگر شما از قبل از (گردون) هم، در راه سربلندی قلم، قلم نزدهاید، که هنوز هم بابت آن دارید میکشید!
پس چرا به خود هیچ تکانی ندادهاید؟ فکر می کنید عباس معروفی بودن کافی است؟ و نباید دست به ترکیبش بخورد. شما، حتا اگر با عملکرد مشئوم آقای چهلتن و سایت متخلف سخن، موافق هم باشید، باز بایستی، بخاطر حرمت به نویسندگان جوانی که با امید فراوان، در این مسابقه شرکت کردهاند، و داستانهایشان خوانده نشد، و با بر چسب („ضعف کلی“ برای ماست مالی کردن کم کاری خود) نیز روبرو شدند، صدائی از خود درمیآورید؟ بنظر میرسید، شما به پشتوانه سابقه پرتوانتان شهامت رو در روئی با متخلفین را دارید. که گویا نظر درستی نبوده است. اگر (مارشال پتن) هم باشی (چهلتن که کسی نیست) باید جوابگوی تخلفات خود باشی. ولی گویا شما بخاطر درگیر نکردن خود، و در ساحل امن بودن، از سایه طرف هم حساب میبرید.
آدم حالش از این همه محافظهکاری و نان قرض دادن بهم میخورد. من بخاطر در ارتباط بودن با بیش از ۲۰۰ نفر از شرکت کنندگان، بر اساس ایمیلشان دارم با شما صحبت میکنم.
در میدان ادبیات بودن و سایت ادبی اداره کردن و چنان سابقه درخشانی را در کوله بار داشتن، یک جو شهامت هم میخواهد. نمیشود همهاش بهبه و چهچه باشد و روی پر قو بودن و نام و افتخار در قلک شخصیت ریختن… کمی وجود نشان بدهید.
با پوزش از مزاحمت برزگر
آقای برزگر عزیز
همانطور که در ایمیل برای شما نوشتم، فایل قبلیتان باز نمیشود. قرار بود کسی (فردا که تعطیل است) کمکم کند تا آن را باز کنم. اما حالا بهتر است خودتان لطف کنید. عجول هم نباشید، قضاوت کار سادهای نیست. داستاننویس خوب کسی است که قضاوت را به دیگران واگذارد. به همین خاطر هم هست که قاضیها داستاننویس نمیشوند.
یکی دو نامه دیگر هم دریافت کردهام که از داوری این مسابقه گله و شکایت داشتهاند، و حق شماست که نقد کنید. جامعه به نقد، و اعتراض (و احترام) بیش از هر چیزی نیاز دارد. با همین نقد و اعتراض است که رفتار قبیلهای در ایران ریشهسوز میشود. نامهتان را بفرستید تا عینا نقل کنم. و یادتان باشد که همهی این مسابقهها برای این است که اثری دیده شود و جای رشد بیابد. مسابقهها و جایزهها فراموش میشوند، تنها اثر و هنر میماند.
عباس معروفی / برلین
این هم نامه
آقای امیرحسن چهلتن، سلام
اگر سردبیر سایت سخن هستید، و اگر علاوه بر داور نهائی! یکی از مجریان اصلی „و شاید اصلیترین“ کارگزار جایزه ادبی صادق هدایت، „بدانگونه که شنیدهام“، لطفن برای اذهان شرکت کنندگان در این ماجرا، نظر مبارکتان را به اطلاع برسانید. به شما قول می دهم کسر شأنتان نخواهد شد. آن را که پاک است „چون شما“ ابائی ندارد که با مردم گفتگو کند… هیچ چیز کاذبش به درد نمیخورد.
زیاد وقتتان را نمیگیرم. چند مطلب پرسش برانگیز است که برای تداوم صادقانه این واقعه ادبی، بهتر است توضیح داده شود.
شما میگوئید: (در نهایت از ۵۱۰ داستانی که در دور اول، توسط خانم ناهید کبیری و آقای هوشنگ عاشورزاده مورد بررسی قرار گرفت…)
آقای امیرحسن چهلتن! شما، شخصا اعتقاد دارید که هر یک از این دو نفر، به واقع تمامی ۵۱۰ داستان را خواندهاند؟ (در حالیکه به هنگام شروع این مسابقه در ۳ سال پیش، این مهم به ۵ داور سرشناس سپرده شده بود.)
شما میفرمایید: (داوران نهائی، به علت ضعف کلی داستانهای ارسالی، فقط یک داستان را شایسته دریافت تندیس تشخیص دادند.)
منظور از (داستانهای ارسالی) چیست؟… مگر شما دو نفر هم (داوران مرحله نهائی) همهی (داستانهای ارسالی) را که ۵۱۰ تاست خواندهاید؟ شما که میگویید، فقط ۲۰ داستان انتخابی داوران مرحله اول را، به قضاوت نشستهاید.
آقای چهلتن! شما میتوانید، این „ضعف کلی“ را برای یادگیری شرکت کنندگان توضیح بدهید؟ که هم خدمتی کرده باشید، و هم فرصتی باشد، تا من، شخصا، داستانهایی را از بین همین ۵۰۹ داستانی که میفرمایید (ضعف کلی) دارند، به همه خوانندگان (داوران همیشه صادق و راستین) نشان بدهم که نه تنها „ضعفی“ ندارند (بر معیار تنها داستانی که به زعم شما، ضعفی ندارد.) که جزو بهترین نمونه داستانهای کوتاه نیز هستند.
من در تنها داستان انتخابی شما، (شاخصهای خاصی) را ندیدم که همه ۵۰۹ داستان دیگرفاقد آن باشند.
لطفا، آن دادههای یگانهای را که فقط شما و فقط در یک داستان دیدهاید، روشن کنید. مگر هدف غائی از چنین رخدادهایی، در نهایت غیر از این راهنماییها میتواند باشد؟
گمان نمیکنم، شما آنقدر بی خیال و بی مسئولیت باشید که با احساس و شخصیت لشکری از نویسندگان بازی کنید.
گو اینکه اخیرا „مد“ شده است که همه شرکت کنندگان را به بیماری (ضعف کلی) مبتلا میکنند و با „ژستی“ خاص دستشان را میتکانند، و غائله را میخوابانند. اما گمان نمیرفت که به این سرعت، دامن شما را نیز بگیرد.
سخن آخر اینکه، لطفا: سرکار خانم ناهید کبیری و آقای هوشنگ عاشورزاده را که به این (کار گران) گماشتهاید، با توجه به سابقه و تجربهشان، به همه معرفی کنید. و نگویید: „عجب! شما که آنها را نمیشناسید، چرا وارد معرکه میشوید؟“ هیچ عجیب نیست، نه تنها آنها، که شما هم، من را و داشتهها و تجربههایم را نمیشناسید. قرار نیست که همه، همه را بشناسند. محض اطلاع شما، من با تعداد زیادی از شرکت کنندگا ن در تماس هستم، و از زبان آنهاست که با شما صحبت میکنم.
با سپاس از توجه و توضیح شما و با احترام و ارادت. امیر هوشنگ برزگر
رونوشت این نامه را برای رسانههای زیر ارسال میدارم:
32 Antworten
سلام آقای معروفی. من روزنامه نگار هستم. در روزنامه اطلاعات کار می کنم. یادداشت های پارالمپیک آتن ۲۰۰۴ را هر شب در وبلاگم – به موازات چاپ در روزنامه – منتشر می کنم. فکر کنم نسل من آخرین نسلی است که جنگ را و خاطره فداکاری های بچه های جنگ را به یاد دارد. برای همین ، مطالبم را برای نسل های بعد از خودم نوشتم. برای آنها که بس که دیدند از جنگ و جانباز ، خرج منافع شخصی و گروهی می شود ، حق داشتند که از جانبازان و بازماندگان جنگ ببرند یا حتی متنفر باشند. خاطراتم را با نگاهی دیگر گونه، در فضایی حسی نوشته ام. اگر بتوانم با این نوشته ها، ذهن حتی یک جوان را نسبت به فداکاران جنگ عوض کنم خدا را سپاس می گویم. خوشحال می شوم مطالبم را بخوانید و به عنوان یک اندیشمند راهنمایی ام کنید. ممنونم
چقدر منطقی هستید آقای معروفی. و چه خوبه که به معترضین میدان می دید. اعتراض همیشه از دل پر درد برمی خیزه و انتظار جواب روراست و منطقی داره… چه خوبه این جو داره شکسته می شه که نباید به بزرگان انتقاد کرد. البته به قول شما در کمال احترام .
من در جریان این مسابقه نیستم ولی می دونم این جور درددل ها با اهلش کم کم نتایج مثبتی خواهد داشت…
این استعمار
این جامه ی سیاه معلق را چگونه پیوندی ست با سرزمین من؟
آنکس که سوگوار کرد خاک مرا. آیا شکست
دررفت و آمد حمل این همه تاراج؟
این سرزمین من چه بی دریغ بود
که سایه ی مطبوع خویش را بر شانه های ذوالاکتاف پهن کرد
و باغها میان عطش سوخت
و از شانه ها طناب گذر کرد
این سرزمین من چه بی دریغ بود.
ثقل زمین کجاست؟
من در کجای جهان ایستاده ام
با باری ز فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من!
من در کجای جهان ایستاده ام؟؟؟؟؟؟؟
سلام استاد.من چندین و چند بار براتون ایمیل فرستادم اما می دونم که هیچکدوم به دستتون نرسید. می خوام بدونم ادرس ایمیل دیگه ای دارین و در کل چه طور می تونم براتون مطلب بفرستم و کلا با شما تماس داشته باشم.خواهش می کنم اگر براتون مقدوره حتما جواب بدین. ببخشید از اینکه وقتتون رو گرفتم.
گویا رفیقمان نمی داند که همه چیز در ایران امروز: ( بودور که وار ) است.
آنقدر در انتظار جواب مسئولین بنشین تا مو هایت مثل دندان هایت سفید شود.جایزه و مسابقه و این حرف ها برای بازی با من و شماست.
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم………
عباس جان . تو که اون ورا هستی دست این جوونا رو بگیر . یادته گردون ؟ مگه بنا نبود که دور شیم از این قرتی بازیا ؟ مگه قرار نبود قصه خودش حرف بزنه و دیگرون چیزی نگن ؟ می بینی این باند بازیا رو ؟ یه دفعه همه پدربزرگ می شن برای آدم .
نکته جالب اینجاست که مسئولین این سایت محترم آنقدر دل نازک و پر قو به بالشند! که به صرف دو سه انتقادی که در صفحه نظر خواهی سایت سخن از این جایزه شده بود لینک نظر خواهی را برداشتند .
من از صمیم قلب به آن دوستانی که تندیس و لوح این جایزه را با خود به خانه بردند تبریک می گویم . به هر حال هر جایزه ای سلیقه ای دارد و برندگانی . هیچ شکی هم در این موضوع نیست . ولی موضوع اصلی اینجاست که روند یک جایزه تا چه حد با عقل سلیم آدمیزاد همخوانی دارد . در این جایزه در مرحله اول دو داور ۵۱۰ داستان را خواندند . قبل از هرچیزی مقایسه ای می کنم بین این قسمت از جایزه صادق هدایت با جوایز ادبی دیگری که تا به حال در ایران برگزار شده .
۱- جایزه هوشنگ گلشیری در هیچ بخشی کمتر از ۵ داور ندارد.
۲- جایزه متقدین و نویسندگان مطبوعاتی در کم داور ترین فصل خود ۵ داور داشته است .
۳- جایزه ادبی یلدا در دور پیشین خود ۱۶ داور داشته است .
۴- جایزه آبرومند بهرام صادقی در مرحله اول ۵ داور و در کل ۱۰ داور داشته است .
۵ – جایزه صادق هدایت در مرحله اول ۵ داور ( سرشناس ) داشته که هر کدام از این ۵ داور با شفافیت تمام ۱۰ داستان اول برگزیده خودشان را اعلام کرده اند .
۶- جوایزی ماندد پکا نیز کمتر از ۵ داور ندارند .
قبل از هر چیز دیگری باید یک نکته را در مورد جوایز خارجی مشابه روشن کنم ( مثلا فرض کنید جایزه ادبی او هنر ی) . روند این جوایز به این شکل است که ابتدا یک نویسنده داستانی می نویسد و آن داستان را برای چاپ به یک مجله ادبی می دهد . در آنجا مسئولین مرتبط داستان را باز خوانی می کنند و در صورتی که با معیارها و سطح کیفی مجله شان هم خوانی داشت ( مجلاتی که نه از نظر حرفه ای و نه از نظر روند پذیرش آثار کوچکترین شباهتی به مجلات محترم ادبی داخل کشور ما ندارند ) آن را می دهند برای چاپ . خب تا اینجا یک مرحله داوری . بعد گروه ای داخل همان نهاد مطبوعاتی – magazine editors – در مورد اینکه آیا این داستان قابلیت ارسال به جایزه ادبی را دارد یا نه تصمیم گیری می کنند . این هم مرحله دوم داوری . قبل از شروع جایزه سال بعد آن نهاد ادبی سردبیر مرحله بعدی آن جایزه مشخص می شود و از اولین روز شروع سال جدید این آدم مسئولیت بازبینی این داستانها را به عهده می گیرد . این آدم کسی است که به طور رسمی و علنی برای این کار انتخاب می شود . یک سال تمام کارش همین است و برای این کار پول می گیرد ( مثلا به دلیل احتیاجات مالی در این بین به مسافر کشی مجبور نمی شود ) . این هم مرحله سوم . در مرحله چهارم این جوایز چند داور ( مثلا در مورد جایزه او هنری ۳ داور ) داستانهای انتخابی این سر دبیر را بررسی می کنند و نتایج نهایی جایزه اعلام می شود .
خب… یک نگاهی به نوشته های بالا بیندازید . جایزه محترم ادبی صادق هدایت در مرحله سوم یک نوآوری تمام عیار داخلی و خارجی است . دو داور ۵۱۰ داستان را در یک فاصله زمانی چهار یا پنج ماهه خوانده اند ( البته این فاصله زمانی در خوشبینانه ترین حالت ممکن است . اگر تا به حال دستی در جوایز داشته اید می دانید که زمان بازخوانی آثار معمولا کمتر از این مدت است ) . واقعا معلوم نیست که سپردن سرنوشت ۵۱۰ داستان به دو داور چه معنی دارد ؟ آنهم داستانهایی که از قبل هیچ بررسی نشده اند و همین طور در هم ریخته شده اند روی هم . دو داور ۵۱۰ داستان را خوانده اند و در نهایت به این نتیجه رسیده اند که ۵۰۹ داستان ضعف کلی دارند . ( یا اگر آن بیست داستان نهایی را بگذاریم کنار می شود ۴۹۰ داستان ) . آیا واقعا ای دو داور در این مدت زمانی ۵۱۰ داستان را خوب و کامل خوانده اند … سعی کرده اند به درک و شناخت داستان برسند و بعد از تفکر و اندیشه بسیار به این نتیجه رسیده اند که نه! داستان ضعف کلی دارد . پیگیری و پشتکار مسئولین و دست اندر کاران سایت محترم سخن از آنجایی روشن می شود که می بینیم بعد از سپری شدن ۱۰ روز از زمان اعلام نتایج ، یکی از داستانهای برگزیده این نهاد ( که به صورت نامه فرستاده شده بوده و فایل حروف چینی شده اش را نداشته اند ) هنوز بدون لینک است و امکان خواندن آن داستان برای بقیه وجود ندارد ( داستان بنی آدم نوشته حسن سلمانی ) . بعد از ده روز هنوز داستان برگزیده این جایزه تایپ نشده تا بقیه بخوانند !!!
خب … حالا می گوییم ما اصلا به این کارها کار نداریم . ولی یک سوال اساسی هنوز پا برجاست . چرا فقط دو تا داور ؟ مثلا اگر از ۵ داور دعوت به همکاری می شد آنها قبول نمی کردند ؟ یا اینکه سایت سخن از عهده هزینه ها ی مالی این مسئله بر نمی آمد ؟ اگر مورد دوم صحت داشته باشد که بهتر بود جایزه اصلا بر گزار نمی شد . مورد اول هم مطمئنا درست نیست . پس واقعا چرا فقط دو داور؟!
به نظر من سایت سخن با این روند برگزاری هیچ کاری نکرد به جز نابود کردن اعتبار خودش . این اعتبار نابود شده را هم نمی شود با برچسبهایی مثل ضعف کلی آثار ( که متاسفانه در یکی دو جایزه داخلی دیگر هم مد شده بود ) جبران کرد . ای کاش به احترام هدایت هم که می بود کمی جدی تر به این قضیه نگاه می کردند .
با احترام .
احمد فریدون درافشان.
سلام به همه دوستان عزیز
سلام مخصوص به آقای عباس معروفی که یکی از بهترین رمانهایی که در عمر مطالعه خودم داشتم ْْْ(سمفونی مردگان ) بود.
در مورد جایزه اذبی صادق هدایت به راستی من هم دلسرد شدم . مسابقه ای که اسم صادق هدایت را به دنبال د ارد در شان اش نیست که این گونه مفتضح برگزار شود. من به شخصه داستان های برگزیده را خواندم و اندکی با انتخاب های دوستان مشکل دارم. البته به حق است بگوییم که داور هر مسابقه با دیدگاه خودش بررسی می کند.
به هر حال من با ۲۲ سال سن و تجربه نا چیز ۴ سال داستان نویسی و منتخب شدن در ۴ جشنواره کشوری و به عنوان یک جوان ایرانی در خواست دارم که شما در جریانهای ادبی که در ایران برگزار می شود دخیل باشید و حداقل در بوته نقد بر همایش ها تا ثیر بگذارید . در هر صورت از آقای برزگر هم ممنونم که سایت شما را به من معرفی کرد .
امیدوارم موفق باشید
به نظر من جایزه ادبی هدایت فقط یک عده جوان را معطل و بازیچه خودش کرد. سایتی که با انتشار هر داستان فقط استحکام و ارزش جایزه اول خود را که از قبل تعیین شده بود را محکم تر کرد. متاسفم که در مسابقه داستان نویسی مثل هدایت که خود برای رد شدن از مرز کلیشه ها زندگیش با رنج گذشت و مورد ظلم قرار گرفت، امسال بعد از گذشت سالیان متمادی با این مسابقه این ستم را بر بیش از پانصد داستان نویس که با هزار آرزو و امید در این مسابقه! شرکت کردند، روا می دارند.
درود معروفی عزیزم
همیشه با نوشته هاتون منو راضی و مسرور میکنید. و این حس کمیابیه اینروزها!
اما قبول دارید که جوونای این مملکت به پشتیبانی احتیاج دارن. به یه نفر که همه قبولش دارن و میخوان ازش کمک بگیرن. پس پشتشونو خالی نکنید و اگه میبینید از کسی گله ای میکنن بدونید دیگه مرد خیلی کم گیر میاد برای درد دل کردن.
من امسال تو جشنواره هدایت شرکت نکردم. چون سالهای گذشته هم راضیم نکردن. امسال که دیگه هیچی…
به امید شادی و سلامتی
درود / این دوره ی جایزه هدایت چیزی نبود جز کارناوال میانمایه گی و به سخره گرفتن ادبیات داستانی جوان ایران توسط کسانی که تبدیل کردن بلبل به طوطی تنها کارشان است. مگر جایزه ادبی رسوای اصفهان هم جز این بود؟ و مگر آن جا هم خانم ناهید کبیری میدان دار نبود؟ تا چند روز آینده نقدی خواهم نوشت بر داوری این دو مسابقه ی رسوا! شاد!
آقای معروفی! پیام من را پاک کردید؟ برای خودم و اعتمادم به نویسنده سمفونی مردگان متاسفم. شاد باشید!
سلام. امروز در اخبار چیزی شنیدم که ضمن تاسف_ بسیار. دلتنگی ام برای تان صد برابر شد. یادتان هست چندین سال قبل در یکی از شماره های گردون در باره ی مراسم چهار شنبه سوری نوشتید و پیشنهاد کردید به جای سرکوب کردن هیجان جوانان و مبارزه و تقبیح و .. بهتر است به دنبال راهی باشیم برای پیدا کردن مسیر صحیح و پتانسیل موجود را به سمت و سویی صحیح هدایت کنیم…..
امشب در اخبار سراسری سیما شنیدم که قرار است امسال چندین مرکز برای تجمع جوانان و برگذاری مراسم چهار شنبه سوری به وسیله ی شهرداری آماده سازی و توسط نیرو های آتش نشانی نیز تجهیز گردد…..
دلم گرفت! کمی دیر نیست؟؟؟؟
با سپاس از یاداشت. دو بار زنگ زدم نبودید. یکی روی پیغام گیر پیغام گذاشتم. یکی هم با اقای احقری در خانه هدایت گپ زدم. حیدر عزیز را می بوسم. خیلی دوستش دارم. براهیمی ساده و صمیمی از روزگار نوجوانی و جوانی است و مدرسه. آدرس و تلفن و ایمیل و هر چه از من داری بهش بدید . فرزندانش ژاله و بیژن عزیز را می بوسم. اگر شماره اش را داشتید حتما باهاش تماس می گیرم. دارم می رم دبی . می دونم کارم دارد. اینروز ها بد جور گرفتارم و تفاوت ساعت سیدنی و برلین و عالم که به هر صورت پاتکی می زنم و وقت دست و پا می کنم این یکی دوروزه تماس می گیرم. روی ماه خودت و حیدر را می بوسم. محمود
درود و پوزش. پوزش. پوزش! باور بفرمایید دیروز که دوباره به سایتتان سر زدم پیامم نبود! فکر کردم پاکش کرده اید هر چند پاک کردن پیام حق شماست اما بر من که نوشته هایتان را همیشه در خلوت خاموش خویش عاشقانه خوانده ام گران آمد. عیب از کامپیوترم بوده بی گمان. ضمنن حالا متوجه شدم که خانم کبیری را با خانم طباطبایی( در جشنواره اصفهان) اشتباه گرفته ام. نه … قاضی ها داستان نویس نمی شوند. من را … می بخشید؟
خیلی خوب است که نوشتن و قضاوت با هم در تباین هستند آقای معروفی نه؟ نامه ی آقای برزگر حرفهائی داشت که مال خیلی از بچه ها بود… کاش این حرفها به جائی برسد و در حد انعکاس حرف و رل روشنفکری بازی کردن نباشد. ارادتمند.
در محیط باز و آزاد ی نظیر اینترنت هیچکس نمیتواند مالکین سایتی را محکوم کند که چرا مسابقه ای براه انداخته اند و دوستان و شاگردان خود را در کلاسهای انتفاعی و تبلیغاتی برنده اعلام کرده اند. در بخش خصوصی اینکار مرسوم است و از نظر قانونی هم اشکالی ایجاد نمیکند. هر انسان آزادی حق دارد با ادعای نویسندگی و از راه کلاسهای آموزشی جوانان مشتاق و نا آگاه را سرکیسه کند و از ای طریق بر درآمد و شهرت خود بفزاید. مگر در عالم فیلم سازی و هنرپیشگی نمونه اش را نمیبینید ؟ بنابراین هیچگونه اعتراض بجایی بر گردانندگان سایت سخن متصور نیست و افرادی که از داوری مسابقه ناراضی اند میتوانند در این مسابقات شرکت نکنند. حتی میتوانند خودشان با مبلغ پنجاه هزار تومان سایتی دست و پا کنند و مسابقه براه بیندازند و فقط هم خودشان را برنده اعلام کنند و لعنت بر من اگر اعتراض کنم… با پوزش از آقای معروفی
هیچکس حق ندارد کلاه سر مردم بگذارد. هیچکس حق ندارد مردم را تحمیق کند…..( البته در جائی که حاکمیت قانون بردی ندارد این کار ها شدنی ست )
بهمانگونه که سایت سخن کرد.
بی اساس اعلام می کند که کار خواندن ( این همه ! داستان ) را سپرده است
به دست واقعا بی کفایت دو ادم بی تجربه ( در حالیکه معلوم شده ست که اصلا داوری در کار نبوده ) بعد بی ارزش ترین داستان ( دوستی ) را بهترین معرفی می کنند و مضحک تر اینکه اعلام می شود: بقیه هیچکدام به درد نمی خورند. در حالیکه حد اقل ۲۰ در صد داستان ها به مراتب از نوشته های خودشان بهتر هستند. و حتا در بینشان شاهکار یافت می شود.
جالب اینکه عین بچه ای که گلدان کریستال ماما را شکسته باشند پشت مبل
خانه قایم شده اند. زهی به این همه شهامت.
ممنون…هزار بار ممنون استاد من…
سلام
ضعف کلی یعنی چی“؟
کدوم یک از داوران و یا آقای چهلتن چرا این مسئله رو تعریف و تبیین نمی کنند .
این پرده پوشی ها و شفاف نبودن دقیق رای هیات داوران چه معنی داره؟
جز اینکه باز بر اساس یک سری اسم های خاص و با پیش زمینه سنی و دوستی و سابقه بررسی شدند . اگر مطلب من درست نیست قبول یکی توضیح بدهد تا قانع شوم.
با تشکر از همه عزیزان و هنرمندان
با عرض سلام
آقای معروفی من واقعآ به مشورت با شما نیاز دارم آن قدر هم زیاد است که نمی شود در چند خط گفت . اگر ممکن است (ممنون می شوم) که به من ایمل بفرستید و آدرس ایمیلتان را به من بدهید.
با تشکر فراوان
راستش رو بخواهید زیاد اعتراضی ندارم . یعنی دیگه جایی زندگی می کنیم که اعتراض یعنی اوباش گری نه فرهیختگی و فهم بالا . تنها چیزی که من رو در این مسابقه آزار داد داستانهای انتخاب شده بود که اینقدر بد بودند که حتی نمی شد اسمشون رو سلیقه داوران قلمداد کرد . اگر سلیقه اشان اینه که به نظرم داستانهای خودشون هم همینه . چون توی این پانصد تا داستان کارهای بسیار خوبی رو خواندم . که حتی یک درصد هم احتمال برنده شدن به خودم ر هم ندادم . ولی با این انتخاب به نظرم باید اول می شدم .
سلام من هم یکی از شرکت کنندگان در مسابقه داستان نوئسی هدایت بودم
واقعا بی انصافی بود که مسابقه ای که میتوانست بهتر از اینها برگزار شود اینقدر سطحی تمام شد من نه به این خاطر که داستانم انتخاب نشد بلکه به عنوان یک دوست نتایج این مسابقه را قبول ندارم
سلام دوباره به همه عزیزان
این بار امدم که یه وبلاگ از بچه های شمال ایران رو به شما معرفی کنم
وبلاگ شهر خودم و نویسنده ها و شاعراش
http://www.padnoosh.persianblog.com
لطفاٌ به این وبلاگ سر بزنید آقای معروفی و نظراتتون رو هم اگه ممکنه بنویسید
ممنونم
برگذاری مسابقات ادبی در ایران بدون حمایت دولتی کار بسیار سنگینیست,با درک بیشتر شرایط یک طرفه قضاوت نکنیم. و به یاد داشته باشیم که حتی بزرگان ادبی کشورمان در زمان حیاتشان از بابت اشعار و داستان هایشان نه نیاز مالیشان بر طرف شده و نه احترامی که مستحقشان بوده اند.پس دوستان عزیز اینچنین سنگ ۱ داستان به سینه زدنٍٍٍٍٍ,دراین شرایط کمی گستاخانه است!
بیچاره صادق هدایت، بیچاره گلشیری، بیچاره شاملو، بیچاره فردوسی، بیچاره حافظ و سعدی و بیچاره همه ی بزرگان سرزمینمان که به نامشان، دیکتاتورها و بچه دیکتاتورها، چه حیثیت هایی که در طول قرون برای خود کسب نکرده اند. و بدبخت ما که با این همه تجربه ی تاریخی، باز با اولین شعار پا به میدان می گذاریم و آلت دست می شویم. با این وجود باید به وجود دموکراسی حاکم بر فضای انتخاباتی داستان ۵۱۰ نفره اعتراف کرد و به برگزارکننده گان آن تبریک و تهنیت گفت. مگر نه این که در کشور دیکتاتورها همیشه داور یک نفر است؟ آقای ۴۰ تن و شرکا روی هم می شوند ۴۲ تن. باز هم دوقورت و نیمه تان باقی ست؟ انصاف هم خوب چیزی ست. با آرزوی دیدن روزهای بهتر
سوار بر اسب بی خیالی می تاختم بر بدن این دشت پهن با خیال دست یاری دوستان ولی حالا منم هستم و باز کویر تنهایی .
دوستان وعزیزان یک داستان خیلی کوچولو !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دوران دبستان مسابقه علمی بر گزار میکردند و برای تشویق بچه ها از جایزه های رنگ و وارنگ تعریفها میکردند ولی بعدها که بزرگ شدیم فهمیدیم که آن
جایزه های قشنگ را پدر و مادر های خودمان میخریدند و به مدرسه فقیر و بی چیز ما میدادند تا به ما که مقام آورده بودیم جایزه بدهند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
و حالا خودتان قضاوت کنید چه جایزه ای قشنگتر از نام ( صادق هدایت ) برای بر گزاری یک مسابقه آنهم از نوع ادبی (داستان نویسی)
بر شما برگزار کنندگان حرجی نیست چرا که تا من و تو هستیم داور هست
و داور هم اشتباه میکنه دیگه ناراحتی نداره.
و در آخر
من در سکوت شب
بدنبال
بلند ترین صدا ها میگردم …………………………………………….
جوایز ادبی رنگارنگ ونام نانی برای جهانگیر هدایت
اینروزها بازار مسابقات وجوایز ادبی از هر زمانی در این ملک داغ تر است .وحالا عده ای از این راه به نان ونوایی هم می رسندوبرگزار کردن این مراسم اگر نانی برایشان نداشته باشد(که دارد) حداقل نامی برایشان خواهد داشت از جشنواره داستان وشعر جوان بندر عباس بگیر تا اصفهان کردستان و چایزه بهرام صادقی .هوشنگ گلشیری واز همه بزرگتر صادق هدایت که به همت برادرش جهانگیر نه تنها متولی برگزاری چنین مسابقه ای است بلکه قیم وصاحب اختیار میراث هدایت بزرگ است. آنطور که شنیده ام بسیار آدم وسواسی وموشکافی نسبت به آثار برادرش است وبه همین راحتی ها به کسی اجازه نمی دهد با نام برادرش برای خودش دستک ودکانی راه بیندازد واگر قرار بر اخذ منافعی باشد خودش از همه جلوتر وپیشتاز تر وصاحب حق تر است جالب این است که این آدم نه داستان ای نوشته نه مقاله علمی دارد نه اصلا در حوزه ای صاحب نظر است .فقط نشسته در خانه اش سالی یک جلد کتاب از اسناد چاپ نشده صادق هدایت را ردیف می کند به طبع چاپ می رساند وهم به نامی می رسد وصد البته به نانی بیشتر. معلوم نیست اینهمه اسناد چاپ نشده از هدایت به چه درد آدم میخورد .به عقیده من جز این که این تکرارها از هدایت یک کلیشه قالبی بسازد هیچ نفع دیگری ندارد .کاری که امروز در سلاخانه های فرهنگی بر سر آثار سپهری وفروغ آوردند بطوری که آثار این بزرگان تا چند سال دیگر بجای دارا شدن باری مثبت به آثاری کلیشه ای و دم دستی تبدیل می شوند .اگر قرار بر اسنادی باشد هیچ کس به اندازه هدایت بزرگ شایستگی وتوانایی چاپ شدن یا نشدنش را نداشت مهمترین واصلی ترین این اسناد همان داستانهایی است که حالا بر تارک ادبیات این مرز وبوم می در خشد ومتعلق به همه کسانی است که به او عشق می ورزند.نه متعلق ومنحصر به آقای جهانگیر فروهر که امروز هر کاری که بخواهد درباره هدایت یا از داستانهای هدایت چه به شکل فیلم چه به شکل تئاتر اجرا شود باید از فیلتر آقای جهانگیر هدایت بگذرد. وبه تایید ایشان برسد . معلوم نیست ایشان چه مرجعی برای تایید یا تکذیب یک اثر هنری درباره یک شخصیت جهانی است . کدام سابقه یا سوادی به ایشان این اجازه را می دهد درباره آثاری که از هدایت ساخته می شوند قضاوت کنند .اصلا بفرض اینکه ایشان این صلاحیت را دارا می باشد باز این سئوال مطرح می شود که خوش آمد یا بدآمد از یک اثر هنری به عهده مخاطب است یا فلان آقای باسواد؟ مگر زمانی که نیمای بزرگ شعر خود را عرضه داشت بزرگان باسواد ادبیات ایران توانستند معیار وارزش واقعی آنرا درک کنند . اینهم از استبداد خفته ای است که در این مرز وبوم ریشه دوانیده واراده به سانسور را مسلما در چنین نظامی نباید تنها در هرم حکومت جستجو کرد که در لایهای اجتماعی ریشه دوانیده است . وهر فرد وگروهی به انحای مختلف قصد در حاکم کردن نگرش وسلیقه خود بدون در نظر گرفتن خواست واراده دیگران دارد. مسلما امثال هدایت ها متعلق به هیچ فرد گروه یا طبقه ای نیستند آنها بزرگانی هستند که همیشه در کنار توده ها زیسته اند و یک بده بستان فرهنگی بینشان برقرار بوده است هرچند اگر نارضایتی هایی نیز وجود داشته باشد. آنها هنرمندانی پوپولیستی بودند. که هرگز بر برج عاج قدرت سوار نشدند ونام آنها همیشه مترادف ودر کنار وازآن مردم بوده است.پس هرگونه جدا کردن سانسور کردن ونگاه معطوف به قدرت داشتن درباره این بزرگان عین استبداد .انسداد وسانسور فرهنگی است که هدفی جز تخریب و ترور فرهنگی این بزرگان ندارد . واسلام
سلام
اگر قاضی ها نویسنده نمی شوند دلیل نمی شود که نویسندگان قاضی نشوند.
چند روز پیش به (حضور خلوت انس) جنابعالی سرک کشیدم و داوری های نه چندان منصفانه برخی از دوستان شرکت کننده در مسابقه ادبی صادق هدایت (۸۳) را خواندم وتعجب کردم از این تندروی ها و یک طرفه به قاضی معروفی رفتن! من ( حسن سلمانی) نویسنده کتاب ( سال سی) و نیز یکی از شرکت کنندگان و برگزیدگان این دوره از مسابقات با داستان کوتاه (بنی آدم) هستم. بدنیست شما و دوستان عزیزم بدانید که هیچ گونه سابقه ی دوستی و خویشاوندی و شاگرد و استادی بین من و آقایان هدایت و چهلتن و دیگران نبوده و تا زمان مراسم اهئای جوایز هیچ کدامشان را نمی شناختم و تا وقتی که گلایه های دردمندانه دوستانم را نخوانده بودم بنی آدم را حتی برای سایت سخن هم نفرستاده بودم که متولی این کار بود. لذا برای این که نقدی منصفانه بشود و بدانم که آیا جایزه هدایت حقم بوده است یا نه آن را به اینترنت معرفی کدرم . حالا از حضور جنابعالی که پناهگاه مطمئنی برای ادبای جوان به شمار می روید درخواست می کنم لطفا و در صورت امکان حتما سری به بنی آدم من بزنید و نظر مبارکتان را که برایم بسیار ارزشمند و مهم است و نیز برای اطلاع دوستان جوانم مرقوم بفرمایید. اراتمند شما – حسن سلمانی
بنام خدا ۲۰/۲/۸۸
آقای رئیس جمهور سلام
بیــش از هــــفتاد سال ار جنگ جهانی دوم میگذرد اگر امکاناتی فراهم شد و سری به کشورهای اروپایی و امریکایی که جنگ درآن کشورها سال ۱۹۳۹ شروع و ۱۹۴۵ میلادی خاتمـــــه یافت و حدود پنجــــــاه
میلیون نفر به نوعی در این جنگ ۶ ساله درگیر بودند بزنید نگاه دولت و ملت را به بازماندگان نبرد ۶ ساله شاهد خواهید بود . دولتمردان و مردم ایثارگریهای سربازانی که در برابر تهاجم دشمن افسار کسیخته مقاومت کردند و
به درجـــــه رفیع شهادت نائل آمدند یا بعنوان مجروحان جنگی باقی ماندند را فراموش نکرده اند . و هر سال در مراسم با شکوهی که در میادین بزرگ شهر ها و روستاها برگزار میشود چنان تجلیلی از آنان به عمل می آورنــد
که شور و شعف تمامی وجود هر بیننده و شنونده ای را فرا میگیرد .
بازماندگان جنگ و خانواده هایشان چنان قرب و منزلتی دارند که گویـــا این انـــــسانهای نیمه جان که هنوز آثار جراحت بر اندامشان خودنمایی میکند ناجیان دولت و ملت بوده اند . در اکثر کشور ها چنان ارج و اعتباری بــرای
آنان قائل هستند که باید از نزدیک دید و لمس کرد . دولت و ملت دست در دست یکدیگر نهاده اند و حامی این گروه در زمـــینه های سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی مـــیباشند . کشور ما در موارد مذکور چنان با این دلسوختگان برخورد کرده است که گاه خود آنها بر مظلومیت خویش گریسته وگوشه انزوا را بر میگزینند.
نگاهی گذرا به مصوباتی که دولت و مجلس هر از چند گاهی در مورد شهدا و ایثارگران داشته و در رسانه ملی به کرات به نمایش گذاشته شده یا تیتر روزنامه ها بوده یا در مصاحبه های مقامات کشوری ولشکــری از اهم مســــائل بوده نه تنها نگاه مردم بلکه نسل سوم رانیز نسبت به آنها نا مهربان کرده اندو با شعارهای دادن فرش و ماشین و بخچال و تلوزیون و سهمیه دانشگاه و اشتغال، معافیت گمرک و پلاک مخصوص اتومبیل و هزاران وعده و وعید بدهکار هم شده اند .
آقای رئـــیس جمهور، دولتــــمردان عزیز ، کرسی نشینان واجب الاکرام، اجازه ندهید کسانیکه در طــول هشت سال دفاع مقدس جان بر کف دست گذاشتند و با خدای خویش معامله کردند اینک هـــــر دم آرزوی رفتن پیش یارانشان را بکنند . اگــر مرهمی بر زخمهای کهنه شان نمی گذارید . اگر ریــــــه آتش گرفته ار گازهای شیمیایی شان را درمانی نیـــست ، اگر با این همه بوق و کرنا هنوز نیاز دارویشان را نتوانسته اید برآورده کنید ، اگر دست و پایشان را گاهی در مـی آورند تا لحظه ای آسوده بیارامند . اگر چشمانشان رادیگر رمقی برای دیدن نیست ،اگر موج جنگ آنها را به قفس انداخته، اگر بر صندلی چرخدار تکیه رده اند و شما به هزار و یک دلیل قادر به مــداوای این همه درد نیستید . اگر سالها قبل روز میلاد پرچمدار کربلا دلشان را به کارت تبریکی شاد میکردیـد و باعــــث مـی شــدید تا یک روز نزد همسر و فرزندان احساس بودن کنند وامروز بـه علت کسری بودجه این مهم مقدور نمی باشد. نـــگویید مشکل مسکن تمام جانبازان حل شده آیا با شش میلیون تومان وام بانکی میشود صاحب مسکن شد؟ نــــگویید جانبازان مــی توانند خـــودرویی به ارزش چهل میلیون تومان ! از خارج وارد کنند و از پرداخت عوارض و گمرکــی معاف هستند ، بگویید جانبازانی که فاقد دو دست یا پا یا قطع نخاع باشند شامل این بخشودگی میشوند . نگویید به جانبازان پلاک مخصوص تردد اتومبیل داده میشود بگوببد به جانبازان بالای ۷۰% این پلاک اهدا میشود. بیایید فــــــبل از اینکه مطلبی را بگویید یا تصویب کنید و افکار عمومی را تحت الشعاع قرار دهید و آنها را بدهکار مردم نمایید وازه جانباز را به صورت عام به کار نبرید ، دقیقـا“ مشخص کنید بخـشش ملوکانه تان شامل کدام گروه از فراموش شدگان میشود . والسلام اردیبهشت هشتاد و هشت شمسی
بنام خدا وباسلام ۲/۴/۸۸
پولی که شاه مخلوع از ایران خارج کرد ومال مردم بود به درستی مشخص نیست ولی تقسیم اولیه آن بدین شکل بوده ،فرح ۲۰% رضا ۲۰% علیرضا ۲۰% فرحناز ۱۵% لیلا ۱۵% شهناز ۸% مهناز فرزند شهناز ۲% وتقسیم دومیه وسومیه هنوز مشخص نیست و زمان تقسیم آن براساس وصیت نامه شاه خائن در دست کتیه وکیل خانوادگی آنهاست که در لوزان فرانسه زندگی میکند .
اشرف در فرانسه با دخترش به کار سابق خود مشغول است ،فاطمه بدون اینکه بتواند از ثروت باد آورده سودی ببرد لگد به گور میزند ، فرح وفرزندانش برای فرار از مالیات در کشور مشخصی کارت اقامت نمی گیرند وآواره هستند ، لیلا در لندن خودکشی میکند ،
فقط یک سئوال از این خانواده شریف !دارم با میلیاردها ارز وجواهراتی که متعلق به این کشور بود وباخود بردید وباعث بدهیهایی برای این مردم شدید که هنوز بعد از سی سال قادر به پرداخت نشده اند نگاهی به اطرافتان بیندازید وببینید به چه فلاکتی افتاده اید . اگر مدعی هستید که روزگار خوشی را طی میکنید که تاریخ روایتگر چیز دیگری است واگر می بینید به چه فلاکتی افتاده اید چرا عبرت نمی گیرید . اموال مردم را پس بدهید ، این اموال به شما تعلق ندارد ، دیری نمی گذرد که شما هم به سرنوشت بقیه دچار می شوید .
در مورد ادعای جدیدتان پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ چند سئوال دارم اگر ممکن است حضرت اجل عنایت فرموده وپاسخ دهند .
۱-چه کسانی را هموطنان خود خطاب میکنید ؟ همانهایی که اموالشان را به غارت بردید وحالا معتقدید تعداد کشته شدگانشان بیشتر از آن چیزی است که اعلام میکنند .؟
۲- قاتل ایرانیان را در وقایع اخیر گروه حماس اعلام فرموده اید ، ممکنه بپرسم قاتل مردم در میدان ۱۷ شهریور (میدان ژاله ) چه کسی بود .؟
۳- گفته اید اوضاع ایران شبیه کشتی تایتانیک است وسرانجام همه غرق خواهند شد ، اولاً بفرمایید تایتانیک زن بوده یا مرد ؟ دوماً شما جنگ هشت ساله ایران را دربرابر تمام قدرتهای جهان درک نکردید ، ملت ایران نشان داد که چه زیبا شنا میکند و پوز همه را به خاک میمالد . !
۴- ممکن است نام دو نفر از بسیاری از فرماندهان نظامی که حاضر به رویارویی با مردم نشده اند را نام ببرید ؟
۵- فرموده اید که به اسم اسلام آرای مردم را دزدیده اند ، شما به اسم کدام مذهب اموال مردم را به سرقت بردید ؟ ضمناً اگر به قول شما مردم در خیابانها به دنبال آزادی خود میگردند ومیر حسین بهانه است شما دنبال چی میگردید ؟ چیزی اینجا جا گذاشته اید ؟
۶- ابراز امیدواری کرده اید که این اعتراضها ادامه داشته باشد تا مردم به حقوق قانونی خود برسند ، شما اموال مردم را که به تاراج برده اید پس بدهید نگران حقوق مردم نباشید ؟ شب خوش ، خوابهای رنگی ببینید . !
——————————————
شاه مرد آقا
سلطنت هم مرد.
حالا نوبت دیکتاتور ایدئولوژیک دروغگوست
« قاضیها هم داستان میشوند »
بنام خدا
با سلام
جناب آقای معروفی بنده نه نویسنده ام نه نظریه پردازی نه منتقد،گاهگاهی مطلبی را که میبینم چند کلامی یا چند جمله ای یا چند خطی قلمی میکنم و انتظار دیدن دوباره آن بر روی سایتی یا روزنامه ای یا مجله ای هم میکشم.
۱-دوست عزیزی بنام برزگر مطالبی برای جنلبعالی مرقوم داشته اند که شما هم لطف فرموده اید و مطالب ایشان را بر روی سایت قرار داده اید که لحن محاوره آقا یا خانم برزگر نشان از جوانی ایشان دارد.این عزیز بی پروا نسبتهایی را به شما داده اند و در پایان هم نوشته اند از قول دوست تو سخن میگویند که بسیار جای تامل دارد.
اما پاسخی که حضرتعالی به ایشان داده اید جای تامل دارد که به چند نمونه آن اشاره میکنم و امیدوارم تذکری باشد به بنده حقیر:
۱-بهانه آورده اید که فایل باز نمیشودچون پسوندش جمعه قرار بود کسی کمکم کند تا آ» را باز کنم.
۲-از ایشان خواسته اید که خودشان لطف کند و نامه خود را برستند تا عینا نقل کنید.
۳-اشاره به مجهول نبودن و قضاوت کار ساده ای نیست و نقد و اعتراض احترام و آنچه به جا میماند فقط اثر و هنر است نموده اید که این جملات نیز نیاز به آن دارد که بسیار باید اندیشه و سخن گفت.
افرادی مانند —— قاضی بوده اند و نویسنده بسیار خوبی هم شده اند.قضاوت کار ساده ای است کافی است ملاک قضاوت یاد خدا باشد و دور شدن از هواهای نفسانی نقد و اعتراض اگر از سر محبت و دوستی و مهر خدا باشد خوب است ولی اگر از سر بقض و نماد باشد و یرانگر است.اثر و هنر هم با خشم ما انسانها و عوامل طبیعی و رستگاری و تحریف هم از بین میرود.آنچه به جا میماند نام است چه نیک باشد و چه زشت.