To provide the best experiences, we use technologies like cookies to store and/or access device information. Consenting to these technologies will allow us to process data such as browsing behavior or unique IDs on this site. Not consenting or withdrawing consent, may adversely affect certain features and functions.
The technical storage or access is strictly necessary for the legitimate purpose of enabling the use of a specific service explicitly requested by the subscriber or user, or for the sole purpose of carrying out the transmission of a communication over an electronic communications network.
The technical storage or access is necessary for the legitimate purpose of storing preferences that are not requested by the subscriber or user.
The technical storage or access that is used exclusively for statistical purposes.
The technical storage or access that is used exclusively for anonymous statistical purposes. Without a subpoena, voluntary compliance on the part of your Internet Service Provider, or additional records from a third party, information stored or retrieved for this purpose alone cannot usually be used to identify you.
The technical storage or access is required to create user profiles to send advertising, or to track the user on a website or across several websites for similar marketing purposes.
17 Antworten
آقای معروفی عزیزم
پیوسته و پیوسته شما را دوست دارم…
دو سال پیش و چند ماه قبل رمان فریدون سه پسر داشت را خواندم.سپاس از احساس و آگاهی و لطف شما.حلال کنید. نسخه pdf ان را گیر اوردم.
به امید روزی که با افتخار رمان هایتان را بخریم و سرمان را بیش از پیش برای داشتنتان بالا بگیریم.
—————-
نوید عزیز
سلام. ممنون که کتابمو خوندین
چه عکس قشنگی. عشق و شادی تو این شعر و عکس موج می زنه آقای معروفی عزیز.
—————-
سلام افسانه عزیز
hi
i like your poem nice feel thanks
گفتی دست هات بوی نارنج گرفت؟ نارنج های نورس..
پس شکوفه هاش چی؟
شاهکار بود „قشنگ تر از قشنگ „چی میشه؟همون راستی میشه یه واژه واسش ساخت؟
———
سلام
سلام براستاد گرانمایه
یه باربرای صفحه ی فیس بوک تون پیام گذاشتم ولی پاسخی دریافت نکردم.
درحال خواندن رمان “ تماما“ مخصوص “ شما هستم … باورتون نمیشه
انگارکسی اززبان من غم غربت وعشق روبه تصویرکشیده … منم دراقدام به تبعیدی خودخواسته ازموطن م چله نشینم درآپارتمانی درشهری درکرانه ی اتوبان تهران – قزوین …. تنهای تنها…. دریغ ازحتی زوزه ی سگ های همسایه ولی عباس عزیز باورکن مرگ مشکوک پیرزن صاحبخانه درسال اول تبعید وفراخوان من به اداره پلیس هم تا این حد شباهت داره به این داستان اما اینم یادم می مونه که مواظب باشم دارم خودم روباکی قیاس می کنم!
فرارازدست تعصب وسنت قاطی شده با دین وجهل منوبه اینجاکشوند
داستانی عاشقانه وبه جرات می تونم بگم خاص دارم ودوس دارم که بنویسمش ولی گوشی محرم می خوام و مرادی دراین طی طریق
اون غم نجیب دروجودتون همیشه من رو به سوی شما کشونده
رمان سال بلوا غوغاست ….
ماناباشید
سلام من روهم به بانوی جفره منیروی عزیزبرسونین
خوش به حالتون
——————
سلام شهرزاد عزیز
سلامت را به خانم منیرو می رسونم. چشم
امیدوارم بتونی بنویسی یک رمان خوب
سلام براستاد گرانمایه
یه باربرای صفحه ی فیس بوک تون پیام گذاشتم ولی پاسخی دریافت نکردم.
درحال خواندن رمان “ تماما“ مخصوص “ شما هستم … باورتون نمیشه
انگارکسی اززبان من غم غربت وعشق روبه تصویرکشیده … منم دراقدام به تبعیدی خودخواسته ازموطن م چله نشینم درآپارتمانی درشهری درکرانه ی اتوبان تهران – قزوین …. تنهای تنها…. دریغ ازحتی زوزه ی سگ های همسایه ولی عباس عزیز باورکن مرگ مشکوک پیرزن صاحبخانه درسال اول تبعید وفراخوان من به اداره پلیس هم تا این حد شباهت داره به این داستان اما اینم یادم می مونه که مواظب باشم دارم خودم روباکی قیاس می کنم!
فرارازدست تعصب وسنت قاطی شده با دین وجهل منوبه اینجاکشوند
داستانی عاشقانه وبه جرات می تونم بگم خاص دارم ودوس دارم که بنویسمش ولی گوشی محرم می خوام و مرادی دراین طی طریق
اون غم نجیب دروجودتون همیشه من رو به سوی شما کشونده
رمان سال بلوا غوغاست ….
ماناباشید
سلام من روهم به بانوی جفره منیروی عزیزبرسونین
خوش به حالتون
درود بر استاد عزیزم
دایی عباس عزیز حالا که از سفر برگشتید.مجددا تقاضای فرستادن داستان و خووندنش توسط شما رو دارم.حالا که بعد از سالها تاریکی چشمم به نور باز شده، دوست دارم نظر شما رو بدونم و دستام رو به دست امن نویسنده ی رویاهام بسپارم.ایمیل شما رو نمی دونم لطفا راه ارسال رو برام بنویسید البته غیر از فیس بوک باشه چون اونجا اومدم و پیام فرستادم اما ارسال نشد.کلا اینترنت ایران به فیس بوک الرژی داره(خیلی پررو شدم.نه؟)
راستی:
این لبخند شما عجیب دلنشینه.همیشه بخندید…
بی صبرانه منتظر پاسختون هستم .دوستتون دارم
سلا م آقای معروفی کتابهایتان را می خوانم نوشته هایتان را می خوانم تحسین تان می کنم سپاس وتشکر فراوان
———————–
سلام شمسی عزیز
سلام.من تازه با شما و نوشته هاتون اشنا شدم….فوق العاده این…شور و هیجان تا پایان نوشته هاتون همراه منه…جذاب و کشش خاصی داره نوشته هاتون.از اشنایی با شما بسیار خرسندم………..
آقای معروفی بزرگوار، چند سال پیش، حدود هفت سال پیش رفته بودم نشر ققنوس. بالای سر آقای تحوری قاب عکسی بود از شما. در تمام مدتی که مثل یک بچه مظلوم آنجا نشسته بودم، دقیقا مثل زمانی که هجده ساله بودم و برای یک مصاحبه رفته بودم جایی، تنها تفاوت در این بود که آقای تحوری دیگر درباره طهارت و وضو و تعداد رکعت های نماز میت چیزی نپرسید… مظلوم آنجا نشسته بودم و به تصویر شما نگاه می کردم و امشب که بالاخره یک فیلترخورد کن پیدا کردم و توانستم وب شما را ببینم نشناختمتان. نخست به خاطر نبودن سبیل و دوم به خاطر عینک و سوم باز به خاطر سبیل. ماجرای غریبی هست درباره موساد. می گویند آنها پسر یک خانواده ترک را که در غرب تحصیل می کرد دزدیدند، بعدش کسی را که شباهت بسیاری به آن پسر داشت با آداب و رسوم کشور مقصد آشنا کردند و با خانواده ای که باید آنجا زندگی می کرد. بعد از هشت سال پسر با استقبالی گرم به آغوش خانواده بازگشت و …
… مواظب خودتان باشید، و اینکه منتظر کار جدیدتان هستیم، گمان می کنم کارهای شما به سه دسته تقسیم می شود، کارهای درون ایرانی، مثل سمفونی مردگان، شرح مهاجرت مثل تماما مخصوص و حالا مانده کاری که باید در اقامتتان بنویسید،
«راستی آن زن در پس زمینه، کیفی که بندی به رنگ عجیب، مرا یاد مار انداخت و سیگاری که باید در پشت بام کشیده شود! و عکاس چه کسی بوده؟»
شرمنده ام آقای معروفی، باور کنید گاهی هر چه به ذهنم می رسد می نویسم و باکی از اثر حرفهایم ندارم… پیشاپیش عذر می خواهم… یا نمی نویسم یا وقتی می نویسم با تیشه ام سر شیرین را هم می شکافم…
امیدوارم روزی این همه غم و هچران را در نوشته هایتان نبینیم…
سپاس بخاطر لحظه هایی که با نوشته هاتون از دنیام کندم…
من از خیال بیکران محو یک اندوه غرق ابهام شده ام
ابهام یعنی تو
تو یعنی عشق
عشق یعنی ، حس خوب بوییدن یک سیب
یعنی وسعت یک فاصله در عرش نگاه تو
یعنی ترنم بارانی یک حس در حجم خبال من
و این چه زیباست مثل مأنوس بودن عاشقانه دو وجود با یک حس.
سلام عباس آقا معروفی
همین الان سایت شما رو پیدا کردم و از اینکه تونستم شما رو خطاب مستقیم قرار بدم خوشحالم. باید بدونید که شما و امثال شما برای تاریخ ایران اسطوره شدید و تبعید و سانسور و خفقان فعلی تاثیری در „عیاس“ مردم ایران ماندن ایجاد نمی کنه، هر چند شاید درک کنم تبعید، تنهایی و دور از دریا بودن یک دریاچه ی بزرگ چقدر سخته!
نخبه ها، مخصوصن نخبه های ادبی خیلی حساس هستند و چیزهایی که بهش عقیده دارند یا نارحتشون می کنه با مردم عادی متفاوته. شاید این کامنت من شما رو عصبانی کنه ، با اینکه می ترسم ازم نارحت و عصبانی بشین ولی این مطلب رو می نویسم:
من به شخصه با سران،“سران“ رژیم و کارهاشون مشکل و عصبانیت شدیدی دارم، اما از اینکه به اسراییل سفر نکردید خیلی خوشحال شدم، البته صرف سفر و دریافت جایزه تاثیری در علاقه ام به شما ایجاد نمی کرد اما اینکه با همه ی اشتیاقی که به این سفر داشتید به ذهنیت مردم خودتون احترام گذاشتید و نرفتید اسراییل، محبوبیتتون رو در قلبم صدچندان کرد. به نظرم شما در همین مرحله ای که هستید برای مردم ایران جاودانه و باعث تفاخر فرهنگی هستید، اینکه برای مردم دنیا شناخته بشید یا نشید به نظرم در حد تشویق در یک سالن غریبه و نفس های سیاست آلود حضار باقی می مونه و از جو سالن فراتر نمی ره(به غیر از مسائل مادی اش البته) به نظر شما رژیم اسراییل که خوتون هم می دونید غاصب و جنایتکاره( مثل نمونه داخلی خودمون) در راه رضای خدا برای فرهنگ و ادبیات ایرانی یا هر کجای دیگه پول خرج می کنه!؟ یا اغراض و مطامع سیاسی خاص خودش رو داره!؟ البته اینها رو خودتون بهتر از من استادید و اشراف دارید، حرفای منو از سر درد دل و ترس بدونید، ترس از اینکه یکی از با عرضه گان “ این برهه از تاریخ“ میهنم در تاریخ مردمم انگ بهش بخوره! شاید سالها بعد کسی بیادش نیاد که عباس از زور تبعید و تنهاییِ یک هنرمندِ مورد بی مهری نادانان قرار گرفته، به جشنواره ای مغرضانه در یک رژیم „که دیر یا زود دنیا باید از ننگ حمایتش خودشو خلاص کنه(مثل آپارتاید)“ حضور پیدا کرد اما عباس معروفی مردم ایران ماندن، در همه ی تاریخ بیاد خواهد ماند
ببخشد که پا رو از گلیمم بیشتر فرا نهادم. دوستتون دارم و مشتاق کتاب هایی جدید(به امید خدا) و پست های سایت هستم. درود
سلام
خیلی قشنگه ….
خیلی نوشته ها و سروده هاتونو دوست دارم .
پایا باشید.
چه شعری،چه نگاهی!
درود بر شما استاد
شعراتون فوق العاده س…فوق العاده و حیرت انگیز!!!!
زنده باشید