راه‌های تاریک

 

هرسال همین روزها همین حال را دارم، فکر می‌کنم خسته‌ام. شکایتی ندارم، فقط بعضی شب‌ها از خستگی نمی‌توانم بنویسم. پر از حس نوشتنم اما … 

من سردم است
و انگار هرگز گرم نخواهم شد
تمام راه سرد بود
برلین
سرد و غمگین است
و من گرم نخواهم شد.
راه‌های تاریک
به گورستان منتهی می‌شوند
و راه‌های روشن به گورستان می‌رسند.
به خاک سرد برلین فکر می‌کنم
و آفتاب.

راه‌های تاریک، تاریک می‌مانند
مرا روشن کن.
چرا در تنهایی بیش‌تر سردم می شود؟
چرا آب چاله‌ها یخ بسته بود
                                در تمام راه؟
مگر پاییز یخ می‌بندد با تمام خزانش نارنجی؟
مگر من به سادگی تن می‌دادم به خاک غریب؟
نجاتم بده که از گور در آیم
من آیه‌ی اذالشمس را برای دل تو می‌خوانم
از مرگ می‌گریزم
اما تن می‌دهم به کلام تو
که مرا به خودم وانگذاری

با من به بازار قفس‌ها بیا
پرندگان در قفس هزار نقش می‌بافند
که تو هیچ نمی‌فهمی
نه از کلاف سردرگم دل من
نه صداهایی که آنها می‌نویسند.

من از سرزمین پرسش‌ها می‌آیم
از ته سرمای برلین
از زیر صفر
من از مرگ می‌رویم 
به اندامت می‌پیچم که زنده بمانم
مهربانم…

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

11 Antworten

  1. ستاره ها یخ زده اند، اشک های من نیز… یقین „ساری گلین“ را شنیده اید. سخت نوازش می دهد گونه را، وقتی این قدر سرد است… شازده کوچولو را می خوانم باز. و نرم می لغزم در آغوش این طفل. و زمزمه می کنم:
    من عشقم را در سال بد یافتم
    که می گوید مأیوس نباش…
    شاید ستاره ها غرق گل شوند…

  2. سخن از زندگی نقره ای اوازیست
    که سحرگاهان فواره ی کوچک می خواند

    سخن از پچ پج ترسانی در ظلمت نیست
    سخن از روز است و پنجره های باز
    و هوای تازه
    و اجاقی که در آن اشیا بیهوده می سوزند
    و تولد و تکامل و غرور

    شما راست میگویید
    کلاف سردرگم را فقط پرنده ی اسیر در قفس میشناسد
    اما
    برای ما که با دستان ازادمان هیچ کاری نمی توانیم کنیم
    دعا کردن تنها راه باقیمانده است
    دعا می کنیم برای اجاقی که نور بدهد و گرما و روشنایی

  3. Aghayeh Maroufi aziz,
    hatman bayad kheili sakht basheh keh natunid beh keshvaretun bargardid, hatman haminture, ama shuma vaghean ghavi va shoja hastid keh in risk ro kardid va beh jaye in keh beh khudetun fekr konid beh keshvaretun fekr kardid, va ta tehesh ham hastid, omidvaram keh ruzi bereseh keh shuma ham betunid bargardid,….

  4. عیده! ببین همه جا چراغونه. همه یه لبخند گنده ی خمیر دندونی نقاشی کردن رو صورتاشون. تو چرا همیشه ساز مخالفی؟ به تو چه تو دنیا یه جا هست که آسمونش آبیه و هواش گرمه و آدما تو تاکسی تنگ هم میشینن. کی بود میگفت دوست داره رو برفا بخوابه؟ لاو استوری دیدن تو یه زیرزمین کرایه ای دانشجویی کنار منقل ذغال آدمو این شکلی می کنه!

  5. سلام مهربانترین که با قلمت تبعید را تحمل خواهم کرد و با حسم که ازحست جان میگیرد توانا خواهم شد تا دوباره بنویسم و بخوانم
    پری سیما/ونکوور/کانادا

  6. مدتی در مثنوی تاخیر شد
    ………………………….
    تو غمگینی و افسرده به زبان بیگانه سخن میگویی سرما رسوخ میکند در جانت و کلامت و تو میمیری در سرزمین پاکترین نژادها و تو را سوار بر مرکبی بیروح تا گورستانی دور بدرقه میکنند و تو در تنهایی خود میمیری و سرمای گورهای سیاه برلین تنت را میخلد .آری اینک تو مرده ای باسی افسانه های من و کسی برای دلتنگیت ترانه ای فاتحه نمیخواند ……….تو مرده ای و کار آنانی که این را خوش داشتند به پایان رسیده…. تنها یادت باشد هرگاه نسیمی آمد دستانش را بگیر و به سرزمینی برگرد که تنها مرده ها آزادانه میاندیشند و میخوانند ; بیخوف فردا سخن میگوییند و عجیب است که گاهی عاشق میشوند . عباس زودتر بمیر و بازگرد روحم بیصبرانه منتظر توست(آخرین ققنوس)

  7. Autumn is here
    Feeling frozen inside
    waiting for time to wash this land away
    counting the aimless pulses
    watching the silent wind
    lovers were saying goodbye
    autumn is here
    Looking at the same sky
    following the foot prints of memories
    walking among the faces
    searching for what I have lost
    Autumn is here
    Waken up from my dream
    waves wash my tears away
    the desert is as empty as always
    Autumn is here.
    Tired smiles
    misery in the air
    distances get longer day by day
    pages turn to be gray
    Autumn is here
    The winds are called
    the rains fall,
    the last leaves
    in my wet eyes
    Autumn is here.
    Loving you deeply inside
    waiting for time to take me back again
    counting endless tears
    missing you more than ever
    without the leaves
    as
    Autumn is here
    Ayat, 16 Oct 2003

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert