———————-
بهش گفتم من از دروغ بدم میآید. یعنی وقتی از شنیدن دروغ بدم میآید، از دروغ گفتن بیزارم. هرگز دروغ نمیگویم چون از کسی نمیترسم. و هیچوقت خلاف پرنسیپهام کار و حرکت نمیکنم که ناچار به دروغ شوم، وگرنه اسم عباس معروفی نبود.
من به این اسم افتخار میکنم، چون براش زحمت کشیدهام. خیلی جاها نرفتهام، با خیلی آدمها ننشستهام، خیلی کارها نکردهام، خیلی چیزها نخورده و ننوشیدهام، چون باید مراقب یک اسم میبودم. و میشاشم به تمام شایعات و دریوریهای آدمی که پشت سرم حرف میزند، بی آن که مرا دیده یا شناخته باشد. آدمی کجدار و مریض. و نه کژدار و مریز.
بهش گفتم هرچیزی از من نمیدانی از خودم بپرس، خودم بهت میگویم، و راست میگویم. به حرف آدمهای ناشناسی که معلوم نیست چه منافعی میبرند توجه نکن.
نشناخت، ندید، نفهمید مرا. و دردم آورد بارها و بارها. دلم را شکست. به شعورم توهین کرد، و فقط به تماشای خودش پرداخت. آینه را نفرین میکنم اگر مرا نشانش دهد.
4 Antworten
پیداست که بسیار دلگیرید … بسیار …
کاش از ما کاری ساخته بود برای تسکین شما …
وسع اندک خود را در همین بیت خلاصه می کنم، پذیرا باشید…
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همه سنگریزه ها …
سلام. چرا رفتید؟چرا
جناب آقای معروفی با سلام و احترام
سوالی در مورد سایت نشر گردون داشتم. عذر خواهی می کنم که ناچار شدم از طریق وبلاگ تماس بگیرم.
متاسفانه در سایت نشر گردون بهای کتاب ها ذکر نشده و در نتیجه امکان سفارش کتاب از طریق پرداخت به بانک نیست.
سپاسگزار می شم اگر که این مشکل رو برطرف کنید تا امکان سفارش اینترنتی کتاب ها وجود داشته باشه.
با احترام فراوان.
سلام براستادگرانقدرباهارفیلترشکن میتوان به یادداشتهای دلچسب شمادست یافت این هم خودعالمی دارد.افسوس که اینجامامحرومیم ازدانش وهنرومعرفت بزرگاندورافتاده ازوطن..نمیدانم داستان پیش پاافتاده حقیربه محضرت رسیدیانه دیروزفرستادم امابایدعرض کنم درآن علاوه برپلیس وروحانی خوب پلیس رشوه بگیروآخوندبدهم بودبخاطرمجوزنشراجباربه حذف بودونیزاشعاردرون آن نیزازخودم است که بازهم ناچاربه دستکاری شدم همچنین این داسان درساه قسمت درون ذهن حقیرپرداخته شدکه قسمت دوم راتانصفه نوشتم وبخاطرناامیدی وبعضی مسائل مسکوت گذاشتم.اامیدوارم ارزش خواندن توسط شماراداشته باشد. خداوندشماراازجمیع بلایاحفظ کند.بادرودبی پایان