درخواست نویسندگان تبعیدیِ ایران
از نویسندگان جهان
سرکوب مردم ایران را متوقف کنید!
صدای آزادیخواهی امروز مردم ایران که واکنشی برخاسته از سی سال سرکوب آزادی بیان و حقوق طبیعی آنها است، همهی آزادیخواهان و نهادها و دولتهای دموکراتیک را بههمصدایی و همراهی فرامیخواند. ما نویسندگان، که طی سالهای گذشته شاهد بیدادهای فراوان از سوی حکومت جمهوری اسلامی در پایمال کردن ابتداییترین حقوق انسانی مردم سرزمینمان بودهایم و امروز، ناگزیر در مهاجرت و تبعید زندگی میکنیم، ضمن همراهی و همصدایی با مردم شریف ایران، بهویژه جوانان هوشمند، که برای برقراری آزادی،عدالت اجتماعی و دمکراسی در ایران با مسالمت آمیزترین روش صدایشان را بلند کردهاند، از شما نویسندهگان و فرهیختهگان جهان میخواهیم که به یاری آنها برخیزید و در اعتراض به حکومت اسلامی که برای خاموش کردن صدای آزادیخواهانهی مردم، سرکوبهای گستردهای را آغاز کرده است، با ما همراه شده و خواستار توقف این سرکوبها شوید.
مهدی استعدادی شاد، رضا اغنمی، رضا براهنی، روشنک بیگناه، شهرنوش پارسیپور، کوشیار پارسی، علیاصغر حاجسید جوادی، حسن حسام، منصور خاکسار، نسیم خاکسار، وازریک درساهاکیان، مهرانگیز رساپور، منیرو روانیپور، ناصر زراعتی، علی زرین، اکبر سردوزامی، فرج سرکوهی، اسد سیف، بهروز شیدا، قادر عبداله، رضا علامهزاده، احمد کریمیحکاک، منصور کوشان، عباس معروفی، فرشته مولوی، باقر مومنی، مجید نفیسی، علی نگهبان، پرتو نوریعلا، محسن یلفانی.
برای پیوستن بهاین همبستگی به میلهای زیر اطلاع دهید:
91 Antworten
سلام جناب معروفی.این کامنت من ربط زیادی به پست شما نداره فقط برای اطلاع می نویسم.بچه ها قرار شده یه سری بادکنک سبز و مشکی رو در یه ساعت معین تو آسمون رها کنیم.طرز تهیه و ساعت و روز ش رو حتمن تو این وب ببینین.www.mahidi.wordpress.com
سلام آقای معروفی عزیز، برای امضا این اعتراض نامه بایستی نویسندهٔ حرفه ای بود؟ من حرفهام تحقیقاتی است.دکتری مهندسی مکانیک دارم و در دانشگاه مشغول به کار هستم. پیشتر داستان کوتاه هم مینوشتم که مهم نیست، مهم اعتراض به این رویه غیر انسانی حکومت اسلامیست.محبت کنید راهنمای فرمایید.
——————–
احسان عزیزم
با همان ای میل ها تماس بگیر لطفا
یعنی کار مرا سبک کن
مرسی
عباس معروفی بزرگ که گاهی با نوشته ها و کتابهایت حال میکنم،
وقتی انقلاب شد من سی سال داشتم حالا معلوم است چند ساله ام، کاشکی بودی و میدیدی این جوانهای بیست سی ساله چه کاری کردند کارستان، اشک مرا درآوردند با این حماسه افرینی، آدم مسحور آنها میشد در یک روز همه باهم میلیون میلیون خردجمعی را به نمایش گذاشتند، هرچه در این سی سال رژیم تلاش کرد مغز آنها را بشوید نتوانست و نشد، یک وقتهایی دریغ آن را داشتم که چرا در روابط استادی و شاگردی این بچه ها البته حالا باید بگویم رهبران جامعه که به آنها فخر میکنم رابطه مرید و مراد نیست و چرا با جان ودل حرف معلمان و استادان و کتابهای درسی را گوش نمیکنند و واهمه آنرا داشتم که نکند این منجر به بی هویتی آنها بشود و به درسهای زندگی بی قید شوند و بقول عامه هرهری بار بیایند ولی دیدیم که چه کردند در این کارزار هر صحنه از قیامشان درسی بزرگ برای همه بزرگتر ها شد، وقتی شنیدم کامنت های سایت تویتر پر از صد ها پاسخ گوی اروپایی و آمریکایی که با غرور مینوشتند from now on I’m an Iranian ( از حالا من یک ایرانی هستم )، دوستان خارج از کشور میگویند این روزها خارجی ها بر خلاف گذشته با احترام و تکریم به ما مینگرند، مجری اخبار CNN کراوات سبز پوشیده بود، چه آبرویی خریدند برای ما این جوانها، دمشان گرم و سرشان خوش باد از این بهتر چه میخواهند، کاشکی تک به تک با آنها مینشستم و میگفتم از اینکه ورقهای رای آنها برگشت دلسرد وغمگین نباشند، آنها به همه خواسته های خود و ما رسیدند، حالا آنها در آغازند در آغاز راهی پر شکوه و پر جلال، به دنیا فهماندند در کنار سرنیزه میشود تا حدی حکومت کرد ولی روی سرنیزه نمیشود نشست و حکومت کرد، با تمام هزینه های حاصل از روزی سه میلیون بشکه نفت که تمامی خرج اقتدارشان میشد به انفعال افتاده اند، یاد شعری قدیمی از نوری زاده افتادم در قسمتی از آن اگر یادم باشد در رسای آزادی میسرود: دیشب وقتی چراغها همه روشن شد من چشمهای سبز کبودت را از پشت دیوارهای خونی شهرم دیدم “ آزادی „، با کمال معذرت از آن استاد اگر پس وپیش نوشتم، خطاب من به این جوانها است که دلسرد و غمگین نباشند یک سکندری خورده اند بر خیزند که راه هموار است و چشم همه ستمدیدگان دنیا به آنها دوخته است، آفرین بر شما باد که چه زیرکانه و هوشمندانه سره را از ناسره تمیز دادید و بمباران تبلیغات باصطلاح اسلامی و عقیدتی بر شما کارگر نیافتاد و راه خود را خود یافتید، دلتنگ نباشید که امروز همه چیز دارید و تردید نکنید آینده از آن شماست و برای شماست،
———————–
سلام آقا مرتضای عزیز
چقدر خوب نوشته ای
ممنون
دوستان و فرهیختگان، صدای ما را تا همه جا ببرید.چه بگویم که واژه در میماند از ظلمی که دارد بر ما میرود.مردم شجاعانه ادامه میدهند و بیرحمانه سرکوب میشوند.اما نمیتوانند طنین فریادمان را خفه کنند.فریاد میزنیم تا همه جهان بداند ما ایرانی میخواهیم آزاد………زنده باد آزادی………
—————————-
مردم ایران تصویر ایرانی ها را برای جهان روشن کردند
حالا ما وقتی حرف می زنیم یک پولدار آلمانی نمی گوید خودتان انتخاب کردید.
همه فهمیدند چه بلایی سر ما آمده در این سی سال
این روزها همه ش داریم این بیانیه ها رو می خونیم . به کجا می رسه ؟ اونا هم بیانیه می دن ما رو به رگبار ببندن … یه استادی می گفت باید کار فرهنگی کرد تا به اون چیزی که مطلوبه برسیم . شاید راست بگه شاید ما احتیاج به یه حمید مصدق داریم یا کسرائی که برامون از برخاستن و آرش کمانگیر بگن. نمی دونم
گیجم!
——————–
کار فرهنگی زمان و تداوم می طلبه
ولی شک نکن که ما در این سرکوب، پیروز و زخمی شدیم
عباس عزیزم کیست که بشنود؟ خودت بگو… تو ایران نیستی مهربانم! میدانم… باید مقاومت کنیم… اگر بخواهیم تسلیم شویم، چه فرقی با آنهایی داریم که دوباره، آری گفتند؟
بالاخره دریچه ای هم برای ما هست که به خوشبختی برسد… آرزو که باید داشته باشیم…
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد…/
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت!
روزها را با این حرفها سر میکنم. برامان دعا کن باسی جان! دعا…
——————————-
خدا هست
من به این ایمان دارم
زمانه و آبروی کسی به سر رسیده بود که در اعماق رود نیل فرو رفت
باسی جان…
بگو چه باید کرد؟
مرسی که هستی
—————–
سلام
فقط مراقب خودت باش
راستی عزیز، یاهو را هم قطع کرده اند. فکر میکردم فقط سیستم من مشکل دارد اما…
آزادی بیان است و هزار دردسر!
سلام
ما خیلی غمگینیم. مردم دچار یاس شدن .واقعا وضعیت ناراحت کننده ای هست. خواستم بگم نمیدونیم چه میشه کرد … غم همه چیزو داغون کرده .
—————————
یک چیزی توی این کشور فرو ریخت
سه میلیون تقلب در شمارش اونم تو ده درصد شعبه ها.اگه یه تناسب ساده ببندید رییس جمهور منتخب منفی شش میلیون رای اورده!
با سلام و احترام ، همبستگی مرا هم بیذیرید.
با اجازه به تارنوشت هم ییوند داده می شود.
ارادتمند همیشه و هر جا
————————-
سلام
میگم اضافه کنند
قرار ما فردا:
فیسبوک کروبی: فردا در پنج میدان شهر تهران تجمع خواهیم کرد
تجمع اعتراضی صلح آمیز در راستای محکومیت تقلب در انتخابات، زندانی کردن معترضین و فعالین سیاسی و کشتارِ بی رحمانه مردم: فردا، چهارشنبه، ساعت ۱۶:۳۰، در پنج میدان شهر تهران: میدان ونک، میدان تجریش، میدان صادقیه…(دو میدان دیگر فردا ساعت ۳ بعد از ظهر اعلام خواهد شد.) حضوری آرام داشته باشید و از درگیری و شعارهای تحریک آمیز اجتناب نمایید
به همه اطلاع رسانی کنید. چهار شنبه باید به آنها نشان دهیم که ما همه با هم هستیم!
لطفا این video را برای بازدید عموم قرار دهید.
نمونه تقلب انتخاباتی
http://www.4shared.com/file/113110870/89b2933a/video.html
—————————–
این فیلم هم یک سند افتخار! برای دیکتاتور کوچکه
شرم آوره
SALAM OSTAD
in rozha man va khiliha mesle man ehsase khafegi mikonan!rozi hezar bar naomid mishan va baz dobare omidvar mishan
midonam ke tahavolat ejtemai nabaiad be sorat etefagh biofte vali che mishe kard ,adam ehsasatesh daste khodesh nist! kashki 1 az on jomalatetone ke hale adam ro behtar mikone va in hese khafagio az bein mibare minveshtin
————————–
سحر عزیز
گرچه اونجا نیستم، ولی همه چیزو می بینم و می شنوم
دردناکه
سلام ..
این روزها روز های عجیبیست هر کس هر کاری از دستش ساخته است..
برای نابودی غول زشت و ویرانگر جمهوری اسلامی انجام میده…امیدوارم
موفق بشیم…برای خانواده های شهدا آرزوی صبر دارم…آن ها متعلق به
همه ی دنیا بودند و هستندو خواهند بود…
زندانیان سیاسی را تو رو خدا از یاد نبریم…آن ها در شرایط بسیار بسیار
غیر انسانی هستند…
باید به آنها کمک کرد…گوش کنید…صدای فریادشان را…..
————————
همینطوره
سلام عباس معروفی عزیز .
نمی دانم از منی که هیچ کاره ام چه کاری بر مییاد . نه امضام تاثیری داره و نه حرفم حرکتی ایجاد می کنه . می دونم باید امید داشت و تلاش کرد اما روزها سخت میگذره بر پرنده اسیری که پرواز آرزوش نیست بلکه تمام هویتشه
——————————–
همه مبهوت حماقت تماشا می کنیم
عقل خوابش برده؛ یا مرده؟
درود به خداوندگار آخرین نسل برتر
این روزها آنقدر اندوه هست که بسیار غم دیگر به چشم نیاید … اما نه درد ندیدن عده ای که چشم بستند بر همه چیز .کسی که به هموطن خود بگوید پناهنده …. اینجا یم اما حس می کنم که شنیدن این حرف سنگین است
ای کاش این هم میهن می دانست که صاحب اندیشه و دستی که می نویسد خود پناه همه ی دردهاست و آنچه می نویسد داروی تسکین انسان هاست مگر نمی داند اندیشه وطن ندارد و جهان سر بسر زیر آهنگ اوست؟…. آه خدایا هوا و آب و نان را از انسان بگیر فکر را نگیر . فکر را هم دم تیغ می برند
تا آزادی واقعی اندیشه راه بسیار است
اینجا بیداد دلتنگیست
————————–
سلام مهشید عزیزم
گاهی بعضی کلمه ها آجر میشن
و گاه بارون
مرسی
درود
هنوز زنده ایم و می خواهیم سرودمان زنده بماند. آقای معروفی میرحسین موسوی یک خدمت بزرگ به ایران کرد و آن این بود که روح نیمه مرده مردم را زنده و شعله ور کرد. به همه ما که از ۱۸ تیرها از پا افتاده بودیم ندا داد که ایران از آن ماست و باید برایش کاری کنیم و این که همه با هم باید کاری کنیم. این که درون هخر یک از ما ایران است زنده و امیدوار و این که اگر ما بخواهیم اژدها هم از پا درمی آید.
ما پیروز می شویم به پاس خون های ریخته به پاس پایداری زنان و مردان در حبس و به پاس شکیبایی تبعیدشدگان
———————————
من هم معتقدم که این یک پیروزی بزرگ بود، هرچند
دو صباحی بر اریکه عربده و زور بنشینند
و مرسی
سلام
متن جوابیه ی مغرضانه ی وزارت کشور به شکایات آقای موسوی را خوانده اید؟
لینک زیر:
http://bahmanagha.blogspot.com/2009/06/blog-post_6588.html
کاملا واضح از احمدی نژاد جانبداری کرده: این یک نمونه:
„اگر مردم کشور در اکثریت بالایی از شهرستانها ، جناب آقای دکتر احمدی نژاد را مورد اعتماد و تایید قرار داده اند ، بهتر است آقای موسوی دلیل این امر را در عملکرد و شعارهای ایشان جستجو کند و اصل انتخابات و حماسه عظیم قریب به۴۰ میلیونی ملت بزرگ ایران را زیر سوال نبرد.“
„…مورد تایید و اعتماد!!“ – „بهتر است آقای موسوی دلیل این امر را در عملکرد و شعارهایدر عملکرد و شعارهای ایشان…..!!“
معنای بی طرفی برگزارکنندگان و ناظران انتخابات به ظاهر این است!! و ما نمی دانیم.
—————————–
هروقت این چیزا رو ازشون می خونم یاد جمله ی آیدین می افتم:
فکر می کنی فقط خودت خری؟
خدا هست عزیزم. من نیز اعتقاد دارم اما دارند صدای همین جوانکها را هم خفه می کنند! فقط تهران بیدار شده. در شهرستانهای دیگر خبری نیست! یا جرات ندارند یا ترجیح میدهند ساکت بمانند. شاید خود خدا صدایمان را به گوش همه برساند. از تو هم ممنونم. مراقب خود و ذهن طلایی ات باش.
—————————-
شهرستان ها آتش زیر خاکستر اگر سر برکند
دودمان شان را به آتش می کشد
سلام و ممنون
در این تاریکی ممتد
که دود شمع بالا می رود
از پیش چشمانم
تراوش می کند از گونه ها
شبنم
و من آرام می گریم
ز بیداد همه دوران
که دیده یا
شنیده یا
چشیده
گوش دارید!
من به چشم خویش خواهم دید
که سیل از کوه بغض ما
شما را، ای شما نامردمان
نابود خواهد کرد
و دیگر غنچه ای پرپر نخواهد شد
و آن روز عاشقانه چشم خواهم بست
اشک خواهم ریخت
شکر خواهم کرد
ولی اکنون بروی بسترم
ز بیداد همه دوران
که دیده
یا شنیده
یا چشیده
نرم نرمک اشک می ریزم. (شعر از زنده یاد پیمان فرورگان)
حالا خشمگینم عباس جان. حس می کنم باید خودم جلو روم و همه را بیدار کنم. یک جا نشستن و غصه خوردن از خواب دیگران که دردی دوا نمی کند. باید بلند داد بزنم: آی آدمها…
و در صور بدمم!
شاید همگی زنده شوند…
و بیدار!
کمکمون کنید، تروخدا نگذارید که اینجوری مردم رو خفه کنن!
به خدا سکوت چند روز اخیر فقط برای اینه که خیابونهای تهران دقیقا شده مثل پادگان و سر هر کوچه ۲۰ نفر پاتوم به دست وایساده، با این اوصاف چطور می شه حق رو پس گرفت!!!!!!!!!!!!
حالا تنها نگاه است که مانده
بنگر!
این طرف، دستان شب را میگیریم
کشان، کشان
تا روز پشت دالان نماند.
میرود
بی آنکه نگاهش را پس بگیرد
پشت در، حادثه مرده بود.
روزنامه های بی تاریخ، بی تصویر تنها نام ترا نوشتند
آینه ها از شرم ترک برمیدارند
صورتها از خشم.
دیگر دستی،
سرمه به چشم نمیزند
دستها در کار چیدن رویاهایند.
آنکه حکم قتل ترا داد
از بدل چینی ترک خورده آب می خورد
نگاهت اما مانده است
همچون لای لای
~ سیروس
پایگاه خبری محسن رضایی تابناک: آمار ارائه شده از صندوقهای رای گیری جهت بررسی و تطبیق این آمار با همدیگر و همچنین ارائه مستندات از سوی نامزدها پس از گذشت ده روز آنهم بطور ناقص ،در سایت رسمی وزارت کشور انتشار یافته … این آمار تنها مربوط به برخی از موارد یافته شده از موارد اعلامی است که به دور از در نظر گرفتن منتفع یا متضرر شدن نامزد خاصی نشان گر بی دقتی در ارائه آمار است و انتظار می رود مورد توجه مراجع ذیربط قرار گیرد.
پس از درخواستهای مکرر یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری برای ارائه آمارهای تفکیک از سوی وزارت کشور،پس از گذشت ده روز در نهایت آمار یادشده طی دو روز اخیر و البته به صورت ناقص منتشر شد.
به گزارش خبرنگار تابناک“، آمار ارائه شده از صندوقهای رای گیری جهت بررسی و تطبیق این آمار با همدیگر و همچنین ارائه مستندات از سوی نامزدها پس از گذشت ده روز آنهم بطور ناقص ،در سایت رسمی وزارت کشور انتشار یافته که در این فرصت مختصر ضمن یک بررسی اجمالی برای تعداد استانهای که تاکنون اعلام شده است ، در آراء تفکیکی استانها و رای صندوقها مغایرتهای ذیل بصورت جداول مختلف در اختیار افکار عمومی قرار می گیرد که نشان می دهد ،حتی آمار رسمی اعلام شده از سوی وزارت کشور دارای تناقضات و اختلافات عددی چندی است .
بدیهی است این آمار تنها مربوط به برخی از موارد یافته شده از موارد اعلامی است که به دور از در نظر گرفتن منتفع یا متضرر شدن نامزد خاصی نشان گر بی دقتی در ارائه آمار است و انتظار می رود مورد توجه مراجع ذیربط قرار گیرد.
شایان ذکر است این خبر دقایقی بعد از انتشار از پایگاه خبری آقای محسن رضایی (تابناک) حذف شد. هم اکنون ایشان انصراف خود را از پیگیری شکایات اعلام کردند که در خبری دیگر انتشار یافته است.
این خبر همچنان در جستجوی گوگل وجود دارد.
عکسها هنوز در سایتشون موجوده:
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32079_267.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32080_791.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32081_396.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32082_535.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32083_788.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32084_268.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32085_593.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32086_782.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32087_822.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32088_425.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32089_720.jpg
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1388/4/2/32090_835.jpg
دکترعلی احمدی نماینده محسن رضایی برای پیگیری شکایات انتخاباتی، در واکنش به اظهارات سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد ، بازشماری آرا به دلیل عدم همکاری شورای نگهبان و وزارت کشور در هیچ یک از استانهاو حوزه های مورد توافق صورت نگرفته است.
وی در گفتگو با „تابناک“ ضمن بیان مطلب فوق،در ادامه بیان داشت: در استان کرمانشاه نیز که بازشماری آغاز شده بود به دلیل عدم دسترسی نمایندگان ما به همه کنترلهای لازم و فرمهای کلیدی ۲۲،۲۳،۲۸و ۲۹ این بازشماری در همان ابتدا متوقف شده است بنابراین سخنان آقای کدخدایی و اطلاعیه ستاد انتخابات کشور خلاف واقع بوده و تکذیب می شود.
علی احمدی در ادامه گفتگوی خود تاکید کرد که : دلایل و مستندات اخلال و عدم همکاری در بازشماری طی دو نامه مفصل به اطلاع جناب آقای کدخدایی رسیده است.
وی همچنین افزود : البته اگر آقایان اظهارات خلاف واقع را تکذیب نکرده و به چنین سخنانی ادامه دهند آن موقع مجبور خواهیم شد مکاتبات با شورای نگهبان و دلایل و مستنداتی که منجر به انصراف و عدم پیگیری آقای رضایی از بازشماری آرا شده است را منتشر کنیم تا ملت شریف ایران در جریان حقایق این اقدام و وقایع پشت صحنه آن قرار گیرند.
