آواره هرگز نمی تواند با اشیا ارتباط برقرار کند. آوارگی را که تجربه کردی، دیگر برای همیشه دلبستگی هات را از دست می دهی. هیچ چیز خوشحالت نمی کند. از چیزی رنج نمی بری. و دیگر چه فرقی می کند رو به کدام مقصد در خیابانی راه بیفتی. وقتی دست نوشته های سالیانت را نداری، وقتی سر جای خودت نیستی، وقتی دلت می خواهد که مامان را ببینی و باهاش حرف بزنی، اما نتوانی، دیگر چه اهمیتی دارد که فلان چیز را داشته باشی یا نه. چه اهمیت دارد که چه غذایی بخوری؟ همه ی غذاها مزه ای شبیه به نان دارند، همان که باید بخوری تا از درد به خود نپیچی. وگرنه لذت بلع هم مثل دل آدم می میرد. گاهی آدم دیگر چیزی برای باختن ندارد، واگذارنده است، همه چیز را واگذار می کند تا فقط یک چیز را حفظ کند و آن را با خود ببرد. نه.
این واژه نباید به دست دیگری بیفتد. مال توست، تماما مال توست، به بزرگی وطن، و پهناورتر از اقیانوس آرام.
در بازی خطرناکی پا گذاشته ای. دلت از همه ی دلبستگی ها و اشیا کنده شده تا بتوانی از تنها دارایی ات محافظت کنی.به همین سادگی همه چیز رنگ می بازد و بی ارزش می شود.
حتا اگر از بیم جان آواره شده باشی، بعدها دیگر بیمی هم برای جان وجود ندارد. تقدیر تنها دلیل ادامه ی زندگی است. و دیگر در تسخیر اختیار نیستی. تقدیر همین بوده.
انتظار می کشی تا خودش تمام شود. با لبخندی به تلخی روزهای باقی مانده.
8 Antworten
من در وحشتی که هنوز شبهایم را رها نکرده ، با کابوس تازه ای رو به رو شده ام آقای معروفی … ما امید هایمان را در این آخرین یادداشتهایتان گم می کنیم و ساکت یک گوشه کز می کنیم تا باز هم تلفن از ایران زنگ بزند و کسی خبر تلخ جدیدی به ما بدهد … ما مستحق این نوشته ها نیستیم آقای معروفی . اشکهای ما شاید خیلی ارزان باشند اما بدون این نوشته ها هم این اشکها صورتمان را به خاطر دردهای مشترک خیس می کنند . پشتمان را خالی نکنید آقای معروفی … پشتمان را خالی نکنید …
هیچ چیزی در زندگی تلخ تر از انتظار نبوده ونیست. ما آدمهای نفرین شده جهان سوم مثل ساعت های پاندول بریده ایم . جمله ایده آلیستی تقدیر ! آره دست تقدیریم ما و هیچ چیز تلخ تر از دست تقدیر بودن هم نیست.
و اما دوست مهربان و با احساس این ضرب المثل چینی را از یاد نبر که می گو ید: “ همه غم و غصه ها را در صندوقی بگذار و سر صندوق را ببند و روی صندوق بنشین و از ته دل بخند.
بر قرار باشی و خندان تا بعد.
محمود دهقانی
Taa shaghayegh hast zendegi baayad kard!
Ghorbanat
Majid
باز خوبه میتونیم شکایت کنیم از این وضعیت تا شاید گاهی احساس کنیم که نه بابا! ما هم هستیم!
استاد من ممنونم به خاطر همه مهربانی ها و همرا هی هاتون.این اشک ها را باید بریزم تا آرام شوم . اما قول می دهم به محض اینکه از این چاله سیاه و عمیق بیرون آمدم ، قوی تر از قبل شوم. اما اگر شما هم از دلتنگی و نا امیدی حرف بزنید که ما دیگر سر بر شانه های چه کسی بگذاریم و گریه کینم؟
mage neneweshteid shirin shoma ra be khane mibarad ?.mage nmigim awal khane bad masjed,khane mige sendaniziyazi asad beshe ,shyad entesare adam ra khodkha ya be ghole shoma basi mikone.bishtar as entesar ,inke dar jaye khodat nisti asyet mokone.yek bar dar morede taghdir benwizid,tamoso malmustar shawad,
سلام ودرود بر کسی که دوست اش دارم.کسی که با دریا رونده گان جزیره آبی ترش در سال بلوا می زیم.
وپیکر فرهاد را در سمفونی مردگان بر دوش می کشم.
ما دوستتان داریم
به وبلاگ ما هم سر بزنید وما را خوشحال مان کنید
سلام آقای معروفی.من یه نیمچه شاعرم و برای اولین بار بود که وبلاگاتونو می خوندم .و باید بگم که لذت بردم. بازم میام سراغتون.