رمان «ذوبشده» تمام شد. آن را برای نشر ققنوس در تهران فرستادم که اجازهی چاپ و انتشارش را بگیرد. رمانی که بیست و شش سال پیش نوشته شد ولی منتشر نشد. یک ماه گذشته دستی به سروگوشش کشیدم، یک نوازش، یک ویرایش کمرنگ. و همین. نتوانستم در ساختارش دست ببرم.
عنوان قبلی این رمان «طبل بزرگ زیر پای چپ» بود که وقتی یک کارگردان متوسط اسم رمان را برای فیلم بدش سرقت کرد، به ناچار عنوان را تغییر دادم. در حالی که بیست و شش سال این کتاب به دلیل نداشتن مجوز انتشار در کشو میز ماند و خاک خورد، و در تمام این مدت عنوانش در جاهای مختلف آگهی شد. تقریباً هر کس یک کتاب از من خوانده باشد میداند که یک رمان با عنوان «طبل بزرگ زیر پای چپ» دارم.
خب ایرانی هستیم. اخلاق و معرفت حرفهای هم ربطی به رژیم و زندگی برخی در تبعید و ماندن بعضی در ایران و این چیزها ندارد، و شعور را در داروخانه نمیفروشند. آدم باید داشته باشد. حکایت آن ناشر بیپرنسیپ است که چند سال پیش به ناشر آثار من گفته بود: «اون که فراریه، رفته اون ور آب، من حتا شنیدم مرده. خب بذار ما هم این سمفونی مردگان رو چاپ کنیم…!» بله، اینجوریهاست…
به هر حال رمان «ذوبشده» آمادهی انتشار است. اگر هم مجوز چاپ و نشر نگرفت، خیالی نیست، خارج از کشور چاپش میکنم. اما دوست دارم در ایران منتشر شود.
95 Antworten
اسم جدید هم زیباست آقای معروفیی عزیز. منتظرم که بخوانمش. آرزو میکنم که مثل سمفونی مردگان قصهای ماندگار بشود.
درود بر شما. آن پایین برای ریخت و چهره احمدی نژاد نوشتید..چیزی در همین
مایعات!! از آنجا که در شناخت شما از زبان تردیدی نیست ؛روشن فرمایید که مایه ها درست است یا مایعات. ویا نیت شوخی بوده است. پیروز باشید و بهروز
———————————-
شوخی را اگر جدی بگیرید اینجوری می شود.
شاد باشید.
مرسی
همیشه خوش خبر باشید
طبل بزرگ زیر پای چپ
میان تمام این خبر های تاریک
این خبر عجیب روشن است و عجیب شیرین
!
…
جوابمو نمیدین ؟ استاد ؟؟؟
خب حق دارین … گفتم که یه آدم معمولیم
استاد عزیزم سلام . بی صبرانه منتظر خواندن شاهکار دیگری از شما هستیم . کاش اقدامی هم برای چاپ آموزش داستان نویسی تان می کردید. استاد چند روز پیش برای خرید سمفونی مردگان به انتشارات ققنوس مراجعه کردم . گفتند چاپش تمام شده . کتاب را از بازار آزاد تهیه کردم . پیکر فرهاد ، سال بلوا ، دریا روندگان جزیره آبی تر و آونگ خاطره های ما کم و بیش در بازار موجود است . برای تجدید چاپ سمفونی مردگان شما باید اقدام کنید یا ناشرتان ؟
————————————–
آقای محمد امامی عزیزم
ناشر خودش اقدام می کند.
و ممنونم از لطف شما
من یک کتاب از شما خوانده ام
ولی نمی دانستم همچین رمانی دارید !
حالا چی می شه ؟!
.
طبل بزرگ زیر پای چپ فیلم بدی نبود
فیلم متوسطی بود در این بازار سینما
.
ببخشید ولی
من حس کردم در این متن به ایرانی بودنم توهین شد ؟
اگه اشتباه می کنم بهم بگید
چون اگه اینطوری باشه خیلی بد می شه !
.
بله دقیقن همین جوری هاست !
..
این جوری هاست / تکه کلام من بود ها / سرقت کردید ! ( چشمک )
.
شبتون روشن !
سلام آقای معروفی عزیر:
من با سمفونی مردگان واقعاّ زندگی کردم,امیدوارم و دعا می کنم که رمان ذوب شده به زودی البته در ایران منتشر شود.
خواهشی هم از حضورتان دارم, اگر امکان دارد از زندگی نامه و خاطراتتان مطالبی برای دوستداران و مشتاقان بنویسید.(جسارتاّ)
با آرزوی بهترین ها
ا
معروفی نازنین دردیست که چون من نویسنده نیستم مثل شما حس نمیکنم مگر در جای دیگر، پس میفهمم حس را نسبت به دلبندی که از قضایِ روزگار اینچنین خشن با او رفتار میکنند. دریغ که چه شما که نسلی پیش از مناید چه من باید با صبر و امید تحمل کنیم و برای تغییرش سعی. صداقتتان را دوست دارم با اینهمه بعد مکانی. متاسفانه هیچ جا نمیفروشندش، حتا ایکاش فروختنی بود گرچه من هم در این خط مجازی که مزر مینامندش از آن چندان برایم نمانده!
طبل بزرگ زیر پای چپ را دیده بودم و مدام ربطش با شما برایم غیر قابل درک بود که حل شد. ممنون. بی صبرانه منتظر“ ذوب شده“ تان و همینطور مقاله ی „ایران امروز؛ گورستان کتاب و اندیشه“ هستیم.
بوی بی حوصلگی میدهید این روز ها.
همین.
————————————
آیدای عزیزم
حق با شماست.
به شدت خسته ام. همین
درود بر جناب عباس معروفی.امیدوارم همیشه تن درست و شادباشید، حتا کمی دورتر از این جا.
و همین طور امیدوارم لذت و حسی که در زمان خواندن „فریدون سه پسر داشت“تجربه کردم،با این کتاب تکرار شود.
دیر زی و شاد زی.
امسال سال بلوا رو خوندم آقای معروفی و نمی دونم چرا امسال رو سال بلوا می دونم. هر اتفاق بدی که میفته با خودم می گم امسال سال بلواس دیگه. شاد و موفق باشید. همیشه.
سلام
ذوق زده و چشم انتظارم
لااقل کمی از غم صدایت کم شود، جشن خواهم گرفت…
اسم مهم نیست… رسم جوانمردی مهم است که نشانش تو…
خوشحال می شوم اگر دمی به صدای سرفه هایم گوش کنی هرچند تلخ…
راستی مصاحبه ات با رأفتت را دیدم… بزرگترین چیزی که در زندگی آموختم همین بود که گفتی:
عشق دو فرزند دارد: ادبیات و آزادی
شادباشی
و بسان همیشه نیکنام و سربلند
نشد آقای معروفی، نشد دیگه! این که ما بیصبرانه منتظر رمان ذوب شده هستیم به کنار، ولی مطئن باشید صاحب فیلم طبل بزرگ زیر پای چپ از اینکه رمانی با این عنوان توسط شما نوشته شده اطلاعی نداشته، در ضمن این فیلم جزو بهترین فیلمهای ضد جنگ ساخت داخله که خیلی مشکلات براش پیش اومد تا به مرحله اکران برسه.
درود بر مرد بزرگ روزهای سخت !
خوشحالم که باید منتظر یک نگارش جدید از شما باشم.
امیدوارم در ایران چاپ شود. اگر هم نشد به قول خودتان خیالی نیست ! بالاخره می خوانیم.
آقای معروفی نازنین. برایتان ایمیلی فرستاده ام. لطفا اگر چک کرده اید اعلام کنید. ممنون از شما
استاد خوبم … سلام !
منم ! همون دروغگویی که آرزو کرد شما کامنتشو جواب بدین
براتون یه چیزی نوشتم … ولی وقتی دیدم تمایلی به جواب ادان ندارید خب …
هه ! … مهم نیست دیگه .
مهم نیست
… شما هم مل همه اید لابد !
رسیدن بخیر
قرار بود از کنفرانس مفصل بنویسید اگر نشد مجمل هم بد نیست.
روزهایم را عق می زنم و حوصله ام مرا…
منتظریم/
سلام ! امیدوارم که کتابتون مجوز بگیره و چاپ شه !
تبریک استاد. همیشه خوش خبر باشید. در این بازار سرد و منجمد کتاب حقیقتا خبر خوبی است. ان شا الله در کشور خودمان بی هیچ مشکلی چاپ می شود.
اقای معروفی امیدوارم ذوب شده مجوز چاپ بگیرد.هرچند بعید به نظر می رسد.اوضاع خوبی نیست.سلیقه ای برخورد می کنند و اینکه از کسی خوششان بیاید یا نه مهم است…
با این حال اگر چاپ نشد از فضای مجازی پیگیریش می کنیم.
کاش می شد اموزش داستان نویسیتان را یک جا دانلود کرد.گاه به اینترنت دسترسی ندارم و شدیدا دلم می خواهد که ((فلان)) برنامه را یکبار دیگر بخوانم.راهی نیست؟
—————————-
داوید عزیزم
سمت راست صفحه ی من، یک وبلاگ از کل برنامه ها برای داخل ایران ایجاد شده، امیدوارم بتوانید استفاده کنید.
خوشحالم. دوباره میشود با یک کتاب، شبی را در کنار شما سحر کرد.
آآآآآآخ که چه تنگ است این دل…
آقای معروفی سلام.
میخواستم ببینم آیا سمفونی مردگان در ایران پیدا میشود یا نه.
اگر پیدا نمیشود لطفا سایتی را معرفی کنید که حداقل بتوانم آن را دانلود کنم.
با تشکر.
ولی ما دل مون براتون تنگ شده آقای معروفی. باور می کنید؟
سلام آقای معروفی عزیزم
شما نوشته های که فرستاده بودم اصلا ….
تا کی منتظر باشم
اقای معروفی عزیز
دلم میخواهد خوشحال باشم از تحویل کتاب به ناشر….اما دلم می لرزد …معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد . اگر هم که آنجا چاپ کنید باز دست ما کوتاهست…
به هر حال منتظر می مانیم !
راستی وبلاگ قدیمی ام را فعال کرده ام ممنون می شوم نگاهی به آن داشته باشید.
http://www.fallagain.blogfa.com
سلام
خبر شما من رو دل شاد کرد
از صمیم قلب خواستارم که کتاب شما رو بخونم
صحبت شما رو درباره ی شهرزاد و اینکه ما به سرنوشت شهرزاددچار شدیم رو شنیدم
تاسف خوردم که من هم از جمله قربانیان این سرنوشتم
با خودم پیمان بستم که نباشم از امروز از همین لحظه ای که گذشت
با خودم عهد کردم که وقتی داستان می نویسم به این فک نکنم که دیگران چه تعبیری از من خواهند داشت پیمان بستم که خودم باشم پیمان بستم که ناگفته هام رو بنوسم
آقای معروفی گاهی داستان می نویسم نه از روی تفنن بلکه از روی عشق
من باور دارم که آفرینش هنری بزرگترین فعالیت معنوی بشره برای من نوشتن مقدسه
اگر به وبلاگم سر بزنید و داستانم رو بخونید متشکر می شم
با بهترین آرزوها برای شما
واقعا ممنون.وبلاگ را ندیده بودم.
خدای من!
شما زنده اید؟؟؟!
چرا من فکر می کردم نویسنده سمفونی مردگان، دیگر نیست؟
خدای من. عباس معروفی زنده است! وبلاگ هم دارد! رمان جدید هم داده برای انتشار! خدای من. باورم نمی شود!
عجب! از شوق در پوستم نمی گنجم! خیلی کم سن بودم سمفونی مردگان را خواندم. شاید دبیرستان. با همان عقل ناقص آن زمان، آنقدر با روحم رزونانس کرد سمفونی مردگان که هنوز هم احساسم را حین خواندنش به یاد دارم. بعد از اینهمه سال.
خدای من. باورم نمی شود!
تنها می توانم بگویم خدا پشت و پناه تان.
من که چند بار برای خرید سمفونی مردگان به شهر کتاب های مختلف در تهران سر زدم، ولی موجودی همه صفر بود.
شما به هیچ وجه اون چیزی نیستید که من فکر میکردم …
…
متاسفم برای خودم … و برای شما
قدرت غرور میاره … میدونم !
تازه … غرور شما چیزی نیست
دوروبر من قدرت خیلی چیزا رو می بره ! مثل غیرت !! ..
😐
ساده بگم
زیادی گنده تون کرده بودم … اصلن اونی نبودین که فکر میکردم
اصلن !
عصبانیت و سرخوردگی شما درباره مجوز نگرفتن کارتان قابل فهم است ولی انتقال این عصبانیت به هنرمند فیلمسازی که در واقع همکار شما ست و کوبیدن فیلم و شخصیت حرفه ای او با با دو کلمه “ بد“ و “ متوسط“ چندان جایی باقی نمی گذارد برای تمایز بین برخورد شما و آنهاییکه ازشان شکایت دارید. بگذریم از اینکه فیلم طبل بزرگ زیر پای چپ در بین آثار سینمای جنگ بسیار جالب و تامل بر انگیز است. به امید صبر و آرامش بیشتر!
درود بر اقای معروفی
خوشحالم از اینکه با نویسنده سمفونی مردگان همشهری هستم،
آقای معروفی من و رفیقم در سنگسر کانونی تشکیل داده ایم و هدف ما آگاهی مردم است و تا حالا هم به جز وبلاگی که راه انداخته ایم، نشریه هم میزنیم که تا بحال یک شماره زده ایم که ویژه نامه دکتر شریعتی بود و شماره دوم هم آخر مرداد خواهیم زد
و از شما هم می خواهیم که مطلبی را برای چاپ در نشریه برایمون ایمیل کنید
با تشکر ازشما
omidvaram deltangi o khastegitoon zoodtar baartaraf beshe
be omide didar
sepideh
فقط می شود گفت خوب
استاد سلام
چه خوبه میشه به همین راحتی به شما سلام کرد
بابت طبل بزرگ متاسف شدم نمیدونم آیا ناراحتی شما از این سرقت دلیل بر ضعف شخصیت شما میشه؟من اصلا اینطور فکر نمیکنم
حالا چه شما رو زیادی گنده کرده باشن چه نه
اما در هر صورت نادیده گرفته شدن حقوق شخصی ناراحتی میاره یعنی راستش طبیعی هست که ناراحتی بیاره
من آهنگ وبلاگتون رو میخوام نمیتونم از روی وبلاگ سیوش کنم از کجا گیرش بیارم؟؟
میدونم زحمت زیادی هست اما آیا ممکنه برام بفرستینش؟
راستی من هنوز هم منتظر ادامه ی با دیگر میلان هستم
شاد باشید
سلام استاد
خوشحالم بابت چاپ کتاب جدید
چه جوری می شه با شما صحبت کرد ؟
————————————-
ای میل من در همین صفحه هست.
می تونید تماس بگیرید.
درود
بسیار خوشحال شدم از برگشتتان
امیدوارم این سو و آن سوی متن را ادامه دهید
برررسی داستانهای کوتاه (قلم زرین زمانه ) ارز ۱۲ به بعد در بلاگتون نیست چرا؟ همین طور درس ها از ۳ به بعد آخه ما فقط از طریق بلاگ ما اینها را ژیگیری می کنیم
بدرود
نخستین فراخوان یادواره سراسری جانبازان شیمیایی
بسیج دانشجویی حضرت ولی عصر (عج) دانشگاه پیام نور کاشان
در نظر دارد به منظور پاسداشت مقام شامخ جانبازان شیمیایی با الگو گرفتن
از اسوه های ایثار و مقاومت و دمیدن نفس های قدسی شان
به رگ های جامعه یادواره ای با عنوان „زخمی هنوز“
۱۶ مهر ماه سال جاری در شهرستان کاشان برگزار کند
.
علاقه مندان می توانند آثار خود را در زمینه های
شعر – مقاله- متن ادبی – فیلم کوتاه- عکس – هنرهای تجسمی
به دبیر خانه یادواره ارسال نمایند.
مهلت ارسال آثار : ۱۵ شهریور ماه ۱۳۸۷
نشانی دبیر خانه: کاشان – بلوار امام رضا- خیابان پیام – دانشگاه پیام نور کاشان
جهت کسب اطلاعات بیشتر به
http://www.zakhmihanooz.blogfa.com
[email protected]
مراجعه فرمایید
با سلام
با این خبر خیلی خوشحال شدم. سمفونی مردگان اونقدر روم تاثیر داشت که ظرف یک ماه ۳ بار خوندمش. نه فقط به خاطر تاثیر جملات، بلکه به خاطر ترکیب موسیقایی آنها( چون به کار من مربوط می شه).
مومان چهارم یک کودا بود درست می گم؟(هر چند اگه اشتباه هم بکنم من این تفسیر رو بیشتر می پسندم!!)
مشتاقانه منتظر کتاب هستم
سلام استاد
با این اوضاعی که نشر کتاب در ایران دارد خیلی بعید میدانم که به کتابتان مجوز بدهند- خیلی اوضاع بد است استاد. خیلی- لطفاً راهنمایی بفرمایید اگر این اتفاق خجسته نیفتاد و کتاب را در آن سوی آبها چاپ کردید چطور به دست مایی که اینجاییم خواهد رسید؟
سلام استاد.
چطور می توانم کتاب هایی که در نشر گردون چاپ می شوند را در ایران تهیه کنم و از نشر کتاب های جدید با خبر شوم؟
——————————————–
لطفاً به سایت من سر بزنید
البته یک هفته مشکل جابه جایی سرور دارد.
در هر خانه ای که پستان نیست
نارنجک هست !!
( قباد جلی زاده )
خیلی وقت است این صفحه از آتشفشان خالی است..کجایی ؟ چه می کنی ؟
هر چند که نوید این رمان دهکده ای در من را در سنگ مذابش غرق می کند.
سلا. آقای معروفی می خواستم نظرتون رو راجع به اینکه آیا نویسنده های خوب اغلب کار خود رو از اوان جوانی آغاز کرده اند یا می کنند؟ به نظرم جایی ازتان خواندم که اولین اثرتان را در ۱۸ سالگی منتشر کرده اید؟
امیدوارم این سوالم رو بی جواب نگذارید که اگر هم بگذارید من بیشتر از این حرفها به شما ارادت دارم.
شاد باشید.
———————————–
عزیزم محمدرضا
بله، همینطور است.
همیشه با آنتوان چخوف هم عقیده بوده ام: آدم تا سی سالگی باید تکلیفش را با هنر یا حرفه اش معلوم کرده باشد.
شاد باشید
عباس معروفی
دیروز سری به کتاب فروشی های انقلاب زدم. دلم شعر میخواست. همه جا پر بود از کتاب های شعر مثلآ نو! یک مجموعه شعر هم تحت عنوان شعر کلاسیک برای آقای … (بماند) خریدم. دلم میخواست موهایم را دانه دانه بکنم.
خیلی فجیع بود. شبیه هیچی نبود. چه برسد به شعر کلاسیک. نه وزن، نه محتوا، نه قافیه…
من شعر زیاد می خوانم. عاشق غزل و رباعی ام.خیلی از شعرهای سعدی و حافظ و مولوی را هم حفظم. اما دیگه تکراری شدند از بس خواندم.
شما دیوانی از کسی سراغ ندارید، من بخوانم؟
———————————————
ساناز عزیزم
بیدل دهلوی بخوان، و آنهمه تصویر ناب را در کارهاش ببین.
درود بر عباس عزیزتر از جان .
اگر بدانی که خوشحالی در واژه های کوچکی چون خوشحالی و شعف و شادمان و دلشاد و … نمی گنجد حال مرا آشناتری . بینهایت همان حسی که مدتها دور از آن بودم را پیدا کردم و چقدر لحظه شمار خبر انتشار ذوب شده هستم . به امید آنکه در این دوره سانسور و عدم اعطاء مجوز نشر که زمان زیادی از کتابفروشی ها جدایمان کرده ؛ با یکی دیگر از نوشته های تو لبریز شویم .
پاینده باشی .
سلام. یک نفر می گفت آقای معروفی خیلی به حواشی شخصیش علاقه مند شده جدیداً و این خیلی بد است. گفتم آخر وبلاگ دارد. آدم توی وبلاگش حواشی شخصیش را ننویسد، چه بنویسد؟ گفت: نه، آقای معروفی کتاب دارد، رسانه اش کتابهایش است نه وبلاگش. قبول نکردم و قبول نکرد و خیلی طول کشید بحثمان درباره شما… الان هنوز نمی دانم که شما وبلاگ دارید یا کتاب… ولی می شود از خودتان بپرسم؛ کدامش را بیشتر دوست دارید؟ کدامش را بیشتر دارید؟ کدامش به کدامش لطمه می زند؟ کدامش پای توی کفش آن یکی می کند؟
———————————————–
آقای موسوی عزیز
سلام
وبلاگ دفترچه ی روزنوشت های من است، حس های گذرا که گم می شدند، اینجا دیگر ناپدید نمی شوند.
هستند، اما ذهنم متعلق به داستان و رمانم است که چگونه بنویسمش.
همین.
عباس معروفی
امیدوارم چاپ بشه استاد
ممکنه قدم رنجه کنید و به من هم سری بزنید!
آقای معروفی آخه چرا بین این همه که جواب میدین جواب من و نمیدین؟
یاد شوقی که اولین بار جوابم دادین بخیر
————————————–
جواب چی رو بدم؟
با سلام خدمت استاد عزیز. من به تازگی با شما آشنا شده ام با رمان سمفونی مردگان. چیزی در باب این رمان نمی گویم چون هر چه بگویم کم گفته ام. به همین نکته بسنده کنم: واقعا شاهکار است.
عرض دیگر اینکه: درس های داستان نویسی شما در ایران فیلتر شده اند. چطور می توانیم به آنها دسترسی داشته باشیم؟
با تشکر فراوان.
————————————–
در همین وبلاگ، سمت راست بالای بالا برای دوستانم در ایران یک وبلاگ ساخته شده که می توانید استفاده کنید.
ولی کتابش به زودی منتشر می شود. اگر اجازه بگیرد…
با بهترین و عزیزترین درود ها آقای معروفی
امیدوارم به زودی ناشر محترم مجوز چاپ کناب ارزشمندتان را بگیرد.
آقای معروفی همیشه در ذهن و روحم هستید. دوستتان دارم.
آرزومند آرزوهایتان.
ba eshgh
آوازه خوان در خون
به یاد فریدون فرخزاد
فری همه خودمونو فروختیم کسی نیست اینجا همه جانی وجاسوسن یا کاسه لیس
شعر وطن مرد و امروز فقط یه شعار بی غیرتی امروز مرسوم رو بورس رو کار
خوب شد نیستی و ببینی چه خفتیه امروز بی رگ و اخته شدن نعمتی…
هزاربار آرزو دارم که به زودی چاپ شود .از امروز هرروز سایت ققنوس را می بینم به امید خبر چاپ „ذوب شده“ .این مدت به هر جوانی که رسیدم در هر کتاب فروشی که بودم „سال بلوا“و“سمفونی مردگان „را معرفی کردم وگفتم این دو اثر هرگز فراموشتان نمی شود.
کاش این چند قصه ای هم که من نوشته ام یک روز لایق چاپ بشوند.
استاد من، پیروز باشید.
استاد عزیزم ما در ایران دعا می کنیم که اجازه چاپ بدن به یکی دیگه از آثار ارزشمند شما.
سلام آقای معروفی عزیزم من دو تا شعر براتون فرستاده بودم و ازتون خواسته بودم که در بین نظرات قرار ندینونمیدونم شاید دستتون نرسیده میتونم دوباره بفرستم؟
ممنونم
————————————-
بله. بفرستید.
واقعا خوشحالم! از ته دل آرزو می کنم که یه کتاب دیگه از شما بخونم و به کتابخونم اضافه کنم و مثل سمفونی مردگان و پیکر فرهاد گهگاه ورقشون بزنم.
به امید چاپ ذوب شده….
مرسی از راهنمایی شما.
سلام استاد عزیز. ممنون که جواب سوال مرا دادید. از اینکه یک نویسنده ی بزرگ جواب مرا داده است در پوست خودم نمی گنجم. آقای معروفی، من قصد دارم برای ادامه دادن کار نویسندگی، به آلمان بیایم. تقریبا همه چیز مهیا شده است. آیا به عنوان یک ایرانی می توانم ازشما تقاضای همراهی و کمک داشته باشم. لطفا راهنماییتان را از من دریغ نفرمایید.
با تشکر
———————————————
دانیال عزیزم
تا آنجا که میسر است سعی کنید در ایران تحصیل کنید، به ویژه که می خواهید نویسنده شوید.
در غرب خبری نیست. اینجا تباه می شوید. مگر آنکه پول فراوان و پشتکار قوی و پوست کلفت داشته باشید.
عباس معروفی
داشتم فکر می کردم چرا اینجا همه شما را استاد خطاب می کنند؟ هر هنرمندی که در کارش استادی نشان دهد که الزاماً نباید استاد خطاب شود!؟ گذشته از این، حتماً شاگردان یک شخص او را استاد می نامند، نه مخاطبان آثار وی! ( از بوی ناخوشایند حالت متملقانه پشت کاربرد نوین این واژه در ایران هم که حتماً بی خبر نیستید!) داشتم عصبانی می شدم که یاد آلمانی ها افتادم و آن مایسترزینگرها که برای مهارتشان در مضمون شعر و قدرت آواز، لقبی چنین گرفتند و قرن ها پشتیبان ادبیات آلمانی بودند! گر چه آن لقب، پس از یک مسابقه به طور رسمی به شخص داده می شد و هر کس به راه دل خودش تصمیم نمی گرفت که فلانی را چنین خطاب کند یا نکند!
این هم جالب است که ما “ تانهویزر“ قرن یازدهمی و “ هانس زاکس“ خلف او را می شناسیم و دو اپرای وجیه و بلندمرتبه هم در صفت ایشان شنیده ایم و خیناگران ایرانی اما، چنان در گور فراموشی خفته و ناپدیدند که پژواک نغمه هاشان در هوای آزاد…حتماً بین ما و آلمانی ها فرقی هست! شما چه فکر می کنید؟
با احترام فراوان
( از نوشتن اسامی و واژگان نامطروح در فارسی به خط فارسی که هم زمان باعث از بین رفتن وجاهت کلمه ئ بیگانه و خط فارسی می شود، بیزارم. اما مایسترزینگر را قبل از تولد بنده به خورد این خط داده اند و در ثانی، نمی دانستم چطور می توانم رسم الخط را در میان نوشته برگردانم! به هر حال، پوزش!)
————————————-
پیامبر بی مکاشفه عزیز
من بی تقصیرم.
نه لقبی بخشیده ام، نه لقبی انتخاب کرده ام، نه در بند این چیزها بودم. هرگز!
مرا پدربزرگم باسی صدا می کرد، و بعدها مادرم نیز، و بعدها همینجور با این اسم خطاب شدم.
و کاری نمی توانم بکنم.
باسی
استاد عزیز
بی صبرانه انتظار می کشیم…
سلام جناب معروفی
امیدوارم هر چه زودتر رمان جدید شما بدست خوانندگان در ایران برسد.
شاد باسید
جام مرادتان ایدون باد
صادق کُشی
„مهدی عباسی“
اینکه به معجزه اعتقاد داری، به خدا ایمان داری، متافیزیک رُ قبول داری یا هیچکدو م رُ نداری به چپّش! ربطی به عرق خوری در زعفرون زار نداره .آخه تو نه اونجا با ما بودی و نه هیچ وقت دیگه که دایره می شیم به مرکز بطری خانواده و عباس می ریزه و دستش درست! ندیدیم پیکا رُ سبک سنگین ریخته باشه.
عصر بیست و یک ِرمضان، عباس به تورمون خورد. گلو خشک بود و کلید کردیم چیزی برامون گیر بیاره.
salam
man mikhastam age momkene chand ta az dastanhaye kotahamo baratoon befrestam
faghat addresse emailetoon ro peyda nakardam
aya momkene dastana ro bekhonin?
mamnoon
———————————–
مهرنوش عزیز
لطفاً یکی از بهترین کارهات را برام بفرست، اگر خوب بود مشتری می شوم.
نشانی ای میل در سمت راست همین صفحه هست. (تماس)
عباس معروفی
آقای معروفی عزیز
گروهی کوچک علاقه مند به داستان نویسی هستیم… آیا ممکنه هر ازگاهی داستا های کوتاهمان را برایتان بفرستیم و در حد یک خط برایمان بنویسید که همان یک خط هم چیزی جدید یادمان دهد؟
______________________
آرش عزیز
لطف کنید
سلام استاد عزیز.
بی صبرانه منتظر رمان جدید شما هستم.
آدرس ایمیلتون پیدا نکردم سمت راست هم نبود
دوست دارم
چون نان و نمک
________________________
[email protected]
درود. راستش من فکر نمی کنم دیگه کسی بتونه به زبان فارسی زیباتر از „سمفونی مردگان“ بنویسه. نه شما نه عباس معروفی نه من و نه هیچ کس دیگه!
خوشحالم برای کتاب راستی!
بی قرار لحظه ی خواندنش هستم سبز و بهروز بمانید استاد
سلام دوست عزیز
مجموعه شعر “ ریشه زنجیر درخته “ کتاب ارزشمند جناب آقای محمد رفیعی
منتشر شد
برای دریافت نسخه ی الکترونیکی آن به وبلاگ مذکور مراجعه نمایید
منتظر حضور و نقد ارزشمندتان هستیم .
با احترام : نشریه فرهنگی هنری ادبی “ مانی مان “
http://www.maniman.org
بی صبرانه در انتظار خواندن اثر جدید شما هستم استاد.سمفونی مردگان رو برای سومین بار خوندم و باز هم لذت بردم.
وجود عزیز؛
چه در داخل چه در خارج… خواهیم خواند… کدام قدرت و محدودیتی می تواند انسان را از خواندن باز دارد ؟
امید بر چاپ اثر در ایران…
به گمانم دزدی ها ی معنوی دردی بیشتر از سرقت از کالبد ماده را به ارمغان می آورد… اما گهگاه با خود فکر می کنم که روح خفته در اثر را هیچ کس نمی تواند بدزدد… درخششی تکرار ناشدنی…
شاید این هم گونه ای از دلداری باشد/ مثل اینکه به یک زندانی محبوس در سلول انفرادی بگوییم؛ حالا خوب است که غذا می خوری!یا نفس می کشی..
با آرزوی زایش آزادی که زیر خاکستر سوخته ی یک عمر دفن شده…
راستی، آزادی روح ققنوس دارد؟
شب خوش
نقطه
سلام رفیق جان .برات امیل کردم .زنگ هم زدم گفتند در سفری .خوش باشی
______________________________
سلام هادی عزیزم
ای میل را گرفتم. و تازه از سفر برگشته ام.
ممنونم
آقای معروفی !
دیر به دیر up می کنیدا !!!!!!!!!
یادتون نره که “ من تو این شهر غریبم منو از یاد نبر “
ما منتظر تماماَ مخصوص هم هستیم
درود. دو سئوال دارم: ۱. آیا وقتی که داشتید „سمفونی مردگان“ را می نوشتید، درباره „لرد بایرون“– شاعر رومانتیک انگلیسی– اطلاعاتی داشتید؟و یا درباره „قهرمان بایرونی“؟راستش، پایان نامه فوق لیسانس من درباره تاثیر این قهرمان بر روی اورهان سمفونی… است.و آیا امکان چاپ آن در مجلات خارجی وجود دارد؟۲.آیا امکان دارد نگاهی به اشعار من بیندازید؟ در وبلاگ هست اما می توانم بفرستم. ممنون
————————————–
شعرهای شما را خوانده بودم.
زمانی که سمفونی را می نوشتم فقط چند شعر کوتاه از لرد بایرون خوانده بودم.
با سلام خدمت دوست عزیز.
ننوشتم استاد چون انگار یکی از دوستان، این واژه را به حساب چاپلوسی گذاشته بودند. به هر حال، به تازگی پیکر فرهاد را مطالعه کرده ام. این هم زیبایی های خودش را دارد که مثلاَ کار هر کسی نیست به حرف کشیدن زن اثیری. زیبا بود. در انتظار کتاب بعدی تان هستم.
به من هم فرموده بودید در ایران بمانم و همینجا تحصیل کنم، که نمی دانم در نهایت چه خواهد شد. اما به نظر شما، تحصیل دانشگاهی در رشته ی ادبیات لازم است؟
به هر حال با امید موفقیت برای شما.
راستی باسی عزیز
اجازه دارم یکی از داستان هامو براتون بفرستم تا بخونین؟ ممنون می شم.
_______________________________
دانیال عزیزم
منتظر داستانت هستم
[email protected]
سلام.
نوشته هاتون به خصوص سمفونی مردگان شباهت زیادی به طرز نوشتن میلان کوندرا دارن .
کوندرا توی رمان بار هستی می گه که شخصیت های داستان هام از پیش ساخته شده نیستن و حین نوشتن شکل می گیرن .
با خوندن سمفونی مردگان این سوال برام ایجاد شد که آیا شما هم این گونه اید ؟از ابتدا و قبل از نوشتن رمان مقصودتون از کشتن برادر کشتن یوسف بود ؟ این هدف خودتون بود که در ابتدا ذهن خواننده رو به سمت کشته شدن آیدین ببرید و در پایان بگید که اورهان آیدین رو نمی کشه و قاتل یوسف هستش ؟
یا که در حین نوشتن رمان نظرتون عوض شد و تصمیم گرفتید به جای آیدین ، یوسف کشته شه ؟
حضرت آیت الله العظمی صانعی: همه انسانها منتظر یک مصلح حقیقی هستند که جهان را سرشار از صلح و عدالت کند. امروزبشریت، به طرف زمینه سازی ظهور مصلح در حرکت است وشاید مهمترین نشانه آن هم نفرت انسانها از جنگ و خشونت و طرفداری از حقوق بشر، عدالت و صلح باشد .
با سلام. داستانم را برایتان ارسال کردم. منتظر نظرتان هستم.
و سمفونی شوربختی زنی پشت پرده های کدر/که می پاید تا شعرهای چراغ کورسوز نشود/و بعد خسوف چراغ که شکل می گیرد/و سرمه های زنی به نام مریم/… و حالا از مزار چراغ است/ که آستینم را پرگریه خاهم کرد.
قسمتی از“سمفونی زندگان“ سروده س.طاووسی
از ته دل آرزو می کنم که این کتاب در خانه اش _همین جایی که خلق شده _چاپ شود .این طور برای ما نشسته در خاک پاک وطن نشینان بهتر است .
ولی کاش عنوانش را عوض نمی کردید وهمین توضیحی را که این جا نوشته اید در اول صفحه ی شروع کتاب می آوردید .آخر همه به قول خودتان منتظر طبل بزرگ زیر پای چپ بودند .ولی بازهم خوشحالم که دارد چاپ می شود .
موفق باشید
این از اون حرف هاست که آدمی مثل من هیچ وقت نمی زنه چون لوس … امّا عاشق نوشته هاتونم … مدت هاست منتظر کار جدیدم از شما …تو رو خدا زودتر … من صبر ندارم
آقای معروفی واقعا ممنون از جوابتون … من لس آنجلس زندگی می کنم … دانشجو هستم … اگر چاپ در ایران به جایی نرسید و تصمیم گرفتید خارج از کشور چاپش کنید … با اینکه گمان نمیکنم احتیاجی باشه … امّا من خوشحال میشم بتونم کمکی برای چاپش اینجا انجام بدم … هر کاری بود خبر بدید
——————————————-
ممنونم از لطف شما
حتماً خبر می دم.
مخلص آقای معروفی گل هم هستیم . . .
دوست سابق شما توسط یکی از شاگردانش وبلاگ زده بزودی مقالاتی که در مخالفت با جمهوری اسلامی نوشته توش میزارن اگه دوس داشتین سر بزنین
Haben Sie gehört das Deutsches sprichwort daß sagt: Ein Prophet gilt nichts im eigenen Lande? Vielleicht wanderten Sie in Deutschland ein deshalb!
Mit freundlichen Grüßen
aghaie marofi kheily kheily besiar azizam salam
man dar 16 salegi ba khandane samfoni mordegan ba shoma ashna shodam
va khoda midanad ke bi sabrane montazere shahkare badi shoma hastam
faghat khahesh mikonam agar mojavez nagereft pdf an ra dar saitetan begozarid ta ma ke dar iran hastim ham be an dasstrasi dashte bashim
ba tashakor
ba salam wa arze adab
کمپین ۱۰۰.۰۰۰ امضاء از تپش ۲۰۱۲
selahe ma honar ast
http://sharr.blogfa.com/
سلام دوست عزیز. داستانمو برات فرستادم اما هنوز از شما خبری نشده. من هنوز منتظرم. راستی، الآنم دارم سال بلوا رو می خونم. تموم شد نظرمو می گم.
به امید دیدار.
———————————–
دانیال عزیز
من خیلی سرم شلوغ است.
لطفاً کمی صبور باش. در اولین فرصتی که بتوانم می خوانم و برات ای میل می زنم.
عباس معروفی
با سلام
نخستین نشریه الکترونیکی داستان نویسان غرب ایران منتشر شد . قدم رنجه نمایید.
با سپاس فراوان
لطفا زود به زود سایت ر ا ابدیت کنید
من همیشه مشتاق مطالبتان هستم در اینجا و رادیو زمانه
علی — یاداشت های یک مهاجر افغان—-
man nemidonam vaghean chy begam.emaileton ra vasam mail konid.shayad in boghze 17 sale shekast.
————————————–
[email protected]
مشتاقانه منتظر خوندنش هستم…….
سلام نمیدونم جملمو خوب شروع کردم یا نه من دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه گیلان هستم مدتی هست درگیر موضوع پایان نامه هستم تصمیم گرفتم اثر شمارو در مقایسه با اثر صادق هدایت (بوف کور)بررسی کنم راستش به اقتضای رشتمون وعلاقه خودم اطلاعاتی داشتم اما خیلی ناچیز الان دارم درباره شما بیشتر اطلاعات بدست میاررم میخواستم از خودتون هم خواهش کنم کمکم کنید هر چند میدونم وقت ندارین . حرفاتون توی مصاحبه برام جالب بود . دوستم علاقه زیادی به شخصیت و اثرتون داره اون به من پیشنهاد کرد ممنونمخیلی حرف زدم نه؟یعنی حوصله میکنین تا اخر این پیام بخونین
———————————-
کارهاتون که جلو رفت، اگر چیزی خواستید بپرسید براتون می نویسم