تازه از نمایشگاه بین المللی کتاب فرانکفورت برگشته ام. شدیدا خسته ام، بی نهایت خوشحالم. شیرین من، شیرین ما جایزه ی نوبل صلح را برده است. هرکس عظمت این جایزه را نمی فهمد، حتما عقب افتادگی سیاسی دارد. و آنکس که خوشحال است یک انسان است، یک ایرانی است در خیابان های غربت، یک زن است، یک کودک. خدای من! شیرین! او تنها کسی است که از بین ما می توانسته و می تواند ارزش این جایگاه را بفهمد. زنی که برای خطر کردن، برای پذیرفتن وکالت های پر دردسر سینه سپر می کرد. انسانی که برای انسان می گرید، شور زندگی می پراکند، یاری می دهد، و من افتخار می کنم که لایحه ی دفاعیه من به دست توانای او نوشته شد. حمید مصدق شاهد است. و دیگر چه باید گفت جز اینکه رفیق عزیز مهربان با ایمانم، شیرین عبادی، نه، ایران برنده محبوبیت جهانی و تاریخی شده است.
آن که در پی عدالت و رفاقت بود و هیچ نمی خواست جز زندگی، امروز بر شانه های ما ایستاده، و آنانکه همه ی قدرت را داشتند، ذره ای از جایگاه را در دل مردم نداشتند.
به قول محمد وجدانی شاعر:
و تو همه چیز داری بجز نام
و من هیچ چیز ندارم بجز نام.
پیروزی ایرانیان بر جهل و تاریکی و بخل و حسد و ترور و مرگ و گورستان و اعتیاد و شکست و ورشکستگی و سقوط و آدمخواری و دلالی و همه ی آنچه ما از آن بیزاریم، مدالی است بر سینه ی شیرین عبادی. پیروزی ایران را تبریک می گویم و خود را در شادی ایرانیان و شادمانان جهان سهیم می دانم. دلم می خواهد جواد نازنینم این چند خط را بخواند و بداند که لحظه ها و خاطرات و مهربانی هایش همیشه یادم هست. همان جواد ساکت و مهربان.
حرف آخر این که هر وقت وکیلم بخواهد به همراهش برگردم به سرزمین عشق، ایران، کافی است مرا به درون هواپیما بکشد. دارم به میدان ونک فکر می کنم، یوسف آباد. به خانه ای که در بازگشت از تبعید وارد خواهم شد. شیرین عبادی، من و بسیاری چون مرا به وطن باز خواهد گرداند.می دانم.
من امشب برای دیدن شیرین له له می زدم، در فرودگاه مهرآباد بودم و نبودم. تو آنجا بودی. برام تعریف کن.
مراسم استقبال به روایت تصویر
30 Antworten
پیروزی شیرین عبادی نقطه عطفی بر پیروزی های دیگری است که اگر ایرانیان درون و برون مرز آن را دریافته باشند می تواند ایران را از گرداب هائی که کفتارهای بین المللی برای ایران در سر دارند نجات داده و بدون خونریزی با وفاق و عشق شالود ه ای نوین بنیان گذاشت تا ایران بتواند برنامه های نیروی برق اتمی خود را تکمیل و بر خوردار از رئیس جمهوری شود که عالم مات بماند و پس از گردآفرین شیرزن فرمانده نظامی ایران در هزاره قبل از میلاد حالا در هزاره سومی که در چمبره الکترونیک به روستائی شباهت پیدا کرده است اولین رئیس جمهوری زن ایرانی سکان کشتی ایران را بر دریای پر تلاطم به دست گیرد و ناجی چپ و راست و محافظه کار و اصلاح طلب و همه ایران و ایرانی ها باشد.
با آرزوی این درک و پیروزی ملت گردنفراز ایران
محمود دهقانی
عباس معروفی عزیز
گاهی که این جا میآیم، میخواهم چیزی برایت بنویسم، میبینم این قدر برایت نظر گذاشتهاند که نظر من در انبوهی دیدنی نیست. درست مثل این که میخواستی سه هفته پیش بیایی و هنوزت خبری نیست.
دیشب به اندازه همه چشم هایی که می خواستند مهرآباد باشند ونبودند چشم شدم و نگاه کردم وچه قدرجای شما خالی بود کنار من ، کنارما،کنارهمه ی مردم ایران .
سلام…
منم این پیروزی عظیم رو بر همه ایرانیان تبریک می گم…و به شما عزیز …
امیدوارم این موفقیت ها امتداد داشته باشه…
به ما هم سر بزنید…
salam…kheyliha boodan va didan…
vali oonha ke didan hem sennet nistan abbas agha
bishtar hamsenne manan
۲۰-۲۱ sale
salam man reza hastam
baeede age ham bargardi …
ma ro befahmi
zabane ma
kalame ma
kheyli chiza aavaz shode….nemidoonam:)….reza
آقای معروفی وقتى شیرین عبادى جاىزه رو گرفت گفت مال همهء مردم ایرانه. شما احتمالا حواستون نبود مى نویسین فلانى که جایزه نوبل رو برد وکیل من هم بود. یعنى به خودتون کردیت مى دىن. اگه واقعا شما به اون چیزى که نوشتین اعتقاد داشتین ازش واسه خودتون کردیت نمى ساختىن. یکى از بدبختى هاى ما ایرونیا خودخواهى نویسنده هامونه. شما هم اگه مى تونستین از خودتون بگذرین شاىد یه چیزایى دستگىرتون مى شد. ببخشید که نامهء فدایت شوم واسه تون ننوشتم
hamid mosadegh kheili vaghte fot karde ostd!!!!!!!!
معروفی عزیز سلام, شب زیبایی بود به یاد ماندنی که در نهایت هم به ابزاری برای ابراز حقوق خواهی برخی از حاضرین تبدیل شد و چه خوب شد که با تدبیر این بانوی عزیز به ابزاری برای تسویه حساب بدل نگشت .برایش توفیق در آرمانها و ایده ها و برایت شادی و حضور در ایران آرزومندم.
آقای معروفی سلام — می خواهم یک وبلاگ بهتون معرفی کنم.والس.یک سری بزنیدو لطف کنید نظر بدین.با تشکر.
آقای معروفی عزیز … در آن شب زیبا شما هم در مهرآباد بین ما بودید… همه ایران فریاد شده بود و شادمانه آزادی را طلب می کرد … و بانوی صلح در آن شب کانون این شادی ها بود … حالا دیگر امید به روز های بهتر دور از دسترس نیست می دانم … و دور هم نیست که شما و همه عزیزان مهاجر را دوباره در میان خود داشته باشیم… این لحظات شادی بخش مبارکتان باد.
سلام … ولیعهد بارگاه به سلامت بادا. من نیز مبارک باد می گویمتان هم از بابت بانو عبادی و هم … دانستن اسرار خانقه!
بر آستانه ی میخانه هر که یافت رهی
ز فیض جام می اسرار خانقه دانست
هر آنکه راز دو عالم ز خط ساغر خواند
رموز جام جم از نقش خاک ره دانست
سلام
عباس حالت خوب است؟
از قول یک راست کج اندیش…..
آقا این کار آمریکا بود…. همه کارها ….اصلا جایزه را شارون داده….
بعد از دید یک امام جمعه: مرگ بر این جایزه… زنک معلوم نیست چکاره بوده… همینها جاسوس هستند….پول نوبل را می روند کامپیوتر می خرند و بعد داخل اینترنت دروغ می نویسند بر علیه آقا… توف……..
از خودم: ما خوشحالیم.این خانم حقش بود….
سلام باسی جان
اومده بودم که بهت بگم چرا ساکتی شیرین ما شیرین کاشت
وکام ایرانیان را بعد از مدتها تلخی کشیدن پر از شهد وشیرینی ساخت
شیرین عزیز است وگرامی ولی یادمان باشد در اسرزمین شیرین زبانان شیرینهای زیادی داریم و از او بت نسازیم که او هم بی شک اینچنین می خواهد.حقوق های از دست رفته باز یافتنیست به شرطی که پایدار بمانیم واستوار وهمراه وهمگام با مردم به قانون احترام بگذاریم هر چند مطابق میل ونظر ما نباشد وبرای تغییر ان به قانون متوسل بشیم وبه راهکا رهای صلح امیز بیشتر توجه کنیم
به امید روزی که همه با هم ودر کنار هم در ساختن وآبادکردن ایران تلاش کنیم
دوست بداریم مردم خود را و صلح ودوستی را فریاد کنیم.
سلام اقای معروفی عزیز به امید برگشت ازادی دموکراسی حقوق بشر نویسندگان و شاعران و عزیزان به وطن هرچند که عده دیگر هیچگاه ان را نخواهند دید .ممنون خرس مهربان
استاد عزیزم آقای معروفی سلام
من هم خدمت شما تبریک می گویم
پاییز در آیین ایرانیان هماره از ارزش بالایی بر خوردار بوده وجشن مهرگان که با پیروزی کاوه بر ضحاکیان توام بود به عنوان جشن پیروزی خیر بر شر تا دوران قبل از صفویه گرامی داشته می شد . شیرین عبادی کام همه ایرانیان را در این جشن باستانی شیرین کرد .
آری او آمد و نسیم آزادی وصلح را بر فضای جامعه ما وزاند و حکم اعدام افسانه نوروزی از پیروزی شیرینش متوقف شد و نتایج اعتراض ما برای رهایی زنی بی گناه به بار نشست
اما غرض از مزاحمت سوالهایی است که وجودم را فرا گرفته:و اما سوالات من بدین قرار است:مگر لذت در خوشگذرانی است و در کشف حقیقت نیست؟مگر خوشی تنها در اقناع شهوات است و در خیر رساندن به دیگران نیست؟آیا براستی حقیقت بی ثمر است؟ آیا این حقیقت نیست که ما را به نتایج سودمند می رساند ؟و آیا این حقیقت نیست که ما را به آسایشهای بی شمار جهان بشریت توانا می سازد؟و …..
و براستی حقیقت زندگی چیست و مرگ چگونه با این حقیقت در تقابل نمی باشد؟
این سوالها هماره در ذهن پرسشگرم یافت می شود و جوابی برای آن در خور انتظار ندارم
salam, az inke mozahemat shodam , mazerat mikhaham, ama
bawar kon an aksha ra lazem daram,dar majaleh ghowl dade-am , baraye haman ham be har 2 shoma zang zadam,agar mishawad saritar barayam beferestid,
۰۰۹۸۰۲۱۶۴۳۲۶۵۴ FARJAM
home 4127636
[email protected]
montazeram saritar beferestid,
rasti dastan sepideh va ahghari dar in shomareh chap mishawad,aks anha ham nist!khastand ba aks kar mishawad.
eradatmandam,
خانه پراگ دلتنگ توست عباس.
سلام آقای معروفی ! چقدر خوشحالم شما را پیدا کردم . شما منو یادتون نیمی یاد حتما اما من همانی هستم که یک روز زنگ زدم دفتر مجله گردون و از شما بابت چاپ نکردن شعر بعضی بچه های شاعر جنوب گلایه داشتم! بعد که مجله تعطیل شد خیلی متاسف شدم و بدتر از همه اینکه شما هم رفتی و باز دلم تنگتر شد برای رفتن انسان دگر بوده ایی . به هر خیلی ذوق مرگ شدم و وبلاگ تون را پیداکردم . مرا بابت تند گویی آن زمان ببخشید.
سلام آقای معروفی.چند وقتی بود که میخواستم به خاطر رمان زیبای سمفونی مردگان ازتون یه تشکر جانانه بکنم.من از خوندنش لذت بردم.یه لذت واقعی که مدتها بود توی هیچ کتابی پیدا نمی کردم.خسته نباشید.دوستتون داریم.
سلام. تبریک و هزاران درود به شیرین عبادی. ممنون میشوم به وبلاگم سر بزنید.
ba do sane almani dar bare shirin ebadi sohbat mikardam yekishan ba bachehaye khiyabani wa nasire anha karmikonad mesle shirine ebadi bedone keretane pul .waghti be u kgoftam ,khtami gofte jayese mohmi nagerefte ,poskhand sad chand rose pish pap biyne 150000 katolik madar teresa ra bedalile ingone komakhaye ensani an ham dar shrayeti demokratik mikarde be onwane yek ensane tabarok shode as portereash parde bardari kard madar teresa as khod mojese neshan nade ast .in yek noawari dar watikan bud.mikaham morayeshe kochagi karde basham ,dar sharayeti ke donya be har dalil goshe cheshmi be ma neshan dade , yeki as mardane khoda ,aghye khatami ast ba 20 milyon raye shhamt nadasht ya nadarad , sari nasarash ra begoyad ,aghye khatami hamishe yeki be nal sad o yaki be mikh labod hafhaye bariye ham shnideid nasire mola hasani wa dikaran ke mosht nemone kharwar ast.
سلام…
سلام دوست من . فکر می کردم حالا که پیدایت کرده ام چی برایت بنویسم . وقتی کامنتت را باز کردم و دیدم دوستان همه ی آن چه که من آماده کرده ام گفتند . گم شدم . رمان فریدونت را خواندم وکیف کردم . می خواستم اگر برایت اشکالی ندارد سری به من بزنی و به قول بچه ها حالی به کلاس قصه هایم بدهی . البته اگر وقت کردی . می دانم توقع بیجاییست با امید اینکه دوباره بیایی .
سلام آقای معروفی . با کلارا خانس رو برای صفحه شنبه – دیروز – همکارم پیمان کار کرد . http://www.gilantoday.com
اگر پیدا نکردی پیغام بده ید برایتان بفرستم ……
شیرین عبادی بااشاره به حضورش در مجلس شورای اسلامی گفت: میخواستم فردای آمدنم به تهران به مجلس بیایم ولی مجلس تعطیل بود و در اولین فرصت این کار را انجام دادم. از شما سروران به خاطر حضور در فرودگاه و ارسال تبریکها تشکر و اعلام میکنم که دست یکایک نمایندگان را میبوسم چرا که شما نمایندگان مردمید و ادای احترام من به شما، یعنی ادای احترام به مردم. عبادی دربارهی چگونگی خبردار شدنش گفت: وقتی خبردار شدم سجدهی شکر به جا آوردم. البته قبلا شنیده بودم که کاندیدای راه یافته به دور نهایی از ایران، هاشم آغاجری به دلیل دفاع از آزادی بیان و نشان دادن چهرهای ملایم از اسلام است ولی وقتی در فرانسه بودم، تلفنی به من اطلاع دادند که این جایزه به من داده شده است. عبادی با اشاره به تمدن بزرگ ملت ایران گفت: این جایزه از آن نیاکان ما بوده است، از آن تمدنی است که کورش کبیر در منشور خود اولین قانون حقوق بشر را نوشت و ما فرزندان آن تمدنیم، تمدنی که با چنگ و دندان آن را حفظ کردیم.
بعد از یه خستگی شدید روحی ، وقتی سایت شما رو دیدم ، به خودم گفتم این یه روزنه خوشبختیه . سلامت باشید .
سلام آقای معروفی…
چرا خیلی وقته که نمینویسید؟
می بینی بابا زمان چه زود می گذره. دلم می خواست برگردیم به هفت سال پیش و تو ایران باشیم. باز بریم پیش شیرین و ظرفهای قدیمی را از زیر زیر خاک بیاریم بیرون. راستی که عید ها چقدر شورانگیز بود. اول همیشه پیش سیمین ها می رفتیم ، دفعه ی آخر هم به جمشیدی سر زدیم. آخ که چقدر دلم برایشان تنگ شده. برای حرف های قشنگشان که آن موقع از بس پی شیطونی بودم، بهشان گوش نمی کردم. کاش دوباره همه شان را در آغوش بگیریم. بر می گردیم؟
مهرگان جونم !
تو دوباره برمی گردی .می آیی همین جا پیش همه ی ما و ما تور و درآغوش می گیریم . همه چیزدرست می شه .مهرگان من ایمان دارم که تو که خیلی خیلی زود برمی گردی…
داستان کوتاه نایی در کارگاه فیلمنامه منتظر شماست…