فقط

——

گفته بودم که من مهربان‌تر و خشن‌تر، دیوانه‌تر و عاقل‌تر، مغرورتر و خاکی‌تر، همراه‌تر و تنهاتر، ساده‌تر و پیچیده‌تر، فقیرتر و داراتر، آرام‌تر و عصبانی‌تر، مردتر و بچه‌تر، باهوش‌تر و خرتر، مؤمن‌تر و کافرتر، ریزبین‌تر و دریابازتر، دقیق‌تر و بی‌خیالتر، خوش‌باورتر و کنجکاوتر، بامرام‌تر و لات‌تر، زمینی‌تر و عقابتر، باوفاتر و بی‌قیدتر، سنگ‌تر و عاشق‌تر و عاشق‌تر و عاشق‌تر از آنم که در تصور تو بگنجد. تمام خواسته‌ی من در یک کلمه خلاصه می‌شد؛  فقط یک چیز می‌خواستم که مرا از اینهمه تضاد و چالش و ستیز ، به‌اندازه نگه دارد، و نداشتم.

تلخ می‌سوزد این چراغ از شب تا صبح از صبح تا شب، ولی می‌سوزد…

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

3 Antworten

  1. من برایت شاخه های گل پرتاب میکنم…کنار پایت ،به زمین می افتند. من توی تاریکی تماشاچی ها نشسته ام،تو وسط روشنی سن…
    چه گفتی ؟! اینها سنگهاییست که از تاریکی به طرف پنجره ات پرتاب میشود؟
    😡

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert