خط خوردگی

می خواهی با انگشتانم
روی تنت نقاشی کنم
بعد توی آینه نشانت دهم
که در بهشت ایستاده ای
               با سیبی گاز زده؟
می شود اگر دستم خط خورد
از اول شروع کنم؟
اصلاً می شود از بهشت برویم
تا ببینی چیزی کم نیست؟

می خواهی با چشمهام
تو را نفس بکشم
که دلت بریزد و لبهات بلرزد؟

می خواهی کف دستت را بو کنم
ببینم بوی کدام گیاه کمیاب
در سرم می پیچد امروز؟

می خواهی بنشینی توی بغلم
که برات کتاب بخوانم؟
می شود آرام بنشینی و گوش کنی؟
می شود آنقدر نفسهات نریزد روی گردنم؟
آه…
می شود دیگر کتاب نخوانیم؟

می شود آنقدر بوسم کنی
که یادم برود دلم چی می خواست؟
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

3 Antworten

  1. سلام.
    معرکه است معروفی عزیز‍!

    می شود اگر دستم خط خورد
    از اول شروع کنم؟

    اگر نشود کارمان تمام است
    و جهنم ما را تمام می‌کند
    آن‌گونه که چیزی از ما نمی‌ماند
    تا بیرون یا درون بهشت چیزی کم باشد یا نباشد.

  2. می خواهی با چشمهام
    تو را نفس بکشم
    که دلت بریزد و لبهات بلرزد؟

    کلمات شعر شما نفش زیبایی به جانم کشید. با خواندن شعر شما، در خیالم به دوران خیلی دور سفر کردم … زمان چه زود گذشت!
    زنده و همواره سبز و پاینده باشید آقای معروفی نازنین. چقدر من احساس و قلم تان را دوست دارم. چه آسان من ذرات خردشده و بزرگ و کوچک و درخشان خوشبختی ام را در لابلای کلماتتان باز می یابم. مرسی از شعرتان نازنین. هر جای این کره خاکی که هستید در پناه خدا باشید. دوستتان دارم.
    ———–
    من هم ممنونم

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert