شش پرسش یک نویسنده از اصلاح‌طلبان

اصلاح‌طلبان مظلوم و مغبون!
هشت سال فرصت سوزاندید و بلایی بس مخرب‌تر از هشت سال جنگ با عراق سر زنان و جوانان و ایران آوردید، اعتماد را در دل نسل جوان زایل کردید، مطبوعات و نشر در خوش‌خدمتی‌های شما از پایه فروریخت، سربند همین ماجرا بوق و فرمان را تماماً به رقیب وانهادید، وادادید، و چون شهاب سوختید و از چرخه‌ی قدرت بیرون افتادید. خودتان اذعان دارید که „
شهروندان ایرانی می دانند سیاستمداران‌شان خطا
کرده‌اند و شاید هم خطاهای بزرگ.“ و می‌پرسید: „چه کسی هست که خطا نکرده است؟“
وای بر شما!
خُب، چند تا سد و جاده هم ساختید، اما نفهمیدید که تمام آن سدها و جاده‌ها حالا در اختیار رقیب است؟ سدهایتان راه ما را بست، و جاده‌هایتان راه را بر دشمنان انسان هموار کرد. نمی‌پرسم چرا به مردم تکیه نکردید، فقط می‌گویم حالا که هنوز اندک فرصتی دارید مثل اکبر گنجی پرده‌ را براندازید، افشا کنید، به تاریکخانه‌ها نور بتابانید، و به تاریخ بیندیشید. یکبار، حتا اگر می‌میرید. قبل از مرگ اما می‌دانید که صلاحیت شش نفر برای مقام ریاست جمهوری تأیید شده، لطفاً به شش پرسش من پاسخ گویید؛ توی دلتان:
۱ – از بین این شش نفر کدام‌شان شخصاً قاتل دکتر کاظم سامی است؟
۲ – از بین این شش نفر کیست که دستش به خون آدمی آلوده نباشد؟
۳ – از بین این شش نفر چه مردی ترمز خطر قطار شما بود که هروقت اراده کردند او را کشیدند؟
۴ – از بین این شش نفر کی می‌تواند بگوید با سرکوب دانشجویان خون تازه‌ای در رگان فداییان اسلام تزریق شد؟
۵ – از بین این شش نفر کدام‌یک به مخالفش رحم نمی‌کند؟
۶ – از بین این شش نفر چه کسی فرمان قتل‌های زنجیره‌ای را صادر کرد؟

پرسش‌هام را جور دیگری مطرح می‌کنم:
۱ – این اسلام است که برایش سینه چاک می‌کنید؟ اگر اسلام نیست چرا در این لجنزار غوطه می‌خورید؟
۲ – آیا شما ایرانی هستید و جمهوری اسلامی را زیبنده‌ی کشور ایران می‌دانید؟
۳ – شما که دولتمردان جمهوری اسلامی هستید، از چی دفاع می‌کنید؟
۴ – شما اصلاً می‌دانید مملکت را چه کسی اداره می‌کند؟
۵ – برای چی می‌خواهید انجمن مؤتلفه به بمب اتمی مجهز شود؟
۶ – این چیزها را کی می‌خواهید بگویید؟ زمانی که هیچ‌کدام‌تان نیستید؟ وقتی که هرگز باورتان نمی‌شود کرد؟ یا شب تاری که فرصت ندارید حتا با مادرتان وداع کنید؟ کدام؟ بگویید.

* یک بازی هنوز باقی‌ست: دو روز زودتر صلاحیت‌ها تأیید شد که در این فرصت کسانی جیغ بکشند، داد بزنند، خودشان را به خدا برسانند تا  رهبر یک حال تخمی به ملت بدهد؛ „صلاحیت فلانی هم از صدقه‌ی سر آقا تأیید می‌شود.“
لطفاً به این انتخابات بشاشید. در این دو روز مخ طرف (یعنی مخ همان مخ کوچولو) را زده‌اند.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

21 Antworten

  1. مهم نیست. قالیباف و رفسنجانی و احمدی نژاد و اهورا خالقی یزدی میان و این هشت سال ویرانگری اصلاح طلبان رو ( که از جنگ هشت ساله هم بدتر بوده در نتیجه خاتمی بدتر از صدام و رفسنجانی و خمینی آمد پدید) درست میکنن. آبادگری میکنن. مدرسه های هخامنشی راه میندازن. شمای نویسنده هم همه ی کتاباتون مجوز میگیره. دیگه اصلن کسی کشته نمیشه( اگر هم کشته بشه بی صداست.کسی متوجه نمیشه که به خاطر محاکمه نشدن جانی ها حنجره پاره کنه و یقه ی رئیس جمهور رو بگیره) خلاصه اصلاح طلبان چون کابوسی بودند که عمرشان به سر اومد. به امید باری تعالی رجعتی خواهیم داشت به بهشت پیشین و پسین دوره ی سازندگی و دوره ی کورش منشی و هخامنشی و دیگر و غیره. شورای نگهبان هم ان شا الله از هر چی اصلاح طلب ِ بری میشه!! و در انتخابات بعد همه ( حتی شما دوست عزیز) هم میتونید کاندیدا بشید. همه چیز خوب خواهد شد. و خلاصه آینده در پیش رو بدجوری می درخشد. به قول استادمون ! اوه مای گاد!!!

  2. مهم نیست. هاشمی و قالیباف و احمدی نژاد و اهورا خالقی یزدی و بوش میان و ویرانگری اصلاح طلبان ( که از جنگ هشت ساله هم وحشتناک تر بوده. در نتیجه خاتمی از صدام و هاشمی و خمینی بدتر آمد پدید) رو درست می کنن و آبادگری میکنن و شمای نویسنده ی پرسشگر هم همه ی کتاب هاتون مجوز میگیره و دیگه کسی به جرم دگر اندیش بودن کشته نمیشه ( اگر هم کشته بشه کسی متوجه نمیشه تا به خاطر محاکمه نشدن جانی ها – که از وظایف قوه ی قضاییه ست – حنجره پاره کنه و یقه ی رئیس جمهور و بگیره) خلاصه همه چیز روبه راه میشه. همه جا آبادی و آزادی خواهد بود.همه جا مدرسه های هخامنشی. همه جا مک دونالد و دیسی لند و تام کروز! دست در دست هم می رقصیم و به هم شکلات تعارف می کنیم و آبجو سر می کشیم و آخر شب راهنما به سوی شهر ِ نو. دیگه هیچ ایرانی ای دروغ نمیگه. حسادت نمیکنه. کلاشی نمیکنه. از زیر کار در نمیره. زیر پای رقیبش رو خالی نمیکنه. آدم فروشی نمیکنه. مداحی نمیکنه . صله نمیگیره و غیره و ذالک و دیگر. خلاصه آینده بدجوری پیش رو می درخشه و کلا مشکلی نیست. به قول آقامون! اوه مای گاد!

  3. آقای معروفی
    برگرد تهران و در تهران خامنه ای رو رسوا کن! شعار نده که فلانی خودش رو فدا کنه ! من خودم حالم از اکثر اصلاح طلبان به هم می خوره ! ولی هر کسی زندگی خودش رو دوست داره. اگه همه اینها مثل حجاریان تیر بخوره توی مخشون دل شما خنک می شه ؟ یک سوزن به خودمون بزنیم یک جوالدوز به دیگری !

  4. حالا باید ببینیم بدنه‌ی ِ چپ‌های ِ مسلمان که بسیاری از رتبه‌های ِ بالای مدیریتی کشور را در اختیار دارند و نفوذ زیادی در سپاه، جهاد، آموزش و پرورش و دیگر نهادهای ِ دولتی، چه می‌کنند؟ .. آیا توان و انگیزه‌ای برای ِ‌آنها مانده است تا شاید بازهم مثل زمان ِ تعطیلی ِ «سلام»، کویی را به آشوب کشند!؟ .. یا دل به آمدن ِ رفسنجانی خوش کرده و به ماهیانه‌ای رضایت خواهند داد؟

  5. سلام آقای معروفی عزیز!
    عجیب است آقای معروفی شما چرا ترش کرده‌اید؟
    مگر نتیجه‌ی انتخابات فرقی می‌کرد؟! خب دست‌شان درد نکند. خودشان به دست خودشان کار ما را راحت کردند. وقتی بازی بلد نیستند ما که نمی‌خواهیم مجبورشان کنیم سیاست‌باز شوند!
    موفق باشید.

  6. بنظرم نوشته ی سطحی ای بود. چون همین مال من و بازی قدرت و ماده آنجا جاری است نه در سطح بالا بلکه در هر دخمه ای از آن. این خطابه ی ایده آلیستی که شما می نویسید برای به اصطلاح فعالان سیاسی و روزنامه نگاران و اصلاح طلبان بسیار خنده دارتر از آنچه است شما تصورش را می کنید. میان ابطحی و معین و رضایی و کروبی و تاجزاده و فلان و فلانی اینقدر همراهی وجود دارد که تصورش برای من و شما ممکن نیست . به همان آسانی که یکی دکترای اقتصاد می گیرد به همان آسانی این یکی اصلاح طلب می شود. به همان آسانی که دو ساعت قبل یکی وضو گرفته و نماز خوانده بعدش فرمان قتل می دهد یا آن یکی جنازه را دفن می کند که برای نهار دستشان را می شورند تا با هم چلوکبابی بخورند. موج اصلاح طلب؟ حتما فیلسوف مملکتمان که سروش و جامعه شناس آن شریعتی، فردا نیز شاگردان تحصیل کرده شان در بریتانیای کبیر بر می گردند تا روشنفکران جامعه ی ما شوند. ما نیز به ساز و نوای آنها دل خوش کنیم. مهاجرانی مکتوب می نویسد و آن یک دیگری عبا و قبا را کنار می گذارد جلو کامپیوتر می نشیند و این یکی ها اصلا نمی دانیم کیستند. فردا صدتا نام و سایت از جامعه شناسان تحصیل کرده ی ایرانی از استرالیا و انگلیس سر در می آورند مملکت بسازند که چه کسی بودند و چطور آکادمیک! شدند حتما مهم نیست. آن دختر هم که دیگر مهم نیست یکجا باشد یک حالی کند و از گرسنگی نمیرد حالا سر خیابان خودفروشی کند چه فرقی می کند. آن کارگر بدبخت هم دیگر اسم ها یادش می رود.اصلا همه شان یکی می شوند، و شده است. خرج زن و بجه را که می دهد بقیه را می رود با رفقا تریاک می کشد.. علیرضا- آلمان

  7. به نظرم بیش از حد عصبانی شده اید اما همان بازی دوم که اشاره کردید صحت دارد.اصلاح طلبان فراموش شده با سواران بی اسب شان بازمی گردند وما تا بنا گوش می خندیم.

  8. در واقع هشت سال پیش ۲۰ ملیون با رأی شان به دولت خاتمی به کل نطام رأی دادنذ. بعد در انتحابات شورای شهر با عدم همکاری کمی از مشروعیت داده شده را بس گرفتند. حالا با تحریم انتخابات این عدم همکاری را به ۷۰ درصد برسانندش کاری است هدفمند. تحلیل خوب اکبر گنحی در سایت احبار روز در همین رابطه حواندنی است.

  9. آقای معروفی سلام .
    آنقدر با شما موافقم که نمی دانم چطور بگویم !!
    فقط نکته ای بگویم هرچند از آن نکته هایی است که اگر به بسط گفته و پخته نشود مایه سوءتفاهم باقی خوانندگان می شود .
    آقای معروفی تحلیل اوضاع سیاسی امروز ایران از عهده علوم سیاسی و جامعه شناسی سیاسی و فلسفه سیاسی خارج است . کار به تحلیل روانشناختی اهالی سیاست کشیده است در ایران امروز. از زبان یکی از قویترین و پرترین اساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران شنیدم که من یک نفر مانده ام اینها چطور هنوز سر پا هستند!در پاسخش گفتم خیلی ساده! یک معتاد مفنگی که قصد خودکشی دارد زیر طناب دار چطور سرپا می ایستد؟ با چارپایه! چارپایه را باید کشید از زیر پایش تا زودتر خلاص شود.
    اینها سوار موج اند. روی پای خود نیستند روی چارپایه اند. چارپایه را باید کشید تا با ملاج به زمین بخورند .
    آقای معروفی کلاغها وقتی در آشغال غرق تفریحند بدشان نمی آید شهپری به بزمشان بیاید هم سخنشان شود حتی اگر به طعن و نیش.
    نباید از شاخه پایین بپرید و اینها را حتی مخاطب خود کنید. حتی این ها را به طعن بگیرید. افتخار می آورد برای اینها. ما که خوشبختانه غیر خودی هستیم بگذارید خودی ها از این طرفیها و آن طرفیها آنقدر ور بروند با هم که به ارگاسم برسند. شاید خوابشان بگیرد و بخوابند .
    ایمان داشته باشیم که اینها برنامه ای برای اداره مملکت ندارند. دموکراسی و حقوق بشر بخورد تو سرشان. عرضه این را هم ندارند که نفت بفروشند و گندم بخرند. اینها رمز ماندگاریشان در این است که استاد خریدن وقت شده اند. آمریکاییها اگر واقعا روزی به دنبال سرنگونی این رژیم باشند باید خود را به زمین و آسمان بزنند تا با اینها ارتباط علنی برقرار کنند.احمق اند اگر حمله کنند به ایران. اینها دعوا که باشد هستند. دعوا که نباشند می روند به دنبال دعوا !!
    کم کم دارم تصمیم می گیرم در انتخابات شرکت کنم و به لاریجانی هم رآی بدهم! دلم می خواست این احمدی نژاد شانس پیروزی داشت آنوقت به او رآی می دادم. دلیلش روشن است. اینها را در مسیری که می روند باید هل داد. مگر نه این است که اساسشان بر هیچ است؟ پس باید زمان را گرفت تا زودتر به بن بست معهودشان برسند. خوشحالم که می بینم بعد از گذشت بیست و پنج سال از عمر جمهوری اسلامی گرفتار قحط الرجال شده اند و برای ماندگاری خود به این بچه بازیها رو آورده اند .
    از رفسنجانی و کمی!! کروبی که بگذریم که توانایی این را دارند هشت سال دیگر کج دار و مریز پیش ببرند کشتی این نظام را، رییس جمهور احیانا محافظه کار آینده حتی اگر توانست کابینه تشکیل بدهد!!این کاندیداهای محافظه کار را دو گروه از محافظه کاران تخم خودشان هم حساب نمی کنند یکی گروه کنی و جنتی و بقیه گنده لات ها که معلوم است چرا و یکی کله خرهاشان که عزا گرفته اند چرا ولایتی نیست تا آقا قند در دلش آب شود
    چنان خر مرادشان در گل بماند که دیدنی شود. برای همین است که اگر دست و پای مرا ببندند و مجبورم کنند که رأی دهم به لاریجانی رآی می دهم.
    اینها را باید کمک کرد تا خودشان باشند. باید کاری کرد که گرفتار رودربایستی نباشند. نگران نباید بود. اینها وقتی متلاشی می شوند که تعارف را کنار بگذارند با مردم. پس باید همراهشان شد .
    داستان آن مقنی را همه ما شنیده ایم که در گلستان از حال رفت. این نظام در حال حاضر ته چاه است. اگر خاک بر سرش بریزیم ککش نمی گزد. مثل موش کور قنات حفر می کند و از جایی سر بر می آورد. باید دستش را گرفت بالا آوردش از ته چاه. در گلستان با او همقدم شد. نفسش پس می رود. پس می افتد و می میرد.
    رفتن اینها امری سهل و ممتنع شده است. تنها راه رفتن اینها با خود تنها گذاشتنشان است. بایکوتشان باید کرد. حتی انتقاد هم نباید کرد. فقط باید بگذاریم خودشان باشند آنوقت خیلی هایی که هنوز تکلیف خودشان را نمی دانند خواهند دانست. مثل سانتریفوژ عمل می کنند. خودشان را هم سانتریفوژ می کنند و این خیلی خوب است. زواره ای را هم رد صلاحیت می کنند. معین را هم رد صلاحیت می کنند و اگر در رودربایستی نمی ماندند هاشمی را هم رد می کردند
    آقای معروفی دوستتان دارم. برای همین می گویم با طعن زدن به این جماعت خوشحالشان نکنید. اسمشان را از زبان شما بشنوند نیششان تا بناگوش باز می شود حتی اگر هجوشان کنید. می دانید چه می گویم. مطمئنم.
    با احترام .جواد_ق
    جواد عزیزم،
    می‌دانی که رژیم جمهوری اسلامی سه دوره با یک ترفند توانسته بیست میلیون آدم را با هیجان بکشد پای صندوق، و هر بار بیست میلیون رأی بیاورد؟ معین رییس جمهور می‌شود، اما به قول „سید“ فیلم گوزن‌ها: «گور پدر نئشگی بعدِ التماس!» اگر غرور داشته باشد نمی تواند زیر بار این توهین برود. اما…
    نیک‌آهنگ کوثر قشنگ نوشته: « گرم کردن تنور انتخابات، شکستن رأی هاشمی، گرفتن آرای بیش‌تر از مردم، و ایجاد مشروعیتی که باز مورد نظر نظام است. حفظ نظام، از اوجب واجبات است… نه؟»
    با احترام
    عباس معروفی

  10. با همه ی همه ی همه ی این حرف ها من که یک بی دین هستم هنوز بین بد و بد تر ..می خواهم بد را انتخاب کنم. و خاتمی را با همه ی ۸ سالی که در ایران به ایرانی ها گذشت دوست دارم و هشت سال جنگ را که بهترین سال های جوانی ام را زیر موشک گذراند، نمی توانم با ۸ سال دولت خاتمی قیاس کنم. دولت دست و پا بسته ی خاتمی چه می توانست باشد بیش تر از آن چه بود؟ در این ۲۶ سال گذشته دلسوز تر از خاتمی چه کسی برای ایران بود؟ شما نشسته اید کنار گود و شعار میدهید… اما ما در ایران زندگی می کنیم.

  11. سلام ! جناب معروفی مدتهاست که خواننده وبلاگ وزینتان هستم ولی تا امروز متاسفانه کامنتی برایتان نگذاشته ام …در مورد این دو پست آخر حرفی نمی زنم چرا که شما خود به زیبایی هر آنچه هست را نگاشته اید .فقط می توانم بگویم وای به حال ملتی که به دنبال قهرمان است !…سعادت یارم بود و کتاب سمفونی مردگان شما را خواندم , واقعن زیبا بود انگار آیدین را می شناختم !انگار که سالیانی ست آیدین را کنار خودم می بینم حسش می کنم …اما او دست کمک مرا نمی خواهد !پس می زندش و می رود….فقط می توانم از شما تشکر کنم , به خاطر زیبایی قلمتان و به خاطر دعوتتان از جناب توزیع عزیز ! با افتخار لینک شما را در خانه کوچک خودم گذاشته ام ……شاد زی !

  12. شاشیدن کار سختی نیست وقتی آدم لجش میگیره. همه ما بعضی وقتا اینجوری حرف میزنیم. اما حرفای اکبر گنجی از جنس „بشاش به انتخابات“ نبود. راهکار عملی ارایه میکرد. درست یا اشتباه کاش راجع به حرفاش حرف میزدیم و نقد میکردیم. کاش به اونا که دسترسی ندارن یا حوصله ندارن به زبونای ساده تر میگفتیم که به نظر کسی مثل گنجی „فلسفه ای بابا به من چه ولش کن“ راه حل نیست و این ذکاوت مد روز شده ولشون کن و چه فرقی میکنه و … فقط توجیه تنبلی فکری است که گریبانگیرمون شده . این مورد „نافرمانی مدنی“ آیا راه حل بالقوه ای نیست؟ ما ترسیدیم و تا بترسیم همینه.

  13. سلام استاد. نمی دانی این روزها چقدر مشوشیم و چقدر دلتنگیم!!! من همه اش از آنهایی که برایمان خواب های سفیددیده بودند می پرسم این همان روزهای سفیدی است که برایش خون سرخ دادید؟؟؟ چه می شود کرد استاد ؟راه حل عملی ارائه دهید….خسته شده ایم نه باید راه حل ارائه دهیم باید مساله را حل کنیم و این بهترین راه است.

  14. سلام! به نظر می‌رسد این یادداشت _ چیزی بیش از این محسوب‌اش نمی‌کنم _ را باید به همین یک بار خواندن گذاشت کنار. آخر، به شدت از سر شور است و هیجان. درست است که سختی بسیار متحمل شده‌اید برای فرهنگ و ادب این مرز و بوم، اما واقعیت تلخی‌ست که سال‌هاست از نزدیک و به صورت عینی درگیر بده بستان زنده‌گی در آب و خاک مغموم ایران نیستید. من هیچ قضاوتی نمی‌کنم که اصلاح‌طلبان چه کرده‌اند که اینک یک آچمز عجیب پیش آمده، ولی آن قدر حرکت روی لبه‌ی تیغ خساس شده که به آنی خیلی چیزها تغییر می‌کند.
    در حاشیه: بچه‌های دانش‌جو از معین خواسته‌اند به چنین انتاخباتی وارد نشود و سخن از جبهه‌ی دموکراسی‌خواهی زده‌اند، اما هیچ راه‌کار و راه‌بردی ارائه نداده‌اند، و گرنه معقول‌ترین سخن همان است، اما …
    انتها: این را هم فقط یک یادداشت بدانید از سر شور و هیجان پای یادداشت خودتان! نه چیزی بیش و نه چیزی کم!
    با احترام و عزت زیاد!

  15. سلام ودرود نمی دانم چرا چند روز بود این جا باز نمیشد به هر حال خوش حالم از این که روبه راه است. من از بچه های همدان هستم امروز هم توی دانشگاه بوعلی تحصن بود که رای نمدهیم و از این حرفها… لقمانیان (نماینده ی همدان)هم آمده بود… اما به خدا همین تحصن ها هم دیگر تکراری شده است چند وقت پیش با لقمانیان دیدار خصوصی داشتم آن موقع می گفت رآی بدهید امروز تو دانشگاه گفته که ما رآی نمی دهیم… اصلن قصه این نیست. قصه خریست که یونجه اش را مردم می دهند سواریش را ملاها می برند

  16. سلام مدتیه سعی میکنم برایتان بیغام بذارم نمیشه.تب خوندن تماما مخصوص همه وجودمو گرفته کی تموم میشه؟شاید منو یادتون نیاد سال اخری که ایران بودید اومدم نمایشگاه و ساعتها دم غرفه ایستادم.کتاب سال بلوا رو برام امضا کردید و من تو این سالها به سنگسر رفتم خونه نوشا رو بیدا کردم وبه شما فکر کردم.حسینای منم گم شده و من دارم تو این اتاقهای خالی چرخ میخورم و دنبالش میگردم………

  17. آقای معروفی
    خیلی به شما ارادت داشته ودارم.
    به خاطر سمفونی مردگان .
    به خاطر نوشته های ادبی شما.
    اما چنان که این نوشته نشان داده در وادی سیاست جز شاشیدن کاری نمی دانید. این را همه بلدند و الحمدلله خوب هم انجام می دهند. چه کار دیگری می توان کرد.
    لطفا شعار ندهید . این چند خط از تاریخچه ی مختصر احزاب سیاسی در ایران اثر ملک الشعرا ی بهار را می نویسم که همچون شما دستی در ادب داشت و دستی در سیاست:
    “ همه و همه خسته شده بودند. تنها یک نفر بود که خستگی نمی دانست. رضا خان!
    او آمد و همان بساط نصفه و نیمه آزادی را بر چید“
    یا حق

  18. متاسفم .
    سال بلوا را خواندم، مست شدم از بوی خاک حسینا، از بوی فرهنگ ایرانی و بر دستم دست کشیدم تا ردی از دست‌های کوزه‌گرم بیابم …
    با آن نوشته زنده شدم، پس سمفونی مردگان را خریدم و خودم و بسیار کسان را از جمله نویسنده‌ی رمان را در قامت آیدین دیدم و از او مهم‌تر آیدا.
    عزم کردم به هر کوششی برای پایان دادن به دور باطل نخبه‌کشی و به خود بالیدم که به زبانی سخن می‌گویم که در آن چنین نوشته‌هایی زاده می‌شود.
    و ای کاش وبلاگتان را نمی‌دیدم. اشتباه نکنید من از آن دست علاقه‌مندان به ادبیات نیستم که ترک دنیا را سفارش می‌کنند و بر تارک عافیت می‌نشینند و همه را به سخره می‌گیرند.
    اندیشیدن به اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی را یکی از راههای توقف نخبه‌کشی می‌دانم و آن را یک وظیفه‌ی عمومی می‌انگارم.
    گلایه و انتقادم به تصویری است که درباره‌ی اصلاح‌طلبان ، انتخابات و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران ارائه کرده‌اید و تاسفم از ادبیاتی است که برای آن برگزیده‌اید.
    معروفی عزیز!
    چیزهایی شنیده‌ام اما دقیقا نمی‌دانم بر سر شما چه آمده است و حمله‌های فاشیزم و عمله‌های خشونت با شما چه کرده‌اند، اما می‌خواهم به شما بگویم، عصبیتتان را (هم در تحلیل و هم در ادبیات) درک می‌کنم،(چون علت دارد) اما نمی‌پذیرم .(چون دلیل ندارد)
    گمان من این است که سیاست عرصه‌ی پیش رفتن گام به گام است. اگر همه چیز را یک جا بخواهیم، در واقع هیچ نخواسته‌ایم.اگر از طبلمان فقط صدای ضجه‌ی تنفر بیاید، نوای ساز آزادی را نخواهیم شنید…
    جسارتم را ببخشید
    با احترام مرتضی هادی

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert