راه های تاریک

من سردم است،
و انگار هرگز گرم نخواهم شد
تمام راه سرد بود،
برلین سرد و غمگین است،
و من گرم نخواهم شد.
راه های تاریک
به گورستان منتهی می شوند؛
و راه های روشن به گورستان می رسند،
من از سرما می لرزم و به گورستان سرد برلین فکر می کنم.
آفتاب کی می دمد؟
راه های تاریک، تاریک می مانند،
مرا روشن کن.
چرا در تنهایی بیشتر سردم می شود؟ چرا آب چاله ها یخ بسته بود
در تمام راه؟
مگر پاییز یخ می بندد با تمام خزانش؟
مگر من به سادگی تن می دادم به خاک سرد؟
نجاتم بده که از گور به در آیم؛
من آیه ی اذالشمس را برای دل تو می خوانم،
من از مرگ می گریزم
اما تن می دهم به کلام تو
که مرا به خودم وانگذاری
با من به بازار قفس ها بیا
پرندگان در قفس هزار نقش می بافند
که تو هیچ نمی فهمی
نه از کلاف سر در گم دل من
نه صداهایی که آنها می نویسند.
من از سرزمین پرسش ها می آیم
از ته سرمای برلین،
از زیر صفر
من از مرگ می رویم، و به اندامت می پیچم که زنده بمانم.
مهربانم،
واژه رفیق
از تب زخم
تب می کند و می رود به سرزمین یخ
و من غمگینم، غمگینم، غمگینم.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

18 Antworten

  1. دلمون براتون تنگ شده آقای معروفی. کاش اینجا بودین، اونوقت شاید کمتر غمگین بودین. تازه اول زمستونه 🙁 ولی بعدش بهار میاد و بعدشم تابستون میاد با همه گرما و رنگهاش. تازه تهران خرمالو هم اومده. شاید سال دیگه دور هم خرمالو خردیم آقای معروفی. غمگین نباشین….

  2. ای کاش میتوانستند از آفتاب یاد بگیرند که بی دریغ باشند در دردها و شادی هایشان حتی با نان خشکشان
    و کاردهایشان را جز برای قسمت کردن بیرون نیاورند
    شاملو

  3. غصه در آن دل رود کز هوس او تهیست
    غم همه آنجا شود کان بت عیار نیست
    به حقیقت شعفناک „انسان“ بیا ندیشیم.غم خوردن نه هنر است و نه گرهی می گشاید.من معتقدم کسی که غصه می خورد هنوز فلسفه’ ژرف و زیبای رسالت انسان در جانش رسوخ نکرده است و مشکل معمول ما شاید این باشد که با سماجتی مذبوحانه ، به تنها کسی که در زندگی اعتماد نمی کنیم ، خداست.
    مخلصتون ، حسام.([email protected])

  4. سال بد
    سال باد
    سال اشک
    سال شک…
    زندگی دام نیست
    عشق دام نیست
    حتی مرگ دام نیست
    چراکه یاران گمشده آزادند
    آزاد و پاک..
    من عشقم را در سال بد یافتم
    که میگوید „مایوس نباش“ ؟
    من امیدم را در یاس یافتم
    مهتابم را در شب
    و عشقم را در سال بد یافتم
    و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم
    گر گرفتم.
    ….
    من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم
    من به خوبی ها نگاه کردم
    چراکه تو خوبی و این همه اقرارهاست…
    دل ام می خواهد خوب باشم
    دل ام می خواهد تو باشم و برای همین راست می گویم
    نگاه کن:
    با من بمان!
    بامداد

  5. sawiye nega hata do nafar be sharayete mojud yeksan nist. engar ma sanha berlin ra sard o khamgin nemibinim .parandegan dar khafas hesar nagh mibafand ,che khub,che khushbakht khanande ya binande naghsh be darke an beresad .dar oftadan ba marg khodash sendgiast ,intur nist?.ba pasdari as dutiha.

  6. چرا این قدر غم‌گین؟
    حق دارین! اما به من هم حق بدین که در ناخودآگاه مثل شما را فراتر از این تصور بکنم که …
    این یه جور حس ناخودآگاه هست که آدم نسبت به بزرگ‌ترها و توانایی‌هاشون داره!

  7. عباس معروفی شاعر
    پس با پا پیز غم انگیز این جا چه کنیم ؟
    مسافر! جهان گورستانی شده سرد و یخ زده.
    به خانه ات برگرد

  8. سلام دوست من . نظرت درباره‌ی یک مسابقه‌ی داستان کوتاه چیه؟ لطفاً نظرت را برام بنویس. برای برگزاری بهتر و سالم‌تر یک جایزه ادبی چه پیشنهادی داری؟ اصلاً با وجود این همه جایزه‌ی گوناگون و رنگ‌ به‌ رنگ ادبی در فضای ادبیات ایران موافقی؟ منتظر نظرت در بخش پیام‌های وبلاگم هستم. مرسی

  9. عباس جان سلام،
    سه روز است به تهران رسیده ام. جات خالی.
    با وجود سرمای برلین دلم براش تنگ شده ، چون در آنجا خانه هدایت را داریم و برای همین هم نگران سرماش نیستم.
    همیشه زنده باشی
    احمد

  10. آه اگر آزادی سرودی میخواند …… سلام …
    دیریست نی چوپان را دزدیده اند
    و گوسفندان در مسلخ
    در آخرین نگاه رمز و تمنا
    بر دستهای خونین قصابی می نگرند
    که نی می نوازد
    ………. همین به خاطرم آمد براتان بنویسم و آخر اینکه غم معجزتیست و مرگ هم … به تمامی معنا راه گشا

  11. چراغی به دستم ،چراغی در برابرم
    من به جنگ سیاهی می روم
    گهواره های خستگی از کشاکش رفت و آمدها
    باز ایستاده اند و خورشیدی از اعماق
    کهکشانهای خاکستر شده را روشن می کند
    فریادهای عاصی آذرخش
    هنگامی که تگرگ
    در بطن بی قرار ابر نطفه می بندد
    و درد خاموش وار تاک
    هنگامی که غوره خرد
    در انتهای شاخ سار طولانی پیچ پیچ
    جوانه می زند
    فریاد من همه گریز از درد بود
    چرا که من در وحشت برانگیزترین شبها
    آفتاب را به دعایی
    نو میدوار طلب می کردم
    تو از خورشیدها آمده ای
    از سپیده دمها آمده ای
    من بر می خیزم
    چراغی در دست
    چراغی در دلم
    زنگار روحم را صیقل می زنم
    آینه ای برابر آینه ات می گذارم
    تا از تو ابدیتی بسازم
    استاد شعر زیبای شما مرا به ناگاه یاد شعر آینه شاملوی عزیز انداخت کلیپ زیر را استاد مشاهده فرمایید:
    http://shamlu.com/odyssey/ayeneh

  12. ٍٍِSALAM ESME MAN PARGOL HAST,KHALEYE MAN ESMESH MAHVASHE FIROZZADE HAST,KE TOYYE ALMAN ,KOLN ZENDEGY MIKONE,SHOMARO MISHNASE,YADEM CHAND SAL PISH KE OMADE BOD INJA O MAN BACHE BODAM RAJEBE SHOMA ZIYAD HARF MIZAD,HALA MAN BOZORG SHODAM 18 SALAME,EMROOZ TOYE WEB LOGE DAYDAD ,ESME SHOMARO DIDAM,CLICK KARDAM ,VA MAGHALE HAYE JAZAB O DELNESHINETOONO KHONADAM,KHIELI DELMA MKHAST MISHOD BEBINAMETOON AMA SHOMA ALMAN HASTYD O MAN IRAN,BE OMIDE DIDARE SHOMA…PARGOL