„با استعفا مخالفم“

هجدهم جولای ۲۰۰۳ مطلبی در همین صفحه نوشتم که عنوانش چنین بود: „با استعفا مخالفم“. استعفا البته شهامت و جسارت خارق العاده ای را می طلبد که کاربردهاش عمیقا با خودکشی متفاوت است. متفاوت از این لحاظ که مستعفی، خود و یارانش را به انزوا می کشد ولی آبروی فقر و قناعت نمی برد. می رود که سرافراز باز گردد. خودسوزی هم راهکار دیگری است که کسی همه ی اعتبار و احترام و اقتدار و افتخارش را مثل یک کارت بازی در اوج قدرت بسوزاند و سرافکنده به سویی بچرخد که ملاعمرش از سواد قریه ی طالبان ظاهر شده است. شانس درِ خانه ی آدم را یکی دو بار بیش نمی زند، خاتمی از خوش شانس ترین آدم های تاریخ بود که همه ی شانس هاش را مفت باخت، و این آخرینش را هنگامی از کف داد که یارانش را تنها گذاشت و گردنش را نیز زیر تیغ „حکم حکومتی“ نهاد. دیگر چه مانده؟ شاید هیچ. کسی که بیشترین شعارها را برای „قانون“ و „جامعه ی مدنی“ و „جمهوریت“ و „مردم سالاری“ می داد، گرچه می داند دیگر مردم را ندارد، ولی آیا چه چیز لجنزار استبداد مجذوبش کرده؟ باید نشست و تماشا کرد پایان بازی را.
و این هم متن „با استعفا مخالفم“ که این روزها دوباره خوانده خواهد شد:
من با استعفا شدیداً مخالفم. آقایان سروش و کدیور چند فاز عقب اند. آنها می خواهند خاتمی را نجات دهند و به شکلی مبرایش کنند ولی او غرق شده است. او باید همچنان بر قدرت بماند تا همراه با بقیه سیاست شود. او هم مثل بسیارانی دیگر به امیدی پا در پایاب سیاست گذاشته بود، و بعدها یادش رفت که در کشورهایی مثل عراق و ایران و افغانستان که تحزب و تشکل نهادینه نیست، امواج سیاست معمولا چیزی جز جسد بادکرده به ساحل باز نخواهند آورد.
خاتمی قبل از ریاست جمهوری فرق دارد با خاتمی بعد از ریاست جمهوری. همین طور خاتمی بعد از دوره ی اول فرق دارد با خاتمی دوره دوم. در دوره ی اول او را از هواپیما پرت کردند که چترش در آغوش ملت به سلامت باز شد و خنده بر لبش شکفت. ولی در دوره ی دوم او دیگر یک چترباز حرفه ای شده بود، یکی از همان دیوخدایان المپ اسلام که فرصتش را در بخشیدن آتش یا آزادی به انسان از کف داد.
در تاریخ پنجم خرداد سال هفتاد و شش، طی نامه ای سرگشاده از خاتمی خواستم که یا کنار مردم بایستد، به خواسته هاشان توجه کند و نجاتشان دهد، و اگر نتوانست استعفا دهد. دومین نامه سرگشاده را زمانی نوشتم که روزنامه ی کیهان تهران، ارگان سعید امامی و بعد جانشین وی، قاضی مرتضوی در پاییز هفتاد و هشت، در ستون اخبار ویژه مرا به قتل، آن هم از نوع اسلامی تهدید کرده بود، با جمله ها و واژه هایی چون: «تشریف بیاورید، فرش قرمز زیر پایتان می گسترانیم، برایتان تره خرد می کنیم، مرغ سیاه جلوی پایتان پرپر می کنیم، خودمان را برایتان قیمه قیمه می کنیم، و…» واژه ها یی که بوی ساطور قصابی می داد، واژه هایی که بازجوها مثل نقل و نبات مصرف می کردند و همه ی ما می دانستیم که این نقل و نبات ها در حسینیه ی آقا تبرک می شود تا مصرف کنندگانش با دلی آرام دل سوخته ی آقا را کمی خنک کنند.
همان وقت بود که دومین نامه ی سرگشاده ام را به خاتمی نوشتم و اعلام کردم که اینها دارند به صورت علنی و رسمی ما را به قتل های وحشیانه و خونین تهدید می کنند، و از او خواستم پیش از این که فاجعه ای رخ دهد، او به عنوان رییس جمهور جلو این آدمخواران را بگیرد، یا لااقل کاری بکند. اما کسی توجهی به نامه ام نکرد و حدود یک ماه بعد قطار قتل های زنجیره ای از تونل درآمد و بوقش در عالم پیچید.
سومین نامه سرگشاده ام به او در مورد احمد شاملو بود که چرا ایشان برای مرگ لاجوردی، جلاد بزرگ اسلام و قصاب معروف اوین، پیام تسلیت می فرستد ولی درمورد شاملو سکوت می کند؟ مگر…؟
دیدم که او اصلا در این باغ سیر نمی کند، آنور دیوار است.پس تا جایی که می شد و فرهنگ مدارایی ما در ادبیات و کمی ژورنالیسم سیاسی اجازه می داد، آن هم به خاطر بیست میلیون رأی آن جماعت مشتاق آزادی، گفتیم و نوشتیم، اما نشد. رهایش کردیم.
چطور ممکن است او نداند که دارند از چهره اش برای رنگ کردن اروپا استفاده می کنند؟ و چرا نمی داند که در زمان ریاست جمهوری او فاتحه ی مطبوعات خوانده شده، و همه ی روزنامه نگاران زیر دشنه ی باند بازسازی شده ی سعید امامی و قاضی مرتضوی و بقیه ی افسارگسیختگان حسینیه ی آقا زخمی و لت و پار شده اند؟ آیا یعنی او نمی فهمد که در زمان ریاست جمهوری او دانشجویان مملکتش به توهین آمیزترین شکل نابود می شوند؟ به راستی او نمی داند که فقر و فلاکت چه به روز مردم آورده؟ و نوجوانان فاحشه را در خیابان ها نمی بیند؟ نکند می بیند و رویش را بر می گرداند؟ شاید هم به قول سخنگویش از همه چیز، مثل خدا آگاه است. صبر پیشه کرده و در کار بندگان، حیران است؟ و یا بدتر، همه چیز را می داند و زیر تیغی قرار دارد که نمی تواند حرف بزند؟! رییس جمهوری که چهار هزار دانشجوی کشورش (در ادوار مختلف) در زندان باشند، نویسندگان و روزنامه نگاران وطنش در زندان و تبعید و زیر فشارهای رنگ وارنگ اسلام ناب محمدی دست و پا بزنند، بیکاری و تباهی و اعتیاد چون سایه ی مرگ بر بامش بغلتد، و ثروت میهنش در توبره ی بازاریان و میدانی ها و مؤتلفه سرازیر باشد، همان به که در مال و منال نیز، هم توبره ی مؤتلفه گردد، تا در سبقت از آنان عقب نیفتد.
بدنامی، بدنامی است، و راننده ی قطار جمهوری اسلامی بودن کسی را مبرا نمی کند، ولو راننده اش گاندی باشد. این لجنزار جای نجات ندارد، که نجات لجنزار جز پرورش حشره و آلوده کردن محیط بشری نخواهد بود. جرئت و توان چپ کردن اتوبوس علما را هم ندارد. تنها راهی که برای خاتمی مانده خودکشی است. او اگر می خواهد تنها جان خود را نجات دهد، می تواند با نوشتن یک نامه حقایق را بگوید و جام زهر را به راستی سرکشد.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

21 Antworten

  1. نویسنده ایده ال من ! سلام.بپذیرید که با شما همدلم اما معتقدم کمی تند روی میتواند شیرازه’ دستاورد معدود و محدود بعد از دوم خرداد را بهم بریزد.اصلاحات را مردم شروع کردند نه خاتمی و خود به پیش میبرند.

  2. آقای معروفی, مثل همیشه زیبا و تحسین برانگیز نوشتید . تحلیل های شما عین حقیقت است. تند روی نیست. متاسفانه مردم سرزمین ما در اثر ۲۵ سال زندگی زیر یوغ خفت و دیکتاتوری حکومت اسلامی تبدیل به تباری ترسو و کم جرات شده اند که هر حرف حقی را تندروی می دانند. … اگر جز این بود , که دیگر چه جای بحث و تحلیل و تالیف ؟!
    بنویسید . بنویسید. شاید که در نسلی پس از ما کارساز باشد…..و یا حتی جای پایی از نسلی سوخته در میان فسیل جغرافیای سیاسی جهان باقی بماند برای عبرت آیندگان.
    با احترام. بی بی.

  3. سلام.
    تا زمانی که مردمان سر به آسمان بسایند و بروبند آسمان را با چشمانشان
    شاید که چشمه ای از نور بیابند در چاه زمین شاید نه اما در چاله اش حتما فرو خواهند کوفته شد . رها کن خاتمی را . خاتمی گیره ای نیست گرفتنی.
    با مردمان از زمین بگو و از عقلی که آبادش می کند.آنوقت خاتمی زمینی نباشد و عاقل خواهد رفت بی تقاضا.
    با درود.

  4. . . . بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟“
    صدا نالنده پاسخ داد :
    “ . . . آری نیست ؟“
    . . . انگار در من گریه میکرد ابر . . .

  5. اگه خاتمی اهل این کارها بود که وضعش به اینجا نمیکشید آقای معروفی.
    حیف که صدای مردم با این پستانک خاموش شد و حالا دیگه انگار به خاموشی عادت کرده‌اند.
    شادکام و پایدار باشید.

  6. Khatami is an akhond. He was never anything like Mossadegh.
    He should go were he desreves to be , in the garbage.
    However he did a great service, he proved to all of us that no akhond is different from another.
    Now even the most simple people know that akhonds can not be trusted .
    I thank him for this service
    I wish him very long life to feel the shame he deserves for cheating us.

  7. در رفراندوم ۵۸ شرکت نکردم چون خمینی مسیر جنبش را خائنانه عوض کرد و بجای مجلس موسسان .رفراندوم بی معنی جمهوری اسلامی آری یا نه؟ را پیش کشید و بعدش „خبرگان“ علم شد. در تشکیل این رژیم آدمخوار هزاران انسان از آیت الله شریعتمداری گرفته تا خانم زهرا کاظمی بسیار بربرمنشانه
    هلاک شدند . با ادامه ی جنگ ۸ ساله هم بقای حکومت را بیمه کردند. ۸سال رفسنجانی عزیز دوردونه ی „محافظه کار“ غرب محسوب شد و ۸ سال خاتمی
    “ اصلاح طلب“ گویا آخوند روحانی در نوبت ایستاده! همه ی این ها در یک شرایط بد بختانه استثنائی سوار بر اریکه قدرت شدند . خیانت خمینی لطمه جبران ناپذیری بر روح و روان مردم رنج کشیده ایران وارد کرد.خاتمی که با شعار „قانون گرائی“ به مردم وعده داد که آرزوهای حداقل مردم را که پس از بهمن ۵۷ توسط رژیم آخوندی مصادره شده بود را به آنها بازگرداند به زشت ترین نحوی به نفع ولی فقیه به مردم پشت کرد. شکستی سهمگین است ! دیروز خمینی امروز خاتمی! ولی گمان نمیکنم که حکومت دینی بتواند بیش از این به فریب مردم ادامه دهد بگذار خاتمی همین باشد که هست! آخوندها
    و تمام روشنفکران دینی حق دارند که هرجور میخواهند در فعالیت های ´سیاسی شرکت کنند ولی حکومت دینی فقط فاجعه است دین وحکومت باید مجزا شود.

  8. عزیزم مگر آزموده را دوباره آزمودن خطا نیست؟…غلامحسین ساعدی یک از بزرگترین داستان نویسان و نمایشنامه نویسان این سرزمین بود اما یکبار هم مقاله ی سیاسی خوبی ننوشت!!هر کسی را بهر کاری ساختن…شما بهتر نیست داستانتون و بنویسید و در قالب همون نظرات سیاسیتون و بیان کنید..میدونم ادبیات برد نداره اما باور کنید مقالات سیاسی شما از لحاظ لحن و منطق هیچ فرقی با حنجره پاره کردنهای سلطنت طلبان شاه اللهی نداره…

  9. با سلام
    خاتمی می تواند و بایددر روز ۲۲بهمن اعلام کند که انتخابات را اجرانمی
    کند.این تنها گزینه ممکن که به پیشروی دمکراسی می انجامد,است.مردم با قدرت تمام مخالفت خود را با انتصا بات اعلام واماده مقابله با طالبان ایران خواهند بود. حال طلایی ترین زمان برای این حرکت تاریخی است. ایندگان این حرکت وتصمیم خاتمی و مردم را هر گز فراموش نخواهند کرد.
    َحزب جوانان دمکرات ایران

  10. عباس جان سلام من یکی از ملیونهاایرانی هستم که تورادوستدارم من تورا با گردون شناختم ونوشتهایت را دوست دارم پس بنویس لطفا

  11. توی گردونه ی در حال چرخیدن که باشی سرت گیج می رود. حتا درست نمی توانی موقعیت خودت را ارزیابی کنی و شاید به نگاه کسی از بیرون محتاج باشی تا بفهمی کجا ایستاده ای. و، قبول، حال ما مردمان مانده در داخل همین است. اما، آقای معروفی عزیز، آن که آن بیرون ایستاده نیز، شرایط این داخل را ـ از بیرون گود ـ خوب درنمی یابد. و تراژدی دنیای پیچیده ی مدرن همین است. واقعاَ پیچیده تر از نگاه تخت و ساده انگاری که در “ فریدون سه پسر داشت“ یا همین نامه های شما می بینیم.

  12. جناب آقای معروفی سلام،
    با شما و رنج هایتان همدلم،اما از عمل بگوییم وعملیات . هنگام که افسار گسیختگان حسینیه ی آقا و بسیجیان گرسنه ی بی خانمانی که یکی یک تکه زمین در دالقوز آباد وعده گرفته باشند و یک شغل دائم غیر از دستفروشی ومسافرکشی و .. ، پس از استعفای خاتمی،خیابان ها را قرق کنند به بهانه ی دفع حمله ی منافقین نو و نو بنی صدریون ، آن وقت همین من نیستم که ۷ سوراخ را میخرم و صبر میکنم تا آب ها از آسیاب بیفتد؟ می دانید افتادن آب از آسیاب یعنی چه؟یعنی درد و رنج هایی جدیدتر.آیا شما میایید دست افتادگان جدید را بگیرید، شما اگر هم بخواهید نمی توانید. از شما بی پرونده تر ها هم نمی توانند کاری کنند، چه رسد به مظلومی چون شما. آیا حزب جوانان دمکرات ایرا ن می آید جلوی افسار گسیختگان بایستد؟ دوست من نگویید این ها در برابر انظار جهانی نمی توانند. اگر توانستند وکردند، من وتو مسئولیت یک تک زخم کوچک و یک ناله ی کوتاه دختران و پسران هتک حرمت شده را بگردن خواهیم گرفت یا آن را فقط به گردن آقایان خواهیم انداخت؟ تازه مگر فایده ای هم دارد این نوشدارو در برابر غایت بودن ذات بشری!
    راستی، دنیا از یک مجلس فرمایشی یا اصیل و از یک شورای نگهبان متجاوز یا منحل شده بسیار بزرگ تر است.از رفتن و ماندن جناب خامنه ای هم بزرگ تر است . دنیا سرای رنج است و هیچ رنجی را بدون اطلاع مردمان نمی توان بر آنان تحمیل کرد . پس چاره ای نیست جز کم کردن درد و رنج بشری نه افزودن به آن. در عوض ،توبره ی بازاریان و میدانیان را باید چسبید که همین الان بدون مجلس قوی هم ، هر روز بیش از قبل کوس رسوایی ارتباط وثیق میدانیان وبازاریان موتلفه با بیوت آقایان خود بخود به صدا درآمده، چرا که لاجرم دست زیاد شده و شرکا دیگر نمی توانند با هم بخورند.
    دوست گرامی ،
    در نبود نهاد های مدنی حافظ حقوق اولیه ی شهروند ، روشنفکر حق ندارد صلای“ لنگش کن“ سر دهد، مگر آنکه قبل از آن ،استراتژی و تاکتیک های مشخصی پیشنهاد داده باشدو عاملانش را معرفی و برای بنیادگذاری نهاد های یادشده تلاش کرده باشد. اصلا همانطور که خودت گفتی: در مورد خاتمی ، نی غلط بود آنچه ما پنداشتیم. این پندار از آن بابت بود که ما ملت عادت داریم یکی را پیدا کنیم و خود را خلاص . این است که کار بیخ پیدا می کند و طول می کشد. شما به خاتمی چند نامه نوشتید و من نیز . اما او نیز بار ها بما گفت قهرمان خود مردم اند.بار ها گفت خودتان دست بکار شوید. راستی را، منظورش ازین روشن تر می توانست بیان کند؟ چند نفر در همین دور و بر من و تو این پیام را گرفتند و تن به کار دادند و مایه گذاشتند. اگر گذاشته بودند که وضع این سان نبود . درست است استعفا فضای بسیار شفاف ترو پر کنتراست تری بوجود می آورد، اما آیا فکر بعدش را هم کرده ایم؟اصلا لازم نبود ونیست و نخواهد بود که خاتمی را اصلا محل بگذاریم.چرا همه اش سراغ قسمی می رویم که خورده است؟مگر در کنار خود ما هزاران نفر نیستند که قسم میخورند و عمل نمی کنند؟چرا یقه ی آنانی را نمی گیریم که روزانه ده ها بار از ما و چون ما از دیگری می پرسند :“چه خبر؟“ چرا نمی گوییم خبر در دستان توست؟خاتمی به آنان از همان اول قول داده است که حفظ نظام کند و دارد میکند.در عمل، در زیر سایه ی افشاگری رای مردم و به تبع آن ،حضور خاتمی، تو ومن اگر بتوانیم زیرکانه از فرصت استفاده کنیم و نهاد سازی کنیم نهایت سود برده ایم.بی مایه فطیر است ….مایه بگذاریم!
    با عرض ادب دوباره
    پس نوشت: بدنیست ببینید „بامداد“ از چه می نالد. شاید خوش گفته باشد.

  13. نظر آنهم کوتاه و دراین جا سخت است کوتاه در وبلاگ کوچک خودم با عنوان “ یارب روا مدار که گدا معتبر شود“ نوشته ام اگر حالی بود و وقت اضافه ای خوشحال می شوم بخوانید.

  14. be name sale 1376 khodetan eshare kardid ,yadawari bejayi bud makhsusan barama ke na tanha be framushi tarikhi, docharim ,goya be faramush i kuta modat ham mobtal“.gonter gras“ hamintor newisandegan digari dar doya ham dastan minewisand ham maghale siyasi kesi enteghad nemikonad, nasare akhire „gunter geras“dar rabte ba esrailya yek nemoneash.shuma ham yeki as anha hastid ,hata agar shhrwand irani be hsab nayayim mi tawan name sar goshade newesht.aghye khatami khodash ra dar“ madine faselea ash „tarif karde ast feker nemikonam be mansure shenakhate ishan hatman dar danesh kade siyasat tbayd dars khand shyad lasem bashad wali saruri babud..

  15. عباس آقا اشتباه میکنی اگه فک میکنی که در مورد (همه‌چیز) میتونی (خوب) بنویسی

  16. اقای سمنی
    در نقد نوشته شما و تایید نظرات اقای معروفی وَ حزب جوانان دمکرات ایران ،نکات زیادی وجود دارند که حتی با منطق خودتان سازگار نیست.
    ۱-مردم دعوتنامه نفرستادند که خاتمی کاندید ریا ست جمهوری شود، وقتی که ایشان کاندید شده وشعارهایشان نسبت به دیگران بهتر مینمود
    اکثریت مردم ایشان را به عنوان نماینده و رهبر خود انتخاب نمودند تا در امورجمعی ایشان تصمیم گیرنده بجای انها با شد(این اصل بدیهی را در نظر نگرفتید که در جامعه تک تک افراد عملا نمی توانند به تنهایی عمل کنند به ان دلیل است ک کسی را بعنوان رهبر انتخاب میکنند)خاتمی اگر نمی توانست رهبر و قهرمان حد اقل خواستهای مردم باشد ،چرا کاندید شد ، شعار های تو خالی داد و سوگند یاد کرد که از خواستها و حقوق مردم دفاع و نماینده و تصمیم گیرنده بجای انها با شد.
    حال ا یا می تواند بگوید که مردم باید خود قهرمان باشند و زیر همه قول وقرارها انتخاباتی که مردم را به امید دستیابی به حداقلها به پای صندوقها کشاند،بزند؟
    ۲-مساله تنها قصم خوردن یک شخص نیست
    که براحتی که شما فرمودید،بشود از ان گذشت.مساله حقوقی قبول مسولیت است که مخصوصا در این مورد جمعی است وکسی به تنهایی نمی تواند از خاتمی سلب مسولیت کند.
    ۳-در جایی دیگر از نوشته تان امده است:“اگر توانستند وکردند، من وتو مسئولیت یک تک زخم کوچک و یک ناله ی کوتاه دختران و پسران هتک حرمت شده را بگردن خواهیم گرفت یا آن را فقط به گردن آقایان خواهیم انداخت؟ “
    از شما می پرسم حال که ملت و مملکت را به این خاک ذلت نشانده اند و ما از ترس نا له نتوانیم سردهیم اگر اقایان با سرمایه جهانی بسازند و تما م من و شما را قلع وقم و استبدادی سیاه را حاکم کردند، شما جلوی انها را می گیرید و جوابگو خواهید بود یا خاتمی؟یا گناه وتقصیر را گردن زمان و مکان می اندازید؟
    وقت عمل کردن است.بی تصمیمی کشنده است.هر محصولی نتیجه یک فعالیت و قیمت خاص خود را دارد.باید قیمت انرا پرداخت کنیم و محصول را بگیریم.

  17. Ba salam be aziz va bozorgvaram Abbas agha,
    chon hamieshe az neveshtehahat lezat miebaram, anche ta behal gofteh va neveshtehied dar moered-e ozaa‘-e Iran bayan-e aghayed va daryafthaye man niez miebashad. bienahat az khandan-e neveshtehayat lezat miebaram, ba shoma kamelan hamaghiedeh hastam, bo onvan-e yek hamvatan be shoma va diegar azizan-e adieb va vatan doost eftekhar miekonam va az ien rahe door bar shooma dorood mieferestam. be omiede diedar. bache shokofe, shahbaz

  18. از “ ارس “ ممنونم بخاطر نقد مودبانه و حاکی از تامل ایشان ، برکلمات من.
    از اینترنت هم متشکرم که این فرصت دمکراتیک را به همه ی ما دیکتاتور زدگان می دهد تا سخنان یکدیگر را تا آخر بشنویم.
    از آقای معروفی هم متشکرم که ما را تحمل میکند.

  19. سلام آقای معروفی عزیز!
    امروز بعد از مدت ها یکی از دوستان یه شیرینی دانمارکی که از مغازه خیابونه ویلا خریده بود بهم تعارف کرد!یه هو یاد همین ۴ سال پیش افتادم که به عنوان مسئول مراسمات ستاد انتخاباتی یکی از همین احزاب اصلاح طلب ؛ رفتم اونجا و با هزار امید و اشتیاق ۱۰۰ کیلو شیرینی دانمارکی برای میتینگهامون سفارش دادم، و نمی دونید چه جوری یه تنه کلی کار رو تو نیم ساعت انجام دادم تا آبروی حزب اصلاح طلبمونو حفظ کنم؟!
    اما اگه راستشو بخوای به امروزِ خودم که حتی رقبت شنیدن اسم کاندیدا ها(از هر جناحی) رو هم ندارم بیشتر افتخار می کنم.