عید شما مبارک

Ganji 28.jpg 

Ganji 29.jpg

اکبر گنجی به جرم دگراندیشی شش سال زندانی کشید و امروز آزاد شد.

* عکس ها از راوی

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

71 Antworten

  1. sale no mobarak,
    neveshtehaye zedde hokumati ya bekalami be haghe shoma dar majmue malakut chon´asid „ast darzafri ke dar an ghalya mijuashad vaya dar an ab mirizand

  2. الان دیگه شکل با محتوا کاملا میخونه.فقط حیف حیونی عمامه کم داره.یه روز پاسدار و اطلاعاتی(روزگار اعدامها و قتل عامها)یه روز خبرنگار(روزگار خرابی اوضاع و بروز سگ دعواها) یه روز سمبل زندانیها!!!(فقط معلوم نیست پس چرا بقیه اعدام میشن؟و شب عیدی حتی جنازشون هم آزاد نمیشه!)و فردا؟…بالاخره بودجه ۷۵ ملیونی هم که تصویب شده … ملت هم که دیگه جرات بیان خواستهای اصلی و رادیکالتر ندارن.خوب نون بعضیها مثل الان تو روغنه.یه روز با رژیم یه روز تو بوق آمریکا.فردا نرخ نون چنده؟
    ولی هیچگاه تاریخآ طبع ایرانی پست نبوده که علیرغم اوج تبلیغات حتی در مواضع رسمی آمریکا حالا سنگ چنین معجونهائی رو به سینه بزنه.تجربه حاج آقا خاتمی ۸ سال ادامه جنایت بس نبود.بازم خودمون خودمونو تحمیق کنیم؟
    در هر صورت عیدتون مبارک.

  3. سلام آقای معروفی.
    کامتان شیرن باد.
    امید در سال نو خبرهای خوش بیشتری از شما بخوانیم.
    بَه بَه چه چهره ای،
    چه چشمانی.
    چقدر امروز من فاخرم.
    چه زیبا این بهار سبزیش دیگرست.
    عید را به آقای گنجی این برخاسته از میان آتش
    و خانوادهُ رنج دیدهُ شان تبریک عرض میکنم.
    مبارک است .
    عاشق بمانید شاعر سرزمین دلها.
    سعید از برلین.

  4. آقای معروفی عزیز سلام
    میخواهم شما اولین کسی باشید که میداند با این خبر متولد شدم .
    دوباره و این بار از کالبد روحی که برای دست یافتن به آزادی بیقرار است. اکبر گنجی سالها حبس کشید تا به باور ایرانی رنگ و بوی تازه ببخشد. آزادی و دگر اندیشی و افکار روشن و آزاده به حبس کشیده میشود، اینچنین آسان، بی بهانه، مزورانه. امروز صادقانه، آزادیت را جشن می گیرم خبر آزاد شدنت حلقه های اشک را میهمان مردمکهای چشمم کرد، گویی باورم نمی شود. سالها زندانی و شکنجه و گوشه ی تاریک سلول با کدام قلم و زبان توجیه می شود؟! نمی توانم بنویسم انگار دستهایم فرمان نمی برد برای نوشتن جنایت های مکرر واژه کم می آورم. از کدامیک باید گفت ؟!
    آزادی گنجی همراه است با نو شدن سال ایرانیان. امیدوارم روزی برسد که کسی به جرم آزاد اندیشی گناهکار به حساب نیاید. روزی برسد که الفبای آزادی برای کودک و نوجوان و جوان ایرانی معنا شده باشد. بدون پرداختن بهایی سنگین آن را لمس کنند و برای رسیدن به آن شکنجه، حبس، توهین و تحقیر نبینند .

  5. راه آزادی راهی بس دشوار است.
    شش سال را با دست و دهان بسته سر کردن.
    بی گمان زندان به پروبال این „ایکار“ توانی مضاعف بخشیده است برای اوج گرفتنی دیگر تا خورشید.
    گمان نمی کنم که از پس شش سال مراقبه ،این آزادی صوری جاذبه ای برای اکبر داشته باشد.
    امروز روزی است که باید گفت:هفت فلک برای او تنگ است.

  6. سلام وعرض ادب. فکر میکنم بهتر از هرکسی گنجی را حس میکنم چرا که در ۳ پرده ۸ سال – بهترین دوره های حیات را – در زندان بوده ام… همین الان لحظه های شاد رهایی در نبود یاران رفته – به اندوه میگراید… بهار و نوروز به گنجی و بشما – جناب معروفی مبارک باد .!

  7. سلام استاد! یادتان هست این شعر را: „من از کرانه ها نمی گذرم/ در دل آتش دستی، پیچک رقصانی منتظر است.“ این شعر را آن روزها بر پیشانی یکی از سرمقاله هایتان در گردون نوشتید و امروز من در ایستگاهم میزبان این شعر، شما و گنجی هستم. و همان آرزویی که برای گنجی کرده ام برای شما می کنم که هنوز دارید بهای عبور از دل آتش را می پردازید.
    راستی! من در خواب و بیداری شما را می بینم.

  8. man hamchenan montazeram ke begi hazeri ba ma harf bezani ya na….chon dar hale hazer in maiim ke malum mikonim shoma chi kar konid ya chi kar nakonid….pas alan ke behtarin rah ro pishnahad kardam shoma ham say konba ma rah biyaiii vagarne tasvire ghashangi az ma nakhahi did… khodet ham fekr konam behet sabet shode bashe ke ma alaki harf nazadimo har amari ke behet dadim hamash vaghiiyat dashte pas behtare ba ma rah biyaii aghaye shaer maslak…akbare ganji zendan raft shomaha rahat khordino khabidin hala darin migin akh joon ke azad shod…mikham bebinam to yek shab vojude zendan raftano dari ya na

  9. ای شیر پیر بسته در زنجیر
    کز بندت ایچ عار نیامد
    زان سفله یاوران تو در جنگ
    کاری بجز فرار نیامد
    چندان که غم بر دل تو بارید
    باران به کوهسار نیامد
    (اخوان)
    اکبر جان ، انتقالت را به زندانی بزرگتر (ایران) تبریک می گویم

  10. سلام آقای معروفی عزیز !
    آزادی آقای گنجی رو به شما و همه ی مردم میهنم ایران تبریک می گم .
    امیدوارم که آقای گنجی به راهشون ادامه بدن . شعری از مارکز که مرحوم شاملو ترجمه کرده بود رو به این قهرمان مهربان تقدیم کردم ( در صد سال تنهایی) . برای من که عیدی خوبی بود . امیدوارم که زود تر داستانتون تموم بشه و روی جلد اون بخونم که این اثر به گنجی تقدیم شده است .
    تا بعد

  11. Congratulations aghaye Maroufi-e aziz.
    I am so happy for Ganji and everyone who loves him.
    I also wanted to thank you for writing about him so beautifully.
    Congratulations.

  12. با سلام و عرض تبریک به مناسبت فرارسیدن نوروز و آزادی اکبر گنجی (اگر صحت داشته باشد، باورش کمی سخته)
    نمیدونم این وب لاگ رو چه کسی می نویسه
    اما من به این نیت خوندم که جناب آقای عباس معروفی عزیز نوشته
    و این جملاتم هم خطاب به ایشونه
    که مدتی میشه با آثارشون اشنا شدم.
    پیکر فرهاد و سمفونی مردگانشون رو دوبار خوندم، سال بلوا رو یک بار و برای تعطیلات هم مجوعه داستانهای کوتاهشون رو میخونم
    خیلی دوست دارم با ایشون مکاتبه داشته باشم.
    دوستدار:
    مقیم

  13. عباس معروفی تو که طاقت حبس نداشتی و شلاق و پول چاپخونه رو خوردی و رفتی و جاش براش کارت پست کردی و وعده سرخرمن دادی و حواله ی هوا حالا کونت جای گرمه انقلابی شدی ؟؟!!! واقعا خجالت نمیکشی ؟ کامنت مبارک دوم را که نذاشتی گذاشتم تو وبلاگم … خوب بخوابی بابایی!
    کامنت تو ذیل مطلب ۲۶ اسفند ۸۴ یعنی پست قبلی سر جاش است. همانی که در صفحه ی خودت هست، فقط یک چیز نیست، و آن این است:
    در ادبیات شرط اول قدم آن است که آدم باشی.
    این را هیچ کس به آدم یاد نمی دهد. آدم خودش این گوهر را به گردنش می آویزد. متاسفانه تو گیرت نیامده.
    اگر سلامت از کوره راه ها گذشته ای بگو کدام چاپخانه، تا بگویم مدیر همان چاپخانه آدمت کند، همین.
    یادت باشد که هم تهمت زده ای، و هم بی تربیتی.
    و یادت باشد من به آن بازجویی که من و پدر و مادرم را در همین پست و پست قبلی تهدید به قتل می کند اهمیت نمی دهم، تو که جای خود داری. و برای تخریب من چند نمره کوچیکی. مثل همان بازجو.
    عباس معروفی

  14. سلام..نمی دونم باید بگم اندکی صبر سحر نزدیک است یا بگویم تو دروغی تو دروغ تو فریبی تو فریب و گنجی چون زندانی خوبی بوده برای شش سال دیگر هم در زندان می ماند…….یا حق

  15. شغالی گر ماه بلند را دشنام گفت
    پیران شان مگر
    نجات از بیماری را تجویزی اینچنین فرموده بودند
    آقای پیپ قرمز
    نفس کشیدن از آن „هرجا بدتر“ فقط مختص تو نیست ٬ فرودستان ادبیات همواره این خصیصه ی عظما را با خود دارند.
    پیغمبر قومتان که حی و حاضر است. همان „میر هتاک“ معظم که ناتوانی ذهنی اش در برخورد با ایده های ز یبا به پستویش رانده تا در استمنا شهوت دانشش را برنشاند.
    آخر تو اگر حتا خواب زمستان هایی که بر عباس گذشت را ببینی زیر پتوی گلبافتت بستنی خواهی شد.
    توتون پیپت را از رنج بازوان خودت تهیه کن
    سوخته ی توتون آنانی را که در نبود تو به خانه ات می آیند مصرف نکن .
    حرمت این صفحه و حقارت تو اقتضا می کند ساکت باشم، ورنه آونگ کردنت دشوار نیست .
    ادبیاتت را می گذارم به حساب محله و دامانی که در آن رشد کرده ای، زیر دست و بال فاحشه های میدان ونک .

  16. خواستم بخوانم: „یک خانه پر زمستان مستان نو رسیدند دیوانه گان بندی زنجیرها دریدند“ اما دیدم مجید امانی آن پشت روی جلد کتاب فریدون سه پسر داشت خودش را مخفی کرده و منتظر لنز دوربین است که ایرج سرش را برگرداند و مجید تف بزند به کفشش.
    اکبر گنجی عزیز! روزت خجسته.

  17. به: اکبر گنجی
    شعری از کارل سند برگ -شاعر آمریکایی
    (Carl Sandburg 1878_1967)
    برگردان: غزاله
    „من مردم ام، جماعت ام، جمعیت ام، توده ام“
    من مردم ام، جماعت ام، جمعیت ام، توده ام
    همه ی کارهای بزرگ دنیا کار من است
    من کارگرم، مخترع ام
    سازنده ی غذاها و لباسهای جهانم
    من صدای گواه تاریخ ام
    ناپلیون از من می آید
    و لینکلن نیز
    آنها می میرند
    و من ناپلیون و لینکلن های دیگری می دهم
    زمین دانه هام من
    که تاب خواهم آورد شخم های بسیاری را
    توفان های سهمگین از من می گذرد
    فراموش می کنم
    شیره ی جانم ،
    مکیده و دور ریخته می شود
    و بهترین هایم، تلف می شوند
    فراموش می کنم من
    جز مرگ همه چیز به سراغم می آید
    واز من کار می کشد
    هر چه دارم می دهم
    و باز هم فراموش می کنم
    گاهی می خروشم
    تکانی به خود می دهم و
    چند قطره ی سرخ، برای تاریخ
    به یادگار می گذارم
    و دیگر بار فراموش می کنم
    وقتی که من_مردم_ یاد گرفتم که به خاطر بسپارم
    وقتی که من _مردم_ یاد گرفتم که از دیروز درس بگیرم
    و از یاد نبرم آن هایی را که سالی پیش تر چپاول ام کردند
    _کسانی که مرا به بازی گرفتند_
    آنگاه در سراسر دنیا کسی نام“ مردم“ را بر زبان نخواهد آورد
    با رگه های تمسخر در صداش
    با پوز خند.
    آنگاه است که جماعت
    جمعیت
    توده
    از راه می رسد.

  18. خدا میدونه چقدر خوشحالم که شما هستید….نمیدونم منظورم رو متوجه میشید یا نه…ولی خب…این انگار تقصیر ما نیست که هر روز نگران نبودن یکی دیگه باشیم….سال خوبی داشته باشین…و پاینده باشین ..همیشه!

  19. khob duste aziz mesle in ke shoma zabun nafahm tar az uni hastid ke ghabele sohbat kardan bashi shoma agar tu shorteto negah koni mibini hichi un tu nist chon vojude harf zadan nadari chon agar vojudesho dashti nemirafti un vare donya vo az unja be ma fosh bedi dar estelahe mardune migan tokhmmmmmmmmmmmmmm , moteasefam barat chon agar vojude harf zadano dashti shayad ye hali behet midadamo ye takhfife kuchik ham barat dar nazar migereftam ama che konam ke shoma az ghomo ghabileye mongolaiid, pas ma karemuno ba ejazatun shuru mikonim agar surpriset kardim ziyad tajob nakoniha chon khodet khasti khoshgel pesar, albate vaghti giret endakhtam dust daram faghat ye bar begi ghalat kardam un moghast ke hamchin mizanam tu dahanet ke dandunaye dar nayumadatam berize tu halghet
    ببین!
    ذوب در ولایتی یا حمله به سفارت؟
    فرقی هم نداره. هم تو و هم اون رهبرت باید آدم بشین. بی تربیت نباشین و از فکر آدم کشی و تهدید بیاین بیرون. شماها احتیاج به مراقبت پزشکی دارین تو یه تیمارستان. چهارتا آمپول و کمی استراحت.
    اون سعید امامی تون از پس من بر نیومد، تو که رقمی نیستی. حیف نیست اینجوری انسانیتت رو به لجن می کشی؟ امیدوارم کارت به واجبی خوردن نکشه.
    آقای باسی

  20. سلام بر آغاز…سلام بر باز گردیدن گرد خورشید …
    سلام بر تقویم ایرانی…
    سال نو مبارک…

  21. صحبت از روز است و پنجره های باز
    و هوایی تازه
    و اجاقی که در ان اشیا بیهوده می سوزند
    و تولد
    و تکامل
    و غرور……
    امیدوارم نوروز زیبا پر از “ تولد “ و “ تکامل “ و “ غرور “ باشه
    سال نو مبارک

  22. دوست عزیز عباس معروفی
    فکر کنم دیروز بود که به اینجا آمدم تا پست شما را بخوانم به هجویات ابلهی
    به نام پیپ قرمز برخوردم که مشگلات روانی خود را میخواهد با شما و گیر
    دادن به شما درمان کند
    طبیعت به این گونه افراد شفائی اهدا کرده تا دست از سر افرادی چون شما بردارند
    به هر حال خواستم آزادی گنجی را شخصا به شخص شما با روحی بسیار حساس و ظریف تبریک بگویم و اضافه کنم
    دوست عزیز وه که ما چه اندازه به گنجی ها نیازمندیم . نانا

  23. آقای معروفی حس می‌کنم در شأن شما نیست که جواب هر کسی را بدهید. سال نو باز هم مبارک…این بار به وقت ایران!

  24. تبریک هم برای عید و هم آزادی اکبر گنجی به شما آقای معروفی. تبریک به خانم شفیعی به پاس همه ی بزرگیش و تحمل آستانه وسیع دردش. تبریک به آقای گنجی برای مقاومت و استواریش.تبریک به همه ی عزیزانی که در دلهره های گاه و بی گاه در انتظار این روز بودن.

  25. شب نوروز من غمگینه بی تو
    زمان در سینه ام سنگینه بی تو…
    سلام .با نوروزی دیگر دل به شادخواری باستانی ایرانی خوش می کنیم و با امید به
    روزگاری بهتر عید را به همه دوستان اهل قلم تبریک می گوییم .چه کنیم که در این
    دور گردون اگر چند روزی هم به مراد ما نرفت باز نومید نمی شویم و هم زبان با
    خیام آواز می کنیم که:پیش آر پیاله را که شب می گذرد … با شعراستان و شعر هایی ار میثم ریاحی و
    با مقاله ای از دوست فرهیخته ام فرامرز زعفرانیه نوروزتان پیروز!

  26. – نام تو بوسه ای است
    بر گونه های خیس این میهن تلخ
    نامت را پاس می داریم –
    سال پرباری با تو داشتیم آقای معروفی، سالی مثل نگین بر تمامی سالها.
    عیدت مبارک. با بوسه های خیس.

  27. با مداد سبز
    نوشتم
    بهار و عشق
    با قرمز
    تابستان و تپش
    با زرد
    پاییز و خاطره
    با انگشت
    بر بخار پشت شیشه
    نوشتم
    زمستان و انتظار بهار
    (ناهید-ع)
    بهارت مبارک استاد.

  28. khob ma karemun ijade jange ravaniye dige…albate ba ravaniha nemishe jang kard…man aslan ba in harfaye shoma asabani nemisham azizam faghat yek labkhande ziba….pas khodet hokme zendan raftane pedareo madareto emza kardi….ma una ro ba hokm minazim zendan…va ta mogheii ke shoma khodeto moarefi nakoni bi zahmat hamun ja mimunan…..eshkali nadare ke az nazare shoma ? faghat ye chizi aziyatam mikone va un ine ke shoma say kon ba rahbare ma kari nadashte bashi….chon un moghe paye dokhtaro khaharo baradaro khaleo amuo ina ham yeho miyad vasat va shoma cheshm baz mikoni mibini be khatere to ye nafar kole khandane marufi ro be hashti keshidan
    ببین! روانی!
    توی تهران وقتی گردون منتشر می کردم، روزی شیش تا از این نامه ها زیر برف پاک کن ماشینم پیدا می کردم و مینداختم تو سطل آشغال. با من میخوای جنگ روانی راه بندازی؟ اون هم اینجا که هنوز خشتک میکونوس شماها خیسه؟
    راستش توی تهران روزهایی که نامه نداشتم کمی ترس برم می داشت، می گفتم کجا رفتن یا سرشون به چه طرح جنایی بند شده که ما رو پاک فراموش کردن. کمی هم احساس خطر بود، البته پناهی هم نبود.
    اینجا فرق داره، می فهمی؟ تمام نامه هاتو فرستادم واسه پلیس جنایی برلین. و حالا خوشحالم که امثال شماها به جای چاقو و اسلحه، اینترنتی شدین. حالا اگه دوست داری بیا به رهبرهای همدیگه فحش بدیم.
    خوب شد؟
    آقای باسی

  29. dar zemn to adadi nisti ke kesi mesle saeed emamiye khoda biyamorz bekhad vaghtesho baraye to sarf kone….amare afrade shipishuii mesle to ro midan daste ma , aghaye emami khoda ke nur be ghabresh bebare mineshast telephonhaye saadamo shonud mikard…
    ببین!
    اگه مودب نباشی چیزهایی برات می نویسم که تا گوش آقات قرمز بشه.
    برای همین کلمات رکیک رو از نوشته ات پاک کردم. چون اینجا صفحه ی منه آقای هکر! آشغالاتو بنداز خونه ی کسی که دوستش داری.
    آقای باسی

  30. آقای معروفی عزیز امیدوارم روزهای خوبی توام با عشق، صفا و سلامت در پیش داشته باشی. با بهترین آرزوها برای شما
    الناز

  31. استاد مهربانم!
    نوروزتان پیروز.
    سالی سرشار از زیبایی برایتان می خواهم،
    به زیبایی خدا
    به زیبایی بهشت
    به زیبایی آسمان
    به زیبایی شما، دستهاتان و نوشته هاتان.
    شاد زید…
    مهر افزون…

  32. عباس معروفی نازنینم! با درود!
    در این لحظات باده و تار می خواستم به یاد تو باشم. دمی کینه ها را فراموش کنیم. خفاشان شب پرست خانه ات را ظلمت باران دشنه و گلوله می خواهند لیکن ما دل به ترانه هایت سپرده ییم. هنوز به یاد داریم که برای کلفت کردن صدایت عزم جزم کرده بودی که رمان بنویسی.
    نازنین! بنویس! این بار بیش از هر زمانی دل به چاوش خوان ترانه باران هزار اندیشه بسته ییم. ای کاش دمی خیال هایمان به رنگ واقعیت باشند. ای کاش همه چون خانواده گنجی غصه هایشان را امشب از یاد ببرند. ای کاش دل به دریای یادی بسپاریم. گاندی وار دشمن را دوست بداریم. ای کاش دشمنان امشب اندکی به مسیح بیندیشند ای کاش امشب تمام عالم مست باشند. به لطافت دستهایی که با هم هم آغوشی را مزه می کنند بیندیشند. ای کاش عباس معروفی! تو اکنون اینجا بودی. ای کاش دستان تنهای علی اشرف درویشیان را لمس می کردی. ای کاش دل ما برای دل کسانی که گوشه خیابان ها و یتیم خانه ها و تیمارخانه ها می پژمرد تنگ نمی شد.
    عباس معروفی!
    ای کاش دیگر دل مردان تشنه شهادت به یاد جنگ نیفتد. ای کاش عاشورا در ایران زنده نکنند. ای کاش من دست در دستان خواهرانم عاشق باشم. ای کاش تو دست در دستان بی اندیشه گان تفکر کنی.
    ای کاش سالی نوروز با بهار بیاید.
    عباس معروفی نازنین!
    عید آمده.
    کودکی ها را به یاد داری؟
    کودکی های همه ما یکسان بوده. چیزی بوده از جنس لذت و تمنا. مستی باده امشب شاید بازگرداند آن لحظه های نابی که از سر گذرانده ییم و به تمنایش حسرت می بریم.
    عباس معروفی دوستت دارم.
    سال نو بر تو با شادی باد!

  33. سلام مهربان
    تبریک و شاد باش نسبتا آنلاین و زنده(۴۴ دقیقه گذشته از تحویل) من را بپذیر..خطوط سیم ها ی ارتباطی عجیب مشغول اند
    تا بعد

  34. عباس عزیز،
    هرگز گنجی را به این زیبایی ندیده بودم.
    این بهار انگار زیبایی خودش را بی دریغ به گنجی بخشیده.
    بهار یعنی پاکیزگی
    و گنجی یعنی بهار.
    بهارت خجسته باد.

  35. سلام اقای معروفی عیدتان مبارک من عاشق قلم جادویی شمایم. لیسانس ادبیات و عاشق کتاب. سال بلوا را زندگی میکنم.

  36. خودمو میبینم یاد اولدوز تنها توی پستو میافتم.این روزا تنهایی به بلندی هزار و یک شب. آزادی به گنگی انتر لوتی است. اقای معروفی من لیسانس ادبیاتم.تو کلاس ما اکثر بچه ها فکر میکردن حمید مصدق همون دکتر مصدقه. اتاقم غمگین تر از اولدوزه. وقتی دلتنگم با نوشا اشک میریزیم. به یاد من و تمام تنهاهای ایران باشید جوابتان سبب شادی بودنتان سبب دلگرمیست. لیلا

  37. سلام
    سال نو مبارک
    ازادی اکبر بزرگترین عیدی خداوند به ما در سال ۸۵ .
    درود بر گنجی و خانواده اش
    از تهران

  38. اقای معروفی از این که میتونم ارادتم را به شما برسونم شادم.دارم رمان مینویسم .من شاگرد کوچک شمایم..دارم تو این تنهایی میپوسم از این بی همدمی میپوسم .این سالهای کهنه با هیچ سبزه ای نو نمیشود. لیلا

  39. اقای معروفی عزیز وقتی پاسخ سریع به انسان های پریشان احوال می دهید پیداست همه کامنت ها را می خوانید . حیف نیست از کنار این همه مهربانی دیگران به آسانی می گذرید و به جنگ روانی با یک نفر ادامه می دهید؟از استاد ادیب و نازنینی چون شما توقع میرود اول زیبایی ها را ببیند و با سعه صدر بیشتری با روانی ها برخورد کند .ضمن آنکه این نامه نگاری های دو نفره استرس و نگرانی زیادی به خوانندگان شما وارد می کند .بهارتان مبارک

  40. به نام خدا
    سلام
    من مدتها است که داستان میخوانم و داستان مینویسم (البته دومی چگالی کمتری در طول زمان داشته است) احساس میکنم برای نوشتن به این جهان آمده ام و در برابر خودم و عطش بی حدی که در وجودم به گفتن چیزهایی که تا ننویسمشان نمیدانمشان احساس مسئولیتی دارم که مثل گناهی همواره با من است . نقاشی میکنم اما سیر نمیشوم با یک پیانیست زندگی میکنم اماباز چیزی وجود دارد که موسیقی نیست رنگ هم نیست . از آدمهای کوچکی که در جلسه های داستانخوانی خودشان را همینگوی میدانند متنفرم آنجاها هم رفته ام اما هرگز خطی از نوشته هایم رانخوانده ام خودم جایی برای نوشتن و داستانخوانی تا سیس کردم که شاید چیزی بخوانم اما باز هم نتوانستم خودم را برای خواندن و نقد گرفتن راضی کنم .
    سمفونی مردگان را دوست دارم آنقدر که نمیخواهم هیچ داستان دیگری از شما بخوانم زندگی ام را با شما در آن صفحات دوست دارم و میخواهم فعلا همانطور امتداد پیدا کند .
    میخواستم منت بگذارید و درخواست مرا برای اختصاص وقتتان در خواندن حداقل یکی از داستانهایم بپذیرید . آیا ممکن است برایتان داستان بفرستم؟
    بله.
    لطف کنید از طریق ایمیل بفرستید.

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert