سه
آخرین مصاحبهای که در ایران با رادیو بی بی سی داشتم:
هنوز به رأی دادگاه اعتراض نکردهام. می خواهم ببینم چه کسی میخواهد به خاطر نوشتن به من شلاق بزند. تنها آرزوی من این است که ما را نکشند…
و حالا ده سال از آن روزها گذشته است.
یک
سانسور و ادارهی کل ممیزی کتاب به حداقل نویسندگان هم رحم نمیکند. کانون امروز فراخوان داد، ولی چه کسی این صدا را فریاد میکند؟
فراخوان کانون نویسندگان ایران
شواهد حاکی از آن است که طرحهای تازهای برای محدود کردن هر چه بیشتر عرصه فعالیتهای ادبی، فرهنگی و هنری و آزادیهای فردی و اجتماعی، از سوی نهادهایی که خود را متولی این عرصهها میدانند در دست اجراست. ندادن مجوز کتاب، لغو مجوز اولیه و کسب مجوز برای تجدید چاپ آثاری که پیش از این مجوز دریافت داشته و برخی از آنها به چاپهای متعدد هم رسیده است، نمونههای تازهای برای محدود کردن هر چه بیشتر آزادی اندیشه و بیان و اعمال شدیدتر سانسور است.
این روزها مشاهده میشود که طرحی از سوی کمیسیون فرهنگی مجلس برای جمع آوری کتابهای به زعم آنان «مسئلهدار» در دست تهیه است. در دیگر عرصههای فرهنگی و هنری همچون سینما، تئاتر، موسیقی و… نیز، خبرهای مشابهی در رسانهها به چشم میخورد.
فیلترینگ سایتهای اینترنتی، اعمال محدودیت و توقیف نشریات دانشجویی، اعمال سانسور در روزنامهها، تهاجم به نهادهای مدنی از جمله تشکلهای کارگری و دانشجویی از دیگر موارد تحدید آزادیهای فردی و اجتماعی است.
کانون نویسندگان ایران، به عنوان نهادی که از ابتدای تأسیس همواره پیگیرانه با هر نوع سانسور اندیشه و بیان و قلم مبارزه کرده است، از مردم شریف و فرهنگ دوست ایران میخواهد که با سانسور و سرکوب به هر شکل ممکن مقابله کنند.
ما از همهی افراد، نهادها و سازمانهای مستقل و آزادیخواه که با این فراخوان موافقند میخواهیم که همبستگی خود را اعلام دارند.
کانون نویسندگان ایران / بهمن ۱۳۸۴
دو
(این خبر عیناً از خبرگزاری ایسنا نقل میشود.)
تجمع مردم در اعتراض به اهانت روزنامههای غربی به ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) جمعه شب در مقابل سفارت فرانسه در تهران برگزار شد.
تجمعکنندگان با شعارهای „مرگ بر آمریکا“، „مرگ بر اسرائیل“, „مرگ بر دانمارک“, „مرگ بر فرانسه“, „یا حسین“, „اللهاکبر“ و „لا اله الاالله“ مراتب اعتراض خود را نسبت به چاپ کاریکاتورهای توهینآمیز در روزنامههای اروپایی ابراز کردند.
در این تجمع، معترضان با پرتاب سنگ، مواد آتشزا و بمبهای صوتی دستساز به سفارت یورش بردند و بخشی از سفارت را آتش زدند.
نیروهای انتظامی و پلیس در این تجمع هماهنگ با معترضان ندای اللهاکبر سر دادند.
براساس این گزارش، معترضان با آتش زدن پرچمهای رژیم اسرائیل, فرانسه و شعار „سفیر صهیونیستی اخراج باید گردد“، خواستار تعطیلی سفارت فرانسه و اخراج سفیر این کشور شدند.
نیروهای انتظامی و امنیتی سعی در کنترل این تجمع بدون برخورد فیزیکی داشتند.
21 Antworten
جناب معروفی عزیز!
همیشه برای من سوال بوده که درصد این افرادی که حاضرند بخاطر یکسری جزمیات دینی، اندیشه و کتاب و حتی آدم بسوزانند در ایران ما چه تعدادی هست.
گاهی با دیدن اعتراضاتی از این قبیل واقعا نا امید میشوم…
حس وحشتناکی هست وقتی ببینی در اقلیت هستی و مردم کشوری که نگران گسترش خفقان و سرکوب در اون هستی، علاوه بر آنکه حاضرند بخاطر یکسری وعده های اقتصادی رادیکالترین افراد را بر مسند قدرت بنشانند در وادی فرهنگ و اندیشه نیز گویا چندان دغدغه ی آزادی و آزاد اندیشی ندارند.
فکر به سوال اول واقعا گاهی بدن من رو می لرزونه…
فرض کنید که یک „احمد کسروی“ در زمانه ی ما با زبان تند و تیز در نقد دین پیدا شود و یک جوان متدین خودسر (بخوانید مامور معذور) او را در مقابل چشم همگان به قتل برساند، بنظرتان چنین جنایتی وجدان چند درصد جامعه ی متدین ایرانی را به درد می آورد؟
…
عباس معروفی گرامی
دوست عزیز سالهاست که این ندای شوم (( اخراج باید گردد )) یا (( نابود باید گردد)) چون اکوی وحشتناک ترین صدای تاریخ گوش های ما ایرانیان را میلرزاند
و بر روی نازکترین عصب ما با میخ خط میکشد .
باور کن کریه ترین شعارها که من در زندگیم شنیده ام
شعار اینان است
حتی شعاری به کراهت
(( کورتاژ ممنوع)) این امریکائیان به کراهت شعارهای این نوادگان چنگیز و تاتار
نیست .
امشب کمی شراب مرلو نوشیدم ( جای شما خالی ) و به جای شادی به غم
فرو رفتم
آخر دوست گرام این چه بدشانسی تاریخی بود که بر سر ما ایرانیان آوار شد
حقیقتا سنگی از خاوران نیست که در او رنگ خونی نیست !
چرا ما این همه بد شانسیم که اگر یک دیوانه در این قرن بیست و یکم باشد
بی تردید ریاست جمهور ماست ؟
نمیگویم که بوش دیوانه نیست او حداقل دیوانگیش را زیر پوشش جهان گشائی
مخفی میکند
ولی این دیوانه ما به نیابت از مردم بدبخت ایران دیوانگیش را تحت شعارهای
فربینده !!!! مذهبی به خورد خلق الله میدهد !!!!
باور کن این سخره تاریخ است برای ما مردم ایران !!!!
به هر حال که به نظر من داستان اینان تمام است و وای برما که چه اندازه
کار داریم و چه اندازه باید تلاش کنیم . نانا
نمیدانم چرا هیچ کس نمیتواند به سانسور روزنامه ها و کتابها و فیلمهای ایرانی اعتراض کند، نمیدان چرا اتوبوسرانان حق اعتراض به نقض حقوقشان را ندارند، نمیدانم چرا دانشجویان معترض به حکومت به خاک و خون کشیده میشوند، اما سفارت دانمارک به سادگی آب خوردن طعمه حریق میشود، معماهای زیادی را این حکومت پدید می آورد که جمعی چشمانشان را بر روی آن میبندند…
شاید با رسیدن به حق مسلم مان!!انرژی هسته ای همه چیز حل شود!!!
حق مسلم مان!!(خنده ام می گیرد)
سلام.
استاد
کتک خوردیم . مردیم . فرار کردیم . جا موندیم . شکستیم و شاید بعضی هامون فراموش هم کردیم . شدیم مثل دیو خوابیده که هر چی سوزن بزنی دردش نمیاد .
تلخه اینجا . حتی همه شکلاتهای ولنتاین و همه روبانهای قرمز و همه بوسه های یواشکی ………اینجا هوا سرده با همه بوی بهاری که داره میاد . اینجا آدم غصه داره . ولی بازم دل من یکی خوشه . شاگردای من با اینکه توی روستان از من می پرسن چرا باید یه نفر جای همه تصمیم بگیره ؟ من معلمم. راست میگم و اخراج میشم ولی اون هنوز تو ذهنش یه علامت سوال هست …………
با جوجه های نشسته در آشیانه ……………….
ثقل زمین کجاست؟
من در کجای جهان ایستاده ام؟
با باری ز فریاد های خفته در گلو
ای سرزمین من
من در کجای جهان ایستاده ام؟؟؟
افسوس…
سلام آقای معروفی عزیز یک image درست کردم از صحنه های خشونت آمیز تعزیه در خیابان ها “ کودکان را از تماشای این صحنه های خشونت بار دور نگهدارید“ اگر دوست داشتید برای ارتقا سطح اگاهی مردم از آثار زیانبار روانی و اجتماعی آن در سایت خود پابلیش کنید. با احترام.
http://www.doust114.persianblog.com
این افرادی که سفارب خانه اتش می زنند حند نفرند ۱۰۰۰ نفر ؟ این ها نی انرزی هسته ایی به نمایندکی از ۱۴ میایون تهرانی ( تهران نشین ) دو روزه آمریکا فرانسه انکلیس دانمارک نروز اسراییل را می کشند وای به روزی که بمب اتم به دستشان بیفتد. این کاریکاتورها را ششماه قبل کشیده بودند آقایان تقیه میکنند و توی این بلبشوی انرزی هسته ایی از این نمد کلاه برای حودشان می دوزند آفرین به این سیاست صلح دوستانه میهن دوستانه ۱
یا سلام مجدد به گمان من ترسیم یک خط قرمز «عملی» برای مطبوعات (بویژه یک کشور خارجی) ممکن نیست. چرا که هنرمندان می توانند حرفشان را با هزار ظرافت بالاخره بزنند. مسلمانان هم کم کم چاره ای حز مدارا نخواهند داشت و عادت می کنند. خود غربی های همه قبلا همین حساسیت ها را داشتند ولی کم کم گوششان پر شد و عادت کردند. اجازه و شهامت حرف زدن حتی با ریسک پرده دری بهتر از خفقان گرفتن بدون ریسک است. این خود بهترین دلیل است که چرا غربی ها از مسلمانان پیشرفته ترند. به ویزه در کشور خودمان که سر و زبان و قلم اندیشمندان همیشه مورد تهدید هر لات و لومپنی بوده است.
آقای معروفی عزیز…ارادتمند شما و دوستدار نوشته های شما هستم..مقاله ای که تقدیم به م.ع.سپانلو کرده بودید خواندم…کمی بی انصافی می کنید…شما که آنطرف هستید چطور می توانید اینگونه تند و بی انصافانه از جماعت روزنامه نگار …اندیشمند و … که در ایران هستند انتقاد کنید…شما که بهتر می دانید سزای سخن گفتن در این مملکت چیست…همین هفته ی گذشته محسن کدیور را به خاطر سخنرانی اش در کانون توحید تهدید به بازداشت کردند…مگر کدیور چه گفته بود؟ …آقای معروفی عزیز کمی انصاف داشته باشید و از آنسوی آبها خون به دل ما نکنید…گنجی را ببینید…می خواهید همه گنجی شوند؟؟؟… اینجا ایران است آقا..کمی مهربانتر باشید با زندانیان به ظاهر آزادی که خون دل می خورند…شما و مانند شما که رفته اید و نمانده اید نباید اینگونه خنجر بی انصافی را در دلهای خونین این جماعت خسته فرو کنید…روزنامه نگار چه بنویسد وقتی از شورای امنیت ملی ابلاغ می شود که روزنامه ها نبایند درباره دیپلماسی هسته ای ایران انتقاد کنند؟؟؟
خون به دل ما نکنید…
…ارادتمند شما…
شعر هایتان را بسیار دوست دارم…
salam aghaii maroofi aziz
rastesh forste khoondane matnaii zibatoon be doone tamalogho nadaram ama sare fprsta hatman
faght omadam salam ostadamo behetoon beresoonam albate age yadetoon bashe
aghaii behrooze mehr ghrobani goft behesh begi az talesh
shad bashid
این روزها هوا که سرد می شود؛ دستانم را ها می کنم تا بهتر بنویسم .
اما باز هم قلم در دستانم می لرزد استاد ! مدام بد خط می شود .
می ترسم که:
“در این شب سیاهم گم شود راه مقصود …”
من: چشانم را هنوز به آسمان دوخته ام .
حالم از سیاست از سیاستمداران از جملات و شعارهای مسخره برای نابودی این کشور و آن کشور
از هر چیزی که داره جوونی منو از من میگیره بهم میخوره
تا کی باید دغدغه جنگ و حمله و بنباران رو داشته باشیم تا کی تظاهرات تا کی شورش تا کی …
خیلی خسته کنندست خیلی
از: سرزمین خستگان
به: دیار غریبان
با سلام و احترام
در سرزمینی که میشناختید، امروز تنها مشتی افسرده، عصبی ،زخم خورده، و دلمرده می زیند! امروز نه کانون نویسندگان (که کدام نویسنده؟ نویسندگان سرزمین ما کجایند امروز؟!) که هیچ انجمن و فرقه و کانون دیگری توان به حرکت واداشتن ملت تو را ندارند!
ملتی که امروز با تمام دارایی و ثروت ملی هیچ ندارد، دیگر حتی دغدغه بمب اتمی که قرار است در کشور خودش ساخته شود و بر سر خودش فرو آید را هم ندارد…
انرژی اتمی حق ملت ماست!! چنانکه عواید نفت وآزادی و استقلال و آرامش و امنیت حق ملت بود…..
جناب آقای معرفی عزیز غرض از مزاحمت مجدد نه بخاطر اعتراض به جواب دندان شکن !! شما به کامنتم هست . چون همینقدر که در میان آنهمه کامنتهای صد آفرین به من جوابی وارونه داده اید خود معید واقعیتی مسلم و آشکار است . ولی به عنوان کسی که خواننده کتابهای شما و امثالهم هستم میخواهم بگویم واقعا تاریخ اینگونه تفسیر می کنید ؟! و رقم می خورد ؟!. شما در بدو ورودتان در میدان بزرگ شهر (بن) در میان حضار و معترضین به دستگیری (فرج سرکوهی) در جمع کانون نویسندگان تبعیدی ….همانجایی که برای اولین بار خود را عضوی از کانون نویسندگان تبعیدی معرفی کردید ….اصرار و ابرام عجیبی بر روی برداشتن(تبعید) از روی کانون نبودید ؟؟ . در آن جمع آقایان نسیم خاکسار و رضا علامه زاده هم بودند و احتمالا فیلم و یا ضبط صدای شما هم موجود باشد ….بغیر از اینها لا اقل بغیر از من صد نفر هم شهر یهای من از ( هانور) شاهد و ناظر بودند …..بعد شما تنها به همان شیوه هایی که به گفته خودتان به آن هتل های کذایی برده و سین جینتان می کردند از کامنت من آفرینش را به ضد خودم استفاده می کنی ؟ آقای معروفی از شما بعید بود …میدانی چرا نوشتم شاید توهم شمای ان روز ….یکسال پیش مصاحبه ای از شما در رادیو لندن گوش می گرفتم که در ان شما تاکید داشتید که ما در اینجا (تبعیدی) هستیم . این را که شنیدم یادم به آن سخنرانیها افتاد ….آقای معروفی من در سیاهی ها ننشسته و بر اساس دیگران قضاوت نکرده ام ….منطورم هتک حرمت و دست انداختن هم نبوده ….واقعیتی نوشتم و حتی شواهدی نیز آورده ام آنوقت از جوابت دلسرد شدم ….ای کاش لا اقل جوابم را نمی دادی ….من نسبت به شما نه بد بینی رفقای چپ داشتم و دارم و نه تند رویها و ناسزا گویی ها آقای براهنی را قبول داشته ام ….آدم صاف و صادق در حد قد و قواره فکری خودم فکر می کنم و می نویسم ….و آن جواب شما من را دلسرد کرد …اما بدان که من غرض و مرضی برای مطرح کردن آن نداشته ام و مطرح کردن آن تنها شاید یک سوال بود همین . با توفیق برایت .
سلام آقای معروفی.
دیروز در یاد شما بودم، امروز با خاطرهُ دیروزم و یادِ امروزم آهنگی ساختم.
اجازه میخواستم آنرا به شما هدیه کنم.
مبتدیانه است و سبز رنگ، امید که مورد قبولتان واقع گردد.
http://saidazberlin.de/uu.mp3
سرافراز و عاشق بمانید شاعر سرزمین دلها.
سعید از برلین.
„گفتم: ای مولای من، تو دانی که من خلقی نبینم و سخنی از غیر تو نشنوم و مقبل و منکری بیادم نیاید،
حسود پندارد که انکار من کرده و جفا گفته چه داند که من از زبان او صدای که را می شنوم؟
چون خواهی مرا به حالی تشویق کنی بی واسطهُ غیر کنی،
و چون خواهی بغفلتی تنبیه دهی از زبان خلق باشد و این از آن باشد که از تو بجز نیکی نیاید.
تو دانی که مرا با خلق روئی نیست و از وصف تو رشک برم که بر غیر تو گویم،
و از نام تو حیا کنم که بر زبان رانم،
و از یاد توام غیرت آید که بر دل گذرانم،
و از اینهم که گفتم عذر خواهم،
استغفار کنم و خاک بر دهان گیرم و پناه بر تو برم از آنکه امر باژگونه شود
و پرده از کارم بر گیری و دلقم را بیفشانی تا آنچه در اوست نموده شود
و مردم ببینند و مرا سنگسار کنند و بآتش زنند
و آتش خلق بر من چه خواهد کرد که پر کاهی از خرمن نسوخته نمانده!
نمیدانم چه میگویم؟ خامه عنان از دستم ربود و بجای دیگر برد!
(( میرود گه راست عاشق گه اریب))
عالم از غلغلهُ عشق پر است و رازها از پرده بیرون و در السنهُ کاینات جاری اما شنونده ای نیست!
خلایق همه خوابند و اطفال دنیا ببازی خود سرگرم!“
…….
*علیشاه.
این ها کسانی بودند که بچه های پانزده شانزده ساله ی این مملکت را به عنوان مفسد فی الارض مثل اب خوردن جلوی گلوله گذاشتند و کشتند. بقیه اش را خودتان حدس بزنید .
این خاک تو را به سوی خود می خواند
این خاک تو را سپاه خود می داند
افسوس که پاسخش اجابت نشود.
صد حیف که آرزو به دل می ماند!
کاش می شد باشی. نه فقط تو …
که تمام آنانی که مرزهای ایران را تا آن سر دنیا می برند .
استاد سخت است تحمل شهر بی شاعر! سخت است.
حق را به تو می دهم , فکر می کنم شنیدن صدایت که در سرتاسر کتابهای خنیدن می گیرد به از نشنیدن صدایت باشد.
شاد باشی .
باعرض سلام و ادب، آقای معروفی اگر مزاحم هستم، بفرمائید، بعد از این مزاحمت ایجاد نکنم. امٌا اگر وقت دارید لطفأ این مقاله را مطالعه بفرمائید. با نهایت احترام :کاظم رنجبر
جایگاه دین در دموکراسی های مدرن .
ملا حظات پایانی در بارهً نقدمداری دینی جان لاک.
آقای رنجبر
این وبلاگ من است، شما مقاله ی ۱۲ صفحه ای تان را در وبلاگ خودتان منتشر کنید بیایم بخوانم.
با احترام/ عباس معروفی
عباس آقای عزیز
اربابان دمکراسی جنابعالی یعنی آمریکای عزیز و انگلیس گرامی به راحتی آب خوردن به کشور ها حمله می کنند و با جنایات دمکراتیک خود درس آدمیت به عراقیها و جهانیان می دهند و تروریستهای فرانسوی ایران را به بمب اتمی تهدید می کنند و تو وامثال تو حمایت می کنید
عباس آقا ای کاش چشم داشتی و ماهیت دمکراسی را کامل می دیدی
عربها بعد از دیدن اینهمه دمکراسی خاک گور صدام حسین را طلب می کنند که اگر او چند قبرستان داشت آمریکا و انگلیس و دانمارک و دیگر آزادیخواهان هزاران گورستان برای مردم عراق ساخته اند
ازدید مردم ایران هم شما آقایان جز مزد بگیران دربار دمکراسی و لیس زنان چکمه خون آلود دمکراتیک نام و شان دیگری ندارید
سلام آقای معروفی . واقعا که شعر ها و نوشته های شما شاهکاره . من عاشق شعر های شما هستم . و هر روز توی این سایت میام که ببینم شعر جدیدی نوشتین یا نه … سایتی نیست که همه ی شعر های شما توی آن جمع آوری شده باشد ؟
موفق باشید .