نماینده دکتر رضایی در شورای نگهبان ضمن هشدار و انتقاد از سوء استفاده برخی از افراد و رسانه ها از ایثار ، صبوری و متانت ایشان ، تاکید کرد : ما حق پیگیری و شکایت از خاطیان و متخلفان احتمالی حقیقی یا حقوقی انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در مراجع قانونی و قضایی وفق اصول۳۴و ۱۵۹ قانون اساسی و ماده۹۴ قانون انتخابات ریاست جمهوری کشور را برای خود محفوظ می دانیم.
shahrestanha sarkub shodan, sedashun be jaei naresid chon hameye resaneha daste dolate……… emaile ha hanuz baz nemishe, sorate internet kame, site ha filter shodan……..man ghom hastam inja hamun ruze avale tajamo, hamle kardan& faghat be zanha mizadan……….. be 1dokhtar unghadr ba batum zadan ke bihush shod ya………….. nemidunam.
man narahatammmmmmmmmmm …………. eteraz daram, eterazi ke bad az janebdari rahbar az in diktator dige dar charchube in nezam nist…………….
alan kari az amsale man bar nemiad chon mardom tarsidan……ama omidvaram……….. midunam ke in shorue soghute hokumate………. inja kheilia dige be velayate faghih eteghad nadaran, bad az namaz jome kheilia marjaeiate khameneei ro ghabul nadaran……….. in tuye shahre mazhabi mesle inja 1movafaghiate bozorge………….. bayad sabr dasht
چرا ناا امید شدید? مگه کم کاری کردید تو این مدت؟ اینکه ته موندهٔ مشروعیت این نظام رو از بین بردید ..تو دنیا بی آبروش کردید.. حتا جلوی طرفدارای قبل خودشون بی حیثیت شدند..برخی سپاهیها رو همراه کردید برخی نیروی پلیس رو ؟شما نشنیدید اون فرمانده سپاه رو که دتگیر شد چون نتونسته بود از دستور کشتار ای رهبر پیروی کنه؟ شما ندیدی دنیا چطور شوکه شده از همت و اراده ایرانیها ؟شما ندیدین چطوری جوونهای کشورهای عرب با حسرت به این غیرت ایرانیها نگاه میکنند؟شما نمیبینید چجوری خامنهای از ترس خودش رو خراب کرده و هی چنگ و دندان نشون میده..تهدید میکنه..دستپاچه آدم میکشند تند و تند؟شما نمیدونید خشونت روز افزون دلیل ضعفه؟ دلیل ترسه؟شما به شکل نجیبزادههای شریفی با مسالمت اتحاد و آزادیخواهی رو با درهم شکستن تندیس ترس و بی تفاوتی به مابقیه جوانان خاور میانه هم عرضه کردیداینها مگه موفقیت کمیه؟ چرا خودتون رو دست کم گرفتید ؟ مگه تو ۱۰ روز بیش از اینهم میشد دیگه کاری کرد؟مبارزهٔ سیاسی یک پروسه طولانی مدت است که ما الان اون رو آغاز کرده ایم و من به شما اطمینان میدم که هرگز خاموش نخواهد شد شاید برای کوتاه زمانی به زور چماق و گلوله ساکتمان کنند ولی در نهایت مثل آشغال به بیرون از این مرز ای پرگهر پرتشان میکنیم .تو رو خدا خسته نشید هیچ ملتی نمیتونست مثل مااینطوری مقاومت کنه..دیگه نگید سرکوب شدیم ..چشم نداها به ماست ..نگاههای اخرشون رو دیدید؟..آقای معروفی شما یه چیزی بگید …
——————————
مردم در این جنبش سبز فهمیدند که این ملامین، نشکن نیست
بقیه ی ماجرا خودبه خود پیش خواهد رفت، چون سیل مردم گنده تر از اینها را هم برده است
باسی عزیز
این روزها تنها خانه ای که دائم به رویم باز است، خانه ی توست. قول داده ام و باز هم قول می دهم که زیر چوب و چماق گریه نکنم. اما باسی عزیز، اجازه بده که در این جا بغض هایم را رها کنم، اگر از شدت خشم، این بغض سرِ باز شدن داشته باشد.
.بغض دارم باسی، بغض.
—————————-
دو چهره برای مردم دنیا شناخته شد.
رژیم و مردم
تا قبل از انتخابات هرجا در اروپا صحبتی از خاموشی چراغ رابطه ی مردم و دولت حرف می زدیم، به ما طعنه می زدند: خودتان انتخاب کرده اید. و حالا همه چیز را می دانند. همه چیز این سی سال را
سلام
جمهوری اس…
جمهوری اس…
دانش آموزان منتظر بودند معلم موضوع انشا را بگوید . معلم فکرد می کرد :
استکباری ، استعماری ، استثماری ، استیجاری ، استبدادی ، استعمالی …
سلام عباس عزیزتر از جان
کاش مردم را غیرت زمان شاه بود . فقط همین
———————————–
اینها هم همان مردم اند
با تجربه و شعور بالاتر. و تازه تعلق گروهی و حزبی هم ندارند
سلام
پدرم گفت:“ مثل عروسکها شدی!“
موهای روی پیشانی ام را بالا زدم و با اخم گفتم:“ نه. این روزا همه عروسکن. خواستم نباشم!“
منظورم را نفهمید. به دستبند سبزم نگاهی کرد و گفت:“ خبرهایی شنیدم.“
„نبودی که ببینی!“
„انقلاب سبز کردید ها!“
“ نه. اگه اینجا بودی نمی گفتی سبز. سرخ سرخه!“
و صدای تیرهای هوایی در سرم طنین انداخت. بنگ… بنگ… چقدر شبیه صحرای محشر بود. شلوغ و گرم!
„رای اولی که بودم مثل تو جوگیر شدم!“
„جو؟“
راستی یادم رفت ازش بپرسم اولین بار به چه کسی رای داده. کسی مثل شهردار تهران؟
سرم را با تاسف تکان دادم. خواستم بروم توی اتاق. دروغ نگویم، بهم برخورده بود.
„سورین؟“
برگشتم. هی تصویر ندا می آمد توی ذهنم و می رفت. مثل موجی ها که هم رزم هاشان را به یاد می آورند. بفهمی نفهمی بغض هم کرده بودم.
„دل و جرات تو رو نداشتم. با اینکه مثلا مرد بودم. الان باید مثل یه پدر بهت بگم نرو بیرون و این حرفها…“
اخمهام توی هم رفت.
“ اما برو. فقط مراقب خودت باش که ما همین یه بچه رو داریم! به سیاست هم زیاد نزدیک نشو. خیلی دردسر داره.“
دلم خواست غرق بوسه ش کنم…
این یک مقدمه بود برای اینکه از پدر و امثال پدرم برایت بگویم. عباس مهربانم، اینجا پر از مردانی ست مثل پدر من. پدر من یک بسیجی است، عموی اولم رتبه ی سوم حفظ کشور و عموی دومم رتبه ی دوم قرائت کشور ، عمه ام مدیر دارالقرآن! اما یک چیز جالب. هیچ کدام به احمدی نژاد رای ندادند هیچ، به بسیج و قرآنشان هم اعتقادی ندارند. پس چرا رفتند سمتش؟ خب جوابش معلوم است. چون بسیجی بودن و از این رتبه ها و شغل ها داشتن یک اعتبار است! چون سهمیه دانشگاه است و بچه هاشان را توی مدارس خوب ثبت نام می کنند. عمویم پا به پای من آمد میدان آزادی و عمه ام ستاد مردمی برای موسوی راه انداخت. خانواده مان هم معتقد به دموکراسی و آزادیست! تکلیف اینها چیست؟ باور کنید همان رضایی اش هم اعتقادی به سپاه ندارد. کروبی هم ولش کنی، عمامه و عبایش را می اندازد توی سطل زباله، یک تیغ ریش تراشی استفاده شده هم رویش! همه خسته شده اند! هیچ کس جز چند کله گنده که حسابی از قبل این انقلاب خورده اند و هنوز هم شکمشان را می پرورانند از احمدی نژاد و (مثلا) جمهوری اسلامی شان دفاع نمی کند! باور کن اگر فراگیر شود،همه قبولش می کنند!
زورکی…زورکی… بعضیها هم زورکی خودشان را معتقد نشان می دهند… نمیدانند سیاست به دست مردم است. همانطور که آنها الله اکبر گفتند و با دست خالی و چند گروهک، شاه را با آنهمه عظمتش پایین کشیدند، ما هم الله اکبر می گوییم. پایین کشیدن آن مردک از قدرت که دیگر کار چندانی ندارد! اگر یک نفر جرات کند و مثل خمینی اعلامیه بدهد دست مردم… مطمئنا مردم ما زود می فهمند تا امروز چه کلاه گشادی بر سرشان رفته! خوب هم بلدند متحد شوند. یک خط برایشان کافیست…
——————-
خیلی خوب بود. مرسی
نمیدانم نفس میکشم یا او دارد مرا میبلعد! اگر اینگونه است که من او را در سینه میکشم! پس چرا نگاهم، ارادهام، دستانم و حتی فکرم در دستان دیگری است…!؟
سلام
چطوره ؟ خوبه ؟
استاد به نظر بنده تمام این مشاکل درمان دارد
اینکه بروید آثار جرج اورل را بخوانید مخصوصا مزرعه ی حیواناتش را
اگر خوانده اید دوباره بخوانید
من همان شخص شخیصی می باشم که فرموده بودید شما را برده ام توی فضای ناتور دشت . شاید هم آورده باشم . به هر حال امروز کنکور را دادیم هرچند گند زدیم ولی مهم این است که تمام شد . هر سال بد تر از پارسال
راستی استاد من خیلی می نویسم فعلا می خواهم کمی بخوانم . یه کتاب پسنهاد کنید . یعنی در پس فرمایشاتتان بفرمایید .
بی خیال استاد
برای تمام نداهایی که حجله شان خاک سرد وسیاه شد.
من برای چشمهایت
که نگران از دنیا رفتند
نگرانم
نکند دلت آرزویی داشت؟
http://www.aineha.com/66/view.htm
lotfan
nazar khodeton ra moshakhas konid
tarafdar ki hastid
کاش شما هم اینجا بودید و با چشم خودتون شهری که روزی اسمش تهران بود میدیدین! زره پوش ها سرتاسر شهر دیده میشن و به حق میشه گفت حکومت نظامی برقراره. انگار خاک قبر روی شهر ریختن که انقدر غمزده و مردس. با این حال اعتراض ها باید ادامه پیدا کنه و سرکوب اونها مارو مثل آتیش زیر خاکستر روشن نگه میداره. نباید بگذاریم خون ندا و ده ها ندای دیگه پای مال بشه . ما حوانها باید با تمام وجود برای رسیدن به حقمون تلاش کنیم و این پشتیبانی شماست که به ما دلگرمی میده
———————————–
ما یکبار حکومت نظامی و الله اکبر داشته یم.
تاریخ تکرار میشود؟
بهشت من، جنگل شوکرانهاست
و شهادت مرا پایانی نیست
(ا. بامداد)
http://yaddashthayepaizan1.blogspot.com
شاید عباس عزیز این وب برایت جالب باشد.
قربان شما
سامان گوران
——————-
ممنون
امشب شب آرزوهاست
این روزها تحلیل سیاسی خاصی که اپیدمی شده این است که باید ببینم فردا چه میشود یا میگویند همه چیز به اتفاقات فردا بستگی دارد.
ولی من میگویم جرقه زده شده و آن چیز که باید اتفاق می افتاده افتاده
باقی دیگر سیل عظیمی از بغض های فروخورده سی و اندی سال است که حتی کوه هم نمیتواند جلویش قد علم کند چه برسد به این چند شبه دیکتاتور
راستی
سلام استاد عزیزم
———————–
سلام شکیب عزیزم
همینطوره . درست میگی
درود
آقای معروفی ما هنوز زنده ایم و هنوز میرحسین با ماست. امروز به مردم در خیابان نگاه می کردم و راه می رفتم خشمگین و غمزده سیاه پوش و رخ نیاراسته مردم به نقطه ای در دوردست خیره می نگریستند و بسیاری سیگار می کشیدند! این ها یکی یا ده تا نبودند پرشمار بودند و از همه طبقه از میدان انقلاب ولیعصر تا تجریش. ولی هنوز هم بندساعتی یا انگشتری سبز بر دست و بال شکسته شان هست. باید اعتراف کنم مردم خوب تر از تصور من بودند و همدل تر از سال قبل. در امامزاده یا مسجد هم همه جور آدمی بود با مناجات با خدا یا در اندیشه با خود و چون نشانی از سبز سیاه پوش می دیدند نذری تعارفت می کردند. ببین چه برسر این مردم آمده که سخنرانان مذهبی این جاها به جای مولودی خوانی تولد، مصیبت حسین و نیرنگ بنی امیه می گفتند!
آقای معروفی دوباره امشب فردایش جمعه است و خدا می داند چه هوس هاست در سر این حباب محال اندیش. جمعه شب ها برای همه مان شمع خواهیم برافروخت. شما هم می آیید؟
————————–
آره عزیزم
من هم میام
آقای معروفی عزیز سلام
ممنون از همراهیتون
—————
کاش می شد کاری کارستان کرد
پرسیدم: «“افسانه“ تو چهطور میتوانی کتاب بدون عکس بخوانی؟»
بهم یاد داد چگونه در ذهنم چهرهی قهرمانهای هر کتاب را تجسم کنم. آنقدر به قهرمانهای داستان فکر کردم که به خواب دیدمشان. طوریکه توانستم به همراه „مسافرکوچولو“ از ستارهای به ستارهی دیگر سفر کنم یا کنار „ماهی سیاه کوچولو“ تو رودخانه شنا کنم و چشم ماهیها بشوم.
دلم میخواست چشم میشدم و مینشستم تو چشمخانهی تهی ِ „صیدال“ تا پرواز کفترها را ببیند، تا راه رفتن اردکها وقتیکه دنبال آدم میافتادند. تا بنشیند لب بام، ستاره بشمارد و خیره شود به گربهی نازِلوی من، وقتی که چشمهای سبزش با نور تلاقی میکنند.
مادر میگفت: «صیدال، روشندل است، جهان را با دلش میبیند.»
«دل صیدال چهقدر باید بزرگ باشد که آن همه ستاره روشن در آن جا شود!»
افسانه میگفت: «چرا صیدال از زندگی خسته نمیشود؟»
رضا میگفت: «چرا خسته شود وقتی با چشمهای بسته ستاره میبیند. وقتی مدام با فرشتهی نگهبانش حرف میزند. با خدا حرف میزند.»
چشمهام را بستم. روی پلکهام فشار آوردم ولی فقط تاریکی بود که میدیدم. جهان در ظلمات فرو رفته بود.
«یک سیاهی مطلق».
«رحیمآقا، سیاهی مطلق یعنی چه؟»
«یعنی تاریکی کامل، یعنی اینکه چشم، چشم را نبیند. یعنی هیچ چراغی روی تیر چراغ برق روشن نباشد. یعنی هیچ ستارهای برای درخشیدن نباشد. یعنی خورشید نتابد. یعنی تاریکی بعد از نه شب. یعنی خفقان، خفهخون. یعنی اختناق. یعنی هیچکس دلش برای هیچکس نسوزد. هیچکس حرف هیچکس را قبول نکند. هر کس حرف خودش را بزند. هرکس زیر علم و کتل خودش سینه بزند. یعنی گور پدر تو، گور پدر من. گور پدر ملت! یعنی لالمانی امروز من و سیاهبختی تو!»
«یعنی فلان ِ من خیار است ملت باید بخورند.» مجاهد بود، کنایه میزد و با خنده به سمت ما میآمد. ابروهای پر پشت و لبهای کلفتی داشت. کلهاش هم طاس بود.
مجاهد به رحیمآقا میگفت: «مرتجع»
کشمیری به رحیمآقا میگفت: «لامذهب.»
مهندس مانی میگفت: «چوب دو سر طلا!»
گفتم: «آبجی، مرتج یعنی چی؟»
افسانه از روی لغتنامه خواند: «یعنی فنر، یعنی بازگشتکننده، کهنهپسند، ضد متجدد.»
از درز پنجره دوباره به آسمان ابری و بیستاره نگاه کردم. به چراغِ شکسته بالای تیر چراغ برق. دراز کشیدم و چشمهام را بستم تا در ذهن، ستاره بسازم و هزار چراغ تا از تاریکی و ظلمات نترسم. چشمهام را بستم. باز فقط تاریکی بود که میدیدم. جهان پشت پلکهام در ظلمات فرو رفته بود.
———————
عزیزم حمیدرضا
ممنون. از داستان جدا نشو. تو خوب می نویسی
عجب مصیبتی است وطن داشتن…..
عجب مصیبتی است ترسیدن….
عجب مصیبتی است محق بودن….
می ترسم آتش دل هامان دنیا را بسوزاند
——————————
ایران را گرم خواهد کرد
از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد در دل ماست
زمان گذشته است
و ما دوباره زیر لگدمال تاریخ بیدار شده ایم
از نسل ما !!!….
فریاد می زنیم تا حصار جهل بشکند
حباب اخم می ترکد و در اسمان پوف می شود
فرزند وطن در آغوش خاک خفته
و زمان به سرعت صدا می گذرد
سلام آقای معروفی عزیز
من هم
درد مشترکم
مرا فریاد کن
سلام آقای معروفی عزیزم. گرچه داغداریم اما شکسته نیستیم „چرا که خیال خوشی ها درمان بدی ها نیست بلکه صد چندان بر زشتی آن ها می افزاید“.
آقای موسوی، چرا با مشارکت کلیه نیروهای دموکراسی خواه به تاسیس یک جبهه ملی فراگیر اقدام نمیکنید؟
هادی زمانی
۲۴ جون ۲٠٠۹
اکنون در خیابانهای ایران و در قلبها و دستهای به هم پیوسته مردم ما یک جبهه فراگیر برای مبارزه با استبداد ولایت مطلقه فقیه، به اجرا گذاشتن منشور حقوق بشر و استقرار دموکراسی شکل گرفته است. اما این جبهه مردمی هنوز فاقد یک تشکیلات کارآمد برای سازماندهی و رهبری موثر مبارزات غرورآفرین مردم ایران است. مبارزه با استبداد دینی، که با یاری درآمد سرشار نفت خود را تا دندان مسلح کرده و با تمام نیرو در برابر خواست مردم ایستاده، دشوار و پر هزینه است. نبود تشکیلات موثر برای سازماندهی و رهبری جنبش این هزینه را سد چندان خواهد کرد و نهایتا میتواند به شکست مردم بیانجامد. اکنون رفع این کاستی بیش از هر زمان دیگر ضروری و عاجل است.
مردم ایران از استبداد دینی، گسترش فساد و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی به ستوه آمده، عزم خود را برای تغییر شرایط جزم ساخته اند. نارضایتی از حکومت در اقصی نقاط کشور و در بین کلیه طبقات و اقشار جامعه گسترده است. مبارزه مردم اکنون چنان گسترش یافته و به چنان کمیت و کیفیتی فرا روئیده که سرکوب آن دیگر برای رژیم تمامیت خواه آسان نیست. در درون حاکمیت شکافهای عمیقی پدیدار گشته و نیروهای سیاسی و انتظامی آن در حال ریزش اند. تقلب شگفت آور حکومت در انتخاباتی که در چارچوبهای تنگ آن برگزار شد، اقدام آن به کودتا برای تحمیل کاندیدای مورد نظر خود و سرکوب وحشیانه و خونین مقاومت واعتراض مسالمت جویانه مردم، نقاب هرگونه مشروعیت را از چهره نظام دریده است. افزون بر این، مبارزه مردم ایران علیه استبداد دینی از حمایت گسترده جهانیان برخوردار است.
کلیه شرایط برای عقب نشاندن وشکست استبداد دینی و پیروزی مردم فراهم است، به جز وجود یک تشکیلات کارآمد که بتواند مبارزه مردم را به نحوی موثر سازماندهی و رهبری
سلام آقای معروفی عزیز
دلم نمی خواست تو این موقعیت که اینقد حالم گرفته ست بیام اینجا ولی احساس کردم شما بهتر از هر کسی الان حال ما رو درک می کنید….!
باور کنید دیگه به هیچ چیزی امید ندارم وقتی می بینم که قراره آینده من و هم وطنام اینطوری تباه و نابود بشه…اینو به پونه هم گفتم…!
ما هر چه را که باید از دست داده باشیم
از دست داده ایم
ما بی چراغ به راه افتاده ایم
وماه…ماه…ماده ی مهربان
همیشه در آنجا بود…!
با عشق و احترام به مهربان ترین آدم دنیا
مهشید
———————
مهشید خوب و عزیزم
این روزها خیلی به فکرت بودم. ذکر خیر هم بود. نمی دونم چرا تا تو آمدی پر و بال باز کنی، آتش همه جا را گرفت.
داشتم می آمدم. حتا چه جور آمدن و کجا مقیم شدن هم توی ذهنم تصویر شده بود. باز هم پس نشستم. با اینحال ناامید نیستم، کمی دیرتر، شاید زمانی که شعرهات را برام بخوانی.
می خوام یه نامه بنویسم و حرفام رو بزنم.
نامه ای خطاب به تو
خیلی مراقب خودت و شعرت باش
سلام استاد
آمده ام بگویم که اگر اوضاع آرام تر است، نشانه عقب نشستن ما نیست که صدای الله اکبرمان هر شب بر بام تاریکی بلند است تا خواب را از چشمان آن ها که هر شب به زیرکی خود مرحبا گفتند، برباید. اوضاع آرام تر است چون باید مقاومت شکل دیگری پیدا کند. دیگر هیچکس نباید به خود جرات دهد دست روی ما بلند کند. که از همان شب ۲۲ خرداد خواب و آرامش بر هر آنکه ایرانی را به جای نجیب احمق فرض کرد، حرام شده است. ایمان دارم که اگر امروز و فردا نه، پس فردا، غریو پیروزی ایران را فرا می گیرد
——————–
این آتش خاموش نمی شود
.
سلام
دوستانم در انجمن نویسندگان کرج، ازم خواستند درباره ی یک مصاحبه درباره ی گلشیری از شما بپرسم. گفتم فکر نمی کنم این روزها…
قصدم فقط رساندن پیغام است. اگر موافقید بگویید تا بگویم خودشان پیگیری کنند. فکر کنم از طریق ای میل، نمی دانم. من این روزها اصلاً حالم خوش نیست. انگار دارم خواب می بینم. ظرف دو هفته پیر شده ایم. نابودمان کردند. جسممان را، روحمان را، امید و آرزوها، خواهر ها و برادرهایمان را، اصلاً چیزی باقی مانده برایمان؟
————————
آره، همه چیز
محکم باش و شانه هات را بالا بینداز
و مراقب خودت باش
سلام
نقد و بررسی “ اتاق سی ان جی شرح ما وقع “
شعر جنگ
کتاب حبیب محمدزاده
دوشنبه ۸/۴/۱۳۸۸
ساعت ۱۷ تا ۱۹
کانون ادبیات ایران
خیابان مفتح جنوبی، رو به روی ورزشگاه شیرودی، خیابان اردلان، پلاک ۲۵
(مابین ایستگاه مترو طالقانی و هفت تیر) (ضلع شمال شرق پارک هنرمندان)
غزل دستان خود را سوی ذاتی فرد می گیرد / خدا دست کسی را که دعایم کرد، می گیرد
برایم سخت سنگین است حضم اینکه آیینه / خیالش از نگاه سنگها هم درد می گیرد
غروب آسمان حزن آور و غمناک / از آن بدتر زمانی که دل یک مرد، می گیرد
همیشه زجر دشمن شادی آور نیست،گاهی هم/ دل یک گربه با مرگ سگی ولگرد میگیرد
چرا هرکس که یک آغوش پر احساس میخواهد / همیشه دست گرمش را دو دست سرد میگیرد؟
سخن از بی وفایی ها که می گویم بدون شک/ زبان تا عمق مغز استخوانم درد می گیرد
استاد خوبم، روزهای سختی ست. فریاد جوانان ما دارد بغض میشود…عقده میشود… اشک میشود… خاموشی زهر آلودی دارد شهر را می پوشاند! نکند کم آورده اند؟ نکند… نمیدانم. فقط میدانم خدا برای ما هم ستاره ی دنباله داری توی آسمان کنار گذاشته. اسم آزادی وطنم را می گذارم هدف، می گذارم اتفاق قریب الوقوع؛ نمیگذارم آرزو!
پی نوشت:(( شرمنده از اینکه تقریبا هرروز براتون کامنت میذارم… ممنونم از اینکه حرفهای منو میخونید و وقت میگذارید… سعی میکنم تعدیلش کنم! سلامت و موفق و سبز باشید!))
———————————–
این خودش یک پیروزی بزرگ بود تا اینجا
ولی راه درازی هنوز باقیست
استاد عزیزم سلام . امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشید . استاد از تبریز می آیم . همان روزی که نتیجه ی مسخره ی انتخابات اعلام شد ، فکر می کردم تبریز آرام نخواهد نشست . اما آن طور که پیش بینی می کردم نشد . چند نفر از دوستانم می گفتند در ورودی تبریز تابلویی نصب کرده اند بدین مضمون : به شهر شهید پرور رشت خوش آمدید . این طور که در تبریز دیدم و شنیدم تبریز و آذربایجان را خفه کرده اند . نمی دانم به یاد دارید داستان کاریکاتوری که چند سال پیش در یک روزنامه چاپ شد و بعد از آن موج گسترده ی اعتراض همه ی آذربایجان را فرا گرفت ؟ دوستی دردمندانه می گفت کسانی که در آن تاریخ دستگیر شده اند ، هنوز که هنوز است خود و خانواده ی شان درگیر آن ماجرا هستند . بعد از سرکوب شدید آن داستان متاسفانه امروز فضای تیره ای شهر تبریز و مردم آذربایجان را فرا گرفته . شهرستان های دیگر چون کوچک هستند می گویند همه همدیگر را می شناسند و اگر کسی کوچکترین اعتراضی بکند فردای همان روز تمام ایل و تبارش را می گیرند . اما خود تبریز به شدت سرکوب شده . این طور که من شنیدم خیلی از افراد سرشناس تبریز در همان روز انتخابات دستگیر شده اند . به واقع قبل از این که حرکتی انجام شود در نطفه خفه شده است حتی اگر آتشی باشد زیر خاکستر . استاد شما اطلاع دارید من طرفدار آقای کروبی و تیم همراهشان و برنامه هایشان برای اداره ی کشور بودم ، با این حال در این چند روز در آذربایجان اگر جایی مهمان بودم یا در جمعی بودم همه می گفتند ما به میر حسین موسوی رای داده ایم و منتظر بودند ببینند آخر داستان چه می شود .
———————-
اینها هر دست و پایی که می زنن بیشتر فرو میرن
درود معروفی عزیز
سلام عباس معروفی سال های بلوای من
______________
شهرزاد ( ۴۲ ) – پادشاه لخت را کسی هوار زد ؟؟
شهرزاد !
شهر ناگهان بزرگ شد
و قصه های کودکانه روی دست روزگار
باد کرد
جنین بال دار قصه در سقوط استحاله ی عجیب فلسفه
گرگ شد
پایه های صندلی سفسطه
سترگ شد
شهر روی سطح باد
گیر کرد
داستان ،
در شب صد و هزار و یک
جنین بی جهت
روزهای بارداری تو را
حوصله نکرد
خیر و شر
در شب صد و هزار و یک
توامان ناقص کمال قصه ها شدند
دهان و عقل شهر
بزرگ شد
بزرگ تر
در میانه ی صدای هلهله
بوق و کف
پادشاه لخت را کسی هوار زد ؟
نزد …
کودکی نمانده بود .
زهرا عبدی
—————————————–
سلام و
.ممنون
استاد عزیزم
همه می دانیم کناره گیری و سکوت جرمی افزونتر از جنایت دارد آنگاه که هر حق انتخاب برابر یک زندگی ست و هر صدا و نوشته پاسخش گلوله،حال و روز غریبی ست وقتی آسفالت های خیابان خون می نوشند و من همراه صبحانه خون بالا می آورم.تصور زندگی چه سبز چه سفید چه سیاه منم،من تصویر زنده ای ام از این تلاش هر روزه ، مشت من نشانه ی آزادی های پنهان من است ، آن گاه که باز شد ، باز می یابیش.سبک سنگین که می کنم سنگین می شوم مانند زن حامله ای که نتیجه ی زایمان زود رسش کودک عقب افتاده ای خواهد بود که با تمام معلولیتش به سبک شدنم ارجح است.رفتنم پیش رویت است و من تا آخر دنیا با تو خواهم بود هرچند که کنار جسم من دیگر جایت نیست آخر تو را به بهشت نشانی نیست نگران من نباش من نیز هرگز به بهشت نخواهم رسید خوشبختانه خدا زودتر از من در گذشته و در آنجا دیگر جایی حتی به کوچکی من نخواهد بود اما روح من در این جهنم مداوم با توست.
یکی بود هیچکس نبود
.
.
.
یکی بود همه بودن
از انقلاب سبز مخملی
تا
کودتای سرخ فلفلی!
[تعجب][تعجب][تعجب]
اگر بارِ گران بودیم، «ماندیم!»
وگر نامهربان بودیم، «ماندیم!»
سریشِ ریشِ خلق الله گشتیم
از اوّل هم، چنان بودیم؛ «ماندیم!»
شریکِ رهزنان ؛ و بهرِ ملّت
رفیقِ کاروان بودیم؛ «ماندیم!»
برایِ رفتگانِ این جناحی
مسیحایِ زمان بودیم؛ «ماندیم!»
وطن، جزغاله شد از داغ خدمت(!)
که ما آتش به جان بودیم؛ « ماندیم!»
نه رأیِ „سبز“، ما را کلّه پا کرد
که خاطرجمع از آن بودیم؛ «ماندیم!»
به „هاله ی نور“ ِ مصباحی فروزان
دَمادَم، دُرفِشان بودیم؛ «ماندیم!»
مطیع ِ „مجتبی“ و „شیخ احمد“
غلام ِ هردوان بودیم؛ «ماندیم!»
ز „محصولی“ و „دانشجو“ ، از اوّل
قرین ِ امتنان بودیم ؛ «ماندیم!»
به لطفِ زور ِ موسی چُمبه هامان
چماقی پرتوان بودیم، «ماندیم!»
سبیل ِ جملگی را چرب کردیم
که خود مدیونشان بودیم؛ «ماندیم!»
به جنگ زرگری مشغول؛ امّا
به دل، همداستان بودیم؛ « ماندیم!»
نهاده ملّتی را بر سر ِ کار
به شیطان، همدلان بودیم؛ «ماندیم!»
به غم هاشان، هماره خنده کردیم
که خود اصلِ غمان بودیم؛ «ماندیم!»
به نرمی کودتا کردیم و فارغ
ز خشمِ مردمان بودیم؛ «ماندیم!»
[تعجب][زبان][شیطونک]
شور وهیجان ،امید رهایی ،بوی آزادی ، رنگ سبز زندگی بود ونیازی به تخدیر قرصهای اعصاب نداشتیم.اما آنهمه زیباییی سراب شد و ما دوباره همان تشنه وراه گم کرده در کویر های سوزان شدیم .روانپزشکها سلام دوباره آمدیم.روزگار زیبایی بود همنفس صاحبان قلم و مردمان آزاده . چه زود خاطره ای زیبا شدیم.
—————–
این نیز بگذرد
استاد بگو مرغ سحر ناله سرکند, که داغ مارا تازه تر کردند![گل]
سلام استاد عزیز
آنقدر دلم گرفته که نمیدونم چیکار کنم. همه دوستامون زندانن و ما نمیتونیم کاری کنیم خودمون هم از ترس تو هزار تا سوراخ قایم شدیم. تو رو خدا شما ها که اونجایید یه کاری بکنید این فضای یاس و نا امیدی داره ما رو روانی میکنه ما دیگه تحمل اوین رو نداریم.
——————-
سلام
این روزها همه تلاش می کنن، هر کی به شکلی
الله اکبر گفتن شبانه هم کاری است سترگ
ای سراپا همه زشتی، خس و خاشاک تویی
مظهر بی هنری، ناکس نا پاک تویی
منم آوای حقیقت که تو درکش نکنی
ای دروغگوی بزرگ، پست تر از خاک تویی
چون سگان پارس نمودی و زدی حرف گزاف
رای من کو ای دغل؟ دزد خطرناک تویی
خون صدها چو „ندا“ ریخته بر دامن تو
ای کریه منظر زشت، زاده ضحاک تویی
این منم داعیه عشق و شرف، ای نادان
آنکه در بیشرفی سینه زده چاک تویی
اولا که وقتی می نویسی سی سال به ما توهین می کنی.
در ثانی وقتی در دولت خاتمی در انتخابات مجلس در آرا مردم دست کاری شده بود و سکوت شد ریشه این امر پرورش داده شد.ان موقع کجا بودی که بگویی به مردم جفا می شود وبه جای شعور آنها تصمیم گرفته می شود.
سوم:ما به کمک وبیانیه امثال تو نیازی نداریم.اگر مرد بودی می ماندی ایران و برای این مردم کار می کردی.رفته ای آن طرف دنیا و می گویی لنگش کن.همان رمان نویسی برایت کافی است.ضد انقلابهایی مثل تو به کار ما دخالت نکنند ما خوشحال تریم دخالت امثال تو برای ما عزای عمومی است.
ما خودمان می دانیم در اینجا از حقمان چطور دفاع کینم.حتی اگر کشته شویم.
می دانم که اینقدر وجود نداری که این کامنت را تایید کنی!!تو خودت یک سانسورچی بزرگ هستی آقای به اصطلاح روشنفکر نما!!!موسوی که داخل بدنه نظام است نیازی به تو ندارند.بی خود اشک تمساح نریز.حمایت اوباما از ما شرف دارد به امثال تو که تا کمی گرمشان می شود زود پنجره را باز می کنند و می زنند به چاک.
همگام با سایر وبلاگ نویسان به سکوت سبز بپیوندید و با گذاشتن پست“سکوت سبز…“ با این حرکت هم آوا شوید و با معرفی آن به دوستانتان به سهم خود برای گسترش این حرکت تلاش کنید
سلام آقای معروفی
میخواستم شما را دعوت کنم که درباره تاریخ سی ساله بنویسید.
آقای معروفی عزیزم، سلام حالتون خوبه؟ شما هم خیلی وقته که سکوت کردید. امید تنها راهِ زنده موندنه.
———————
سلام
سفر بودم. برلین نبودم. و مثل میلیون ها ایرانی مبهوت بودم
با سلام خدمت دوست فرهیخته جناب اقای معروفی
بدینوسیله از شما دعوت میشود به گروه مردمی حامیان حق مولف در ایران بپیوندید .
امیدواریم این راهی باشد برای توسعه هنر و فرهنگ ایران .
با تشکر
dontcopy.ir
درکی ازهنر های یک استراتژ// تاکتیک محوری ما چیست؟؟//
گذشته ازبحث درباره ی دامنه ی بس وسیع علم استراتژی وتاکتیک ها نکات زیر قابل یاداوری است……
پس از تعیین نیروهای اصلی در یک جنبش وضد جنبش جایگاه نیروهای میانی ارزش فوق العاده استراتژیک دارد./ یعنی همان اقشار متوسط وملاحظه کاری که ما بالتفاوت ان را میتوان از ۳ ملیون تظاهرات کننده به هزار و…. دید / این امر بدیهی است / هنر یک استراتژ اتخاذ یک تاکتیک صحیح کم هزینه وقوی ومستمرو کم خطر در طول یک استراتژیست./ روی کم هزینه وکم خطر تاکید داریم./ تنها تحت لوا وپیشبرد این تاکتیک هست که اقشار متوسط حاضرند به میدان مبارزه امده وانرا تداوم بخشند واین همان تاکتیک محوری است که بمانند رودخانه ای متداوما در جنبش جریان داشته دوست را سیراب وقوی ودشمن را خفیف وضعیف و…. میسازد.// این تاکتیک در انقلاب ۵۷ همان الله اکبر گفتن شبانه بود.// اما این تاکتیک بادورژیم متفاوت دراین شرایط اگر چه لازم اما ناکافی وناقص است و باید انرا با تاکتیک بمب کاغذی تکمیل کرد /که تمامی خصوصیات محوری بودن یعنی( کم هزینه. مستمر . سهولت اجرا . بیخطر وبویژه قابل اجرا در شهرستان ودرروستا ها) رادارد .// تمرکزیک استراتژ صرفا به اکسیونهای مختلف بدون ارایه تاکتیک محوری یک خطای استراتژک است وحداقل زیان ان به هدر دادن نیروهای پیشرو ودلسردی وخانه نشینی اقشار میانه است .// حتی میتوان از این تاکتیک بعنوان اعتراض مردم تا ازادی کامل زندانیان سیاسی ( که متاسفانه تا کنون مغفول مانده) استفاده نمود ./////….
باطو م نمی خورد/ ضد گلوله است /دستگیر نمی شود /زندانی وشکنجه نمیشود /بدون هزینه است / همه کس با توان کم قادر به انجام انست / مداوم و همیشه قابل تکرارست / سراسری واپید میک است / تا پیروزی کامل محور وحدت مبارزه است / برای حاکمان ونیروهای سرکوب ان وحشت وجدایی اورست / و….انکه در تاریخ مبارزات وجنبش های ازادیخواهانه کاملا بی سابقه است و ان چیزی جز/// بمب خرده کاغذ //// نیست ….تصورش را بکنید ..همین امشب و وهمه شب کاغذ های ریز ریز شده با قیچی را از پشت بام ها به دست
یک لحظه تصورش را بکنید .////////////
/صبح وقتی پاسدار ها و بسیجی ها وملاها / وحشت زده /با کوچه وخیابان ها وبیابانها ی مملو از کاغذ های ریز وخرد شده مواجه شوند>؟؟؟ ( الله اکبر های شبانه فقط چند ساعتی دوام داشت ) با این دریای کاغذ چه کنیم ؟؟؟؟؟ با کدام جارو میتوان انرا پاک کرد.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر هر شب تکرار شود چطور .؟؟؟ چه خاکی بر سرمان بریزم اگر مردم هر شب انرا تکرار کنند. چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگر مردم در شهرها وروستاها خبر دار شوند وهمین کار را بکنند چی.؟؟؟؟؟ با فیلم های ارسالی از این کاغذ ها چه کنیم.؟؟؟ نکنه goole earth بتونه از اون بالا بالاهاگزارش تصویری بده.؟؟؟؟؟؟ چه میکنه این بمب کاغذی….؟؟؟؟؟
(( ایا ایرانیان برای بار دیگر با این تاکتیک مبارزاتی اعتراضی مسالمت امیز چشم جهانیان را حیرت زده
خواهند کرد.؟؟؟؟ // هذ اگوی و هذا میدان //)) …ایران وجهان منتظر ست………….
چه عجب آن کامنت را تایید کردی.مثل اینکه به رگ غیرتت برخورد و برای یک بار هم شده ژست روشنفکری وایجاد فضای آزاد برای آزادی بیان ایجاد کردی!!
راستی دیشب یادم رفت بگم:قضیه خاتمی و تقلب در دولت او هم به خودمان مربوط است.شماها اینقدر عناد دارید که نوشتید سی سال یعنی هیچ وقت نقطه مثبت در تاریخ این انقلاب ندیدی!!پس لطف کنید بروی پی کارتان و به کار نخست وزیر امام دخالت نکنید.
من قبل از آنکه سرگذشت شما را دانسته باشم،سمفونی مردگان را خواندم وبه حال آیدین و آیدین ها اشک ریختم.بعد روزی اتفاقی سرگذشت شما در وطنتان را از یک دوست شنیدم و برای عباس معروفی و عباس معروفی ها اشک ها ریختم.گریستن هم عادتی شدو دیگر تسکینی نداشت.چیزی در سرم گر می گرفت و در گلویم فرو کش می کرد. خشم بود!
امروز دهانم بوی فریاد می دهدوصدایم همرنگ خون هموطنان شهیدم شده.
خشمم را بی خشم فریاد میکنم هم صدای هم خشمان.
—————————–
ممنون که کتب منو خوندین
salam
khastam ba khabareton konam k Caspian Makan namzade Neda jome shab bazdasht shod.
سلام دوست عزیز خوب هستید؟
نمیدونم وبلاگ حکایت شهر تنگستان رو به خاطر دارید یا نه؟! اون مال امین بود، من برای خوشحال کردنش در میهن بلاگ با همون اسم یه وبلاگ براش ساختم البته هنوز اطلاع نداره!آدرس وبلاگ شما بین لینک های وبلاگ قبلی بود ممنون میشم اگه بازم به حکایت شهر تنگستان با آدرس جدید سر بزنید.
این هم آدرس وبلاگ خود منه:
http://www.no-where.mihanblog.com
بعد از تایید انتخابات توسط شورای نگهبان
خب حالا „ما که گفته بودیم“ ها شروع میشه… تحریمی، مشارکتی، برانداز، داخلی، خارجی…
حرف هیچکس نشد جز حرف مردم ایران: یک راهبرد مسالمت آمیز برای „اتحاد“ و „نه“ گفتن به این نکبت ولایت فقیه. راهکاری که بتواند „جریان اصلی“ مردم (نه تنها نخبگان) را به میدان آورد تا بتوانند سرنوشت خودشان را رقم بزنند.
به گمان من همراه با ادامه اعتراضات و به رسمیت نشناختن احمدی نژاد، ضرورت دارد یک کنگره ملی برای برگزاری „انتخابات آزاد“ تشکلیل شود تا بتواند ادامه جنبش آزادیخواهی ملت ایران را „رهبری“ کند.
چون در این رویکرد، ولایت فقیه و تمامی ارگان های منصوبش باید مورد بازنگری قرار گیرد؛ علت العلل به طور غیر مستقیم هدف قرار می گیرد. اما این خواست برگزاری انتخابات آزاد، می تواند تمامی نیروها چه در داخل و چه در خارج از کشور را متحد و همراه جریان اصلی مردم کند تا موفق شوند این نکبت را برای همیشه از ایران پاک کنند.
تنها ولی فقیه و جیره خوارانش ضد این خواست هستند که آنرا در انتخابات اخیر با قتل و خونریزی و ضرب و شتم های وحشیانه و دستگیری و شکنجه، آن هم با کمک خارج، نشان دادند.
سلام از الان بیاید تا جایی که میتونیم برای ۱۸ تیر یک حرکت یکپارچه را ایجاد کنیم،۱۸ تیر جنبش سبز به حرکت میاید،تظاهرات مردم در ایران و سر تا سر جهان در مقابل سفارتها برای اعلام به جهانیان
عباس خوبم، آتشمان یک جورهایی دارد خاموش میشود… خیلیها خسته شدند! سروصدای شهر دارد میخوابد…
——————————-
سلام
اینجور نیست. اشتباه نکن.
امروز عده ای از دانشجوهای ایران آمده بودند دیدن من، و یکی شان همین حرف را زد. بهش گفتم:
آدم وقتی از جایی می افتد زمانی جغرافیا و جهتش را از دست می دهد که چرا افتاده؟ کجا افتاده؟ به کدام سمت باید حرکت کند؟
خب، بپذیریم که غارت شده ایم، افتاده ایم، باید کمی جهت یابی کنیم.
و پیورز شده ایم، بخدا این رو با اعتقاد میگم.
رهبر و رییس دولت کودتا با هم شکست خورده اند، و با سر رفته اند توی لجن
این جنایت ها و هارت و پورت و روی سرنیزه نشستن شان، از وحشت است
باور کن عزیزم
نی حدیث راه پر خون میکند.
روزگارمان به سختی میگذرد آقای معروفی.
گلستان سعدی یگانه قرص آرامکننده من در این روزهاست.
مرد مختصر
——————————-
پشت این سختی ها، دشت آزادی و شقایق هاست
من به این ایمان دارم
سلام بر عباس معروفی عزیز!
نوشتهها و دیدگاهتان را دوست دارم. سالهاست با کتابهای شما در زندگی های دیگر و گذشتههای گذرندگان گشتهام و حالا با وبلاگتان همراه شما با همراهانتان به آینده میروم. آیندهای که چندان دور نیست. شاید خیلی کمتر از حد فاصل مرداد ۳۲ تا بهمن ۵۷.
شعری را که چند روزیست نوشتهام تقدیم میکنم . با امید دیدار شما در ایران.
به حکم دشنه و تیشه، کتاب برچیدند
درخت و باغ و گلِ بیحساب برچیدند
سیاه نامه تر از شب به ضربِ و زور دعا
سکوت و ساقی و جامِ شراب برچیدند
کمر به فتنه بسته در این روزگار بیخورشید
بنای نوبر این آفتاب برچیدند
سوار قلهی صدها هزار مردم کور
کلام نفرتش، انگارِ آب برچیدند
بیا و سبزترین جانِ غرقهی در خون
ببین ببین که چنان با شتاب برچیدند
مرا که در شعف عشق بودهام، چندین
به تیر بلا خورده، چو نقشی بر آب برچیدند
شهید شاهد شهرم در این عمارت درد
ندا رسید که جانی مذاب برچیدند
به خون بشویم از این پس کتاب و دفتر خشم
سیاه جامه قلم را خطاب برچیدند
چو آرش از دلِ خود تیرِ قهر برگیرم
جوانِ میهنم آن درِّ ناب برچیدند
مرا به روشنی و کورسوی شمع نداست
سپیده میرسد آنک، سراب برچیدند
شجاع انوری
۷/۴/۸۸
———————–
سلام
مرسی آقای انوری
سلام.
خوش به حال کبک که تمام ناراحتیاشو با قایم کردن سرش زیر برف به دست فراموشی میسپاره.یه کاریمون کردن که میترسیم زیر برف لجنزار عمیقتری باشه….وقتش نیست مسیحی مهدی ای،کسی ظهور کنه؟؟؟؟
———————————-
تو خودت مسیح باش و ظهور کن
همین که چشم بسته نپذیری
برنده ای
استاد عزیزم سلام . امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشید .
گفتمش شهر خالیست از عاشقان
مرد اینجا نماند
مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش
گفت چون روح بهاران آید
مردها جوشد ز خاک
آنسان که از باران و گیاه و آنچه می باید کنون
صبر مردان و دل امیدواران بایدش
————————————–
محمد جان سلام
شهری که من می شناسم پر از عشق و عاشقان
دل بد مدار
ما پیروز شدیم، محمد
سلام
استاد معروفی عزیزم دوباره برایتان نوشتم…
——————————
سلام
ممنونم عزیزم، همه را خواندم. شما بیشتر داستان نویسید. نوشته تان واژگان نثر دارد تا واژگان نظم.
آدرسی ازتون نداشتم که اینو خصوصی بیان کنم. منو ببخشید.
شعرهاتون رو در قالب نثر و داستان بریزید
سلام استاد
من به دبی برگشتم ..
حالا پشت میز خودم می شینم و می نویسم ..
شعری نوشتم که دور از روزگار ایران و مردم نیست
خوشحال می شوم سر بزنید و نظرتان را بگویید
راستی
از ایران نمایشنامه ی آونگ خاطرهای ما رو خریدم
——————–
رسیدن به خیر
می خونمش .
نشانهای میلاد با سعادت امام علی (ع) برای وبلاگها و وبسایتها از انجمن های دنیای دانلود
http://forum.downloadworld.ir/showthread.php?p=608#post608
بسمه تعالی
انا لله و انا الیه راجعون
ملت بزرگ و فهیم ایران!
لازم می دانم ابتدا از مردم ایران عذرخواهی کنم؛ هم به خاطر چندین ماه اصرار و ابرام برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری و هم به خاطر همه آن عزیزانی که در این مدت زحمات زیادی را برای آنها موجب شدم و با لطف و عنایت خود مسیر انتخابات را هموار و زمینه حضور عظیم و بی سابقه ای را فراهم کردند.
پیش از همه اذعان می کنم که بسیاری از شما پیشتر و دقیق تر می دانستید که چه خواهد شد و متوجه شده بودید،همان گاه که می پرسیدید «چه تضمینی برای آرای ما وجود دارد»، یا زمانی که می گفتید «نتیجه انتخابات معلوم است و شما آب در هاون می کوبید.»
با این همه می خواهم بگویم از کرده خود پشیمان نیستم و شما هم از این تلاش عظیم و حضور یکپارچه ضرر نکرده اید.حرکت ما در جهت تحکیم مبانی جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت بود و ماه ها با کمک دوستانمان تلاش بی وقفه ای داشتیم که «مطالبه محوری» را در صحنه انتخابات به یک اصل تبدیل کنیم و با توجه به اوضاع و شرایط کشور آنچه به عنوان برنامه و راه برون رفت از شرایط فعلی می توان انجام داد را برای حل مشکلات مردم و تحکیم پایه های استقلال و آزادی در کشور عنوان کنیم.
ما برای تغییر آمده بودیم،گرچه نیروهای غیبی و ظاهری مانع از تغییر در قوه مجریه شدند. با این همه فراتر از این تغییری در شرایط کشور و روحیات جامعه و آگاهی مردم بیش از آنچه تصور می شد، صورت گرفت و اذعان می کنم که این تغییر به مراتب فراتر از تصمیم من بود.
آمدنم در صحنه انتخابات به یاد و عشق امام راحل بود، به یاد روزهای فداکاری و از خودگذشتگی، قدم نهادن در مسیر مسوولیت پذیری و نه جاه پرستی ، خودخواهی و تحقیر دیگران.
آمدن برای گفت و گوهای بالنده تر اجتماعی و نه طرد هر کسی که غیر از سخن من کلمه ای به زبان می راند؛
آمدن برای گفت و گو و شکستن فضای یکسویه حاکم بر اوضاع کشور عمومی؛
آمدن برای دیدن بهتر و کامل تر جریان اداره کشور؛
آمدن برای روشن کردن چرخه ناکارآمد مدیریت اجتماعی کشور؛
آمدن برای تغییر در سیاست های تحکم آمیز و تحجرمآبانه داخلی؛
آمدن برای گفتن از موضع استقلال، شجاعت وحریت ؛
آمدن برای غبار روبی از چهره جوان و نوجوان ، دانشگاه و اصحاب فکر و اندیشه؛
آمدن برای تعامل با همسایگان و دولت های خارجی؛
آمدن برای بازداری از شکل گیری فرهنگ و ادبیات مستبدانه در عرصه جامعه؛
آمدن برای شفاف سازی امور اجرایی و ارتباط بخش های گوناگون اقتصادی و برنامه محوری؛
آمدن برای همه این ها و همه آنچه گفته شد و غیر از این ها همه برای تغییر بود و تغییر برای ایران. حاصل این همه آمدن ها که زمان وسیعی را به همراه اراده و ارادت به ملت بود، آن شد که توانستیم فضای یخ زده کشور را شکستیم ، مطالباتی که حق مردم بود بازگو و بازتعریف کردیم، افق نقد را به طلوع سپیدی نزدیک تر سازیم ، جرات گفتن و شنیدن را برای مسوولان و نامزدها به اوج رساندیم ، شجاعت دیدن واقعیت ها را در همه زمینه ها ارتقا بخشیدیم ، گفت و گو با همسایگان ، آمریکا ، اعراب و مسلمانان را به جایگاه مطمئنی نزدیک ساختیم و با ارائه برنامه ها ، بیانیه ها ، اعلام مواضع و دیدگاه ها ، ناگفته های بزرگی را با عظمت گفتیم و جامعه را از ترس های غیر منطقی دور کردیم و همگان را این سو و آن سوی مرزها ایران به گفت و گو ترغیب کردیم و شما در همه این لحظات و برداشتن این گام ها همراه و یاور من بودید و چگونه می توان فراموش کرد شکوه شب های پیش از ۲۲ خرداد را که همه ایران یکپارچه شور سیاسی و شوق انتخابات شده بود و دنیا با همه بزرگی خیره بر این عظمت و آزادگی حاصل از انقلاب اسلامی. چه تصاویر به یاد ماندنی از آن همه شب ها و شورها و جوان ها که ایران را یکپارچه غرق در مردمسالاری و حضور سیاسی ساخته بود. چقدر دنیا از آن شب ها و انقلاب و عظمت ایران یاد کرد و چه باورنکردنی که یک هفته بعد تصاویر آن شکوه به فریاد اعتراض و الله و اکبر شبانه تبدیل شد و خون به سنگفرش خیابان پاشید و با ضرب باتوم ها و گاز اشک آور به جان زن و مرد و پیر و جوان …. و چه سقوط آزادی از اوج قله عظمت در تصویر جهانی به حاکمیت شلاق و زندان گلوله …
با چکمه و باتوم به جان و مال مردم هجوم بردند، صدها نفر سازماندهی شده به خوابگاه دانشجویان حمله کردند و قلب دختر جوان را با گلوله شکافتند و از پشت بام مسجد با یونیفرم مردم را به گلوله بستند و صدها نفر را در خانه و خیابان دستگیر کردند و تا سر حد مرگ کتک زدند و چه زشتی هایی که در کلام در حق آنها روا داشتند. ده ها نفر از رجال مذهبی و سیاسی را شبانه دستبند زدند و وا اسفا که چه زود انتقام دو ماه آزادی نسبی را گرفتند و همه را روانه زندان ها و سلول انفرادی کردند تا در چنین شرایطی سخت لب به سخن بگشایند و به انقلاب مخملی اعتراف کنند!
این چه انقلاب مخملی است که رهبران آن دو تن از زنده ترین و با سابقه ترین یاران امامند و مورد تایید شورای نگهبان و رهبری برای حضور در انتخابات و حداقل ۱۵ میلیون نفر(بر اساس شمارش خود طرف) به آنها رای داده اند ؟
رویای انقلاب مخملی در ذهن این ها بوده یا آنها که کابوس آن را می دیدند و نیرو به همسایه شمالی گسیل داشتند که آموزش ببینند تا چگونه مردم را با حالت ارعاب و قیافه مهیب و هجوم موتور و زدن باتوم و پرتاب گاز فلفل و زدن کابل بر سر پیر و جوان و زن و مرد و اتومبیل و مغازه بترسانند تا مبادا کسی جرات حضور آرام و در صحنه اعتراض ماندن را به خود بدهد و بعدها هم با همان روش های تبلیغاتی و در بوق کردن حرف های غیر واقعی، همه را محکوم به اغتشاش ، انقلاب مخملی ، تخریب و ده ها اتهام دیگر نموده و تا جایی پیش رفتند که مردم را به قتل یکدیگر و رفتن در لباس بسیج برای زدن خودشان هم متهم کردند!
به راستی که این انتخابات در عین اینکه پرشور ترین ، سیاسی ترین و با شکوه ترین انتخابات در این سی سال بود ، پر مساله ترین نیز بود که با اعتراض های گسترده مردم ، شخصیت های سیاسی و گروه ها مواجه شد و متاسفانه نهادهای مسوول به جای پاسخگویی و رفع شبهات درباره تردید های جدی و تخلفات اساسی خواستند با طرح ادعاهای مضحک همه چیز را تحت تاثیر قرار دهند. شما مردم حق دارید که لااقل این سوال را از نظام بپرسید که چگونه دو تن از یاران انقلاب که مورد تایید و با صلاحیت و نیز همه گروه های اطرافشان یک شبه به عاملان انقلاب مخملی و هواداران گروه های اغتشاشگر و مردم معترض ناآگاه تبدیل شدند ؟
چگونه می توان این همه را به مصاف سیاسی و انتخابات خواند و ناگهان در پایان یا میانه راه چنگ و دندان نشان داد و از همه امکانات و ابزارها و صدا و سیما و تریبون های مذهبی و نیروهای انتظامی و امنیتی و باتوم و گاز اشک آور و زندان و شکنجه و تیر و تفنگ استفاده و بعد هم ادعا کرد که همه این ها تقصیر «خود شما» است ! صدا و سیما را با بودجه ملی به خدمت گرفت، برنامه پشیمان سازی به راه انداخت و در همین حال خود را به حمایت ۴۰ میلیون رای دهنده در انتخابات مفتخر دانست ؟! این همان شعار پر مغز راهپیمایی مردم از انقلاب تا آزادی است که می گفتند: «رای ما را دزدیدند ، دارند باهاش پز می دهند.»
لازم می دانم در این مقطع که به ظاهر سیر اداری انتخابات را پایان یافته تلقی کردند ، مواردی را به عرض شما ملت شریف برسانم :
۱. کتاب قطور خاطرات انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نه تنها ذهن جامعه را پر کرده و توجه جامعه جهانی را متوجه ایران و مسوولین اجرا و نظارت و همه تصمیم سازان نموده که برای همیشه در یادها و خاطره جامعه و تاریخ باقی خواهد ماند. در یک طرف مردمی که نظام و کشورشان را می خواستند و مجد و عظمت آن را آرزو داشتند و به کیان آن فکر می کردند و در ظلمات یاس و ناباوری روح امید را در خود احیا نموده و برای تغییر و ساختن ایرانی از نو آمدند ولی با عبور از میدان های مین و موانع ، ناباورانه با کمین به اصطلاح اجرا و نظارت دولت مواجه شدند که برای آنان و به نام آنان و بی شباهت به انتخاب و رای آنان ، انتخاباتی را مهندسی نموده بود. در حقیقت هم ما و هم مردم بر اساس وعده و وعیده ها و نمایش فضای دموکراسی بر این باور بودیم که هنوز کفگیر منافع مادی به ته دیگ امانت داری و دیانت و اخلاق اجتماعی نخورده و ته مانده ای از پاکی و صداقت می تواند از رای مردم صیانت وآن را همان گونه که بود اعلام کند. در اینجا باید اذعان کنم که مردم و برخی کارشناسان و صاحب نظران بهتر از ما شرایط انتخابات را می شناختند و به کرات بی حاصلی برگزاری انتخابات و حساب کردن روی آرای مردم را یادآوری می کردند که مجدانه بابت این حسن ظن به مسوولین از مردم عذرخواهی می کنم.
۲. برای همه شهدای این ماجراهای انتخاباتی از خداوند رحمان آمرزش طلب می کنم و آرزو می کنم در سلسله شهدا محسوب شوند. به تک تک خانواده هایشان تسلیت می گویم و ضمن ابراز تاسف از اینکه حتی امکانات تجلیل و بزرگداشت مناسبی هم برای تشییع و دفن و فاتحه فرزندانشان فراهم نشده ، با آنها همدردی می کنم. برای همه عزیزان ، مجروحان و آسیب دیدگان بهبود و شفای عاجل طلب می کنم و مقصر همه این شهادت ها ، جرح و تخریب ها و اغتشاش ها را کسانی می دانم که حقوق مردم را زیر پا گذاشتند ، حتی به آنها اجازه راهپیمایی آرام ندادند و نه تنها امنیت آنها را تامین نکردند که آنان را مورد هجوم و ضرب و شتم و توهین و تحقیر قرار دادند.
۳. فضای امنیتی که پس از انتخابات در کشور ایجاد شده مولود افکار معیوب و توهم توطئه های خود ساخته ای است که متاسفانه تلاش می شود با تبلیغات و استفاده یک طرفه از صدا و سیما آن را یک طرفه به اثبات رسانند. هیچ یک از گروه های سیاسی شناخته شده و شخصیت های سیاسی شناخته شده و شخصیت های عزیز سیاسی و میلیون ها نفر مردمی که در راهپیمایی های آرام و مدنی حضور داشتند هیچ مطالبه ای نداشتند جز اینکه رایشان چه شد. آنها جز در فکر حق آزادی و انتخابشان نبودند و توهم توطئه انقلاب مخملی ابزار سرکوب و برخورد با مخالفان سیاسی جریان حاکم است. اصولا انقلاب های مخملی در کشورهای اقمار شوروی سابق رخ داده ، شرایط خاص خود را دارد و در هیج جای دیگری نیز نمونه ندارد. مگر ما جز اقمار شوروی سابق بوده یا شده ایم ؟ انقلاب مخملی با حضور افراد وابسته به انقلابی چون آقای موسوی و اینجانب و ده ها میلیون ها نفری که به آنها رای نداده اند، معنی ندارد. دستگیری و زندانی کردن هزاران تن از اقشار مختلف و از آن جمله چهره های سیاسی ، اجتماعی ، دانشگاهی و مطبوعاتی و نگران داشتن خانواده هایشان بدون هیچ اتهامی و بعضا به صورت آدم ربایی، خلاف قانون و مصالح نظام و کشور است ، اینان باید هر چه سریعتر آزاد و از آنها اعاده حیثیت شود.
۴. با ساز و کاری که قبل از انتخابات و توسط دولت و شورای نگهبان و برخی نهادهای عمومی انجام شده و نیز نحوه اجرای انتخابات و دخالت های دولت و نمایش شکایت پذیری و بازشماری آرای شورای نگهبان و وقایع بعد از آن را عاملی در جهت باطل بودن انتخابات می دانم و بر همین اساس دولت برآمده از آن را دارای مشروعیت و مقبولیت نمی دانم و در هیچ برنامه ای از جمله تنفیذ و تحلیف آن شرکت نخواهم کرد.
۵. به عنوان خدمتگزار کوچک مردم ، انقلاب و نظام اسلامی و شاگر بی ادعای امام راحل از همه مردمی که در انتخابات شرکت کردند و به خصوص پس انتخابات نیز نسبت به پیگیری نتایج صحیح آن حساس بوده و هزینه ها پرداختند، قدردانی می کنم و به پیشگاه همه آنها سر تعظیم فرو می آورم، هر چند که با قدر ناشناسی بی سابقه ای مواجه شدند و مزدشان را با اتهام اغتشاش و انقلاب مخملی ، ترور ، خس و خاشاک ، ده ها توهین دیگر و سرکوب گرفتند اما به همه توصیه می کنم که راه انقلاب و امام و مصلحت کشور را با این ناملایمات رها نکنید، روحیه انقلابی و اسلامی و شعور سیاسی خود را پاس دارید ، همچنان به مانند امام که از «جمهوریت» همپای«اسلامیت» ارزش می داد، در مقابل تحجر ، واپس گرایی و تغییرات بدعت گونه دفاع کنید و بدانید که خط امام تنها راه نجات مردم و کشور در مقابل دیکتاتوری ، سرکوب ، واپس گرایی و اسلام طالبانی است. گرچه این انتخابات و حوادث پس از آن به ارکان نظام و اعتماد شما آسیب جدی وارد کرد اما مطمئن باشید که رای و اراده مردم پیروز نهایی این تحولات خواهد بود.
۶. بیشتر از گذشته به همه آنچه به عنوان برنامه انتخاباتی برای کشور مطرح کردم ، باور دارم و از همکاران می خواهم به آنچه مطرح کرده ام ، فکر کنند :به لزوم برنامه محوری در اداره کشور، احیای حقوق شهروندی،احیای آزادی های سیاسی و اجتماعی، پرداختن به حقوق اقلیت های مذهبی و قومی و توجه جدی به مطالبات اقشار گوناگون، ارزش های فرهنگی و زبانی متنوع ایران ، توجه به حقوق زنان و برابری های مورد توجه و مطالبه آنان، استفاده از ظرفیت های به فراموشی سپرده شده قانون اساسی و چنانچه لازم باشد تغییر و بازنگری قانون اساسی به ویژه در ارتباط با قانون شوراها ، اداره مناطق مختلف کشور،مسایل مربوط به انتخابات و نظارت شورای نگهبان و موارد دیگر.
۷. در جریان انتخابات و پس از اعلام نتیجه حیرت آور و اعجاب انگیز آن از هیچ اقدامی ولو مخاطره آمیز دریغ نکرده ام که مواردی از آن حسب اقتضا از طریق بیانیه هایی به استحضار شما ملت بزرگ رسیده و طبعا بعضی از اقدامات دیگر در وقت مناسب اعلام خواهد ولی اجمالا یادآوری می کنم از هیچ فرصت متصوری همچون تماس، رایزنی، مکاتبه محرمانه با مراجع دینی و شخص رهبری و هر شخص حقیقی و حقوقی تاثیرگذار دیگر غفلت نکرده ام و صادقانه به شما می گویم که آنچه در توانم بوده است را انجام داده ام، هرچند که در مواردی قرین توفیق نبوده است.
۸. ضروری ترین مساله در شرایط کنونی حفظ روحیه انقلابی و سیاسی در برابر کسانی است که می خواهند مردم نا امید شده و از صحنه انتخابات خارج شوند.همه باید وحدت انقلابی و روحیه سیاسی را حفظ کرده و با جریان عظیمی که در این انتخابات به حرکت در آمده و خودآگاهی خود را بازیافته به تشکیل و تقویت تشکل های مدنی و حضور در احزاب و گروه های سیاسی اصلاح طلب و تحول خواه و امیدوار به آینده بپردازند. من به سهم خود برای هرگونه همکاری با افراد و گروه های سیاسی تحول خواه در این مقطع حساس که به نظر می رسد «جمهوریت» در کنار «اسلامیت» و «ایرانیت» در خطر است، دست همکاری و تشکیل جلسه واحد تحول خواهی و حرکت و تغییر را دراز می کنم و از همه شخصیت ها و گروه های مختلف که به اندیشه امام وفادارند، دعوت می کنم به این امر عظیم اقدام کنند.
مهدی کروبی تا آخر عمر پای این مردم و انقلاب اسلامی ایستاده است و تمامی مطالبات ملت را با تمام وجود و در قالب برنامه های اعلام شده به هر نحو ممکن پیگیری می کنم و در هر شرایطی با هر امکانی به مبارزه ادامه خواهم داد و با دعوت از همه این راه تاکید می نمایم که راه مصلحت کشور و انقلاب امام راحل به ایستادگی و هوشیاری و حفظ آرامش و اجتناب از هر گونه پراکنده کاری نیاز دارد. از علمای اسلام و بزرگان نیز دعوت می کنم که در صحنه سیاسی کشور و مصالح مردم مثل گذشته فعال و با نشاط باشند و به راهنمایی آنها مثل گذشته همت گمارند.
مهدی کروبی
۰۹/۰۴/۱۳۸۸
————————
سلام محمد جان
سلام دوست عزیز
خوشحالم که شما را پیدا کردم امیدوارم از مجله گردون با کتاب „با دشنه و ماه “ مرا به خاطر داشته باشید.
۱-
ندا!
آقا!
سلطان!
ندا بودی
آقا شدی
و سلطان خواهی ماند
بر موج سبز دستانی
که
از „دماوند“ و „دنا“ و „سبلان“
دریایی شده است
و تا „فلک الافلاک“ موج می¬زند!
ندا!
آقا!
سلطان!
خون تو را
بر آسمان „آهوران“ و „دالاهو“ هم دیده¬ایم
یادت جاودان باد
آریا¬دخت اهورایی!
۲-
تا کی چشمها را باید شست
چگونه جور دیگر باید دید
وقتی که
در میانه¬ی „انقلاب“ و „آزادی“
خون
از گلوی „ندا“ فواره می¬زند!
و فریاد مرگ بر یزیدیان
گوش „امام حسین“ را کر می¬کند.
آریایی دخترکانم
ندایتان سبز باد
و گلویتان خونین مباد
تا آزادی
فریادی بیش نمانده است.
-رجبی بهجت
————————
سلام آقای رجبی بهجت
معلومه که شما و کتاب شما در ذهنم هست.
شاد و سلامت باشید
و مرسی
عباس خوبم، سلام. ایران من گریه می کند و چشمه ی اشک من خشک شده! از درون فریاد می کشم، از بیرون می خندم! می نویسم و می سوازنم. همراه دودی که از کاغذهام بالا می رود، پرواز می کنم… و صدای زنی را می شنوم که می سوزد و جیغ میکشد، و من فریاد می زنم!
تا کی سازش؟ تا کی سکوت؟ آیا دلاور مردی هست که پوست زمخت سکوت را شیار اندازد؟ من از جوبار خون برادرانم سر بلند کرده ام، من درهای بی خبری را گشوده ام، فریاد شبانگاهی مادران بی فرزند در گوشهایم طنین انداخته! من همه چیز را در سیاهی شهرم دیده ام، حتی سفیدی لباس نوعروسانی که حنا بسته اند و رخت سیاه بیوگی بر تن کرده اند را هم! ما همه آریایی هستیم. همه نواده ی کوروش کبیریم! پس تا به کی سکوت؟ پس کی پلیدی و مستی این شراب، بر خواهد افتاد؟ پس کی تهران من زنده خواهد شد؟ پس چرا مردم من شده اند عروسکهای خیمه شب بازی؟ شده اند آنچه آنها می خواهند. آنها به ما می آموزند چطور زندگی کنیم، مطیع باشیم و تمام توجه ما به بیرون باشد.
ایران من، فردوسی است و حماسه! ایران من مولوی است و معرفت، خیام است و صداقت، افشین است و عصیان، مازیار است و طغیان! ایران من بابک است، معنی قیام! پس چرا…
چرا دلتنگ آزادی؟
قفس بشکن که بیزارم
از آب و دانه در زندان
دگر وقت بیداریست!
———————
ممنون
سلام
فکر می کنین انقدر وقت داشته باشین که از این وبلاگ دیدن کنین؟
نظرات یه فیلمساز ایرانی در مورد اوضاع امروز:
Sepidar88.blogspot.com
————————-
سلام
حتما این کار رو انجام می دم. و مرسی
بیانیه شماره ۹ رئیس جمهور موسوی امروز منتشر شد:
“ مسئولیت تاریخى ماست که به اعتراض ادامه دهیم.“
دوستان نگذاریم مزدوران رژیم یک لحظه ما را از هدف اصلی باز دارند.
عقب مانده ترین، خونخوارتری، فاسدترین، شیادترین، دروغگوترین… افراد، میهن ما را به گروگان گرفته اند و رشیدترین فرزندان این آب و خاک را یا کشته اند یا به زندان انداخته اند.
ما با آن ها پیمان می بندیم که حتی یک لحظه از وقت خود را هدر نمی دهیم و از مبارزه بی امان و „همه جانبه“ بر علیه رژیم جهل و جنون و جنایت غافل نمی شویم!
سلام استاد معروفی
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
چه سعادتی که پیداتون کردم
من عاشق قلم شمام
من با آیدین زندگی کردم مدتها
دیوونه ی سمفونی مردگانتونم
دوستتون دارم … هورا
من باور نمی کنم شما همون عباس معروفی باشید که من سمفونی مردگان ش رو می پرستم…
نه شما با این کوته فکری اون عباس معروفی نیستید…
شما خوش نشین ها … بیخیال…منم دهه شصتی ام