To provide the best experiences, we use technologies like cookies to store and/or access device information. Consenting to these technologies will allow us to process data such as browsing behavior or unique IDs on this site. Not consenting or withdrawing consent, may adversely affect certain features and functions.
The technical storage or access is strictly necessary for the legitimate purpose of enabling the use of a specific service explicitly requested by the subscriber or user, or for the sole purpose of carrying out the transmission of a communication over an electronic communications network.
The technical storage or access is necessary for the legitimate purpose of storing preferences that are not requested by the subscriber or user.
The technical storage or access that is used exclusively for statistical purposes.
The technical storage or access that is used exclusively for anonymous statistical purposes. Without a subpoena, voluntary compliance on the part of your Internet Service Provider, or additional records from a third party, information stored or retrieved for this purpose alone cannot usually be used to identify you.
The technical storage or access is required to create user profiles to send advertising, or to track the user on a website or across several websites for similar marketing purposes.
49 Antworten
چقدر چسبید این شعر در این روزهای پر تنش ِ پریشان.
تمام ستارگان آسمان
فرو ریختند
از حسرت نداشتن
درخشش شیدایی دل من در فراق « تو *».
تمام آبشارهای جهان
خشکیدند
* یه بنده خدا!
لینک سایتتونو گذاشتم در بلاگ… با اینکه… هیچ!
زندگی را چه می کنید؟! زندگی که یک بار اتفاق می افتد را… ؟
آخی…
عاشقانه هاتونو sms میکنم برای یه نفر…
بهم میگه
romance اِت رفته بالا!
استاد؟ این ورا نمی آ … ؟
حداقل برای گوش دادن به موزیک بلاگم یه کلیک رو اسمم ضرر نداره!
سپاس.
🙂
فکر این سیبی که شاید فقط یکبار در هوای بالای سر چرخ می خورد و بعد به قلب می نشیند٬آزارم می دهد…سهم قلب کوچک من سیب کرم خورده ایی بود که سیب نبود…
این بار هم کلماتت ناب بود و جادویی… باسی جان٬به آن جعبه ی آواز رنگی٬رنگ جدید نمی بخشی؟
سلام.
سلام .با شعرآستانی نو به روزیم و منتظر اثار و نظر شما
حالا دارم به این فکر میکنم که آقای معروفی شما به زعم من پیش از آنکه نویسنده کتابهای دوست داشتنی من ( سمفونی ، پیکر فرهاد و …) باشید یک شاعر تمام هستید اینجا چقدر خوب است …و این شعرها …
آسمان زمین هر جا باشم به اندازه تمام سیب های دنیا غمگینم .
واقعا قلم جادویی داری آقای معروفی
امیدواری خاصی به آدم می بخشی
سیب من گم شده…
کاش هنوز لای شاخه ها
جا مانده باشد…
خیلی زیبا و دلنشین … با اجازه شما همه شعر های قشنگتونو برای عشقم میفرستم .
آقای معروفی
اگر سقوط نکنم می میرم
„پناهی“ بود برای „رویایی ها“ یمان!
…
می شه بگی که موزیک وبلاگت کار کیه
دخترهات خوبن ؟
سلام جناب آقای معروفی
سالهاست از طریق نوشته هایت در „گردون“ و بعد که کتاب „سمفونی مردگان“ را خواندم، پی به ساری بودن قلمتان بردم تا آنکه شما را اینبار مکرر خواندم.
اگر می توانستم خود را با گرمای یک سیب سرخ گرم کنم هیچ گاه انقدر بیهوده نبودم.
دوستدارتان
وحید
سلام آقای معروفی
خیلی ارادت داریم
نوشته های شما همیشه خوب است
در وبلاگ تازه ام به شما لینک دادم
خوشحال می شوم بخوانید
بدرود
سلام
من به این معتقدم که هنوز براین سوخته تچر ،خاکستر چکامه طلبیس نشسته
و تا این خاکستر ها پاک بشه کاخه ها باید ببارد تا این کوخ ، کاخ شود.ولی به امید علی میسر شود.کافی است از خود شروع کنیم و ننالیم که نالیدن جز ناامیدی پیامدی ندارد و ناامیدی در ورود شیطان !
به راهنمایی هایتان نیاز دارم استاد به وبلاگ من سری بزنید ممنون می شم
کوچیک شما
برهود
جاذبه تنها،از آسمان اگر باشد؛ماه،گوش ماهی و دکمه به دامن می ریزد…
سلام
س ل ا م
. . . .
سلام…سلام…سلام
آقای معروفی عزیز
اما
دوست دارم بروم آن دورها
پشت آن درخت ها
گم شوم
و
یواشکی بهار شوم
….. .
سلام آقا !
من فکر می کنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ… شاید.
دریا دریا مهربانی در وجود شماست
به زمین می بخشیدش؟؟
و تو فکر می کنی دوستان نادیده ات
چند بار سلامت می دهد
و تو فکر می کنی دوستدارانت
چند بار به انتظار پاسخ
می نشینند
در این خفقان پاییزی سکوتت
سلام.
تو در هنگام نوشتن سمفونی مردگان آیا زیاد به خشم و هیاهوی فاکنر فکر می کردی؟
آقای معروفی گرامی
سلام
احتراما به استحضار می رسانداگر لطف کنید و به وبلاگ من بیائید:
با داستان کوتاه در خدمتم:
خیلی مشتاقم اشکلات یا احتمالا نقاط ضعف قوت داستانهای مرا بگوئید
من بی صبرانه منتظرم
ممنون
سلام
چقدر خوبه که شما در حال خلقین
و امشب چقدر خوشحال شدم یکی این نیوتن بیچاره رو تحویل گرفت
می دونید که من فیزیک تدریس میکنم
واییییییییییییی
خوشحالم کردین نصف شبی
مرسی
و اشک
به چشمان ترم
امد
دوباره و بارها
یک شعر گفتم ولی به نظرم یه مخلوق نا رسه
اگه می شد کپیش کرد همین الان می بردمش توی وبم
البته با اسم خودتون
شب خوش
بازم بخونم………….
طبق معمول عالی اما طعم شیرین گسی سمفونی مردگان را مگر می شود فراموش کرد …
کاش هنوز این جا بودید و داستان های کوتاهم را برای گردونتان ارسال می کردم . و حالا که از دیدار شما در ایران محروم هستیم کاش به وبلاگ من سری می زدید و راجع به داستانهای کوتاه من نظری می دادید .
شاید آسمان هم مثل من آنقدر بزرگ نیست که سیب را به خود جذب کند …….. و…….. شما ……….. احتیاج به نیوتن ندارید
محشر بود… فقط همین رو می تونم بگم
چرا حتی با کفشهای پاشنه بلند
باز هم در برابر بلندی شعرهات
احساس حقارت می کنم ؟
راستی چند بار به ارتفاع قد تو سقوط کردم
منظومه تان چیز دیگری است آقای معروفی!
ولی…
سرزنده باشید و زنده ،همیشه.
بسیار زیبا بود .من از تکه زندگی چند بار اتفاق می افتد به طرز خطرناکی خوشم امده انقدر که چشمانم رطوبت را حس کرد! استاد ادم چطور می تواند به اسمان سقوط کند ؟…
من همیشه فکر کرده ام نیوتون خیلی اتفاقی نابغه شد چون سیب همیشه می افتاد اما ادم ها انقدر درگیر دو دوتا چهارتای روزمره شان بودند که زیاد جاذبه زمین را جدی نگرفتند .
سلام استاد عزیزم. تغییری تو حسهاتون پیش اومده؟ نوع و حس شعراتون خیلی تغییر کرده. همیشه با خوندنشون دلم میلرزید تا مدتها. این لرزشها تازگیها کمتر شده. خوبید؟
پرواز در زمین و سقوط به آسمان… نه پری مانده برای پرواز و نه وزنی برای سقوط… پاینده باشید…
چقدر قشنگ است …
من فکر میکنم
جاذبهی تو از خاک نبوده
از آسمان بوده
از سیب نبوده
از دستهات بوده
از خندههات
موهات
و نگاه برهنهات
که بر تنم میریخت
salam,man arghvana hastam ,ie matlab toie weblog neeshtam delam mikhas dar moredesh nazar midadin.
http://www.dastmalesefid.blogfa.com
matlabe:inja kasi sorode razm nemikhanad.
mamnon
سلام…..اتفاق همیشه فقط یک بار می افتد…یا حق
راستی
دریای دستهات
آبی زمینی است؟
میدانی
سیاه هم که باشد
روشنی زندگی من است.
درود جنابِ معروفی
کاش به رمان نویسی قناعت می کردید.
چیز تازه ای ندیدم
سلام آقای معروفی عزیز
باور می کنید موقع خوندن این شعر همه ش بوی سیب می شنیدم؟:)
سلام جناب معروفی نوشته های شما تماما در یک فضا دور می زند و البته من حس می کنم بسیار زنانه می نویسید که البته اشکالی هم ندارد
مگر تو به خودت هم دروغ می گی؟ به شعرهات, به من که می خوانمت!؟
تا زمانی که فاحشه ها روی تختخواب های این شهر حکمرانی میکنند
همه چیز چند بار اتفاق می افتد
حتی این روزها لیلی هم تکراری شده
هزاران بار سلام برای سلامتی هزار سال شما
من با شعر تغذیه می کنم . باکلمه . با اجازه ی شما می خواهم تمام شعرتان را درسته ببلعم .
سلام .کاش مرا نیز به شاگردی بپذیرید
مهربانی ات را می خواهم تا بهار بیاید
گفتم برم دلم رو/ پس بگیرم از پاییز/و پیوندش بزنم/به لبخند سپید شکوفه ها/
افسوس در ین زمهریر/محال ست محال/پا بگیرد این نهال/همیشه از آنجا که تو
می خواهی/بهار نمی نشیند به بار. (تهران،پاییز هشتادوسه)
سر سبز ترین بهار تقدیم تو باد آواز خوش هزار تقدیم تو باد
گویند که لحظه ایست روییدن عشق آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد!
زنده باشید!
سلام استاد عزیز
بی نظیرید…
تمام عشق من تو این مثلا زندگی اینه که یه منحنی قشنگ روی لبای گرمت ببینم…..
تمام امید من تو ای بیغوله تاریک اینه که تو هستی ….
واسه من….واسه ما…خود سایه ی سری….خود برکتی…
و رنج می برم از اینکه کنارت نیستم….به گاه خنده هایت
و درد دارم در دلی که پرپر توست… به هنگام با تو بودن ….
چرا آنقدر زجر کشیدی که لبخند زدن را از یاد بردی………..
و دیوانه من که می بیند تو را و نمی خندد…..
………………………………………بس که دل درد داره…
مهناز
سلام دل پاک…..
دیروز در راه برگشت همیشگی باز صدایش را شنیدم….صدای فلوت مرد نابینایی که دخترکی گوشه ی کتش را گرفته بود….
هر بار دیدنم …هر بار شنیدنم یعنی تجدید آن دلتنگی همیشگی…..
و اینبار جرات „چرا“ گفتن نداشتم…..
لبخندی به معصومیت نگاه دختر و یک „شکر“…کفایت می کند…..اینبار کافی است….و………..
امروز خوبم……نه به خوبی امروز بچگی ها……و میدانم قدر باید دانست همین حال خوب الان را…….