طرح سه ماده‌ای خوشبختی کجاست؟

                             
                                   در پاسخ به طرح ۷ ماده‌ای آشتی آقای دکتر علی مطهری
 
امشب وقتی آخرین نگاه را به سر خط خبرها می‌انداختم که بروم بخوابم، ناگهان در سایت "تابناک" چشمم به جمال مطلبی از آقای دکتر علی مطهری تحت عنوان «طرح آشتی ۷ مادهای برای برونرفت از بحران سیاسی فعلی» روشن شد، و بسیار متعجب شدم از فرزند دانشمندی که شنیدهام درباره‌اش می‌گویند: «پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش مخوانش پسر».
پیش از ورود به بحث اعلام می‌کنم که من رادیوهای خارجی نیستم، من نویسنده‌ی ایرانم، و هیچ چیزی جز ملت و کشور ایران اینجا برایم اهمیت ندارد. به‌عنوان یکی از قربانیان "کار فرهنگی" سعید امامی ۱۴ سال از عمرم را در تبعید گذرانده‌ام، اما لحظه به لحظه تمام ماجراها و حوادث ایران را دنبال کرده‌ام و می‌بینم چه بلایی سرمان آمده است.
آقای دکتر علی مطهری پس از یک مقدمه‌ی پروپیمان "نه سیخ بسوزد نه کباب"، تمام دیشب را نخوابیده که این طرح ۷ ماده‌ای را سر هم کند. کما اینکه خود این ۷ ماده گویای اوضاع ماست، آینه‌ای است تمام‌نما از انسان و ایران و اسلام و آزادی و استقلال و جمهوری و بقیه‌ی محکمات امروز.
به راستی همین ۷ ماده، سندی گویا از اوضاع سیاسی و اقتصادی و نظامی و قضایی و اجرایی و پارلمانی ایران است. همین ۷ ماده را در هر کتاب دبستانی در هر کشور دنیا بگذارند، بچه‌هاش می‌فهمند چه بلایی سر یک ملت آمده.
من البته معتقدم کار خراب‌تر این حرف‌هاست، و زندانی شدن شبانه و هتک حرمت عنقریب جناب مطهری را توسط همین سکانداران به وضوح می‌بینم، فقط فازها کمی پس و پیش‌اند، آسیاب به نوبت آقای مطهری!

ابتدا طرح ۷ ماده‌ای آقای دکتر:
۱) رهبران جنبش سبز به قانونی بودن رئیس جمهور اعتراف نموده دست از ادعای تقلب در انتخابات بردارند . همچنین به صراحت راه خود و اهداف و شعارهای خود را از گروه غربگرای مخالف اسلام که در این جنبش نفوذ کرده و در صدد رهبری و هدایت آن است جدا سازند. این دو موضوع مانع رسیدگی دادگاه صالح به تخلفات احتمالی آن ها نیست.

۲) رئیس جمهور به اشتباه خود در مناظرات انتخاباتی که تحت تاثیر هیجان موجود در آن دوره انجام شد اعتراف نموده از طرف های مورد اتهام عذرخواهی نماید . البته این امر منافاتی با بررسی اتهامات وارده در یک دادگاه صالح ندارد .
بدیهی است که مواد ۱ و ۲ باید به طور همزمان تحت نظارت مرجع صالح انجام و اعلام گردد.

۳) فضای آزادی بیان در رسانه ها اعم از صدا و سیما و مطبوعات برقرار شود و مطبوعات توقیف شده رفع توقیف شوند .

۴) فضای امنیتی در کشور از بین برود و مسئولان امنیتی و اطلاعاتی از ادعای واهی انقلاب مخملی و براندازی نرم و تدارک براندازی نظام از چند ماه قبل از انتخابات با همکاری خارجیها دست بردارند و حوادث پس از انتخابات را ناشی از جاه طلبی ها و هواهای نفسانی و توهمها و بی انصافی های خودمان و نه دخالت خارجی ، و ناشی از سوء مدیریت بحران بدانند و از خشونتی که بعد از انتخابات در حق مردم روا داشته شد عذر خواهی نمایند .

۵) همه بازداشت شدگان که معمولاً با دلایل واهی بازداشت شده اند در اسرع وقت از زندان آزاد شوند مگر کسانی که به اموال عمومی آسیب رسانده و دست به تخریب اماکن عمومی زده اند ، خصوصاً افرادی که در آشوب عاشورای تهران شرکت داشته اند.

۶) مقصران حوادث کهریزک و کوی دانشگاه و مجتمع سبحان ، اعم از مباشر ، سبب و فرد یا افرادی که بازداشت شدگان را به بازداشتگاه کهریزک ارسال نموده اند در اسرع وقت به اسم و رسم و عکس معرفی و مجازات آنها اعلام و ترتیبی اتخاذ گردد که مردم از مجازات شدن آنها مطمئن شوند.

۷) مسئولان قضایی در مقابل اقدامات تفرقه افکنانه و تمام خواهانه حامیان متعصب دولت که خود را پشت لوای ولایت فقیه پنهان کرده اند و در صدد حذف همه شخصیتها و گروههای اصلاح طلب و اصول گرا جز خودشان هستند و دستور برهم زدن جلسات سخنرانی و غیره را صادر می کنند بی تفاوت نباشند و به وظیفه قانونی و الهی خود عمل نمایند.

امیدوارم این طرح آشتی مورد توجه دلسوزان انقلاب اسلامی واقع شود . اکنون دلسوزان انقلاب اسلامی حکم مادری را دارند که فرزندش در صحنه ای قرار گرفته که دو گروه نادان در آن صحنه در حال درگیری و زد و خورد هستند و هر آن ممکن است فرزند او آسیب ببیند یا تلف شود.

با اجازه‌ی آقای مطهری
۱ ) ادعای تقلب به هیچ رهبری ارتباط ندارد. مردم می‌دانند که در سطح وسیع تقلب صورت گرفته است. با اینهمه آقای میرحسین موسوی و آقای مهدی کروبی (رهبران جنبش سبز) بارها به مردم اعلام کرده اند که رهبر شمایید. و هر کسی را یک ستاد خطاب کرده اند، بنابراین آنها باهوش‌تر از آنند که پای سفره‌ی عقد بنشینند و موقعی که لقمه می‌زنند، ابوموسا وار خام عمرو عاص شوند. همه شاهدیم که آنها می
توانستند با قدرت بیامیزند و در منصبی خود را بیاویزند. اما  خود را میان مردم جُستند و با اشک آنان، خود را شستند.

آقای مطهری عزیز!
اگر عاقلی در این مملکت حکم می‌راند، تجدید انتخابات هزینه‌ای بسیار بسیار پایین‌تر اما بانشاط‌تر و انسانی‌تر می‌داشت، و دیگر مردم دنبال رأی گمشده‌ی خود به خیابان‌ها نمی‌ریختند، همچنان‌که امروز خانواده‌ها دنبال اجساد گمشده‌ی فرزندان به قتل رسیده‌شان دربدر سردخانه‌ها و گورستان‌ها و زندان‌ها و کهریزک‌ها شده‌اند.
اگر عاقلی در این مملکت به عدل و قسط می‌پرداخت، دهها کشته و بیش از صدها زندانی از عزارداران امام حسین روی دست رژیم نمی‌ماند، و ذلت یورش و کشتار سیاهپوشان امام حسین بر پیشانی اسلام‌شان کبره نمی‌بست.
اگر عاقلی در آن ملک زمامدار بود، اینهمه خسارت به اموال مردم وارد نمی
آمد، خساراتی که با آن می
توان چهارده انتخابات بزرگ برگزار کرد.
  

۲ ) اشتباهات رییس جمهوری که در پنجاه جمله هفتاد خالی
بندی و دروغ از دهنش میریزد؟ مردم اروپا به هنگام مصاحبه‌های او مهمانی می‌دهند و با صدای بلند غش غش می‌خندند. در کافهها جمعیت انگار مسابقهی جام جهانی است پای تلویزیون احمدینژاد میبینند و قهقهه میزنند، حالا دیگر "مستر بین" در اروپا از رونق افتاده، مردم اینجا شو احمدینژاد تماشا می‌کنند و ریسه می‌روند. چطور شما مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هاش را ندیده‌اید؟
آقای عزیز! مردم ایران همین یک قلم جنس را نمی
خواهند، همهی دعوا و سر همین تحفه است.

 
۳) همین که اعتراف می‌کنید آزادی بیان وجود ندارد، سپاسگزارم. چهارده سال پیش مرا بخاطر گفتن همین حرف به زندان و شلاق و محرومیت از حرفه‌ام محکوم کردند. شما چه اقبال بلندی دارید که کاری به کارتان ندارند. شاید هم بخاطر شهید مطهری به شما عنایت دارند، ولی چرا فرزند شهید بهشتی را به زندان بردند؟ پس چرا به حسینیه‌ی جماران و صاحبان آن رحم نکردند؟ پس چرا سیدعلی موسوی را شهید کردند؟ مگر او برادر شهید سید ابراهیم موسوی نبود؟ پس چرا اینهمه دانشجو و خانواده‌های شهید را در خیابان زیر باتوم و گاز اشک‌آور و گلوله خرد می‌کنند؟ مگر شهیدتر از شهید هم وجود دارد؟
کاش می‌دانستید که بیش از چهارصد روزنامه‌نگار در همین شش ماه اخیر از کشور گریخته و دربدر و آواره‌ی دنیا شده‌اند. و کاش می‌دانستید که هیچ نشریه مسقلی در کشور منتشر نمی‌شود، و کاش می‌دانستید که اکثر نویسندگان و شاعران معاصر از ایران گریخته‌اند. و کاش می‌دانستید دانشجوهای ما چقدر تحقیر می شوند.
    ‌

۴ ) و باز از شما سپاسگزارم که رسماً اعلام کرده‌اید فضای مملکت امنیتی است. می‌دانید آقای مطهری؟ من از حکم زندان و شلاق فرار نکردم، من از دست بازجوهای رنگ‌وارنگ که زندگی مرا شب و روز سه سال تمام امنیتی کرده بودند گریختم. فضای امنیتی می‌دانید چیست؟ به زودی خواهید دید؛ یکباره خواهرهایتان را می‌دزدند، یکباره صدای اتاق خوابتان را برای خودتان پخش می
کنند، یکباره برادرتان را با باتوم برقی گیاهی میکنند، یکباره همسرتان را به اسراییل میفرستند، یکباره پسرتان ناپدید می‌شود، یکباره خودتان هم غیب می‌شوید، مثل امام زمان.

۵ ) فرموده‌اید « همه بازداشت شدگان که معمولاً با دلایل واهی بازداشت شده اند در اسرع وقت از زندان آزاد شوند…» شما حق مطلب را ادا کرده‌اید، من دیگر چه دارم که بگویم. بسیاری از آنها وزرا و وکلا و مدیران کل و معاونان وزیر همین نظام‌اند که دربندند. من آنها نمی‌شناسم، شما آنها را بهتر می‌شناسید.
من اما مردمی را که دنبال رأی گمشده‌شان به خیابان ریخته بودند می‌شناسم، آنها همه مجرمند؛ جرم‌شان این است که به نظام اسلامی اعتماد کردند و در انتخاباتش با شوری وصف‌ناپذیر شرکت جستند و بعد که دنبال رأی‌شان راه افتادند به این روز افتادند، حق‌شان بوده؟ برخی کشته شدند، بعضی مورد تجاوز قرار گرفتند، و عدهای به زندان افتادند، مابقی نفرین میکنند. بر ستم و ستمگر و بانی و باعث این سیهروزی نفرین می
فرستند.

۶ و ۷ ) گفته اید: «مقصران حوادث کهریزک و کوی دانشگاه و مجتمع سبحان…» و گفتهاید: «…مسئولان قضایی در مقابل اقدامات تفرقه افکنانه و تمام خواهانه حامیان متعصب دولت…» همین خود گویاست، در خانهی همسایه دنبال دزد نگردید.

 
جناب مطهری
در پایان اصرار و تأکید دارم که "مردم از من و شما آگاه
تر و باهوشترند". باور کنید در سرمقالهی اولین شمارهی گردون در سال ۱۳۶۹ این را گفته بودم، و به این ایمان دارم. بنابراین لطف کنید و همراه من این شش صیغه را به عنوان مشق صرف کنید؛ هرچه باشد سالها معلم ادبیات بوده
ام.
من می
دانم چه اتفاقی افتاده / تو میدانی چه اتفاقی افتاده / او میداند چه اتفاقی افتاده / ما میدانیم چه اتفاقی افتاده / شما میدانید چه اتفاقی افتاده / آنها می
دانند چه اتفاقی افتاده…
مردم شعور دارند، و می
خواهند مثل همهی ملتهای دنیا خوشبخت زندگی کنند؛ خوشبخت و آزاد و ایرانی.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

104 Antworten

  1. صبح نوشته علی مطهری رو خوندم! خب بد نبود ، اما خوب نبود!
    من دنبال خوب می گردم! من نابود شده ، من از بین رفته ، من آلوده ، من خشمگین
    من ….
    امیدوارم مردم همه بدانند چون واقعیت این است که مردم همه نمی دانند!
    می دانم ، می دانید که مردم همه نمی دانند!
    نمی دانم چطور می شود کاری کرد که مردم همه بدانند!

  2. چرا روز چهارشنبه نمی ریم جلوی اقامتگاه خامنه ای در خیابان پاستور تا خواست خود را مستقیما به خود او اعلام کنیم. مردم در امریکا می روند جلوی کاخ سفید و تظاهرات می کنند.
    مگر ما ایرانی ها خجالتی هستیم یا میترسیم. به در می گیم که دیوار بشنوه.
    از دو حال خارج نیست یا گوش میکنه یا نیروهایش بطرف ما حمله می کنند.
    اگر می گوییم بیشتر از یک میلیون نفر هستیم پس ما پیروزیم. همزمان با تظاهرات دولتی در میدان انقلاب.

  3. آقای معروفی! عالی بود! حرف دل مردم را زدید و میدانید که من چه زجری میکشم وقتی برادر ۱۴ ساله ام باتنی کبود و سر و صورتی خونین به خانه برمیگردد و از دست سگان این نظام همانند یک پیر گریه میکند!
    ما هیچ وقت نمی بخشیم و کوتاه نمی آییم!

  4. سلام….
    آقای مطهری حق داره که بگه رهبران اصلاحات اعلام کنند که تقلب نبوده! آخه ایشون فکر می کنن مردم همه صغیرن و چشمشون به دهن یکی دیگه است! درست مثل خودشون که فقط از یه نفر فرمان می گیرن!!
    ما هستیم! تا آخرش…
    این بار با همیشه فرق داره.
    این بار من به عنوان یه جوان ۲۸ ساله نه تنها می خوام حق خودمو بگیرم که به خونخواهی پدر و مادرم هم بلند شدم. اونهایی که بهترین روزهای زندگیشون توی سیاه ترین روزهای دهه ی ۶۰ گذشت…
    ما می خوایم به خونخواهی همه ی کاغذ هایی که توی وزارت ارشاد موند و شما و امثال شما نتونستید روی اونها نقش تازه بگشید…بلند یشیم….
    ما می خوایم بشیم صدای درد خفه شده ی ۳۰ ساله و آوازه خون آزادی!
    همراهمون باشید…تو رو خدا! تنهامون نذارید!

  5. من می‌دانم چه اتفاقی افتاده / تو می‌دانی چه اتفاقی افتاده / او می‌داند چه اتفاقی افتاده / ما می‌دانیم چه اتفاقی افتاده / شما می‌دانید چه اتفاقی افتاده / آنها می‌دانند چه اتفاقی افتاده…
    Bravo

  6. معروفی عزیز سیاحت کردی عاشورا رو؟؟؟؟ لذت بردی از جوونای کشورت؟؟؟ دلت تنگ شده واسه ایران مگه نه؟؟؟؟ خوشحالم که شبایی که راحت میخوابیم اونا تا صبح از ترس می لرزن. خوشحالم که داره تموم میشه. خوشحالم.

  7. همین که کسی که مثل مطهری بگه آزادی بیان برقرار شود ما یک قدم جلو برداشتیم والبته از طرفی نشان میدهد چقدر وضع خرابه که علی مطهری هم از نبود ازادی بیان شکایت میکند

  8. سلام آقای معروفی عزیز
    به قول بقیه حق مطلب رواداکردید.
    به خاطراتفاقات این چندوقته واین روزهای نحس خیلی دلم گرفته بودولی نمی تونستم غصه هاموبیرون بریزم ولی امروزواین لحظه باخوندن مطالب شما اتفاقی که منتظرش بودم افتادمن بالاخره به حال مردم کشورم گریه کردم.

  9. من به جرم های نکرده محکومم /تو به جرم های نکرده آگاهی / ما به جرم های نکرده معترفیم !!!!!!
    باسی عزیز روزگار سختی است!وطن و تنم دارد می سوزد !
    عشق و عقل را در پستوی خانه نهان باید کرد؟ !!

  10. چون شربت برف و شیره انگور ( قار – دوشاب) اونم اوایل تیرماه بر فراز کوه های زیبای آدربایجان غربی این مطلب شما مزه داد. خدایی دپرس بودم این چند روزه اما حالم جا اومد. ممنون

  11. آقای معروفی عزیز
    عالی گفتید، درست همونی که همه‌ی ما می‌گیم بارها وبارها.
    ما مغزِ خر نخوردیم و می‌دانیم که چه اتفاقی افتاده و می‌دانیم که سیاست کثیف‌ترین بازیِ آدم‌های طماعِ این دنیاست. هیچ انسانِ باشرفی میل به خشونت و آزار نداره، مگر مجبور به دفاع از جانِ و حقِ خود و دیگران بشه.

  12. سلام استاد
    جو اینجا خیلی خراب شده
    حس نفرت و عصبانیت بین مردم موج می زند و هیچ کس باورش نمی شد که همه چیز به اینجا بکشد.
    نسل من نسل بدبختی است و این را همه مان می دانیم.
    هر کدام از ما با خون سربازی که در جنگ کشته می شد به دنیا می آمدیم.
    این را مطمئنم.
    و می دانیم که جنگیدن یعنی چه.
    برای نسل من همه چیز بدست آوردنی بوده.
    از همان اول برای همه چیز جنگیدیم.
    و فقط ما می توانیم معنای واقعی جنگ را بفهمیم. تنها ما می دانیم که متنفر بودن یعنی چه.
    آیا استاد واقعا همچین نفرتی حق ما بود؟
    حق ما بود که همچین پایانی را برای سرنوشت خود ببینیم؟
    این قصه سر دراز دارد استاد. دلم پر بود ببخشید…
    .
    .
    .

  13. می دانم که می رسیم فقط درک نمی کنم که چرا اینقدر دیر؟ چرا اینقدر دیر؟ ما از جایگاه خود فرو افتاده ایم. درگیر موانع حقیرانه ای هستیم که اقوام دیگر چند سد سال پیش ته چاه تاریخ انداختند. چه بر سر ما آمده؟
    ما هنوز خودمان نمی دانیم کجای فاجعه ایستاده ایم. در این شرایط تنها فرهنگ است که مثل گوسفند قربانی می برند بیخ جوی و سر می برند. کسی هم صدایش در نمی آید و می شود این.
    این روزها هم دارند می گذرند. منتهی این اهریمن چنگ چرکینش را برای سقوط نکردن به همه جا خواهد کشید و بعد خواهد رفت. ما که این را می دانیم. همیشه می دانستیم. پس می ایستیم.
    شاید خیلی به آن روزی که برای آمدن به ایران بلیط می خرید خیلی دور نباشد. رنج را پشت سر گذاشته اید.
    به امید آن روز…

  14. با درود
    اقای معروفی عزیز
    می خواهم از شما سوالی بپرسم
    وقتی که این ها را می نوشتید و نوشتیتان تمام شد وبعد خودتان خواندید
    پرواز نکردید ؟
    می گویید چرا پرواز ؟
    می گویم به دو دلیل
    ۱ این که جواب از این بهتر نمی شد بدی مثل کندوی عسل که وقتی مومش را می فشارند از آخرین قطره عسل هم نمی گزرند شما هم انگار که کندوی مغزتان را فشرده اید تا جواب این مردک را بدهید و از آخرین صدای حرف هم نگزشته اید
    ۲ باز هم به خاطر اینکه خیلی زیبا نوشته اید
    من اگر جای شما بودم حالا عزیزی بر زمین بود و عزیزی در آسمان سیر می کرد
    پاینده سلامت و شاد باشید
    —————-
    امیدوارم شادمان پرواز کنید

  15. سلام جناب آقای معروفی
    بنا بر این که نقل کلام از شما صحیح باشد
    چه کسی..؟چه موجودی..؟ عمل می کند وگوش می دهد..؟
    ما ایرانی ها بهترین کشور را از نظر آثار و بناهای تاریخی داریم ومی شه
    گفت داشتیم ولی کو؟ چی شدن؟ غارت کردند!
    کیا بردند..چرا بردند.. واقعا کسی نبود جلوشونوبگیره؟
    آقای معروفی ایران خیلی خیلی می تواند پیشرفت کند
    من جوان هیچ امیدی به آینده ندارم وقتی می بینم عدالت نیست
    وقتی حق آدما را نمی دن..تو راخدا بگین چه کسی مسئوله؟
    این رئیس جمهور گدا پرور یا این رفسنجانی دزد
    و در آخر یه سوال (اسلام) چی میشه؟

  16. به خاطر پیکر فرهاد هیچوقت نمی بخشمتان اما سمفونی مردگان آنقدر معروفی دارد که نمی توانم عاشقت نباشم . بعد از دوسال با دو تا از انگشت نوشته های جدیدم برای دریا به روزم . با طراوت اومدنت رفتنم را کمی عقب بینداز …

  17. چه قدر قشنگ نوشتید . مگه این مردم چی می خوان جز این که خوشبخت و آزاد و ایرانی زندگی کنن . درود بر شما

  18. سلام بر عباس معروفی عزیز
    در پایان نوشته ات چقدر قشنگ نوشتی . واقعا همینه . همه می دانند چه اتفاقی افتاده جز عده اندکی که طبیعت در حقشان کم لطفی کرده و ناقص العقل هستند.
    می دانم که آزادی چیز با ارزشیست و بهای بدست آوردنش رو با خون باید پرداخت .
    می دانم که کشورهای پیشرفته هم این بها رو پرداختند که حالا قانون و دموکراسی دارند .
    می دانم که روئسای اون کشورها هم می دانند که چه اتفاقی افتاده ولی به فکر منافع خودشونن .
    ولی ای کاش می شد با آگاه کردن مردم جهان ، منافع روئساشون رو عوض می کردیم . و حقوق بشر فقط دکور نبود . و خونهای کمتری ریخته می شد .
    یعنی میشه !!!

  19. با سلام
    در مقدمه کی گفته مطهری دانشمند بوده که این حرام زادش باشه اینها هنوز جنگ را جنگ داخلی خودشون میدونن یا هنوز متوجه نشدند و یا خودشونو به خریت زده اند مردم اول فقط رایشان را میخواسنتد چون هنوز باور نداشتند بیشمارند بعد کم کم رهبر را نخواستند و حالا میخواهند ایران را پس بگیرند موسوی هم بهانه است اصلا خود موسوی گفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد فردای همان روز تا به امروز مردم میگویند جمهوری ایرانی یعنی آقای موسوی خفه شو تا با مردمی مردم با تو هستند.
    با تشکر از نویسنده

  20. نفرین بر کسانی که تمامی فرهیختگان و روشنفکران ما را که به حق سرمایه ملی ما هستند یا کشتند یا آواره کردند و یا گوشه نشین. چه زیبا نوشتید که همه آنها چیزی نمی خواستند مگر آزادی، خوشبختی و ایرانی بودن. درود بر شما

  21. مهم نیست که آقای مطهری این جوابیه را بخواند زیرا او به هنگام نوشتن طرح ۷ ماده ای خود این جوابیه را نیز در ذهنش داشت و همه حضرات تهران نشین دارند ولی چه کنند. الهی هیچ کس به درد قدرت دچار نشود که لاعلاج است .

  22. آقای مطهری ما میدانیم که ۱۸.۵ ملیارد دلاری که پول ایران در ترکیه توسط نخست وزیر ترکیه اعلام شد. توسط سید علی ک… دزدیده شده بود و به مقصد سوریه میرقت.
    ما میدانیم که پولهائی که ملیارد ملیارد گم میشود از حساب … سر در میآورد
    ما میدانیم که کودتای انتخابات توسط این … به اجرا در آمد
    ما میدانیم که احمدی نژاد کاره ای نیست و دستورات همان … را اجرا میکند
    ما میدانیم که بازداشگاه کهریزک و غیره به دستور همین … به اجرا در آمد
    ما میدانیم که تمام ارگان مملکت ما به دستود این … بالفطره عمل میکنند
    ما میدانیم که دسته های چماقدار را به دستور این … به راه میافتد
    ما میدانیم که ما چه میخواهیم , ما حکومت آخوندی … نمییخواهیم. ما حکومت دیکتاتوری از هر نوغش را نمیخواهیم .
    ما میدانیم که در این راه اگر من بمیرم و ملیونها نفر مثل من بمیرند باز ارزش آزادی خیلی بیشتر است و در این راه ایستاده ایم .درود بر شما آقای معروفی که برای آزادی و آگاهی ما مردم ایران قلم میزنید و درود بر جوانان شجاع ما که با شجاعت خود دنیا را شگفزده کرده اند.

  23. نقدتان عالی بود.
    آنقدر که دو بار از ابتدا تا انتها خواندم.
    مخصوصا این قسمت :
    من می‌دانم چه اتفاقی افتاده / تو می‌دانی چه اتفاقی افتاده / او می‌داند چه اتفاقی افتاده / ما می‌دانیم چه اتفاقی افتاده / شما می‌دانید چه اتفاقی افتاده / آنها می‌دانند چه اتفاقی افتاده…
    که بدجوری با دلم بازی کرد.
    آفرین بر نبوغتان در نوشتن، هم از لحاظ محتوا هم از لحاظ بیان، عالی بود.
    دوباره باید کتابهایتان را بخوانم.
    دعایم کنید جناب معروفی عزیز و همیشه دوست داشتنی . . .
    ——————-
    امیر عزیزم
    این جمله را به خاطر بسپارید:
    این روزها میلیونها سر سبز داریم، و یک دل سرخ

  24. من با هیچ کتابی بیش از فریدون سه پسر داشت اشک نریختم آقای معروفی. شاید اصلا با کتاب دیگری اشک نریخته باشم ولی شرح دردمندانه این کتاب جانم را آتش می زد و مگر این سیل اشک بند می‌آمد؟ قلمت را می‌بوسم مرد بزرگ که همواره در راه حق و حقیقت نوشته‌ای
    —————-
    ممنونم که کتاب منو خوندی

  25. ایشان که ادعا کرده اند مردم احمقند و به جان هم افتاده اند، بفرمایند جز مردم چه کسی میتواند وجدان بیدار یک جامعه و کنترل کننده قدرت سیاسی در یک کشور باشد؟
    این مردم احمق تنها کسانی هستند که از زد و بند ها و فساد موجود هیچ سودی نمیبرند… چی بگم.

  26. بله همه میدانند که چه اتفاقی افتاده است جر عباس معروفی و امثال او که فتنه را درک نمی کنند و راضی اند که بخاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش بکشند!

  27. آقای معروفی، سلام.
    مطلب شما از سینه درد کشیده‌ تان برآمده و لاجرم بر دل می نشیند. ولی لطفاً توجه کنید که آقای مطهری با تمام محدودیتهایی که در ایران هست و با استفاده از مصونیت فرزند شهید مطهری بودن آنچه توانسته است گفته… گرچه ایرادهایی نیز داشته باشد.
    اگر روزی ملت ایران به پیروزی برسد و حکومت دموکراتیکی بر کشورمان حاکم شود، امثال آقای علی مطهری ها نمایندگان لایه های عاقل مذهبی مردم خواهند بود.
    حواسمان جمع باشد که سوراخ دعا را گم نکنیم!

  28. فوق العاده بود… چه قدر خوشحالم که می بینم یک نویسنده بزرگ تا این حد به روز و هم قدم با هموطن هایش است… درود بر شما آزاد مرد

  29. لذت بردم از کلامتان.استاد ارجمند دیگر ما مردمان درگیر در خیابان شعاری بر نبود این دزد رای نمی دهیم .همه ماجرا بر سر دیکتاور اصلیست که ولایتش را مردم باطل کرده اند.اینان از هراس شکست او حال به دنبال رفتن احمدی نژادند.اینان تاریخ نمی خوانند تا بدانند شاه هویدا و امثال او را چقدر دیر کنار گذاشت.روز عاشورا هتک حرمتی نشد که اگر می شد هم بر کسی هرجی نبود الا خود انان.اب به لانه شان افتاده و این سو آن سو می دوند.
    کاش زنده بمانم و بودن شما و بسیاری از قلم به دستان زیر بار تزویر نرفته را اینجا ببینم و اگر نبودیم هم باز روحمان از حضورتان خشنود خواهد شد.
    دوستتان دارم و داریم.

  30. سلام استاد.دلم گرفته بود.روز عاشورا عمو که سالها زندانی سیاسی بود دنبال پسر چهار ساله اش میدوید که با سنگ نزند توی سر شمر.“بابا این نمایشه“ و او همچنان میدوید.نمیخواست جوانان را بکشند.کودک است.و هزار کیلومتر آن طرف تر جوانان را می کشتند.عمو جان گریه میکرد.تازگی ها به او گفتند :“حواست باشد.تو پسر ۴ ساله داری“.همه میدانند چه اتفاقی افتاده.هر دوتا گریه می کردیم وقتی میآمد پشت آن فنس بلند.فقط اینا یاد من مانده.اما او هنوز یادش است که من را کشتند تا خردش کنند.اما نشد.از ۶۷ تا الان سبز ماند و ماندم.برای دیدنت می آیم.حالا ۳ تا عمو دارم عمو عباس

  31. براستی که حق مطلب را ادا کردید…
    آفرین بر شما و قلم شیوایتان ، آفرین….
    وضعیت ما چون برگهای همیشه پریشانیست که جز در آغوش مهربان باد جایی ندارند….

  32. استاد عزیز
    از نوجوانی خانواده منو با قلم شیوا شما آشنا کرد.همیشه سبکتون برام خاص و دوست داشتنی بوده.
    اهل کامنت نیستم زیاد ولی این روزها این دل سرخ دستم رو همراه خودش کرده.
    منم دور از وطن هستم و دلم صد پارست.من به تن مهاجرت کردم نه به دل.اینه که هم چنان وصلم به وطن با همه وجودم.
    مثل همیشه تا ته استخوان حس کردم نوشته هاتون رو.
    با صدای بلند صرف میکنیم که تو کل دنیا بپیچه صدامون استاد دوست داشتنی و بی نظیر.
    —————
    مرسی از بودن تون

  33. ما میدانیم چه اتفقی افتاده
    اما…
    یک سری کبک سرشون زیر برفه و نمی دانند چه اتفاقی افتاده و نمی خواهند بدانند

  34. سلام پدر بزرگوارم.حالتان خوب است؟
    ببخشید این روزها آنقدر تلخم که حتی حوصله خودم را هم ندارم. در آدرس زیر ویدیویی را می بینید که اوج حیوانیت این ها را در ظهر عاشورای تهران نشان می دهد :
    http://www.easy-shar.com/1908860339/zirgeretane-yek-zan-police-mp4
    حالا دیگر با گلوله نمی کشند مبادا مدرکی از خود جا گذارند. با ماشین پلیس مردم را زیذر می گیرند و له می کنند…
    بدا به حال نسل ما که باید بیهقی چه زمانه ایی باشیم… متاسفم

  35. دار سایه ی سیاهی داشت. روی همه ی شهر افتاده بود. یادت است؟
    و اولین چیزی که دار زدند یک بز بود. چرا یک بز؟ یک عمر است که دارم فکر می کنم چرا یک بز؟
    آن داستان بخشی از گذشته بود که نوشته بودی یا پیش بینی آینده ای بود که امروز ماست؟
    حسیناها را می کشند و از سردی دی فسرده ایم و سایه ی دار روی سرمان است
    و لابد سالها بعد کسی نمی داند که ما یک خواب بوده ایم یا …
    ————————–
    سلام
    بز نشانه و نماد تراژدی است
    چطور نمی دانستید؟
    از این چیزهای پنهان توی کارهام فراوونه، بعدها دیگران پیداش می کنن

  36. اتفاقا درست گفته اند که پسر کو ندارد نشان از پدر, تو بیگانه خوانش نخوانش پسر
    ایشان هم بیگانه نیستند که. پسر همان پدرند
    اهل سفسطه و پیچاندن و سر مردم را به طاق کوبیدن

  37. دلم تیر میکشد از بی مهریشان و پشتم خم شده است از بی رحمیشان…
    هنوز در وطن هستم…و معتاد گاز اشک آور و فلفل…
    من در این خاک نفس میکشم و دانشگاه می روم و بند بند استخوان هایم تیر میکشد…قلم خوبی ندارم اما دل پر دردی دارم…چند روز پیش دوستم را از دانشگاه اخراج کردند… استادانی دارم در دانشگاه که اگر نگویم هر روز باید بگویم هفته ای چند بار به باد تحقیر و توهینم میگیرند…من مذهبی هستم آقای معروفی و دینم درد می کند…من مذهبی هستم و چون چادر سر نمیکنم قبولم ندارند…من مذهبی هستم و با جانماز سبز هر روز نماز می خوانم…دلم برای خدا میسوزد آقای معروفی…چقدر بی کس است درین سرزمین…من فرزند امام حسین هستم و رفتم و مثل خودش عاشورا فریاد آزادی زدم…رفتم و با بغض فریاد زدم که هوا را از من بگیرید ولی خاکم را نه…وطنم را نه…ریشه های سبزم را نه…هوا را از من گرفتند…نفسم را گرفتند اما با گاز اشک آور و فلفل…آقای معروفی دلم به حال خودم هم میسوزد….
    قلمتان را دوس دارم،خیلی…سورمه را هم.

  38. سلام
    دوس دارم بهتون بگم استاد چون خیلی چیزا از نوشته هاتون یاد گرفتم
    دوس دارم بهتون بگم دوست چون متنتون آرامش خاصی توش داره حتی با وجود سیاسی بودنش
    گیج گیجم آقای معروفی
    این روزا دارم به همه چی فکر می کنم از همه چیزایی که از روز اول زندگیم یاد گرفتم تا الان
    شاید در کل خیلی اختلاف عقیده داشته باشیم ولی مهم اینه که داریم به ایران فکر می کنیم
    مهم اینه با انحصار مخالفیم و …
    اما یه سوال : مگه غیر اینه که رییس جمهور عالی ترین مقام اجرایی کشوره و نگیم که قدرتش کمه که لااقل آقای احمدی نژاد خوب نشون داد با کاراش
    ۲۴ سال همین آقایون خاتمی و هاشمی و موسوی صاحب مقام بودن برای این پست !
    اگه فقری هست اگه خشونت هست اگه بیکاری هست اگه باند بازی هست اگه یکی مثه سعید امامی میاد قتل زنجیره ای را میندازه اگه یه خبرنگار تو وزارت اطلاعات می میره اینام دست داشتن !
    چرا اومدن اینور و میگن دستشون پاکه ! چرا چرا چرا ؟؟؟
    یعنی اینا رهبرای جنبش آزادی خواهین ؟
    یعنی من حق دارم جزو این جنبش با رهبراش نباشم ؟

  39. سلام استاد
    عالی فرمودید، بی نظیر و حکیمانه. اما دیگر آنقدر خسته ایم و آنقدر درب و داغان شده ایم که فقط می خواهیم „بد بخت“ نباشیم. خوشبختی که … .

  40. سلام استاد ِ عزیز
    سال نو میلادی بر شما و خانواده ی محترمتان مبارک. امیدوارم در این سال ِ نو ، همه ی زیبایی های دنیا به قلب و روح ِ شما سرازیر شوند – هر چند شما خودتان سرشار از خوبی ها و زیبایی هاید –
    استاد از اینکه مدتی ست کم رنگ شدم شرمنده ام . فکر نکنید که بی وفایم.
    درگیر مجموعه ام هستم .. اگر خاطراتان باشد همان مجموعه ای که با عکاسان ایرانی و خارجی کار می کردم .. هنوز با آثار ِ عکاسان مشکل دارم .. و هر روز هم به نمایشگاه کتاب نزدیک تر می شویم و من هنوز خیلی از شعر ها را ننوشته ام ! امیدوارم به موقع به انتشارات تحویلش بدم !..
    شما برایم دعا کنید . دعا کنید تا همه چیز به خوبی پیش رود.
    بامهر
    سیدمحمد مرکبیان
    ——————-
    سلام محمدجان
    سال نو بر تو هم مبارک
    امید که کنار خانواده ات شاد و سربلند باشی

  41. اینجا آسمان ابریست
    آنجا را نمی دانم
    اینجا شده پاییز
    آنجا را نمی دانم
    اینجا فقط رنگ است
    آنجا را نمی دانم
    اینجا دلی تنگ است
    آنجا را نمی دانم
    گفتم تا این صفحه هم فیلتر نشده به نویسنده محبوبم سلام بگویم
    به امید ایرانی آزاد

  42. سلام
    وقتی تن رنجور دوستم رو دیدم که گفت خواسته با یکی از همون اسمشو نبرها صحبت کنه و در عوض صحبت کتک خورده بود احساس کردم چقدر همه رنگها زشتن سبز و قرمز و آبی همه برای یه حقی نماد شدن که باطل شده! وقتی مادر بزرگ من با ۸۹ سال سن با لکنت زبان از شرایط سیاسی صحبت میکنه دلم میگیره که چرا اینقدر بیچار ه شدیم که تا دم مرگ هم داریم از یه آزادی صحبت میکنیم که نداریم؟ از اینکه اینهمه مجبوریم سیاسی فکر کنیم و مثل چریکها توی خیابون بلولیم و کتک بخوریم خسته شدم. چرا نباید تو خونه مون بشینیم و قصه بنویسیم عاشقانه های انسانی! چرا هر وقت داریم مینویسیم شخصیت اصلی قصه مون یه بدبختی میشه که حقش رو خوردن و یا داره مبارزه میکنه یا هم دیگه از همه چی دست کشیده! چرا اینقدر ریتم وقایع زندگیمون تنده عمرمون داره تند تموم میشه بدون اینکه حتی بفهمیم مزه نون چیه فقط میخوریم که سیر بشیم؟ خیلی ناله دارم از همه اونایی که مجبورم کردن دلمو به یه رنگ خوش کنم بیزارم. چی دارم بگم برای حرفهایی که آقای مطهری زده؟ همه دلسوزن ولی هیچ کس دلسوز جوونی و عمر پر از استرس نسل من نیست. به دنیا اومدیم جنگ شد نوجونی جنگ جوونی جنگ..قحطی خوراک فرهنگی..تا کی؟ حرف من به آقای مطهری اینه که رای من مال شما اصلا هر کار میخوای باهاش بکن به هر کسی تو راضی هستی رای بده و باهاش صلح کن. به من یک متر مکعب هوای آزاد بده. خفه شدم از بس خودم نبودم. من از سیاست هیچی نمیفهمم فقط به من آرامش بده نفس بده شعر بده سینما بده ادبیات بده بقیه عناوین مال شماها!

  43. من میدانم چه اتفاقی افتاده / ما میدانیم …
    راه درازی در پیش است ، بردباری می خواهد و روشن اندیشی
    امید که دسیسه های شیطان را مجال رخنه در دلهایمان نباشد و سفرمان به سوی رهایی رهوار.
    ما اگر نباشیم چه باک ، ارمغان صلح ، آزادی و ایمان ارزانی آیندگان
    درود بر شما جناب اقای معروفی

  44. این آقای مطهری احساس میکنند اگر حرفی نزنند کسی تصور میکنه مشکل تکلم دارند !!
    شما نشنیده بگیرید استاد….
    —————————-
    آیدین گفت: وقتی زیاد ساکت بمونی فکر می کنه فقط خودش خره
    گاهی آدم ناچار میشه چند خط به یه چیزایی اشاره کنه و بگذره

  45. آنک
    ای بی گمان ، فتاده به هذیان!
    ای بنده ی فریفته ی یک آن ِ بی نشان!
    با دست های بی خواهش و بی حرارتت
    دیگر گسست زنجیراتفاق
    دیگر پرید طلیعه ی پر شرم انتظار
    دیگر تنید باد جدایی.

  46. سلام(مؤدبانه)
    میدانم کسی که فیلم مورد علاقش به جای همشهری کین، روزگار امیلی لوموند است…
    بگزارید با لهجه خودم بگم
    آقای معروفی عزیز
    صاحب اون کلبه ای که شما از پنجره داخلش رو نگاه کردی
    باور کنید
    نه ادعای نویسندگی داره
    و نه خودش رو نویسنده میدونه
    (من اونقد دست نوشته دارم که اگه حتی کمی ذوق نویسندگی تو خودم می دیدم تاحالا چندین کتاب چاپ میکردم)
    من اونجا رو بنا کردم تا حرفای دلم رو توش بچینم هرکی هم خواست نگاه کنه
    چه از پنجره چه از در بیاد تو
    الان که نظر شما رو خوندم مثل یه دانش آموز کلاس سوم ابتدایی(دقیقآ درست گفتید) شدم که مسخ رو خونده و انشای خودشو داده کافکا در موردش نظر بده
    (مطمئن باشید که اگه کافکا فحش هم بدهد آن بچه ذوق مرگ میشود)
    میدونم درخواست به جایی نیست
    اما خواهش میکنم باز هم از پنجره برام دست تکون بدین(حالات انگشتتان مهم نیست)
    ————————
    حتما سر می زنم
    چشم

  47. استاد عزیز دیشب من و همسرم کتاب فریدون سه پسر داشت را تا نیمه‌های شب خواندیم و هر دو مثل بچه‌ها اشک ریختیم، نوشته‌های شما بسیار زیبا و ارزشمند هستند من و خانواده از جز کسانی‌ هستیم که ریزش کردهیم، ما زمانی‌ ولایت را بر حق میدانستیم، ولی‌ با اتفاقات اخیر پی‌ بردیم که این همه سال پیروی از اینها یعنی‌ کشک. من شخصاً از خودم از اندیشه چندین ساله خویش خود عصبانی‌ هستم. من بعد از ۴۴ سال فهمیدم هیچی‌ نفیهمیدم، من احساس می‌کنم که تازه از مادر متولد شده ام.نگرش من به همه چیز عوض شده است، من دوباره قادر هستم بدون عینک، همه رنگها را همان طور که هستند ببینم، نه آن طور که آنها میخواهند. درود بر شما‌ای بزرگ مردان، تا خاک وطن یلانی مثل شما دارد، نمیمیرد و میماند، شما و نوشته‌های تان به مثال خو نی‌ است در رگه های ایران و ایرانیان. با درود، سر افراز باشید
    —————————
    سلام بر هردو شما
    چقدر خوشحالم که کنار مردمید

  48. از اینکه هنوز کسانی چون شما هستند احساس کمی آرامش دراین ایران ویرانه از دوروغ وخیانت وفسادسران اون میکنم پاینده وبرقرارباشید

  49. استعمار خارجی که ترس ندارد، چیزی برای از دست دادن نداریم
    پول نفت از سفره های رنگینمان می رود؟؟؟؟؟
    ولی از شدت استحمار داخلی بغض می کنم، گریه ام می گیرد

  50. درباره ی بت نو
    جایی هست که هنوز ملت ها و رمه ها در آن هستند. اما نه اینجا نزد ما، برادران: اینجا دولت ها هستند.
    دولت؟ دولت چیست؟
    پس اکنون گوش با من دارید تا کلام خویش را درباره ی مرگ ملت ها در میان گذارم.
    دولت نام سردترین همه ی هیولاهای سرد است و به سردی دروغ می گوید. و این دروغ از دهانش برون می خزد که «منِ دولت، همان ملت ام».
    این دروغ است! آنان که ملت ها را آفریدند و بر فرازشان ایمانی و عشقی آویختند، آفرینندگان بودند و این سان زندگی را خدمت گزاردند.
    اما نابودگران اند آنان که بهر بسیاری دام می نهند و دولت می نامندش: اینان یک تیغ و یکصد آز بر فراز آنان می آویزند.
    آن جا که هنوز ملتی برجاست، دولتی در کار نیست…
    اما دولت به همه ی زبان های نیک و بد دروغ می گوید و هرچه بگوید دروغ و هر چه دارد دزدی ست!
    همه چیزش دروغین است. این جانور گزنده با دندان هایی که دزدیده است می گزد. اندرونه اش نیز دروغین است.
    „چنین گفت زرتشت“
    haftsalegi.blogfa.com

  51. اگر این متن به دست شما رسید لطفن در همین جا یک کامنت برای من بگذارید. مرسی.
    ——————
    متن رسید مرسی

  52. سلام
    استاد معروفی عزیز، امروز موسیقی متن „حضور خلوت انس“ به من آرامش و انرزی خاصی هدیه کرد- انقدر که نتونستم نگم و تشکر نکنم. این صفحه هنوز روبروی من بازه…
    ——————–
    امیدوارم زیبایی های جهان به روی شما باز باشه همیشه

  53. آخ آقای معروفی خوندم و اشک ریختم.برادر نازنینم رو گرفتن و بردن فقط میدونیم اوینه دیگه خبری ندیم ازش .آخه به چه جرمی‌؟
    دعا کنید برای همهٔ جوونای در بند دعا کنید.
    ولی‌ نه من جدی جدی فکر می‌کنم اگه خدایی هم باشه با آدم بدا همدسته
    ————————-
    سلام سپیده عزیزم
    متاسفم از این خبر
    امیدوارم از این پس همش خبرهای خوب بشنویم

  54. آقای معروفی عزیز نظرت راجع به بیانیه میرحسین چیه؟؟؟؟ به نظر من خیلی حداقلی بود. ولی نمیدونم شاید توی این برهه مصلحت این جور بوده. نظر شما چیه؟؟؟؟

  55. درود بر شما
    مخلصیم جناب معروفی بسیار دلم براتون تنگ شده بود.یک دو بیتی از خیام یادم هست که میگفت:
    اجرام که ساکنان این ایوانند *** اسباب تردد خردمندانند
    هان!تا سر رشته خرد گم نکنی *** که آنان که مدبرند سرگردانند
    چرا عرزشی-ارزشی ها نمیفهمند!
    در ضمن مصاحبه شما با بی بی سی بسیار زیبا بود مخصوصا اون قسمتی که در مورد شوق وصال از گوسفندان سنگسری گفتید. ما تو خونه همگی کلی حالی بردیم :دی
    دایی هم سلام میرسونن.
    با تشکر
    ——————
    سلام ستار عزیزم
    خوشحال شدم و سلام برسانید

  56. سلام از طرف همان به قول شما پرده نشین
    بیانیه ی آخر آقای موسوی را خواندید؟
    دیشب اخبار ۲۰:۳۰ هم میگفت که هاشمی رفسنجانی هم از مردم تشکر کرده که حرمت شکنان را سر جای خودشون نشوندند.
    مخملباف یک متنی نوشته بود, گفته بود آقای خامنه ای هر سه شنبه با رفسنجانی شام میخوره
    شک کردم که بعدش شاید با هم برن میرحسین و کروبی را بردارند, برن شب نشینی خونه ی احمدی نژاد
    یک سری داد زدند, یک سری داد شنیدن
    وقتی آن بالا همه دستشون تو یه کاسه است یا بعد از یه کشمکش به این نتیجه میرسن که باید باشه میترسن یا هر چی. هیچ چی عوض نمیشه
    مردم معترض رهبری ندارند
    دلم گرفته بود
    حدس میزنم دل شما هم گرفته
    برای تلطیف فضا بهتون پیشنهاد میکنم چند تا از موسیقی های همای را گوش کنید.
    یک نفس گر میتوان ساغر زدن
    پس چرا اندیشه فردا کنیم
    خرقه از تن برکنیم
    میخانه را احیا کنیم
    بیشتر از همیشه دوستون دارم
    زنده باشید.

  57. سلام
    مثل اینکه شما فراری ها ما مردان اصلاح طلب را با ضد نظام اشتباه گرفتید
    ما طرفدار موسوی و خاتمی و عاشورائیان ایران هستیم که حاضریم خون خود را برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بدهیم . اصلاّ انتخابات ایران به شما چه ربطی دارد مگه شما رای دادید
    ———————–
    مشکل شما همین است

  58. سلام استاد
    باز هم ببخشید که مزاحم شدم
    من به رادیو زمانه و بخش کارگاه داستان مراجعه کردم ولی در آنجا داستان دوستان را ندیدم ولی فقط یک سری از توضیحات شما در آنجا نوشته شده بود
    می توانید بیشتر مرا راهنمایی کنید ممنونم
    موفق و سلامت باشید
    ———————
    همه ی داستانها هنوز روی سایت نیامده

  59. سلام استاد
    واقعا شیوا و استادانه و دلسوزانه بود
    انچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند
    من متن را برای تمام اعضای خانواده ام خواندم و همه برشما درود فرستادند
    همیشه آزاده باشید

  60. این چرخ همیشه یکسان نمی چرخد…… بالاخره چرخ این چرخ و فلک با دستهای ما به چرخش افتاد….. تاریخ این سرزمین همیشه بوی بابک و مزدک و کاوه و فریدون می دهد و ما فرزندان همین خاکیم……

  61. با سپاس دردو فراوان خدمت استاد نازنین
    عباس معروفی
    موشکفافی شما استاد در شستشوی کلمات این صلح نامه و نمایاندن روی شفاف و مقصود واضح و مبرهن ان واقعا جالب و دل انگیز افتاد و حقیقت مطلب در همان شش صیغه است واقعا همه میدانند چه اتفاقی افتاده .همه میدانند …همه میدانند.
    و ایا واقعا همه میدانند چه اتفاقاتی افتاده ؟اما من از ندانستن بعضیها و اصرارشان بر ندانستن سخت هراسناکم.باید فکری به حال این نادانهای خودخواسته ی سمج کرد.
    راستی استاد حدود سه هفته ی پیش که گفتم اروزی بررسی داستانم „ضعیفه و یا بی گانه“را در کارگاه داستان دارم شما فرمودید بزودی روی سایت قرار میگیرد ولی …..
    ما همچنان پیگیر و منتظر میمانیم .
    ————————–
    به زودی میاد روی سایت

  62. درود بر آفریدگار سال بلوا
    روزهایی ست که دیگر به هیچ نمی توان اندیشید جز مرگ
    شده مثل هوایی که نفسش می کشیم دیگر تصورش چیزی شده از رگ گردن نزدیک تر وقتی با خود می گویی یکی از این روزها خون من نیز چون دیگری بر این کوچه ها خواهد ریخت …
    بلوا یی به پا شده که تا ریختن خون آخرین نفر سر خاموشی ندارد

  63. جناب معروفی عزیز
    من برنامه های رادیوزمانه را دنبال می کنم. شما در کارگاهتان بیشتر به کارهایی بها می دهید که در روایت خلاقیت داشته باشند. حتی اگر به زعم خودتان در حد ماده خام ادبی باقی مانده باشند ! مثلا همین داستان ویرگول یا آن داستان خواب در خواب. یا این آخری که نویسنده اش جهانی اساسا نو خلق می کند و معنای گریه را هم حتی عوض می کند
    می خواستم بدانم آیا نوآوری را یک امتیاز می دانید؟ حتی اگر در حد ماده خام ادبی مانده باشد؟ وگرنه حتما داستان های ساده تری هم به دستتان رسیده. مثل همان داستانی که مخاطبش یک مرده بود و اتفاقا داستان سیال خوبی بود.
    ——————————
    سلام داوید عزیز
    داستان باید یک چیزی داشته باشد، و من سعی می کنم بخش هایی از نقد را خالی بگذارم برای دیگران، فقط به چند نکته اشاره می کنم

  64. با درود واحترام
    خدمت استاد گرانقدر[گل]
    زیبا می نویسید و از دل
    آفرین آفرین[گل]
    „پرواز را نه مثل من از دل قبول داشت“
    تشریف بیاورید[گل][گل][گل]
    —————————
    سلام آقای گل

  65. سلام
    می دانم درخواست گزافی ست اما در صورت داشتن وقت کافی و تمایل، اگر منت بر سر بنده بگذارید و داستانم را بخوانید و احیانا اگر لیاقت داشته باشد، یکی دو کلمه ای بر آن بنویسید بی نهایت ممنون خواهم شد.
    http://www.hamravi.ir/archives/1948
    ———————————-
    سلام آقای خدادادی
    داستان الف ۶۲۳ شما را خوانده بودم. خوب بود ولی همان موقع فکر کردم چه جوری می شود داستانی نوشت که کسی دیگر نتواند بهتر از آن بنویسد.
    یعنی از چه زاویه ای، با چه طرف نقلی، و چه دوربینی؟
    مثلاً آیا همین موضوع را می توان بهتر روایت کرد؟ یا جوری دیگر؟
    من سالهای جوانی هر داستانی را با زمانهای گوناگون، راوی متفاوت، دوربین جورواجور، و آغاز و پایان مختلف می نوشتم. یعنی یکبار سوم شخص،یکبار دوم شخص، یکبار مجهول و… آنقدر باهاش ور می رفتم تا حالم ازش به هم بخورد، و اگر در می آمد، منتشر می کردم، وگرنه می انداختم دور

  66. هراس من _ باری _ همه از مردن در سرزمینی ست
    که مزد ِگور کن
    از آزادی ی ِ آدمی
    افزون باشد.

  67. سلام آقای معروفی
    امروز که سایت شما رو باز کردم دیدم که متاسفانه فیلتر شده ….
    اما می بینید که ما از داخل ایران به راحتی به سایت شما دسترسی داریم به کوری چشم فیلترینگ …
    امروز خیابان انقاب بودم که چشمم افتاد به چند ساختمان قدیمی و دود گرفته با شیشه های شکسته … با خودم فکر کردم اینها سال ۵۷ رو به خاطر دارند و اون همه انرژی و شور و حال انقالابی و اون بحث های داغ روبه روی دانشگاه و ….
    ولی حالا …
    یه لحظه ترسیدم … نکنه باز هم … اما زبونم رو گاز می گیریم و به این شعر فکر می کنم :
    نه هرگز شب را باور نکردم چرا که در فراسوی دهلیزش به امید دریچه ای د لبسته بودم
    —————————
    چه باور کنیم و چه با تخیل از کنارش بگذریم، تاریکترین استبداد ایدئولوژیک را طی می کنیم
    رژیم به شدت دچار وحشت شده

  68. سلام آقای معروفی
    عالی بود باورتون نمیشه که یکریز داشتم گریه می کردم وقتی مطلبتونو خوندم
    درود بی نهایت بر شما

  69. azize del,salam.neweshtehaye shoma tanafos dar hawye eshghasto bas.ghawi wa hasti da adaye kalam,anchenanke bar del hes mineshinad,khastani wa ziba.che khob ke shoma ra daram.
    ——————-
    مرسی ساراجان

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert