غول زیبای نقاشی

به راستی هیچ نقاشی را اینقدر دوست نداشته ام. هم خودش را و هم نقاشی هاش را. عارف دلنشینی ست که کمتر می توان در شهر یافت. آرامش قشنگ است، می توان شب های بسیاری را باهاش کنار آتش سرخپوستی صبح کرد، می توان باهاش راه رفت در جنگل های مه گرفته، می توان براش داستان خواند، شعر شنید، می توان در کارگاهش حیران شد از آن همه کار که تمامی ندارد. کی کشیده است؟ مدام می کشد، می سازد، می آفریند. رنگ باز است، خدایی می کند در نقاشی، و بی کشف خود هرگز نمی توان به این توان رسید. کنار کوره ای با سه هزار درجه، تصویر را می سازد و مینا را به درون کوره می گذارد. به هنگام پایان، وقتی اثر را از کوره در می آورد باید باشی و ببینی چشم های مهربانش را.
امشب شما را به نمایشگاهش می برم، و امشب دلم می خواهد شگفتی را ببینید، ببینید این غول زیبای نقاشی معاصر ایران را که در شهری دور افتاده در آلمان چه می کند که اینهمه بزرگ می شود.
من در عمرم مرعوب احدی نبوده ام، ولی مسحور آثار این رفیقم شده ام. خاطره هام با او یگانه است، سادگی اش، آه، گاهی آدم فکر می کند که این انسان خاکی، کارگر ساده ی نقاش مشهوری است که بر اثر مؤانست با استاد خوی او را گرفته است. احترام همراهش حضور دارد کنار افتادگی بزرگوارانه.
وقتی باهاش راه می روی مردم شهر بهش سلام می کنند. دوستش دارند، براش احترام ویژه ای قایل اند، و نه به اندازه ی من که در برابر آثارش مبهوت می شوم، و در برابر خودش به انسان ایمان می آورم. به راستی عظمتی در انسان نهفته است که اگر به کشف آن نایل آید، پروردگار یکتا می شود. می شود:
علی اکبر صفائیان، متولد هزار و سیصد و بیست و شش، سنگسر ایران، مقیم آلمان، نقاش، پیکرتراش، شاعر، رنگ باز، انسان، مؤدب، صبور، مهربان، کودک…
نه، او غول زیبای نقاشی است برای من. هزار بار او را نوشته ام، و نتوانسته ام تعریفش کنم. سطح توقع تان را آنقدر بالا برده ام که از منظر بالا می بینید حالا. حق دارید. مواظب باشید کلاه از سرتان نیفتد؛ این بخشی از کارهای اوست.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

11 Antworten

  1. سلام اقای معروفی
    نمیدانم چرا هر چی اینجا از شما میخو انم به گرد گردون هم نمیرسد….خودتان بگو یید که انصافا میرسد؟!…بگذریم…سهم ما هم از شما ها اندازه ای دارد…!!…..راستی اگر فراغتی بود به یونان ویران ما هم بیایید…شاید که زیاد بد نگذرد!

  2. قشنگ برایش واژه سبکی است..اما با توضیحات شما عکس ایشان برایم مفهوم مجردی بود.

  3. سلام.خدمت که بودم(همین چند ماه پیش)کسی کتاب سمفونی مردگان را امانت خواست که بخواند. چند روز بعد از او سراغ کتاب را گرفتم و برایش از مصیبت پیدا کردنش در سال ۷۷ از دست فروشی در شهرستان گفتم. یارو با چشم های سر تا پا منکر گفت که خواب نما شده ام و او چنین کتابی را امانت نگرفته و باقی قضایا که دعوایمان شد و … حالا من مانده ام با پیکر فرهادی که
    دارم و پنهان نمیکنم که چنگی به دلم نمیزند.اما از شما به خاطر نویسنده بودنتان ممنونم.ممنونم به خاطر فصل اول سمفونی مردگان و به خاطری رنجی که در گردون کشیدید.
    با اجازه به خلوت انستان لینک میدهم.به ما هم سری بزنید خوشحال میشویم.

  4. آقای معروفی عزیز
    بعد از مدتها شما اولین نفری هستید که به نقاشی پرداخته اید. نمی دانم چرا مردم اینقدر با تصویر بیگانه هستند.