——
این روزها
اینگونهام، ببین؛
دستم، چه کند پیش میرود، انگار
هر شعر باکرهای را سرودهام
پایم چه خسته میکشدم، گویی
کتبسته از خم هر راه رفتهام
تا زیر هر کجا
حتا شنودهام
هر بار شیون تیر خلاص را
ای دوست
این روزها
با هر که دوست میشوم احساس میکنم
آنقدر دوست بودهایم که دیگر
وقت خیانت است.
انبوه غم، حریم و حرمت خود را
از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچکارهای
من هیچکارهام یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
این روزها
اینگونهام
فرهادوارهای که تیشهی خود را
گم کرده است
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
بر سنگ گور من بنویسید
یک جنگجو که نجنگید
اما… شکست خورد.
– نصرت رحمانی
3 Antworten
دوست داشتنت رادر دلم انبارمیکنم،این روزهاهرچه راانبارکنی گرانتر میشود…
جنگجویی که نمرد اما شکست خورد
عالی
کاش
چشم بگذارم
تا ده بشمارم
محو شوم
دور شوم
گم شوم
پیدا شوی
پیدایم کنی
و بگذاری باور کنم
کسی
محضِ رضایِ خودِ خودِ خودم
دنبالِ
ردِ پایم آمده است
.