سولیبات

—–

آدم وقتی زخمی شد، از  حرکت شاخه‌ی درخت هم می‌ترسد، از توهم افتادن لوستر، از سایه‌ی دستی ناخلف، از همه چیز. و این زخم هرچه کاری‌تر باشد هراسش بیشتر است. زمان می‌برد تا خون بند بیاید و بتوانی راه بیفتی. دلت می‌خواهد هرچه تابلو ممنوع وجود دارد بیاری دورت علم کنی؛ توقف ممنوع، ورود ممنوع، دست زدن ممنوع، نوازش ممنوع، نگاه ممنوع و… هی سرکوب کنی. کشیش‌ها وقتی لباس به تن می‌کنند و وارد سیستم کلیسا می‌شوند باید سوگند سولیبات بخورند که هرگز به زن دست نزنند. احساس می‌کنم عمیقاً دچار سولیبات فکری شده‌ام.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert