زوم

————-

دلباخته به این باور می‌رسد که فقط یکی هست که میان اینهمه آدم جلوه می‌کند. بقیه‌ بی رنگند. چشمش مثل زوم دوربین عکاسی، یک نفر را برجسته می‌کند، تا بقیه فلو شوند، مات شوند، در مه ناپدید شوند. فقط یک نفر وجود دارد.

بعدها که آوار بر سرش خراب شد، اگر زنده از زیر خاک درآمده باشد، مدتی مبهوت و خسته و خاک‌آلود سرگردان است، بعد گوشه‌ای پنهان می‌شود که زخم‌هاش را بلیسد، بعد خاکش را می‌تکاند آرام آرام راه می‌افتد. و بعد می‌بیند که همه‌ی آدم‌های دنیا هستند، فقط همان یک نفر وجود ندارد. 

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

Eine Antwort

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert