ابد

——

برخی کلمه‌ها را هزاران بار می‌شنوی، هزاران بار به زبان می‌آوری، مثل همه‌ی واژه‌ها، اما یک بار فقط یک بار که سرت آمد حیرت می‌کنی چه‌جوری همان بار اول که شنیدی نجهید توی حلقت خفه‌ات نکرد؟

تکلیفت با مرگ روشن است. محکومیتی محتوم که دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. اما این یکی توفیر دارد. ماهیتش در افراطِ زندگی‌خواهی و تفریط مرگ‌آگاهی آب می‌خورد.

با این یکی چه کنی؟ از تشنگی هلاکی و آب تلخ؟!  نه مرده‌ای خلاص، نه زنده‌ای آزاد. تنها تفاوتش با مرگ و زندگی این است که نمرده‌ای. نمرده‌ای تا بفهمی که حقیقتِ اسارت، ذهنی است نه جسمی.

…و تو خیال کن که زنده‌ای. حکم را هرروز در دست‌هات بچرخان و هرشب با خودت به رختخواب ببر. همین که بدانی دیگر هیچ جاده‌ای وجود ندارد، تمام جاده‌ها چهاردیوار سفید بی‌معناست، کافی ست تمام روز حکم‌ات را مثل یک قلوه سنگ سبک سنگین کنی، و شب موقع خواب روی سینه‌ات بگذاریش که شورترین قصه‌ی عالم را برایت بگوید. 

چه آرزوهایی، چه ذوقی!

Facebook
Twitter
LinkedIn
Telegram
WhatsApp

5 Antworten

  1. الآن یه بچه ام:ابد،ینی حبس ابد؟بعد از اسارت،کاما داره؟باید بخونم:حقیقت اسارت ،ذهنی ست نه ذهنی؟
    حالا میان سالم:…و چه امید عظیمی به عبث انجامید…(حمید مصدق)
    پیری چه خبره به نظرت؟

  2. سلام استاد. ممنون از کتاب زیبای این سوً و آن سوی متن.
    یک سوالی که مدتها میخواهم از شما بپرسم این است چه نوع موزیکی را گوش می‌کنید در هنگام نوشتن. من موزیک را دوست دارم در حال نوشتن اما معمولاً حواسم را پرت می‌کند و هنوز موسیقی که هم تشویق شوم به نوشتن هم هواس پارتی نیاورد را نیافته ام. لطفا چند پیشنهاد بدهید.
    با سپاس.زری

  3. سلام بر عباس عزیز و تنها. چقدر خوشحال شدم که نوشتن در این سایت را از سر گفتین. مدتها بود فقط فیسبوک مینوشتین. عباس عزیزم دستهاتو میبوسم .رویاهاتو از دست نده!
    ———-
    جواد عزیزم سلام
    روی ماهتو می بوسم

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert