عیب و هنر

مناظره‌های تلویزیونی بین کاندیداهای ریاست جمهوری یکی از قشنگ‌ترین اتفاق‌هایی بود که در این سال‌ها رخ داد. بسیار چیزها و حرف‌ها به زبان آمد، و علاوه بر افشای فساد و دروغ و غارت‌های پنهانی، کمی هم چهره و رفتار آن چهار نفر رو شد. مناظرهها یک سند تاریخی است که پس از سی سال کشمکش و فراز و نشیب حاصل شده، یک دستاورد قیمتیست که بعدها میتوان بدانها رجوع کرد و بارها آنها را از نظر گذراند. نکتههای عجیب و غریبی لابلای آن نهفته است.

در مناظره‌ی احمدی‌نژاد و رضایی، یک جا وقتی رضایی گفت که ما در سه سال اول این حکومت، نقش مهمی داشتیم و در واقع ما بودیم که حکومت می‌کردیم، یکباره احمدی‌نژاد بازجو شد. و از او پرسید که یعنی صباغیان و مدنی فرماندارهای شما را می‌پذیرفتند؟ یعنی چی که شما…؟
در آن لحظه یکباره و ناخوداگاه خودش شد: یک بازجوی تمام عیار. فیلم را دوباره ببینید تا بدانید که بازجویی چه جوری است، و به قیافه‌ی رضایی نگاه کنید که زیر بازجویی چه جوری وا می‌رود.
این یکی. نکته‌ی دیگر در مناظره‌ی کروبی و احمدی‌نژاد بالا آمد. کروبی گفت: «وقتی آقای دکتر سروش حرفی می‌زند که آنها خوش‌شان می‌آید، خیلی آقای دکتر سروش بزرگ است، اما وقتی دکتر سروش از من تأیید می‌کند، یک کمونیست را وادار می‌کنند که بهش بد بگوید و اهانت بهش بکند. اصلاً من این چیزها را قبول ندارم. این را بهش می‌گویند تضارب افکار؟»
منظورش از یک کمونیست، محمود دولت‌آبادی، خالق رمان "جای خالی سلوچ" بود. و چقدر متأسف شدم برای این کاندیدا که ناچار شد در دفاع از اتحادش با سروش چنین گافی بدهد. و چقدر متأثر شدم که دولت
آبادی خودش را چنین خرج می
کند. قبلاً هم یک جورهایی بهش گفته بودم که آقای عزیز، ماشین کسی رو هل ندهید.
آنجا که معتقدم نویسنده نمی
تواند مبلّغ یک جریان سیاسی یا یک رییس جمهور شود، برای این چیزها و این روزهاست. و به همین خاطر در مطلب قبلی نوشته بودم: «
با چنین وضعی، آیا لازم است که ساختار حکومت (اعم از اصولگرا و اصلاح‌طلب) چنین بی‌رحمانه از نویسنده و فیلسوف و هنرپیشه استفاده‌ی ابزاری کند؟ مگر چند تا از این آدم‌ها دارند که پیرترین‌شان را خرج سیاست ‌می‌کنند؟ چرا این حکومت همه‌ی ارزش‌ها را می‌فرستد روی مین؟ و  بعد فکر کردم فیلسوفی که به هر قیمتی خود را بسیج ‌کند و ابزار تبلیغات شیخ شود، و مجلسِ نویسنده‌ای را به توپ ببندد، مسلماً در ساختار همان حکومت قد و قامت کشیده و از همان فرهنگ سیراب شده، وگرنه بر این دوراهی نکبتی، حرمت قلم را نمی‌شکست و به شیوه‌ی آدم فروشان دهه‌ی شصت دوبار تأکید نمی‌کرد: این نویسنده استالینی است (لابد بروید بگیرید دارش بزنید!)…»
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.
 
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

17 Antworten

  1. برای شما احترام بسیار قائلم و همین طور آقای دولت آبادی اما آقای معروفی ، جدا از تمام بازی ها و بحث های سیاسی باید بگویم از یادداشت آقای دولت آبادی شرمنده شدم . هرچند که کاندیدای مورد نظرم هم آقای کروبی نیست اما این لحن را هم نمی پسندم . امیدوارم متوجه منظورم شده باشید . این ها را که می نویسم هنوز به کلیدر و شاهکار بودنش فکر می کنم.
    در مورد مناظره هم نظرم این است که این مناظره ها تنها برای آزار دادن ما بود …یادآوری آن تنها آزارم می دهد !
    ———————————–
    آره حق با شماست، هر دو بد کردند
    من هم نوشتم که به طور کلی او نمی بایستی ماشین کسی رو هل می داد

  2. سلام آقای معروفی عزیز
    می دانید چه فکر می کنم؟ که اگر احمدی نژاد باز بیاید، آن قدر روی مردم فشار می آید که بی زحمت یک تک پا باید برویم انقلابی دیگر سر بکشیم. من می گفتم خامنه ای و دار و دسته اش بدبخت کننده های من هستند، اما جداً نمی دانستم این کارهایشان این قدر پیچیده و مرتبط است و زنجیر درهم و برهمی دارد که ته اش به نظرم بر می گردد: بدبخت کننده های من.
    رضایی با احمدی نژاد، بحث که سر جنگ شد، رضایی لو داد این پنهان کاری را که خامنه ای گفته جنگ را صد رد صد بگیرید، به همان اطرافیان خودش. می بینید؟ آن وقت ما روحمان توی مملکت خودمان از این چیزها خبر ندارد، اینها می گویند جنگ را، نابود شدن ایرانیان را، صد در صد بگیرید. آن وقت کسی نیست که نمی گویم بزند کافه ی جمهوری اسلامی که حداقل کافه ی خوش مشربی خودمان را بهم بریزد و آماده مان کند برای حداکثر مرگ خودمان، دیگر آن وقت چه جای فکر کردن به از بین بردن این حکومت حرام زاده می ماند؟
    اگر جنگ شد، من نمی جنگم. اگر توپ بالای سرم پرت شد، کنار نمی روم. اگر تیر هدفم گرفت، چشم هام را نمی بندم، می روم جلو تر تا خطا نرود. چون همین حالا داریم می جنگیم، توپ که می زنند الفرار و نشانه مان که می روند، این قدر دلقک بازی در می آوریم و بپر بپر می کنیم تا نکند تیر راست بخورد به یک تکه سلول خاکستری مان که قبلاً کارش را ساخته اند.
    ——————————
    حالا که دارم برات می نویسم، دو ساعتی به انتخابات مونده، و علیرغم هراسم، امیدوار هم هستم.
    خوشبختی و آزادی حق مردم ماست

  3. استاد عزیزم سلام . در پست قبلی تان مطلبی نقل کردید از آقای ابطحی به این مضمون که آدم وقتی در قدرت است کور می شود . من می خواهم بگویم انتخابات هم انسان را کور می کند . نه کور که کر هم می کند . چهار سال پیش همین روزها ( یک روز بعد از اعلام نتایج ) ، پیش دوستی! بودیم . می گفت من تا قبل از انتخابات فکر می کردم سیاست پدر و مادر ندارد . اما در انتخابات دیدم که این ما سیاست مدار ها هستیم که بی پدر و مادریم . این بماند تا بعد برایتان حکایتش را بنویسم . اما مطلبی که در مورد احمدی نژاد نوشتید را من واقعا احساس کردم . و استاد از شما چه پنهان که این احساس همراه بود با ترس عجیبی از ایشان . هنوز هم که تصویرش در آن مناظره برایم زنده می شود ترس تمام وجودم را فرا می گیرد مثل ترسی که در صحنه ای از رمان درخشان جای خالی سلوچ هست آنجا که ماجرای شتر و گودال و … رخ می دهد . خدا را به همه ی بزرگی اش قسم می دهم شر ظالم را از سر این مردم دفع کند .
    استاد اما با صحبتتان در مورد آقایان کروبی و سروش و دولت آبادی موافق نیستم . من هم مانند آقای کروبی اعتقاد دارم برخی از کسانی که دم از دموکراسی و چند صدایی می زنند ، قدرت تحمل عقیده ی مخالف را ندارند . در مورد آقای دولت آبادی و نظرشان صحبت نمی کنم . فکر می کنم مصاحبه ای که آقای رضا قاسمی نویسنده ی توانای سرزمین مان مدتها قبل با اعتماد انجام داد کفایت می کند . با این همه اعتقاد دارم مطالبی که آقای دولت آبادی و دیگران در مورد دکتر سروش مطرح کردند مخالفتشان با شخص سروش نبود . بلکه مخالفتی بود که با جریان روشنفکری دینی دارند . دکتر سروش نماد روشنفکری دینی امروز ماست . دکتر سروش تنها کسی است که بررسی عقاید و نظراتش در این چند دهه به خوبی نشان دهنده ی مسیر حرکت جریان روشنگری دینی است . جریانی که علی رغم همه ی جفاهایی که دیده و می بیند راهش را ادامه خواهد . چه دوستان بخواهند و چه نخواهند که از ازل تا به ابد فرصت درویشان است .
    ———————————
    سلام محمد عزیزم
    مشکل اصلی همین فاصله ی روشنفکران دینی و غیر دینی ست.
    چنان از هم فاصله داریم که انگار در عهد صفوی جنگ شیعه و سنی را تماشا می کنیم. زبان عقلانی بین این دو گروه برقرار نیست، از همدیگر می ترسند، و این بلایی است که بخشی از سیاست های حزب توده در کشور ما جا انداخته. بحث تئوری توطئه و مخدوش کردن تعاریف و… چقدر حیف است که اینهمه دوریم از همدیگر

  4. من نمی دانم شما چرا برای آقای دولت آبادی ناراحت شده اید؟! جناب معروفی پیچ تلویزیونتان را باز کنید. نگاه همان ژرمنها را به ما بگویید اگر یک راسیست دوباره انتخاب شود. نگویید این انتخاب ج.ا. است. نه آقا. آنها انتخاب را به حساب ایران و ایرانی می گذارند و پربیراه هم نمی گویند. آقای معروفی می خواهید منزه باشید. اما تنزه در ایران امروز یعنی آری به فاشیسم! چکمه فاشیسم روی صورت ماست. عینیت جامعه امروز را ببینید و آرمانگرایی را با تخیل گرایی درهم نیامیزید، حتی اگر مجبور به خراب کردن و دوباره بنانهادن برخی پیش فرضهایتان باشید. شما خیابانهای امروز تهران را دیده اید که چگونه همه جور آدمی به میدان آمده اند؟ کسی مبلغ نیست. متوهم هم نیست. موسوی یک امکان است برای تنفس. اگر بیشتر می خواهیم که قطعا می خواهیم باید بلند شویم. رساتر، پرشکوهتر و پرفریادتر. تمرینش را هم که امروز کرده ایم. پس می بینید که بیشتر آماده ایم. بروید نوشته امروز علیرضا جباری از کانون را بخوانید. کسی خودش را خرج نمی کند آقای معروفی. رای به موسوی به معنای به عقد او درآمدن نیست. از فردایش می شود و می باید برای خواست مطالباتمان از او بازخواست کرد و برای بیشترش دوباره سیاست را به خیابانها کشاند. درپایان خواهش می کنم از این انگ زدنها دست بردارید. امثال دولت آبادی گیج و گول و منگ نیستند که اینطور تحقیرآمیز برایشان از آنور آب دل می سوزانید.
    —————————
    کدام انگ؟
    من برای کسی نسخه نمی پیچم، فقط نظرم را می گویم. شما هم به دل نگیرید. این فقط نظر من است، و هیچ چیزی را تغییر نمی دهد.
    سرنوشت را امروز شما تغییر می دهید، و این ارزشمند است.

  5. این مناظره ها روی همه ی ملت رو باز کرد!
    نمی دونید بیرون چه خبری بود این چند روزه!
    به نظرم بزرگترین علتش همین مناظره ها بود!
    که ملت برای اولین بار جرات کردن به رئیس جمهور فعلی شعارهای جذابی بدن!
    خانما جرات کردن روسری هاشونو باز کنن و بچرخونن و بگن احمدی بای بای!
    و…………!
    وگرنه هیچ کدوم از حرف ها چیز پنهونی نداشت
    همه ش به همه گان اثبات شده بود!
    ——————————–
    همینطوره
    و این شورانگیز و به یاد موندیه. و اگر ایران یکپارچه سبز بشه، انقلاب بزرگی به وقوع پیوسته که از انقلاب قبلی بزرگتره، چون این انقلاب شعوره، و اون انقلاب شور بود

  6. نگاه کردن این مناظرات هیجانی عجیب دارد… ولی برایتان تلخی خاصی ندارد؟ بیننده ای که تا چند ماه پیش یک عروسک چوبی و زشت بود حالا شده یک عروسک نرم و پنبه ای که همه جور بازی برایش درست می کنند …
    با داستانی کوتاه در وبلاگ به روزم… یعنی می شود بخوانید؟ هر چند بعید می دانم با همه مشغله تان ولی از سعی کردن و سماجت چه ضرر….
    سپاس

  7. اومدم!
    یک چیزهایی نوشتم
    نفهمیدم ارسال شد یا نع!
    اما حس دوباره نویسیش نیست!
    به نظر شما
    ما کی از این قدر سطحی بودن نجات پیدا می کنیم؟
    هنوز نمی دونم برم رای بدم تا بعد مثل دور خاتمی خودمو واسه رای دادنم نفرین کنم یا نع
    من عصبی ام!
    از دست این مردم سبز جوگیر شده ی بی فکر

  8. salam aghaie maroofi
    cheghadr ghashang neveshteh bodid
    toie in modat khososan bad az monazere aghaie karobi va tohin be aghaie dolat abadi ,hamash fekr mikardam har etefaghi ham ke toie iran biofteh ma 1 mosht gheire khodi hastim
    in mozo khili afsordam kard vali dar eine hal motevageh shodam agar aghaie dolat abadi ba hame in harfa va tohina khodesh ro kharg mikone pas man dige hich jaii barai geleh gozari va tahrim nadaram
    ———————————
    دولت آبادی عاشق ایرانه و مردمه
    به تعداد کلماتی که نوشته برای مردم گریسته، و من هم برای همینه که فکر می کنم کروبی گاف بدی داده

  9. سلام استاد
    نمیدونم چرا با این قسمت حرفتون موافق نیستم
    اینکه دخالت در سیاست رو نمیپسندید
    مگر کم فیلسوف و نویسنده و شاعر و دانشمند داشتیم که در سیاست دخالتی کردند به نفع مردم؟
    البته منظور کار این دو انسان نیست ،بلکه منظورم کلیت قضیه است.
    شما آن روی قضیه را حساب کنید که کار در این مرز و بوم به کجا کشیده و چگونه نفس ها بریده که دولت آبادی هم خودش را خرج میکند.
    در باب مناظره یا از نظر من ( بازی مناظره )هم تنها آن بخشش دلنشین بود که مردم در کوچه و بازار بعد از این ۳۰ سال به چشم خود دیدند و طعم آن را چشیدند.هر چند طعم اش همه اسانس و افزودنی های مجاز بود ولی در بیابان لنگه کفشی نعمت است .
    از ترس آمدن این یکی به آن یکی رای میدهند و درگیر تاکتیک بسیار پیچیده ی نظامی میشوند که …………….
    و جالب تر این است که راه فراری از این تاکتیک نیست و همه باید و باید و باید بروند رای بدهند .
    استاد
    راستی
    دلم براتون تنگ شده
    دوست دار شما-شکیب
    ————————–
    سلام شکیب جان
    تجربه ی من میگه در آلمان و فرانسه اگه نویسنده و فیلسوف خودشون رو خرج سیاست یا هر چیزی می کنن، تعبیر دیگری میشه، ولی در ایران که ساده ترین رفتار فرهنگی و اجتماعی، یک کار سیاسی به حساب میاد و تاوان سنگینی باید بابتش پرداخت، اگر آدم کار صرفاً سیاسی بکنه ببین چی میشه.
    من از سوء استفاده اش بیمناکم

  10. با سلام،
    استاد قبلا“ از غواصی و موج سواری نوشته بودید، الآن هم از ارزش ها. به نظر شما موج سوارا ارزشی دارن یا فقط ارزشها رو روی مین می فرستن؟
    موفق باشید.
    ———————
    من ارزش ها رو تعیین نمی کنم. و هر حرفی یا نوشته ای در زمان و مکان و موقعیت مختلف، معنی های متفاوتی داره.
    اینو البته مطمئنم که هر آدمی سر انجام خرج یک چیزی میشه؛ خیلی ها هم خودشون رو خرج وطن می کنن. و یا مثلاً کسی که بر اثر اعتیاد می میره، خودش رو خرج یک لحظه نشئگی کرده در اصل، و بسیاری هم خرج یک بلندپروازی میشن
    جامعه ی امروز ایران هزینه ی سنگینی پرداخت که همه جا رو سبز کنه، و این یکپارچگی سبز یک نشانه ی ارجمنده.

  11. خوشحالم که عباس معروفی هم مثل همهء ایرانی های اصیل برای سرنوشت دیارش تلاش می کند اگر چه با سخن و نوشتار .و مثل سیب زمینی های رایگان که دیکتاتور کوتوله پخش میکند بی تفاوت نیست .
    از شما جز این انتظاری نبود ….باز هم مثل قبل میگویمت : “ بنویسید …بنویسید…بنویسید …تا ما دچار هیچ دیکتاتوری نشویم …تا خود نیز همچنین .
    دعا کنید ورق برگردد و بساط دیکتاتوری و خرافه پرستی برافتد …باقی بقای عمر آزادی (اگر هنوز دارد نفس میکشد! ).
    ———————————–
    تا زمانی که دولت ها هستند، مبارزه هم هست.
    و به قول زنده یاد بیژن نجدی
    در بهترین دموکراسی، باز هم آنچه غایب است، آزادی است

  12. سلام.و احترام……
    این مناظره ها دعوای خانوادگی بین یک مشت فاسد بود که از فرط سیری به
    جان هم افتادن و این وسط مردم ناچار(به قول شما) فرصتی پیدا کرده اند
    حرفی بزنن…
    به هر کدام از این چهار نفر نگاه میکنی چنان آلوده ان که از…
    بگذریم…جدید بود …تا چهار سال دیگر ببینیم بازی جدیدشان چه خواهد بود!
    مردم مثل غریقی..هستند که برای فرو نرفتن به هر چیزی چنگ میزنند…
    هنر مندان هم از همین مردم هستند…
    نه نمی توانم رای بدم !غرق شدن بهتر از خیانت به ایران و کسانی ست که
    برای آزادی کشته شدن و دیگر نسیتند….
    —————————————-
    گاهی برای یک قدم جلو رفتن باید هزاران کیلومتر راه رفت، و گاه همین یک قدم، سرنوشت ملتی رو عوض می کنه

  13. با سلام و احترام…
    گرگ در لباس میش…اینها انقدر به خود مطمئن هستند که حتی حاضر نیستند
    لباس میش بپوشن…در مناظره هاشون چنگ و دندان به هم نشان میدن…
    مثل چنگ خروس ها…هنرمندان هم این وسط شاید بخواهند کاری مثبت…
    ما مثل غریقی هستیم که برای فرو نرفتن به هر خاشاکی می آویزیم…
    این روزها به کسانی فکر میکنم که در طی این ۳۰ سال کشته شدن برای
    آزادی…۴ موجود فاسدو انتخاب…چانه زنی از بالا فشار از پایین…هر ۴ سال
    با یک بهانه ی دیگر…موفق باشید.

  14. سلام آقای معروفی
    انتخابات شروع شده…نمی دونم چرا اینفدر استرس دارم…..
    با این که خوب میدونم با سیاست چه قشنگ باهامون بازی میشه ولی برای برکناری این پدیده ی شگف انگیز میرم و رای میدم…و امید وارم مبالغی که به دانش آموزان و معلمان توسط دولت کنونی داده شده چشم و گوش آنها رو نبندد….
    نمی دونم …فقط می دونم اگر احمدی نژاد بشه بیچاره میکنه….
    به امید نجات ……..
    ————————-
    شما برنده اید

  15. عباس معروفی عزیز
    میدانی ؟این روزها“حرمت قلم“تبدیل به ترکیبی بی معنی و زینتی شده است…تلخ اما واقعی است این اتفاق.
    ————–
    بله متاسفانه حرمت کلمه فرو ریخته

  16. سلام
    آخر شما که نیستید تا ببینید چه بر سر نویسندگان و هنرمندان آورده اند استاد
    همه کارد به استخوانشان رسیده است
    ساده قضاوت نکنید
    دولت آبادی می آید به خاطر کتاب
    به خاطر کتاب های زیادی که اجازه نشر نیافته اند
    نویسنده هم این حق را دارد کسی را انتخاب کند؟
    چرا ندارد؟
    —————————–
    من هم تمام سالهای جنگ را تا پایان دوره هاشمی در ایران بودم، فقط هشت سال دوره ی اصلاحات نبودم، و این چهار سال نکبتی را.
    و اجازه ی نشر همه درگیرش هستیم.
    نویسنده هم آدم است و حق دارد انتخاب کند، اما من گفتم بهتر است تبلیغاتچی سیاستمداران نشود. حرف بدی زدم؟

  17. رفتیم و با ابلیسی از این ابلیسان قرار بستیم. کاش کار به جایی نکشد که „بار دیگر“ پشت دستمان را داغ کنیم.

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert