سنگ؟

——

دور میز شام یک کیک شانس کوچولوی رنگی هم گذاشته بودند کنار بشقاب. هر کس بازش کرد و کلی خندیدیم. مال من آخری بود: «از سنگ‌های جلو پاهات هم راه می‌سازی.» بهش گفتم: «تو، شعر اگر نباشی، حتا اگر نباشی، بودن کدام است؟ بُنچاقِ سال نو به نام کیست؟» وقتی برگشتم آهنگ رمان "یک سونات و شش مهتاب" از شهر برلین تا شهر نیس توی اتاقم پیچیده بود، با ضرباهنگی تندتر از نبض من…

سال نو میلادی مبارک. ۲۰۱۶ تمام شد، روسیاهی‌اش به زغال ماند و تصویرش در آغوش باد در پیچ یک جاده ناپدید شد. امیدوارم سال ۲۰۱۷ خودش را از تاریکی و سیاهی و کشتار سال پیش برهاند. امیدوارم سال جدید مثل خورشید سرشار از روشنی و راستی و مهر باشد.

IMG_5090A.jpg

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

5 Antworten

  1. سلام آقای معروفی نازنین
    دلتنگتان شدم. گاهی میام و به وبلاگ تان سر می زنم. دوست دارم فضای وبلاگ تان را. اگر چه وبلاگ ها با ورود تلگرام ها و وتزاپ ها مهجور افتاده اند. اما حس و حال خوبی دارند وقتی پنجره شان را باز می کنیم.
    سلامت باشید همیشه نویسنده محبوب من.
    ——————-
    ممنونم فروغ عزیز

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert