عاشقی

——–
تو بخواه

تا من برایت بمیرم

به طمع یک بوسه

با طعم نارنجی

یا هر رنگی تو بخواهی.

هرچقدر هم که عاشقت باشم

نمی توانم عاشقی ام را

به تو ترجیح دهم

هر چقدر که عاشقی بلد باشم

خرج تو می کنم

آقای من!

به جاش

تو برای من لبخند بزن.

می شود؟

@

همه ی کوچه ها را گشته ام

ایستگاه ها، فرودگاه ها، پارک ها

کافه های شلوغ

پاتوق های کوچک

خیابان ها و میدان ها

حالا من

به آسمان هم

نگاه نمی کنم

زیرا در آنجا هم نیستی

آب شده ای در چشم هام

یک قطره ی پاک.

خانه را هم گشته ام

بانوی من!

می شود کمد لباس را باز کنم

تو آنجا باشی و بخندی باز؟

می شود؟ 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

4 Antworten

  1. بی نهایت زیباس….
    اما به نظرم اگه به جای زیرا توی زیرا در آنجا هم نیستی بگین وقتی تو در ….
    لطیف تره

  2. یک سالی میشود که دیگر پای هیچ پنجره ای ننشستم، تا امشب، فکر کردم دلم برای کجا تنگ تر شده، فقط اینجا یادم آمد، مدام دارم میخوانم و صبح شده حالا، خسته نمیشوم، چقدر اینجا را دوست داشتم همیشه، چقدر منتظر بودم تا دوباره از بانو بنویسید، این عاشقانه های بی نظیر سهم من هم هست، بارها زندگی ام را، چشمهایم را و قلبم را پرتقالی کردم با اینها.
    مروری بر خاطرات روسپیان غمگین من را خواندم، فیلم را ندیدم ولی کتابش را خوانده ام، شما شاهکار نویس من هستید.
    ——————
    سلام
    جز تشکر حرفی می توانم بزنم؟

  3. عشق یعنی رنگ و رنگ در شهر معنا پیدا میکند.
    و چه زیبا شعرهایت را رنگ میکنی و چه زیباتر نارنجی و قرمز را مێشود در شعرهایت دید!
    آفرین به تو استاد رنگ!
    ————–
    سلام
    ممنون

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert