شاید یک روز

—————-

دریا مثل دل من توفانی بود. دلم می‌خواست اینها را به تو بگویم، صدای آب و هورهور موتور قایق نمی‌گذاشت. داشتم می‌آمدم پیش خودت. حرف‌هام را اینجا فقط نگاه کردم. از روز اول تا همین امروز را نگاهت کردم. شاید یک روز همه‌ی این حرف‌ها را برات بنویسم. آخر، من که جز تو کسی را ندارم. و این همه‌ی آن حرفی است که شاید بعدها بفهمی. شاید هم نه…

P1060237.JPG
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert