To provide the best experiences, we use technologies like cookies to store and/or access device information. Consenting to these technologies will allow us to process data such as browsing behavior or unique IDs on this site. Not consenting or withdrawing consent, may adversely affect certain features and functions.
The technical storage or access is strictly necessary for the legitimate purpose of enabling the use of a specific service explicitly requested by the subscriber or user, or for the sole purpose of carrying out the transmission of a communication over an electronic communications network.
The technical storage or access is necessary for the legitimate purpose of storing preferences that are not requested by the subscriber or user.
The technical storage or access that is used exclusively for statistical purposes.
The technical storage or access that is used exclusively for anonymous statistical purposes. Without a subpoena, voluntary compliance on the part of your Internet Service Provider, or additional records from a third party, information stored or retrieved for this purpose alone cannot usually be used to identify you.
The technical storage or access is required to create user profiles to send advertising, or to track the user on a website or across several websites for similar marketing purposes.
17 Antworten
من هم امروز مهری به شناسنامه ی پاکم زدم تا دسته گلی زده باشم به دیوار زندگی که هرگز فراموشم نرود!
تا بعد از این نگم : “ پدر! شما خواستید! “
حالا باید بزنم روی زانوم و بگم خودم کردم که لنت بر خودم….!
یکی دیگر می آید تا اگر حقی مانده باشد بستاند و برود!
گرفتن حق همانقدر آسان است که نفس کشیدن؛ تفاوتشان در اینست که نفس کشید ن در ارادهی آدمها نیست …!
—————————-
آره آفرین
چقدر قشنگ نوشته ی
مرسی
و گاه می میریم
ممنون
زیبا بود
رفتنی است
آنکه
باد را در چنگ دیوان اسیر می خواهد.
و چه تلخ است باور این حقی که این روزها براستی حقمان است…چه سخت است باور اینهمه جهالت و ساده اندیشی و سخت تر از آن ادعاهای همه پوچ بر حقانیت…چه کشیده ایم این سالها وچه تلخ پر می شود این پیاله عمر با حسرت های به دل مانده از آزادی.
استاد سلام . می تونم یک خواهش از شما بکنم ؟
—————-
سلام محمد جان
هرچه بخواهی، اگر بتوانم نه نمی گویم
گاهی هم در سوگش می نشینیم و ربان سیاه به قابش می زنیم، با شاخه گلی قرمز…
سلام
آقای معروفی عزیز
این روز ها همه جا زنجیر می کشند ، حتا فکرت را زنجیر می کنند تا در سلول آزادیت از زندگی لذت ببری !!!!
بله آزادی را مردم به چنگ میآورند؛ هرقدر که حقشان باشد
راستی آقای معروفی کدام تابلو به دیوار سلول آزادی زیبا می نماید؟
سلام آقای معروفی عزیز
این روز ها همه را زنجیر می کنند ، حتی فکرت را زنجیر می کنند تا در سلول آزادی از زندگی لذت ببری !!!
راستی آقای معروفی کدام تابلو به دیوار سلول آزادی زیبا می نماید ؟
—————————————–
تابلو رسوایی استبداد
سلام .
اینطور که پیداست خامنه ای تصمیمه خودش رو گرفته…
لجبازی با مردم…هر چه مردم خواستند آنها لگد مال کردن…یعنی اینها از
تاریخ درس نمی گیرن…زندگی همه ی دیکتاتورها مثل هم است…و عاقبت
آن …آن ها رو سیا ه های تاریخند و آزادی خواهان…قهرمان!!!
سلام
این درست است و این جا اتفاقی دارد می افتد اتفاقی که بارهر تکرار شده و حالا … شاید خوشایند باشد … ما منتظریم که البته جر چاره ای نداریم
می گویند صبر درخت تلخی است اما میوه ی شیرینی می دهد.
سلامت و شادکام باشید.
آری حق گرفتنی ست ولی ما آن را چگونه خواهیم گرفت
چگونه؟
چرا به نام اسلام و جمهوریت کار را به جایی میکشانند که جوانهای ۲۰ ساله مان به چشم خود سقوط آزاد تمام باورهایشان را شاهد باشند و فریاد بزنند ایکاش ایرانی نبودم…
دلم میخواهد فریاد بکشم خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
آخر چراااااااااااااااااااا…؟
باز هم ناز شصت رژیم پهلوی که وقتی مردم به خیابانها می آمدند در تلویزیون اعلام میکردند یک مشت آشوبگر امروز در خیابانها اغتشاش کردند. اینها که اصلا کردند و کورند و دیشب وقتی جوانهای مملکت زیر ضربه های ناجوانمردانه با فریاد آزادی طلب می کردند این عدالت سرخود ها در رسانه ی ملی شان سرود پیروزی سر داده بودند
ننگ بر آنان که چنان آتشی به دلهامان زدند که با دشنام هم کمی سرد نمی شود…
———————
اینها از وحشت مردم را می زنند.
دچار وحشت و هراس شده اند
پنج شب و روز گذشت و در کاسه ی چشمانم، اشکهایم را به حبس مبتلا کردم تا شاید در فرداهای پیش رو،امید برایم کاری کند و این اشک ها به بهانه ی شوق بریزند
امشب بغض مرا شکست داد، با نوای زیبای صفحه ی شما و نوشته های شما خاطره ها دارم، خاطره هایی پر از اشک و شگفت، اینبار هم آمدم تا همینجا که ماوای اشکم بود خود را تسکین دهم، معروفی عزیزم، چیزی بگو تا سرم را بروی شانه هایش بگذارم و باز هق هق ام را ادامه دهم..
حقت را می گیری …
نه با سکوت … نه با اندیشه
نه با رضایت ..نه با دعا و نیایش
بلکه با زور
حق گرفتنی است
و نه
اعطا کردنی
خوراک صبح و ظهر و شام ماران دو کتف اژدهاک پیر هنوز هم مغز سرهای جوانان این جوانمردان ایران است
——————————–
آره
نوشتمش در تاگس اشپیگل
از سیاست سر در نمی اورم
اما میدانم کسی که ازادی را برای کشوری بیاورد همان کس ازادی را از مردم می گیرد
نمی نشینم تا ازادیم را کشورهای بیگانه به ارمغان بیاورند.
دوستدار همیشگی شما محمد جاویدان
——————–
سلام محمد عزطز
خودمون باید همه چی رو بسازیم. شک نکن