دست‌هات

——

دلم گرفته. با اینهمه خنده‌هات که صداش در گوشم هنوز می‌رقصد دارم به یک تنهایی هزارساله فکر می‌کنم که یک روز دست‌های تو ظرفی پرتقال پرپر شده گذاشت توی بغلم. من ظرف پرتقال را ندیدم، دست‌های تو را دیدم. و از همان روز تنها شدم. دیگر هیچکس زبان مرا نمی‌فهمد. هیچ دستی به مهربانی دست‌های تو نیست. و من دلتنگم. می‌دانی؟

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert