To provide the best experiences, we use technologies like cookies to store and/or access device information. Consenting to these technologies will allow us to process data such as browsing behavior or unique IDs on this site. Not consenting or withdrawing consent, may adversely affect certain features and functions.
The technical storage or access is strictly necessary for the legitimate purpose of enabling the use of a specific service explicitly requested by the subscriber or user, or for the sole purpose of carrying out the transmission of a communication over an electronic communications network.
The technical storage or access is necessary for the legitimate purpose of storing preferences that are not requested by the subscriber or user.
The technical storage or access that is used exclusively for statistical purposes.
The technical storage or access that is used exclusively for anonymous statistical purposes. Without a subpoena, voluntary compliance on the part of your Internet Service Provider, or additional records from a third party, information stored or retrieved for this purpose alone cannot usually be used to identify you.
The technical storage or access is required to create user profiles to send advertising, or to track the user on a website or across several websites for similar marketing purposes.
16 Antworten
سلام عمو جان
همیشه از خواندن نوشته هایت خوش حال می شوم
هم برای این که یک مطلب خواندنی و با ارزش می خوانم
هم برای این که هنوز می نویسی و می نویسی و می نویسی
برای ما که با گردن در دست بزرگ ترهامان آشنا شدیم حالا این گونه خواندن مطالب شما لذت بخش است. کاش در کنار هم بودیم
کاش می شد به جوان ها یاد بدهی
کاش…
همین هم به کوری چشم بعضی اراذل خوب است
زنده باد معروفی… زنده باد قلم… زنده باد وبلاگ.
بدرود…
که این طور
آه مرگ, در لباس تگرگ, هرامیان را در برگیر تا بیداریشان خواب گردد.
چرا انقدر آشفته اید؟
چرا باران؟ چرا تگرگ؟ چرا طوفان؟
خورشیدتان کجاست؟
وای خدای من !
چقدر خوشگل می نویسید. خیلی هیجان زده ام. برای بار اول است که به وبلاگتون می یام. یکی از دوستان عزیز و خوبم که خودش هم کلی نویسنده و شاعر است ( البته کمی هم عجیب و غریب! اما دوست داشتنی) وبلاگتون معرفی کرد.ممنون هم از شما و هم از دوست عزیزم.
با سلام با اجازه یکی از مقالات شما با حذف یک جمله حاوی کم لطفی به امام راحل در خیزش سرخ مسلمان ایران درج شده است. اگر لطف کنید مقالات تان را برای ما نیز بفرستید. بهروزی شما را خواستاریم
کفتری بال زنان
خبر از
صلح جهانی میبرد
و تب داغ
دختری زاغه نشین
دو جهان را به هم
جوش میداد
گهگاهی گریه ام میگیرد
که چرا
ریشه گریه پای نداشت
برود تا ته قلب
بعد آن
گاهی هم
خنده ام میگیرد.
جوشان باشید.
سعید از برلین.
شهر ما مدت هاست که فرو ریخته! تگرگ هم نمی بارد.
سلام.حسی همچون تگرگ منتقل می شود.همان طور سنگین و با طراوت.به مانند ضربه ای دردناک اما شیرین!
سلام. شاید اولین خواننده’ این پست بوده باشم ، دمدمای صبح .
اما هر چه کردم نتوانستم حرفی بزنم !!!!
این جهش ناگهانی !!!!!
از درخشیدن …شعله ور شدن …تگرگ !!!
راستی لینک ادامه’ مطلب تگرگ ، ادامه ای نداشت .
„خواب وجین گر“
خواب چون در فکند از پای ام
خسته می خوابم از آغاز غروب
لیک آن هرزه علف ها که به دست
ریشه کن می کنم از مزرعه روز
می کنم شان شب در خواب, هنوز
(ا. بامداد)
۱. تگرگ تندی است. زخمی مان میکند… ۲.فریدون سه پسر داشت تان را تازه خواندم. تازهام کرد!
سلام. با اجازه لینک فریدون سه پسر داشت شما را گذاشته ام توی وبلاگم همراه با یادداشت کوتاهی.
ورزا کلمه فارسی است؟ یا گیلکی؟
من نیزه ای زدم و بدون کلمه من> نیزه ی زدم تفاوت جالبی میکند
از واژه اوستائی varza
اما گسترش کاربردش در فارسی و محاوره به فارسی کم دیده ام و نمی دانم چقدر از فارسی زبانان به ان اشنایی دارند.
شب فرو می افتاد
به درون امدم و پنجره ها را بستم
در پس پنجره ام
باد با شاخه دراویخته بود
من در این خانه ی تنها. تنها
چرا یاد این شعر افتادم؟ نمیدونم…شاید شما بدونید چرا؟
بخاطر تنهایی بود؟
یا بخاطر سرما؟
یا بخاطر قطره قطره خون؟
شما چه می کنید؟ معجزه؟؟
از عشق بگید از سرما بگید از……. نمیدونم.فقط می دونم کلام شما اکسیر حیات است. نه بخاطر چند کلمه
بخاطر اون فکر عمیق و روح ارام و ذهن شفاف و پر باری که پشت همه ی این کلمات به دونه دونه های کلمات لبخند میزند
دونه دونه دونه……