امشب هم اتفاقی بود

امروز نامه ات رسید. حرف های شخصی بماند برای روزگاری دیگر، اما دلم می خواهد با اجازه ی تو نامه ات را، همین تصویر کوچکی که از حقارت بنی بشر به من نشان داده ای، بگذارم در صفحه ام. دلم می خواهد پژواک نوشته ات را همه با هم ببینیم.
„خیلی وقته که تلویزیون مون شده جزء دکور خونه مون، خیلی وقته که من دیگه حتا اخبار هم نمی بینم، دیگه حتا نشستن پاش و پیدا کردن خط و ربطش هم لذتی برام نداره… امشب هم اتفاقی بود که همون دوروبر بودم و دیدم که داره توی بهترین ساعت شب از حضور یکی با لباس مبدل توی بم تصویر نشون می ده! توی یه تویوتا درحالی که لباس روییش رو در آورده و یه کاپشن کشیده روش و یه کلاه گشاد هم سرش کرده. پیاده می شه. پرده هایی که همون کارکرد در رو برای هر چادر داره. همین جوری یهویی بالا می زنه و با بازمانده ها حرف می زنه. یه جوری نگاه شون می کنه و ازشون می پرسه چند سال شونه و ازشون سئوال می کنه که معلومه باورش شده ولی نعمته. یه جاهم یه زن گریان میاد پیشش، دنبال شفا می گرده. اونم با چه طمطراقی چفیه ش رو روی دستش میندازه و بهش اجازه می ده دستش رو ببوسه تا شفا بگیره، تازه دوربین هم این وسط روی این فریم همین طوری می مونه و موسیقی همین جا به اوج می رسه.
دوتا دوربین فیلمبرداری از این حرکت پنهانی تصویر می گیرن تا بعد بشه ازش یه فیلم ساخت و با یه موسیقی آب دار تحویل ملت داد، اونم توی پربیننده ترین ساعت، اونم با چندبار تکرار… چشم هام رو می بندم و فریاد می کشم، خیلی وقته که این طوری فریاد نکشیده م، خیلی وقته این طوری فحش نداده م، خیلی وقته خدا رو این جوری صدا نکرده م…
اومده م یه گوشه تا یه کم خلوت کنم و یه کم آروم شم که یه صدای آشنا از اون فضا پرتم می کنه بیرون. یه کم گوش می دم و بعد عین برق گرفته ها دوباره از همون جای قبلیم سر درمیارم. هنوز داره اخبار می ده و هنوز اولاشه. داره با یه آقایی مصاحبه می کنه، من دیر رسیده م و حتا تصویرش رو هم درست ندیده م، اما صدا هنوز هست. گیج می خورم. این صدای „یار دبستانی من“ داره توی خونه ی تک تک ماها می پیچه! یاد اون خبر کوچولوی روزنامه ی شرق می افتم، همون که نوشته بود چند شب پیش کامل این صدا از تلویزیون پخش شده، همون که لجم رو در آورده بود، همون که یادم انداخته بود دوباره قراره یه چیزی بی اثر بشه، دوباره قراره یه بازی دیگه شروع بشه. مثل „ای ایران“ که یه مدت مدیدی روی هر تصویری گذاشته می شد تا برای همه ی گوش ها عادی بشه، تا به خاطر اون همه شور توش اون تصویرها اون آدم ها هم یه کم عزیز بشن. هزارتا تصویر از توی ذهنم داره رژه می ره، یاد همه ی اون روزایی افتاده م که دست هام قلاب دست های بغل دستی هام بود و روی لبامون همین زمزمه. یاد همه ی اون همه تجمع و میتینگ و بحث و جدل. یاد اون همه بی خوابی ها و اشک های شب بسته شدن یه باره ی روزنامه ها. یاد تا صبح راه رفتن توی آخرین شب تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری. یاد اون همه هیجان و اون همه امیدی که فرو شکست…“
نامه ات را می خوانم و به بیست و پنج سال جوانی ام فکر می کنم که بی دلیل حرام شد. آنهمه احساس، آنهمه کار، آنهمه عشق به ایران، چی شد؟ چرا من سر جای خودم نیستم؟ هر روز ساعت ها وقتم پای پنجره ام می گذرد. پنجره ام را به روی وطن هنوز نبسته ام. و دارم به این فکر می کنم روزی صدام حسین در خیابانی میان جمعیت تا بناگوش می خندید و دختر بچه ی کوچولویی را تبرک می کرد. او لااقل لبخند را فراموش نمی کرد، این یکی که دیگر چیزی جز خشونت ندارد، چهره ی مرده ی کودک درونش رسوایش می کند.
یادت باشد هر آدمی و هر شهری دو چهره دارد، خاصه در ایران.

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

41 Antworten

  1. استاد سلام
    منتظر نگارش جدیدتان بودم
    ضمنا من می خواهم مطلبی در باب شاهکار شما (سمفونی مردگان )بنویسم اگر مرا کمک کنید سپاسگذار می شوم

  2. استاد امروز تلوزیون با جمشید جم خواننده این آهنگ نیز مصاحبه کرد
    میدونید چی گفت؟ گفت یه تسبیح داره که از خامنه ای هدیه گرفته و همیشه در دستشه .دلم گرفت که چرا یک هنرمند نباید از حریم استقلال فکریش دفاع کنه.من همیشه فکر می کردم جمشید آزاده است و در خودم باز هم شکستم
    من سردم است و از سیاهیها دلم گرفته
    از بار امانت بر دوش خسته مان نگاشته ام

  3. این فریب کاری ها، دیگر جواب نمی دهد، امسال بیش از هر سالی من دیده ام که مردم بی پروا در هر جایی، ضدیت خود را اعلام می کنند، و از تبلیغات مسخره تلویزیون خسته شده اند.. ولی حیفِ سرود یارِ دبستانیِ من، که زمانی در دانشگاه در مراسم های ۱۶ آذر از آن استفاده می کردیم..
    این روزها به نظرم به یک نقطه عطف در تاریخ این مرز و بوم نزدیک می شویم، دستگاه سرکوب قادر به سرکوب ملت ایران نیست، ملت ایران با ملت عراق فرق دارد، … بگذریم، …

  4. قاصدک هان چه خبر آوردی
    از کجا وز که خبر آوردی
    خوش خبر باشی اما اما
    کرد بام و بر من بی ثمر می گردی
    …..
    برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
    برو آنجا که تو را منتظرند
    قاصدک در دل من همه کورند و کرند
    …..
    استاد عزیز گوش ما پر از این قبیل حرفهاست و کر شده از این گفته ها
    پی چاره بگردیم ورنه همه ما ریاکارانه زیستن را برای نان نیک آموخته و بدان عمل می کنیم

  5. سلام.
    گاهی قلم آدم می ماند چون زبانش . اما همانگاه است که طوفانی از یک حس عاصی پنجره وجود آدم را در می نوردد و آدمی با چشمی براق خیره می شود به نقطه ا ی بی جان . خیره می ماند و آه می کشد آنهم
    بی صدا .

  6. har az gahi keh barmigardam aghab v beh esmhaye ashenaei keh anha ra az ghabl mishenasam negah mikonam yek nokteh kheili asasi baraye man do negahe motafavetist keh adam peida mikonad.gahgahi fekr mikoni baaziha haminjoori doost darand aghab negah mandeh bashand v tazeh vaghti keh aghaband az khejalat migooyand lotfan shoma befarmaeid.hey hey keh bavare inha khod harf v hadisist keh hezar v yek shab ham kafaf nemikonad cheh beresad beh ma keh pish narafteh foro raftim.mardom midanand dard kojast bashad amma chera faghat donbale address migardand fekr nemikonid zamani keh dagholbabe dare dard mikonid bayad marham bashi va gar nah dard rouye dard boodan keh chareh kar nist.fahmidi bayad mosakken bood v house ast yek joriei pas akhar pesar jan,ninja bia inja.ta inja dard ra beh shekle karikator neveshtam hala zakhmitarinash ra tasavvor kon ta befahmi vaghti jeloye darde dardmand zakhm migozari beh ettefaghe khanevadeh,javabe darman baaz dard ast.in tokhmhaye vahshi keh keshtzari haselkhiz mirizid nakhahad mord amma talabe derakhte hezardaneh veshgh dar bikaranegi ra az kare khodetan joda konid.ghaseme asli ghesmat kard ghasam!

  7. زمان نیکوئیست که یار دبستانی و ای ایران را فراموش کنیم. اینها اگر برای شما و نسل شما تداعی خاطرات همبستگی و یکدلی بودند، برای نسل ما تنها نشانه هاییست از فریب و ساده دلی که به نکبت ختم شدند. از مرگ این نمادها شادمانم، از مرگ روشنفکری ها هم. شاید زمانی دور باشد آن هنگام که همه همنسلان من و پسینیانشان نیک بفهمند که دوران قهرمان و روشنفکر و نماد و آرمان گذشته، که هر چیز را به جای خود ببینند، که بدانند «یار دبستانی» چیزی فراتر از یک ترانه نبود و نیست و نخواهد بود.

  8. عباس جان،
    خداییش خیلی خامه ( میم رو هم یه خوندی، خوندی) داری! فکر کنم الآن ایران زندگی میکنی، نه؟ اون زنجیره پاره شد؟ همون که فروهر و بقیه باهاش تبرک شده بودن، مث همین تسبیحه که آقای جم (بچه بسیجی متعهدمون) متبرک به ید فوق ایادی مقام عظمای ولایت کرده؟
    خدا حفظت کنه.(البته اگه زورش برسه!)
    ————————————————————————————-
    emailی که زدم مال من نیست، اشتباهی به اون بنده خدا ایمیل نزنین یه وقت.

  9. دوست عزیز من هم آن صحنه ها را دیدم و مثل شما خون دل خوردم. این تحقیر و به سخره گرفتن شعور ملت سالهاست که از سوی این رجاله ها تکرار میشود. بیچاره ملتی که ۲۵ سال مدام تحقیر میشود شعورش به بازی گرفته میشود و هنوز هم ناچار است که خود را به نادانی بزند ، قبول کند و تحمل کند. پایدار باشید.

  10. عباس جان با خواندن مطلب شما یاد این بیت حافظ افتادم که به راستی مصداق این روزها است : صوفی پیاله پیما ، حافظ غرابه پرهیز/ ای کوته آستینان تا کی دراز دستی

  11. از خواندن این متن زیبا که سخن دل تمامی ما ایرانیان دربندمیباشد لذت بردم.متشکرم.

  12. «یار دبستانی» تا ابد سرود جنبش دانشجویی باقی خواهد ماند؛ اگر باور ندارید، روز یکشنبه در دانشگاه تهران به شما ثابت می شود.

  13. یادم است آن دفعه هم که به قول خیلی از مردم انقلاب شد با یک نوشته از روزنامه اطلاعات شروع شد که از دست سردبیر و خیلیهای دیگر در رفته بود .چرا که همان موقع هم خوب میدانستم که این مردم نیستند که به اصطلاح انقلاب میکنند. الان هم هر موقع که وقتش برسه یک عده آدم دیگه یک ان دیگه را می آورند و میگذارند بالای تاقچه و به این مردم ساده دل میگویند حالا این را بپرست چون آن یکی تاریخش تمام شد.فقط آرزو میکنم آن یکی که میآید خوی وحشی گریش را قبلا از او گرفته باشند!هر چند که بعضی وقتها بودن زور بهتر از نبودن آن است.

  14. یادم است ۲ سال پیش مدرسه مجبورمان کرد جشن ۲۲ بهمن را ما برپا کنیم.نامردی نکردیم یار دبستانی من,سرودمان بود.و من شعر „با چشم ها…“ی شاملو را از حفظ اجرا کردم.بعد از برنامه دبیر بینش مرا به گوشه ای کشید و علنا تهدید کرد.جوری که تا یک هفته منتظر بودیم بریزند توی خانه.مامان خیلی نگران بود.گذشت…..وقتی آن گزارش را دیدم یاد دبیر بینش افتادم,یاد سرودی که همیشه عزیز خواهد ماند.سرودی که خواننده اش بچه های ایرانند نه یک نفر.

  15. من اگر می تونستم همین الان ایران را ترک می کردم چون فکر می کنم خامنه ای محصول یک تفکر است تفکر مردمی که ما اونا را نمی فهمیم اونا ما را . من دوست داشتن این مردم را زمانی ترک کردم که مادر یکی از بچه های یپکار بهش می گفت من ترا نمی بخشم و همان موقعی که مردم دلیر ایران خواستار اعدام بچه هایشان بودند پس غصه این مردم را نمی خورم چون دیکتاتوری را می خواهند کافی به زندگی خصوصی انها بنگری نه اینکه فکر کنی تافته جدا بافته هستم ولی دلم می خواهد برم جایی که شعار مرگ بر … نشنوم خداحافظ

  16. in awwalin bar nist keh ghabileh-e zolm beh jang-e ba adabiyyat-e enghelab miayand. Yar-e dabestani baraye hamisheh yare dabestani khahad mound. in payaam az har kanali biayad baraye ma iruniha dard-e dele yaran-e dabestani ra motebalver mikoneh. in tarfand-e kohneh wa az kar oftadeh-e fashisthast wali bayad bedounand ma خلع سلاح besho nistim. agar anha bihoudeh mikoushand ta akharin kalamateman ra bedozdand wa ya beh harim-e wazheh’hayeman tajawoz konand. farhange enghelab kheyli zibatar wa porbartar az an ast keh in shab parastan fekr mikonand. bachcheh-ha ma in baazi ra khahim bord. chera keh ma az zendegi wa zibaei migoeem wa an dozdan-e ghabileh-e adamkharane hamash az marg-o degar hitch. Ostad basi mayeh-e massarrat hast keh panjerehhatan rou beh watan baz hast. Man az in panjereh beh zibaei an mihan minegaram. „Ma bishomaranim“

  17. in awwalin bar nist keh ghabileh-e zolm beh jang-e ba adabiyyat-e enghelab miayand. Yar-e dabestani baraye hamisheh yare dabestani khahad mound. in payaam az har kanali bi’ayad baraye ma iruniha dard-e dele yaran-e dabestani ra motebalver mikoneh. in tarfand-e kohneh wa az kar oftadeh-e fashisthast wali bayad bedounand keh ma khal’e selah besho nistim. agar anha bihoudeh mikoushand ta behtarin kalamateman ra bedozdand wa ya beh harim-e wazheh’hayeman tajaawoz konand. farhange enghelab kheyli zibatar wa porbartar az an ast keh in shab parastan fekr mikonand. bachcheh-ha ma in baazi ra khahim bord. chera keh ma az zendegi wa zibaei migoeem wa an dozdan-e ghabileh-e adamkharan hamash az marg-o degar hitch. Ostad basi mayeh-e massarrat hast keh panjerehhatan rou beh watan baz hast. Man az in panjereh beh zibaei an mihan minegaram. „Ma bishomaranim“ khasteh nabashid. bebakhshid keh tekrar kardam. payame ziri ra azash rad beshin. (eshtebah-e negareshi)

  18. سلام
    من مهلا هستم .دوست مهرگان .دوست دوران قشنگ و ملکوتی کودکی .بهش بگید همه خوبن بهش بگید پدیده خوبه و الان تو فرانسه داره درس می خونه بهش بگید دلم براش تنگ شده برای همتون دلم تنگ شده برای …………….به همه سلام برسانید.

  19. سلام! سال ۷۳ کتاب سمفونی مردگان شما را به پیشنهاد یکی از دوشتانم خواندم و بعد چقدر از تنها نبودن در ایران لذت بردم اما … بگذریم رد پای شما را همیشه دنبال کرده ام و هیچوقت فکر نمی کردم با این حباب شیشه ای با تو تماس بگیرم … دوستت دارم ای هم وطن … به تقلید از سهراب سپهری : “ امیدوارم روزهای پرتقالی داشته باشی … “

  20. سلام، چقدر خوبه که جایی برای نوشتن هست!
    من سمفونی مردگان رو خوندم اما هنوز برام سواله که ایدا چرا خودش رو اتش زد، می دونم که شما انقدر کارهای مهم دارید که فرصت نمی کنید اما خواهش می کنم که من رو در داستان نویسی راهنمایی کنید.متشکرم.

  21. نمیدانم برای چه. اگر میدانستم یا (باور به آنچه می توان بدانم). سایت تان را همچنان می خواندم. برای سیاست است یا انسانیت یا خویشتن. اما موفق باشید. خداحافظ

  22. باور
    باور نمی کند دل من مرگ خویش را
    نه، نه من این یقین را باور نمی کنم
    تا همدم من است نفس های زندگی
    من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
    آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود؟
    آخر چگونه این همه رویای نو نهال
    نگشوده گل هنوز
    نشسته در بهار
    می پژمرد به جان من و خاک می شود؟
    در من چه وعده هاست
    در من چه هجرهاست
    در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
    اینها چه می شود؟
    آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
    آواره از دیار
    یک روز بی صدا
    در کوره راه ها همه خاموش می شودند؟
    باور کنم که دخترکان سفید بخت
    بی وصل و نامراد
    بالای بامها و کنار دریچه ها
    چشم انتظار یار سیه پوش می شوند؟
    باور کنم که عشق نهان می شود به گور
    بی آنکه سر کشد گل عصیانی اش زخاک
    باور کنم که دل
    روزی نمی تپد
    نفیرین برین دروغ، دروغ هراسناک
    پل می کشد به ساحل آینده شعر من
    تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
    پیغام من به بوسه لب ها و دست ها
    پروار می کند
    باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
    یک ره نظر کنند.
    در کاوش پیاپی لب ها و دست هاست
    کاین نقش آدمی
    بر لوحه زمان
    جاوید می شود.
    این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
    یک روز بی گمان
    سر می زند ز جائی و خورشید می شود
    بسیار گل که از کف من برده است باد
    اما من غمین گل های یاد کس را پرپر نمی کنم
    من مرگ هیچ عزیزی را
    باور نمی کنم.
    می ریزد عاقبت
    یک روز برگ من
    یک روز چشم من هم در خواب می شود
    – زان خواب چشم هیچ کس را گزیر نیست-
    اما درون باغ
    همواره عطر باور من در هوا پراست.

  23. نظر سنجی سایت وزارت کشور (ازمیان۳۷۷۷ نفر )اعلام کرد :
    ۹۰ در صد مردم عزم شرکت در انتخابات ندارند
    بله حتما شرکت می کنم ۴%
    احتمالا “ شرکت می کنم ۰.۹۳%
    احتمالا “ شرکت نمی کنم ۲.۷۸%
    نه شرکت نمی کنم ۹۰.۹۲%
    نظری ندارم ۱.۳

  24. از همشون متنفرم.اگر میتونستم میرفتم.من نسل سوخته ام…میفهمیددددددددددددددددد………

  25. استاد عزیز سلام اولا از اینکه دوباره این سرور لعنتی یاریم کرد تا بتوانم دوباره مطالب زیبایتان را بخوانمخوشحالم آخر اکثر سایتها فیلتر شده مخصوصا ما که در شهرستان هستیم و سرعت سرورها هم خیلی پایین است بگذریم دوستی می گفت اگر این دست چلاق می توانست شفا بدهد اول خودش را شفا می داد بهر حال از نوشته سراسراحساستان لذت بردم امیدوارم که مردم ایران مخصوصا نسل سوخته را از محبتهایتان محروم نفرمایید چون بهتر از من می دانید که آدمی به امید زنده است بقول هما میر افشار باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست تازه عطر افشان گلباران باد

  26. حکایت کودکان بم مصداق این شعر است درکتابهای ابتدایی به ما دروغ گفته اند که بابا نان داد اگر گذرت بر سفره خالی ما افتاد آنکاه خواهی فهمید که نان وازه ایست سه حرفی که فقط در کتابها می توان یافت اگر بیایی کف خانه اجاره ایمان را با گرسنگی زینت خواهیم داد اگر بیایی حالا حکایت همین است و این سفرهای سفیه فقیه جز برای تبلیغ و خر کردن مردم چیز دیگری نیست وگرنه چرا قبل از این به بم سفر نمی کرد تازه کسی که به قول خودش مدیون مهمان نوازی مردم بم در دوران تبعیدش می باشد آقا این هم حکایت کشتن حضرت عباس و امام حسین بر بالای منبر هاستاگر امام حیسن و حضرت عباس نبودند آقایان باید برای زن و دخترهایشان جاکشی می کردند

  27. aghaye maroufie aziz,inha hame bazist baraye inke sare man va shoma ra garm konand.inghadr baraye in biarzeshiha hers nakhorid.chizhaye zibatar ra bebinid.hame chiz tamam shode…

  28. aghaye maroufie aziz,inha hame bazist baraye inke sare man va shoma ra garm konand.inghadr baraye in biarzeshiha hers nakhorid.chizhaye zibatar ra bebinid.hame chiz tamam shode…