نفهمیدم چه جوری سوار قطار شهری شدم، چه جوری به خانه رسیدم، و چه جوری از پلهها بالا رفتم. وقتی شامپاین را روی میز میگذاشتم، تلفن داشت زنگ میزد. یادم افتاد که به چراغهای دفتر وکالت توجه نکردم که ببینم خاموش است یا روشن. اصلاً گور پدرش. تلفن باز زنگ زد. خرت و پرتهام را روی میز گذاشتم و گوشی را برداشتم. مامان بود: «الو، عباس!»
«جانم مامان. سلام.»
«تولدت مبارک.»
همین جور که با مامان حرف میزدم سعی کردم در شامپاین را باز کنم. سیم دور چوبپنبه را پیچاندم، پیچاندم، پیچاندم. صدا پیچید و چوب پنبه خورد به سقف و برگشت. مامان گفت: «توپ در میکنند؟»
شامپاین کف کرد و روی میز راه افتاد. گفتم: «آخ! شایسه.»
مامان گفت: «چی شد؟»
«هیچی.»
«چکار میکنی؟ چرا جواب نمیدهی؟»
«چی پرسیدی؟»
«هیچی. گفتم تولدت مبارک.»
«مرسی مامان. این چوب پنبه خورد به سقف، این هم کف کرده آمده بالا، حالا روی میزم…» و نتوانستم جلو خندهام را بگیرم. ریسه رفتم.
مامان گفت: «چی؟» و لحظاتی ساکت ماند. من همچنان قهقهه میزدم و نمیتوانستم حرف بزنم. مامان گفت: «به چی میخندی، مادر؟ تعریف کن ببینم.»
«واسهی خودم جشن تولد گرفتهام.» و باز خندیدم.
«کار خوبی کردی.»
«جای شما خالی.» و نتوانستم حرفم را تمام کنم. خنده امان نمیداد؛ مثل شامپاین کف میکرد و از گلوگاه شیشه بالا میخزید، روی میز پخش میشد، و از یک طرف میچکید روی زمین. نمیدانم چرا تمام نمیشد.
«مهمان داری؟»
«نه، مامان.» و باز ریسه رفتم. کلی حرف زدیم و خندیدیم. وقتی گوشی را گذاشتم، داشتم گریه میکردم. یک جام شامپاین ریختم و رفتم کنار پنجره. برف شروع به باریدن کرده بود، و من دلم میخواست تا ابدیت گریه کنم، ساکت کنار پنجره بایستم، به بارش برف خیره شوم، و شب به پایان نرسد.
عکس خود را در جام پنجره میدیدم. پیالهام را زدم به پیالهاش: «به سلامتی شما، آقای کریشن باوئر!»
(تکهای از رمان تماماً مخصوص)
35 Antworten
فقط ای کاش بدونم چرا امشب چرا چرا چرا چرا
چه تولدی! با قهرمان گریه کردم…
این رمان به دل من که مانده! مدام تکه تکه هایش را می خوانیم و هیچ….!
تولدتون مبارک! هزار سال زنده باشید..
یک جام تماما“ مخصوص به سلامتی شما
زیبا بود و پر از تصویر.
تولدت مبارک . برای شما بهترین ها را آرزومندم.
پیروز باشید
باز هم به رسم غار نشینی سلام نویسنده . قلمت را عشق است !
آقای معروفی سلام!
تولدت مبارک! من رمان تماماً مخصوص شما را نخوانده ام و هم نمیدانم چاپ شده است یا خیر؟ ولی از جرعه هایش محروم نیستم.
بدرود!
عباس جان تولدت مبارک. تو هم با این تکه تکه چاپ کردن رمانت دل ما را بردی. به امید دیدار .
سلام آقای معروفی
تولد، تولد، تولدتان مبارک. ایام به کامتان.
موفق باشید.
تولدتان مبارک!
برف؟ تولد؟ شامپاین؟ دلم از اون خنده هایی می خواد که گره می خوره به گریه.
salam, tavalodetan mobarak ba yek rooz taakhir
Delam khyli baratoon tang shode
Omid varam har chegadr ke dost darid omr konid
Montazer ketabe jadideton ham hastam
Yass
آمده ام فقط یک دل سیر گریه کنم… تولدتون چه روزی بود؟….مبارک باشه…
تولدت مبارک استاد. دیشب نه پیالهای داشتم نه چیزی که توی پیاله بریزم و به سلامتی شما بنوشم. سرم را میان دستهایم گرفتم و فشار دادم، فشار دادم و معروفی توی سرم پاگذاشت روی پدال دستگاه برش صحافی، تیغه پایین آمد و سرم نصف شد. دو تا شده بودم که به هم نمیآمد. من همیشه ترجیح داده ام هیچ یک از این دوتا نباشم. می خواهم میان آنها بایستم سرم را میان دستهایم بگیرم و فشار بدهم، فشار بدهم و شما پا روی پدال دستگاه صحافی بگذارید یا اصلا پروانه ای روی سرم بنشیند یا… . تولدت مبارک استاد.
سلام ای دوست تنهایی من
تولدت مبارک . بودنت و حضورت پایدارباشه
تماما مخصوص هم که جشن تولد می گیرید آقای معروفی.
چه می شود این کتاب! باباجان به فکر این دل ما هم باشید ! همه اش را که بردید شما !…
سلام.ببخشید که دیر شده اما خوب تولدتون مبارک ان شاالله سال دیگه ایران باشید و خوب البته ما براتون پپسی کولا باز کنیم
عباس جان
تولدت تماما مخصوص مبارک
وقتی چشمانت آبگون می شود، هزار ماهی سرخ در آن غلت می زنند. عاشق می شوند
و سرازیر می شوند روی پهناوری دلت …
یک جام هم به سلامتی این شور „شعر..
اردیبهشت یعنی تولد دوباره ات مبارک …
تولدت مبارک
تولدتون خیلی خیلی مبارک باد. همیشه به یادتان هستم.
سلام ،بابا کوفتمان کردید این تماما مخصوص را .فکر نکنم دیگه از خوندنش لذت ببریم .من به خودم قول دادم این بریده های تماما مخصوص را نخوانم تا وقتی که کتاب رو تو دستام گرفته باشم.مگه مغز چلچله خوردم که حرومش کنم .میذارم یه وقتی که مخصوصا تمامش رو بخونم.
عکس تولد پارسالتون رو اینجا دارم. گمون نمیکنم فرقی کرده باشید. من هم تبریک. این همه آدم بهتون تبریک گفتن دیگه گریه نکنید. ما دل نازکیم.
سلام تولد خودتون و رمانتون مبارک .میدونید بخاطر شما رفتم سنگسر و خونه نوشا رو یافتم.و به یاد تمام سالهای خوب نوجوانیم که غرق نوشا و حسینا بودم یه دل سیر گریه کردم.عکس هم گرفتم.رمان جدیدتون رو از کجا باید تهیه کنیم؟و یه سوال دیگه،“فریدون سه…..“را دانلود کرده بودم ولی اک شده،چه کار کنم؟
میدونید همیشه بزرگترین معلم من هستید؟
در پست قبلی مصاحبه خوب شما را خواندم. مصاحبه کننده با مهارتی ویژه و قلمی پر قدرت مطالبی را پیگیر بود که امروز نسل جدید در ایران طالب آن است. محمود دهقانی
Salaam, tabrik baraaay-e „Tamaaman Makhsous“ va baraay-e tavalodetaan…Raasti, „Gorbey-e iraani“ che shod? 2 dafe adress-
:ُُُpostiam raa ferestaadam…Be har haal! emrouz
A LA VOTRE
Baa dousti
تولد ت مبارک …
آقای معروفی عزیزم ! امیدوارم که روزی تولدت را در ایرانی بدون مهدوی ها , اسد ها و … جشن بگیریم و آزادانه جشنی تماما مخصوص داشته باشیم .
ایمیل پر مهر شما را دریافت کردم . در همین هفته چند نمونه ایی را برایتان ارسال خواهم کرد .
کی می شود تولد تماما مخصوص را جشن بگیریم ؟ این یکی حتما آتشی دیگر به پا خواهد کرد .
پاینده باشید همراه با قلمی سبز …
سعید
سلام. آقای معروفی .می خواستم بپرسم آیا باسی کوچک داستان سال بلوا همان عباس معروفی سالهای بعد نیست؟
احیانا تولد شما مبارک!
چند سال بعد اگر عمری بود، برای مادرم و بچه هام که دور و برم جمع می شوند می گویم به معروفی تولدت مبارک گفتم!!:)) همان معروفی معروف دیگر…
ب
سلام آقای معروفی . رمان تماما مخصوص شما کی آماده ی چاپ میشود ؟ فکر میکنید بتوانید اجازه ی چاپ آن را بگیرید یا مثل فریدون سه پسر داشت در اینترنت خواهیم خواند ؟
salam aghaye maroufi
chand rooze ghabl baratoon Emaili ferestadam ke pasokhi barash nareside.
nemidoonam be dastetoon resid ya na?
azatoon 1 addresse posti khaste boodam
ba sepas.
آخرین کامنت ام را در این کامنت دانی صمیمی پیدا نکردم.شاید روز تولد شما را آلوده کرده باشد اما بالاخره به سلامتی…
حامد عزیزم،
داشتم دنبال کامنت تو می گشتم، در پست قبلی (در بلخ) نوشتی اش، و در جایی دیگر (شوشتر) از من می جویی اش. برات پیداش کردم و همین بهانه ای شد که احوال بپرسم و سلام کنم.
با مهر
عباس معروفی
چقدر شبیه هم شدند تولدها…
تولدت مبارک. به سلامتی تو و تنهایی ت. به سلامتی تصویرت توی پنجره. به سلامتی دوری ت. و به سلامتی مامان و صداش که از پای تلفن حتی وقتی آدم براش قه قه می خنده، اشک آدم و در میاره. و به سلامتی دوری و دلتنگی که باعث میشه آدم قدر داشته هاش رو بیشتر بدونه.