اجزای نمایش!

امروز دوستم، محمود رفیع تعریف می‌کرد که: صادق‌پور در لاله زار قدیم وقتی می‌رفت روی سن به تماشاچی فحش می‌داد. یکبار که نقش رستم را بازی می‌کرد یک سنگ بزرگ برداشت که بکوبد توی کله‌ی اکوان دیو، یکی از تماشاچی‌ها هو کرد و گفت: «اون تخنه سه لاییه! سنگ نیست.»
رستم آمد جلو سن رو به تماشاچی‌ گفت: «مادرقهوه، پنج زار دادی اومدی تئاتر توقع داری با سنگ تخممو برات قُر کنم؟»
که البته این هم جزو نمایش بود که مردم را بخنداند.
Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

16 Antworten

  1. سلام استاد.
    می دانم سرتان شلوغ تر از این حرف هاست که وقت برای خواندن داستان های من داشته باشید اما اگر تشریف می آوردید و من را از ایرادها و اشتباهاتم آگاه می کردید کمک بسیار بزرگی به من کرده بودید.
    در هر صورتم سمفونی مردگان را عاشقانه دوست دارم و همیشه برایم قابل تحسین هستید.

  2. درود…………….
    نمی دانم این ابرها مسافر کدام دیار خواهند بود؟ و بر کدام کوه، دشت یا کویر خواهند بارید؟…..
    بهار گل سنگ با مطلب: (به جستجوی یک آدرس! „قسمت اول“) به روز شده و منتظر قدم سبز شما در فضای دل انگیز آکواریوم لحظه ها را با آهنگی می شمارد که شما آن را خواهید شنید و از آن لذت خواهید برد………..
    تا درودی دیگر بدرود….

  3. کامنتم رو تایید نکردید. جالب بود. هیچ وقت ادبیات به هیچ جام نبوده عین بقیه ی چیزا که به هیچ جام نبوده داستان نوشتن هم عین آدامس جویدن و چاخان کردن واسه رفقا. نمی دونم چرا عده ای می گن تو داستان استعداد دارم. خودم نظری ندارم. می خواستم مطمئن شم من درست فکر می کنم یا بقیه. به هر حال خیلی مهم نیست. در هر صورت سمفونی مردگان شما یکی از معدود نمونه های رمان خوب فارسیه و قابل تحسین و این که شما وقت خووندن کامنت منو ندارین تغییری در نظر من ایجاد نمی کنه.

  4. ajab rostame bahali boode:-D
    khoobin aghaye maroufi?….ø
    ————————————
    سلام سپیده عزیزم
    شما خوبین؟ می دونین چند وقته که همش فکر کرده م بالاخره یک روز سوار کشتی می شم میام شهر شما؟ امیدوارم بتونم هرچه زودتر سری بزنم.
    می خوام ببینم اون کوچولوی خندان حالا چه شکلی شده.
    سلام به همه ی اعضای خانواده برسونید.
    باسی

  5. سلام جناب معروفی
    واقعاً خاطره‌ها گم میشن اگه نوشته نشن.
    چه گفتگو یه خوبی کرده خانم بتینا شته‌شر با شما.
    برام جالبه در بیش‌تر جاهایی که صحبت از نوشتن و نمونه آوردن از کارِ شما شده کم و بیش همه از «سمفونی مردگان» صحبت کردن. چه اون‌هایی که ‌خواستن ایراد به گیرن به کار و چه اوهایی که خواستن تعریف و ستایشی کنن.
    من هم «سمفونی مردگان» رو خیلی دوست دارم امّا «پیکر فرهاد» رو از همه کاراتون بیش‌تر دوست دارم.
    تا اون‌جایی که نوشته‌های شما رو دنبال کردم و خوندم دیگه ندیدم تو کاراتون اون حال و هوا رو ادامه بدین.
    شایدم اون حال و هوا بهتر باشه دیگه پیداش نشه. بالاخره هرکسی طاقتش سقفی داره.
    البته استثناً یک‌جا میشه سراغی از اون حال و هوا گرفت.
    توی شعرهایی که سریالی توی سایت میگذاشتین.
    درود و بدرود

  6. شما استاد من بی سواد
    شما نویسنده من عامی
    اما خدا وکیلی مادر قحبه رو می نویسند مادر قهوه ؟
    یا مادر قهوه ای بوده یا شما وقتی می رفتید اون ور آب سوادتون یه هوا نم ورداشته .
    یکم توی آفتاب بشینید

  7. شا هکار شما هنوز سمفونی مردگان است وبس و من که دوستش دارم یا علی
    حالا من سکوت زخمی انسانم
    صدای گمنام درختی دور
    و تو آخر ین پرنده
    حنجره ای خو نین داری
    دراین منظومه
    با سطر سطر گریه
    بهشت گم شده
    میوه درختانت ممنوع است هنوز

  8. با سلام سه بار سمفونی مردگان را خوانده ام (تا بحال ) شاید مجبور شوم دو باره بخوانم از شما افریدکار بزرگ می پرسم چرا باید چنین باشد !!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  9. درود بر عباس خان معروفی
    همان نازنینی که در سال بلوا سمفونی مردگان را نواخت تا دریا روندگان جزیره آبی تر بفهمند که فریدون سه پسر داشت.
    علی الحساب کریسمس شما مبارک تا نوروز خودمان خدمت برسیم.
    امیدوارم در کنار خانواده و دوستانت روزگار را به زیبایی سپری کنی.
    یا حق .

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert