——–
اگر در فیلمی موتورسیکلتهاش دود کند، بوی گازوییل میپیچد توی ریهام. به اطرفم نگاه میکنم ببینم این بوی دود از کجاست.
از کودکی به بو حساس بودم؛ و حساسیت شدیدم به بوی خاک آبخورده بود. موقع گِلبازی و خانهسازی وقتی آب روی خاک تشنه میغلتید، نفسم را به شماره میانداخت. هنوز هم به محض روشن شدن کولر، یا وقتی در فیلمی باران بر خاک تفته ببارد، یا آب جویباری در آغوش خاک بگردد، نفسم بند میآید، سرم را بالا میگیرم، حتا صدایم خشدار میشود.
شبها که میخوابم، با دو تصویر میروم به سوی خاک مرطوب، اگر روزم را دوست داشته باشم موقع خواب میروم به خاکبازی کودکی، هرچند نفسم میگیرد اما تصویر هماغوشی آب و خاک با لبخند مرا به خواب میسپارد.
اما اگر روز و روزگارم تلخ باشد، بوی خاک مرطوب احاطهام میکند، تاریکی خاک صورتم را میپوشاند، خیال… خیال… خیال… بیل پشت بیل خاک میریزد روی پیکرم تا تمام شوم. احساس میکنم باید همه چیز را واگذارم و چشمهام را به بوی خاک سرد نمناک ببندم…
و این شبها چقدر خوابم مزهی قبر میدهد!
4 Antworten
غم انگیزه … خیلی …
بوی خاک مرطوب احاطهام میکند، تاریکی خاک صورتم را میپوشاند، خیال… خیال… خیال… بیل پشت بیل خاک میریزد روی پیکرم تا تمام شوم. احساس میکنم باید همه چیز را واگذارم و چشمهام را به بوی خاک سرد نمناک ببندم…
سلام.دلتون برام تنگ نشده بود؟دل من براتون تنگ شده بود. پرناز!شما خوبید؟
آقا ما تا حالا هر چی از بوی خاک شنیده بودیم خوب بود …هر چی…همین خودتون یه داستانی نوشتین که بعدشم با صدای خودتون (که وقتی شعر و داستان می خونید خیلی فرق داره)خوندین،همون که آخرشم ملت یه عالمه دست می زنن براتون و من هزار بار گوشش کردم،تو همونم یه قسمتاییش راجع به همین خاک خشکه وکوههای رنگ به رنگ …یادتونه؟
از اون وقت گفتم کاش میشد دیگه هیچکدوم از کتاباشونو نخونم…کاش میشد خودشون بخونن ،من بشنوم.
چند وقت پیش رفتم تماما“ مخصوص رو بخرم،یک دونه اش مونده بود.پاره بود.گفتم یه سالمشو بدین…گفتن دیگه نیست.دیگه ام چاپ نمیشه…راست گفتن؟پولدار شدم برم همون که پاره شده بود رو بخرمش؟ورقش که میزدم فهمیدم قضیه ی یانوشکا چی بود (: همون که اگه اون غرورش نبود حالا اینجا نبودم.
—————
این کتابو می تونین دانلود کنین رایگان
of trx ildk di fhv…ببخشید…خب فقط همین یه بار جواب بدید.چرا ؟